.
اتل متل بچه ها ، که اونا رو دوست دارن / آخه بغیر از اونا ، هیچ کسی رو ندارن
مامان بابا رو می خواد ، بابا عاشق اونه / به غیر بعضی وقتها ، بابا چه مهربونه
وقتی که از درد سر ، دست میذاره رو گیج گاش / اون بابای مهربون ، فوحش میده به بچه هاش
همون وقتی که هر چی ، جلوش باشه میشکنه / همون وقتی که هر کی ، پیشش باشه میزنه
غیر خدا و مادر ، هیچ کسی رو نداره / اون وقتی که بابا جون ، موجی میشه دوباره
دویدم و دویدم ،سر کوچه رسیدم / بند دلم پاره شد ، از اون چیزی که دیدم
بابام میون کوچه ، افتاده بود رو زمین / مامان هوار میزدش ، شوهرم رو بگیرید
مامان با شیون و داد ، می زد توی صورتش / قسم می داد بابا رو ، به فاطمه به جدش
تو رو خدا مرتضی ، زشت میون کوچه / بچه داره میبینه ، تو رو بجون بچه
بابا رو دوره کردن ، بچه های محله / بابا یهو دویدو ، زد تو دیوار با کله
هی تند و تند سرش رو ، بابا می زد تو دیوار / قسم می داد حاجی رو ، حاجی گوشی رو بردار
نعره های بابا جون ، پیچید یهو تو گوشم / الو الو کربلا ، جواب بده بگوشم
مامان دوید و از پشت ، گرفت سر بابا رو / بابام با گریه می گفت ، کشتند بچه هارو
بعد مامانو هلش داد ، خودش خوابید رو زمین / گفت که مواظب باشید ، خمپاره زد بخوابین
الو الو کربلا ، پس نخودا چی شدن / کمک می خوام حاجی جون ، بچه ها قیچی شدن
تو سینه و سرش زد ، هی سرش رو تکون داد / رو به تماشا چیا ، چشماشو بست و جون داد
بعضی تماشا کردن، بعضی فقط خندیدن / اونایی که از بابام، فقط امروز رو دیدن
سوی بابام دویدم، بالا سرش رسیدم / از درد غربت اون، هی به خودم پیچیدم
درد و غربت بابام، نشونه های درده / شرافت و خون دل، نشونه های مرده
ای اونایی که امروز، دارین بهش می خندین / برای خنده هاتون ، دردشو می پسندین
امروزشو نبینید ،بابام یه قهرمونه/ یه روز به هم میرسیم ، بازی داره زمونه
.
شاعر: شهید جانباز ابوالفضل سپهر
پ.ن : از صدا و سیما شاکی ام یکبار برای دل خوشی ما از این رزمنده شاعر چیزی نگفت .
پ.ن : عکس ها مربوط به جانباز سرافراز سرباز تخریبچی ارتش و دختر ایشان، جناب اقای جبار همتی که با وجود هفتاد درصد جانبازی از ناحیه چشم ها و دستان کارشناس ارشد حقوق جزا از دانشگاه تهران هستند
.
.
.
.
#رهبر #رهبری #مقام_معظم_رهبری
#امام_خامنه_ای
#جبهه #شهید #شهدا
#سپاه #داعش #ارتش #جانباز #دختر_پسر #همسر #خانواده #ازدواج #زندگی #خنده #طنز #کلیپ #دوربین_مخفی #روحانی #اصلاحات #اصولگرا #خبر
#khamenei #iran #insta
#غواص #شهید #حسن_فاتحی جوان رعنایی که در ببن رزمنده ها به دلیل شاخصه موهای طلایی رنگش به «#حسن_طلا» شهرت یافته بود و در عملیات «کربلا۴» و در منطقه ام الرصاص کربلایی شد در لحظه شهادت هنگامی تنها هفده سال داشت به همرزم خود گفت موهایم را به خونم آغشته کن!! ترس داشت با موهای خدادادی دلبری برای غیر حضرت حق کرده باشد...
.
شهید تا مدتها مفقود الاثر ماند و مادر چشم انتظار پسر زیبارویش، تا اینکه بعد از دوازده سال خانم صدیقه دریاب پسرش را از تار موهای طلایی بجا مانده از پیکرش، خیلی زودتر از ازمایش DNA شناخت؟!؟
.
