🔸پنج روز قبل از شروع جنگ تحمیلی، با وجود اینکه در گزارشها آمده بود که نیروهای ما ارتش عراق را تحت نظر دارند و آنها به طور قطع به ما حمله خواهند کرد، اما بنی صدر به این گزارش ها توجهی نمی کرد. اگر از همان آغاز جنگ بنی صدر به سپاه و بسیج میدان می داد، قطعا وضعیت نبرد در سال اول هجوم ارتش بعث به ایران اسلامی به نحو دیگری پیش می رفت.
فرمانده سابق لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) به خاطر دارم که حاج احمد متوسلیان در رابطه با بنی صدر مواضعی بسیار قاطعانه و انقلابی داشت و بنی صدر هم از این اظهارات حاج احمد بسیار عصبانی بود و حتی این اعتراض خود را به نزد امام خمینی (ره) هم برد.
🔸از سوی دیگر خیانت و همکاری بنی صدر با آمریکاییها در ماجرای واقعه طبس در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ راه را برای اخراج بنی صدر از مجموعه قدرت هر چه بیشتر هموار کرد.
📚سردار اسماعیل کوثری فرمانده سابق لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
❇️امروز اول تیرماه، سال روز فرمان تاریخی حضرت امام خمینی مبنی بر عزل بنیصدر خائن از سمت ریاست جمهوری براساس تصویب مجلس شورای اسلامی است.
🔹میگفت: "هر طور شده باید به جبهه بروم؛ مگر در نهج البلاغه نخواندهاید: جهاد یکی از درهای بهشت است. من باید به جبهه بروم."
این جمله را به کرات میگفت.
🔸بعدها روزی از او پرسیدم چگونه آمدی؟ گفت: "هر دفعه با ترفندی!
(البته هنوز آن زمان از امام خامنهای که رییس جمهور وقت بود، نامه اعزام به جبهه را نگرفته بود.)
اما این بار خیلی مرا تحت فشار قرار دادند تا از رفتن به جبهه منصرف بکنند؛
نزد حاج آقای ملکوتی (امام جمعه وقت تبریز) رفتم. زمان ظهر بود و ناهار نخورده بودم؛
از گرسنگی داشتم می مردم.
🔹دیدم ایشان دارند ناهار میخورند؛ ساکم را هم با خودم برده بودم.
ایشان گفتند: بفرما ناهار بخور.
گفتم: نمیخورم!
🔸حاج آقا گفتند: چرا نمیخوری؟
کاغذ و خودکاری که همراهم بود را مقابل حاج آقا گذاشتم و گفتم: حاج آقا دارم از گرسنگی میمیرم، شما در این نامه بنویسید که آقای عوض محمدی مرا به جبهه بفرستد تا من هم ناهار بخورم.
بعد از کلی اصرار حاج آقا مجبور شد نامه را بنویسد تا من ناهار بخورم❗️
⭕️فرزند خمینی که باشی، حتی اگر فقط ۱۳ سال هم داشته باشی، الگویی میشوی برای هزار پیر و جوان❗️
#شهید_مرحمت_بالازاده
#درس_اخلاق
خبر آمد ...
که از سیاهی شام ؛
نور صبحی سپید آوردند
پیکر مطهر
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهـید_مهدی_ثامنی_راد
بعداز گذشت ۴ سال از زمان شهادت
شناسایی و به میهن برمیگردد
گذشت ...
شب ِ هـجر و
یار از سفر آمد
پیکر مطهر
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهـید_ابراهیم_عشریه
بعداز گذشت ۳ سال از زمان شهادت
شناسایی و به میهن برمیگردد
🔴 ماجرای رشوهی نهصد میلیونی دراویش به پدر شهید حدادیان
🔹امشب اتفاقی رفتیم امامزاده علی اکبر چیذر، پدر شهید محمد حسین حدادیان_شهیدِ فتنه دراویش خیابان گلستان هفتم_ را دیدیم و نشستیم به حرف زدن. خاطرهی اذیت کننده ای را تعریف کرد که اجازه گرفتم نقل به مضمون منتشرش کنم.