#مادر شهید: هر وقت در هر جایی اسم حسن را میآورند، پیش خودم میگویم: «حتما باز هم خبری از او آوردند؛ شاید خودش برگشته است». علاقه خاصی به حسن آقا دارم؛ بعد از شهادتش خداوند خیلی به من صبر داد؛ وقتی دلم برایش تنگ میشود، گریه میکنم؛ همیشه در فکرش هستم و دلم میسوزد؛ چه میشود گفت، خوش به سعادتش دلش میخواست شهید بشود که شد
هنوزم موهایش را هنگامی که هفت ساله شد و کوتاه کردم را دارم!!؟؟ با اینکه دختر داشتم ولی به موهای حسن آقا خیلی علاقه داشتم و تا هفت سالگی موهایش را میبافتم...
.
.
.
.
.
#رهبری #مقام_معظم_رهبری
#امام_خامنه_ای #امام #شهدا #مدافعان_حرم #جبهه #خوشتیپ #خوشگل #زیبا #کودک #دختر #پسر #دختر_پسر #سپاه #داعش #روحانی #طنز #خنده #کلیپ
#khamenei
«ترور نافرجام صدام به دست حاج حمید»
همسر شهید:
حاج #حمید_تقوی نقشه ترور صدام را کشیده بود در آن ترور فرزند صدام 13 تیر خورد. آن زمان در اهواز بودیم، چند روز بعد از این ترور نافرجام حاج حمید در پذیرایی نشسته و تلویزیون نگاه میکرد که از شدت خستگی خوابش برد. ساعت حدود 12 شب نارنجکی داخل پذیرایی خانه انداختند. همراه با دخترهایم در اتاق خواب بودیم. با شنیدن صدای مهیب از اتاق خارج شدیم و او هم به سمت هال دوید.
در آن حادثه پتو سوخت ولی حاج حمید صدمهای ندید. تکههای نارنجک به سقف و دیوار اتاقها پخش شده بود. همسایه سپاهیمان حادثه را به حفاظت سپاه اطلاع داد. حفاظت احتمال میداد که بخاطر ترور صدام که نقشه حاج حمید بود این ترور از طرف منافقین یا نفوذیها انجام شده است. چند روز بعد متوجه شدیم در چند نقطه شهر این اتفاق تکرار شده است. آن زمان این مسئله رسانهای نشد.
فردای آن روز هوا بسیار سرد بود. از طرف حفاظت سپاه هم یک سرباز را برای نگهبانی به درب منزلمان فرستادند. حاج حمید گفت “نیازی به نگهبانی نیست. برو.” آن سرباز رفت و مجدد سرباز دیگری آمد. حاج حمید با دیدن سرباز عصبانی شد و گفت “در این هوای سرد نیازی به نگهبانی نیست!اتفاقی نمیافتد. بروید.” با سپاه هم تماس گرفت که سربازی نفرستند.
پس از ترور نافرجام حاج حمید برخی از اقوام تماس گرفتند و خبر دادند که صدام برای سر حاج حمید جایزه گذاشته است. اقوام از من میخواستند که مانع فعالیتهایش شوم اما هر بار که سر این موضوع بحث میکردیم حاج حمید به من اطمینان میداد که نگران نباشم و چیز مهمی نیست..
.
.
پ.ن : سردار مدافع حرم حاج حمید تقوی مبتکر بسیج مردمی عراق بعد از سالها حضور در جبهه ها و ماموریت های سپاه قدس سرانجام توسط تکفیری ها در عراق به شهادت رسید..
.
.
.
.
.
#رهبر #رهبری #مقام_معظم_رهبری #امام_خامنه_ای #سپاه #ارتش #سوریه #عراق #کربلا #داعش #مدافعان_حرم #جنجالی #فوری #خبر #مهم #عکس #کلیپ #طنز #خنده #روحانی #شهید #شهدا #جبهه #مقاومت
.
«حاج کاظم آژانس و رفیق جانبازش»
یکی بود، یکی نبود... یه شهری بود، خوشقد و بالا. آدمایی داشت، محکم و قرص. ایام، ایام جشن بود؛ جشن غیرت. همه تو اوج شادی بودن که یههو یه غول حمله کرد به این جشن.اون غول، غول گشنهای بود که میخواست کلی از این شهرو ببلعه. همه نگرون شدن؛ حرف افتاد با این غول چیکار کنیم؟ ما خمار جشنیم؛ بهتره سخت نگیریم... اما پیر مراد جمع گفت: باید تازهنفسا برن به جنگ غول. قرعه به نام جوونا افتاد؛ جوونایی که دوره کُرکُریشون بود، رفتن به جنگ غول... غول، غول عجیبی بود... یه پاشو میزدی، دو تا پا اضافه میکرد. دستاشو قطع میکردی، چند تا سر اضافه میشد. خلاصه چه دردسر... بالاخره دست و پای آقاغوله رو قطع کردن و خسته و زخمی برگشتن به شهرشون، که دیدن پیرشون سفر کرده... یکی از پیرجوونای زخمچشیده جاشو گرفت.
اما یه اتفاق افتاده بود؛ بعضیا این جوونا رو طوری نگاشون میکردن که انگار، غریبه میبینن... شایدم حق داشتن... آخه این جوونا مدتها دور از این شهر، با غوله جنگیده بودن. جنگیدن با غول آدابی داشت، که اونا بهش خو کرده بودن. دست و پنجه نرم کردن با غول، زلالشون کرده بود. شده بودن عینهو اصحاب کهف؛ دیگه پولشون قیمت نداشت... اونایی که تونستن خزیدن تو غار دلشونو اونایی هم که نتونستن، مجبور به معامله شدن... من شما رو نمیشناسم؛ اما اگه مثل ما فارسی حرف میزنید، پس معنی غیرتو میفهمید؛ این غیرت داره خشک میشه. شاهرگ این غیرت ... کمک کنید نذاریم این اتفاق بیفته؛من برای صبرتون یه "یا علی" میخوام، همین".
.
.
پ.ن : چقدر این حرف های حاج کاظم مناسب حال افرادی مثل من هستش که توی این غوغای زمونه یادم شده از اون جوون هایی که معنای حقیقی غیرت هستند...
.
.
.
.
.
.
.
.
#رهبر #رهبری #امام_خامنه_ای
#مقام_معظم_رهبری
#شهید #شهدا #مقاومت #سوریه #مدافع_حرم #مدافعان_حرم #حزب_الله #امام_حسین #کربلا #نجف #عشق #دختر #پسر #زیبا #داعش #روحانی #عکس #طنز #کلیپ #خنده #سپاه #ارتش #داعش #امام_حسین #محرم #جانباز
.
متن سخنرانی نادیه مراد برنده جایزه صلح نوبل .
.
نامشان داعش بود، آمده بودند ما را به جهنم ببرند و خودشان سر راه به بهشت بروند! دعوتنامهشان در دست چپشان بود و با انگشت شهادتین دست راست، آسمان را نشان میدادند!
مادرم برای سکس شرعی بسیار پیر بود و طعم حوریان بهشتی را نمیداد، او را کشتند، خواهر کوچکم را همچون برهای تازه نگه داشتند. او باکره بود! همچون مریم، کمی معصومتر، کمی کوردتر، همچون آب زلال! خواهرم باید زن امیر الاکبر میشد!
خدا شاهد بود، ما تفنگ نداشتیم، سرود «خوایه وهتهن» میخواندیم! خدا شاهد بود ما گلدانها را آب میدادیم، گلها را گل میدادیم! خدا شاهد بود آمدند پدرم را به دو قسمت نامساوی تقسیم کردند؛ سرش را برای وطن جا گذاشتند و بدنش را زیر خاک دفن کردند که نفت شود! خدا شاهد بود برادر کوچکم را لخت زیر آفتاب نگه داشتند و به او شهادتین یاد میدادند؛ باید میگفت الله بزرگتر است! خدا شاهد بود او از فرط عطش و بیآبی جان داد! خدا شاهد بود سیاه بودند، مردانی از سرزمین حجر و آتش و ما زبانشان را نمیفهمیدیم، اما رفتارشان را! مردانی با ریشهای بلند، مغزهای کوتاه، باورهای سخت! نامشان عقرب، ملخ، سوسمار بود! لشکری از لجن و پشم و اعتقاد!
آنها آمدند، آرزوهای من را کشتند، آنها من را غنیمت صدا میزدند! آن زمان دیگر نادیا نبودم، آن روز دختری بودم با روحی زخمی که از نفسهایم خون میچکید، آن روز هیولای ظریفی بودم که با جهان قطع رابطه کرده بودم، در من انسان مرده بود و لاشهای بودم که حتی مومیایی هزار سالهاش ارزش نداشت، آن روز مرگی بودم در روحی!
بعد از آن زنی میمرد، زنی حامله میشد، زنی خودکشی میکرد، زنی خودسوزی... زنی هزار رکعت نماز جبر میخواند! بعد از آن زنانی، از رنج حامله شده بودند، زنانی فقط یک تقویم میشناختند: روز اول تجاوز، روزهای بعد از آن عذاب!