🔸پس از غائله گلستان هفتم در اسفند نود و شش، مجالس دراویش گنابادی تعطیل شد، به خصوص مراسم اصلیشان در خانقاه امیرسلیمانی تهران که جنب ساختمان معراج شهداست. اواسط سال گذشته خبر رسید که دراویش قصد بازگشایی خانقاه امیرسلیمانی را دارند. پدر شهید حدادیان در کانال تلگرامی نیمچه فراخوانی داد که منجر به تجمع چندصد نفرهی بچه حزباللهی ها جلوی خانقاه شد. با پیگیریهای بعدی پدر شهید، بازگشایی خانقاه هم منتفی شد.
🔹حدود یکی دوماه قبل کسی زنگ میزند به پدر شهید که میخواهم با شما صحبت کنم. طرف میآید و میگوید شما بعد از شهادت پسرتان نه طلب دیهای کردید، نه از بنیاد شهید حقوقی و پولی گرفتید، هیچی. دراویش گنابادی میخواهند خسارت وارده را جبران کنند. آنها حاضرند نهصد میلیون تومان به شما بدهند.
🔸پدر شهید جواب میدهد که در این مدت بعد از شهادت محمدحسین، بچه حزباللهیها دور ما را گرفتند، هر جا ما را میدیدند بخاطر پدر شهید حدادیان بودن تحویلمان گرفتند و التماس دعا گفتند، چادر مادر محمد حسین را بوسیدند، دست و صورت ما را بوسیدند. بعد حالا من بیایم خون این شهید معامله کنم؟ فردا جواب این بچه حزباللهی ها که بخاطر شهیدمان به ما احترام میگذاشتند را چی بدهم؟ گیرم جواب اینها را بدهم، جواب خودِ پسرم شهیدم را چی؟ فردای قیامت بگوید بابا تو با قاتلان من معامله کردی چه جوابی دارم بدهم؟
🔹پدر شهید میگفت جویا شدم که این خط که شما بیایید به ما پول بدهید از کجا آمده؟ طرف گفته اعضای فرقه پیگیر باز شدن خانقاه بودند، برادران آن نهاد امنیتی دولتی تلویحا گفتهاند از اینور مشکلی نیست، باید پدر حدادیان را آرام کنید این است که اعضای فرقه به دکتر پزشکیان رو زدهاند و من هم از طرف ایشان خدمت شما آمدهام.
📍پ. ن: برادرانِ بالای نهاد دولتی! آقای پزشکیان ِ نمایندهی مجلس شورای اسلامی! مماشات و کمکاری دولت و وزارت کشور در غائله ی گلستان هفتم بس نبود که حالا شما حامی دراویش شدهاید؟ مصاحبه ننگین وزیر کشور در تطهیر سران فرقه گنابادی بس نبود که شما برای بازگشایی خانقاه شان، خانواده شهید را تحت فشار قرار میدهید؟ آقای پزشکیان! کاش در این مدت به خانواده شهید حدادیان سر میزدید تا حداقل فرشتگان ثبت اعمال نامتان را هم در جبههی حق بنویسند و هم در جبهه باطل! اینکه فقط بخاطر سرویس دادنتان به این فرقهی گمراه و ظالم در جبهه ی باطل ثبت شوید خیلی ننگین است...
📝 #امین_فرجالهی
➖➖➖➖➖➖
💠🍃💠🍃💠
نگاه کن به آسمان چشم های بی کسم
که من پرنده ای رها درون حزن قفسم
#شهید_حسین_معز_غلامی
#شهدا_مدافع_حرم🌸🍃
💠🍃💠🍃💠
گفتی ز سرت فکر مرا بیرون کن
سرم از فکر تو خالیست،
"دلم" را چه کنم؟...
#دلنوشته_شهدا
💠🍃💠🍃💠
سید به یکی از دوستانش گفته بود:
هر وقت خواستید برای من کاری انجام دهید زیارت عاشورا بخوانید. سه بار هم در اول و آخر آن نام مادرم حضرت زهرا(س)را ببرید .