بعد از آن، تاریخ به دو دوره تقسیم شد: قبل از فاجعهی سیاه - بعد از فاجعهی سیاه! بعد از آن زنان فقط یک خیابان را سر راست بلد بودند، خیابان منتهی به بیمارستان بیماران روانی!
بعد از آن زنان فقط یک آواز میخواندند: «ای مرگ کجایی؟ زندگی مرا کشت». بعد از آن زنان تابوت بودند و کودکان در شکمشان مردگان هزار ساله! بعد از آن زنان مجسمهای بودند که وسط شهر برای عبرت تاریخ نصب شده بودند!
آن روز هوا گرم بود، خدا شاهد بود، مردی آمد، من را کشت و باز دعا میخواند تا دوباره زنده شوم!
.
پی نوشت : لطفا با دقت بخوانید .
.
#داعش و دیگر هیچ .
#الارهاب_لا_دین_له
.
.
#نادیه_مراد
#نوبل #جایزه_صلح_نوبل
️❁﷽❁ 💠
.
.. کلیپ / شهید_رضا_سنجرانی شهید مدافع حرم
.
فیلم لحظه مجروحیت!
.
😂(تیر میخواسته تو سرم بخوره... ولی اون لحظه دستم تو دماغم بوده خورده تو دستم)😂😂 شهید_رضا_سنجرانی شهید مدافع حرم
فرمانده مرکز آموزش لشکر فاطمیون - مربی ارشد نظامی
ولادت 🎂 22 - 04 - 1356 شهادت 🕊 01 - 07 - 1396
محل شهادت دیرالزور سوریه 🍃.💠🍃
رضا سنجرانی اهل شهر مقدس مشهد ، یکی از رزمندگان مدافع حرم بود که چندی پیش برای دفاع از حریم اهل بیت «ع» راهی سوریه شد .
.
در منطقه معروف به کرار بود و از همرزمان نزدیک شهید مرتضی عطائی و حسن قاسمی دانا بود .
که بعد از چهار بار اعزام و جانبازی از ناحیه دست وپا در اول مهر ماه سال 96 مصادف با دوم محرم الحرام در دیرالزور سوریه به مقام رفیع شهادت نائل آمد .
.
🍃 💠 🍃شهید رضا سنجرانی فرماندهی مرکز آموزش لشکر فاطمیون « رزمندگان افغانستانی » را بعهده داشت . 🍃💠🍃
.
روحش شاد و یادش گرامی 🍃💕 💠
💠
🔸
یا حسین 💕🍃 💠
🔹
برای سلامتی رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران ، امام خامنه ای صلوات. 🙏
💠
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم 💘
💠
برای شادی روح پاک تمامی شهدا صلوات 🙏
💠
🔸
اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم 💘
💠
#کرار
#شهید_شیهان_محمد_رضا_سنجرانی .
#سوریه
#حلب
#عراق
#موصل
#داعش
#رهبر
#دمشق
#یازینب
#مدافعان_حرم
#فاطمیون
#مدافعان_حرم_حضرت_زینب
#یاعلی
#یازینب
#یا_حسین
#یا_عباس
#قمر_بنی_هاشم
#یا_زهرا
#سردار_قاسم_سلیمانی
#قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#حاج_قاسم_سلیمانی
#اسلام
#مسلم
#سپاه_پاسداران
#سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی
#جمهوری_اسلامی_ایران
.#modafean_haramm/
.
#شهید_به_یادم_باش🌼 .