🌹به نقل از دوستان شهید سید مجتبی علمدار و برگرفته از کتاب علمدار
#کلام_شهدا
بارالها نمی گویم خالصانه فقط و فقط به عشق تو زیستم اما تلاشم این بود تا اینگونه باشم و در تمام اعمالم رضایت تو را مدنظر داشته باشم، اما در بسیاری از موارد هوای نفش بر من غالب بشد و از این بابت عذر میخواهم
قسمتی از وصییتنامه شهید #ابراهیم_عشریه
#بازگشت_عارف_مجاهد_نکایی
درباره شهید مصطفی موسوی جوانترین شهید مدافع حرم (شهید20 ساله)از زبان مادرشان:
🌼رفتن به سوریه :از این که چه زمانی قرار بود به سوریه برود، اصلا خبر نداشتم و مرتبه اول هم در جریان نبودم که رفته و نتوانسته بود به سوریه برود. شب عید قربان ساعت 4 صبح بود که آمد و با شوخی و خنده گفت تایید نشد، بروم که در جوابش گفتم خدا را شکر. ولی از جانب همراهانش تایید شده بود و خیالش راحت بود که دیگر به سوریه میرود. البته بدون این که من متوجه شوم خیلی آرام به پدرش گفته بود: «برای آخرین مرتبه آمدهام خداحافظی کنم و بروم.» آن شب، خانواده عمویش منزل ما بودند و از آنجایی که هیچ وقت نمیخواست کسی لباسهای نظامیاش را ببیند و متوجه کارهایش شود، همان ساعت از من خواست تا لباسهایش را بشورم که تا صبح خشک شود.
این اواخر برای کم شدن دلبستگیهایمان کمتر در خانه میماند.
روزهای آخر در محلی که من نماز میخواندم به نماز میایستاد
مصطفی همیشه داخل اتاق خودش نماز میخواند و من در اتاق پذیرایی نمازم را میخواندم. این چند روز آخر قبل رفتن، میدیدم منتظر میماند تا من نمازم را تمام کنم و بعد دقیقا مُهر نماز خود را جایی میگذاشت که من نماز خوانده بودم و مشغول نماز خواندن میشد. دلیل آن را نفهمیدم؛ شاید از خدا میخواست که من راضی باشم. این اواخر، برای کم شدن دلبستگیهایمان،کمتر در خانه میماند و او را خیلی نمیدیدم. شب قبل از رفتنش به سوریه، دیدم لباسهایش را شسته و خیلی منظم و اتو کرده داخل ساکش قرار داد. من هم که بی اطلاع بودم از این که چه روزی میرود.
مصطفی خیلی حساس بود و لباس کسی را نمیپوشید. پدرش یک زیرپوش کهنه داشت که دیدم آن را برداشت و داخل ساکش گذاشت و گفت: «به بابا بگو من این زیر پوش را با خودم میبرم.» گفتم: «این کهنه است چرا میبری؟» گفت: «این را دوست دارم.» فکر میکنم هنگام شهادت، این لباس را هم پوشیده بوده، چون هر چه در وسایل برگشتیاش گشتیم این زیرپوش نبود و احتمالا در عملیاتها آن را تن میکرده است.
#شهید_موسوی #شهید_مصطفی_موسوی #جوانترین_شهید_مدافع_حرم #دهه_هفتادی #مدافع_حرم #سوریه #حضرت_زینب #حضرت_رقیه #امام_زمان #شهدا #شهدای_گمنام #شهید #نماز_اول_وقت #جبهه #بسیج #سبک_زندگی_شهدا#مذهبی #حضرت_زهرا(ص) #اهل_بیت
#جوان_مؤمن_انقلابی
#رفیق_شهید_من
#لبیک_یا_زینب_سلام_الله_علیها
#رفیق_زینبی
دليل پرواز پَر نيست
پريدن باور پرنده ايست
ڪہ به پـرواز میانديشد ...
۲۹ اسفندماه ۱۳۶۰
خوزستان، منطقه دالپری
قبل از عملیات فتح المبین
عکاس : حسین ارکدستانی
#شهید_مهدی_نیک_عهد
#شهادت_والفجر۸
#نوجوانان