« اعزام در وقت اضافه »
وقتی که جنگ شروع شد گفتند میخواهیم به جنگ برویم, در خانواده ما فرزندان کمی داشتیم و مادرم هم نیز به آنها دلبسته شده بود و گفتیم که نیاز نیست شما بروید اما آنها گفتند که امام دستور داده و باید برویم.سال 1360 بود که علی و رضا برای رفتن به جبهه اقدام کردند اما به علت اینکه سنشان کم بود اجازه رفتن به جبهه به آنها ندادند به همین دلیل آنها شب را در زمستان پشت در پادگان روی یخ خوابیده بودند و آنقدر پافشاری کردند تا آنها را به جبهه بردند.... رضا در سال 61 در شب عید فطر درعملیاتی در شرق بصره با همرزمش مفقود شد و سال 75 پیکر رضا پیدا کردند و آوردند و ما به معراج شهدا رفتیم. وقتی پرچم روی تابوت را عقب زدم من نمیتوانستم تصور کنم که رضا چه شکلی است وقتی پارچه را کنار زدم تمامی استخوانهای بدنش سالم بود و هر قدر دقت کردم سری در بدن نداشت. یک پیراهن کهنه از رضا به من دادند که من یک نخ از آن را برداشتم و مابقی آن را برگرداندم که همراهش دفن شود.مادر چون علاقه زیادی به علی و رضا داشت بعد از شهادت رضا مریض شد و حال بدی پیدا کرد. علی نیز در سال 65 در شلمچه به دستور فرمانده جلو میرود. مادرم قبل از اینکه علی به جبهه برود به او گفت علی نرو تو اگر بروی شهید میشوی اما علی گفت من به جبهه میروم و جان چند نفر را نجات میدهم. در زمانی که به خط مقدم رفتند موقع نماز بود نماز را خواندند و از معبر عبور کردند زمانی که به کنار برکه رسیدند هر کدام خمپاره و نارنجکی داشتند به تانکهای دشمن میزدند و با هر نارنجک آنها تانکها آتش میگرفت و علی در آنجا همانطور که خوذش گفته بود جان چند نفر از همرزمان را که در محاصره دشمن قرار گرفته بودند نجات میدهد و با 7 تیر توسط دشمن شهید میشود. من خوشحالم که بچههایم این راه را انتخاب کردند و به آرزوی خود رسیدند....
.
پ.ن: #شهید #رضا_غیاثوند_قیصری متولد 26 فروردین سال 1344 بود و شهید #علی_غیاثوند_قیصری در 16 اردیبهشت سال 45 به دنیا آمدند.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
#رهبر #رهبری #امام_خامنه_ای
#مقام_معظم_رهبری #سید_حسن_نصرالله
#شهید #شهدا #مقاومت #سوریه #مدافع_حرم #مدافعان_حرم #حزب_الله #امام_حسین #کربلا #نجف #عشق #دختر #زیبا #داعش #روحانی #عکس #طنز #کلیپ #خنده #سپاه #ارتش #داعش #امام_حسین #محرم
.
#شهید_به_یادم_باش🌼 .
« شهادت سوسولی »
.
شهید #محسن_حاجی_بابا روز قبل شهادت رو کرد به دوستش حسین گفت: اینجور شهادت که یک تیر به آدم بخوره ؛ آدم کشته بشه ؛ من بهش میگم #شهادت_سوسولی ...شهادت سوسولی فایده نداره ... یک جوری آدم شهید بشود که هزار تکه بشود... آدم رو آن دنیا خواستند به #حضرت_ابوالفضل معرفی کنند خودت یک تیکه بدنت دستت باشه بگویی آقا من اینم ... آخرم با انفجار ماشینش تکه تکه خدمت اربابش رسید...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
#رهبر #رهبری #امام_خامنه_ای
#مقام_معظم_رهبری
#شهید #شهدا #مقاومت #سوریه #مدافع_حرم #مدافعان_حرم #حزب_الله #امام_حسین #کربلا #نجف #عشق #دختر #زیبا #داعش #روحانی #عکس #طنز #کلیپ #خنده #سپاه #ارتش #داعش #امام_حسین #محرم
.
#شهید_به_یادم_باش🌼 .
« یا زهرا (س) »
.
همرزم #شهید #محمد_تورجی_زاده : رفتم پیش جواد محب، فرمانده گروهان خودمان. وارد سنگر شدم. نشستم گوشه سنگر به کارهای محمد (محمدرضا تورجی زاده) فکر می کردم.
یادم افتاد در ایام کربلای 5 یکبار با محمد صحبت می کردم.حرف از شهادت بود.
محمد گفت: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یازهرا(س) است. من هم فرمانده گردان یازهرا(س) هستم!
نمی دانم چرا یکدفعه یاد این حرفها افتادم. خیلی دلشوره داشتم. یکدفعه صدای خمپاره آمد. برگشتم به سمت نوک تپه. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود!
به همراه یکی از بچه ها دویدیم به سمت نوک تپه. دل توی دلم نبود. همه خاطرات گذشته ای که با محمد داشتم در ذهنم مرور می شد.
با این حال به خودم دلداری می دادم.می گفتند: محمد تورجی شدید مجروح شده.
رنگ از چهره ام پرید. برای چند لحظه به چهره ( برادر محب ) خیره شدم. خدا کند آنچه در ذهنم آمده درست نباشد.
به چشمان هم خیره شدیم. برادر محب سرش را به علامت تایید تکان داد. بعد در حالی که اشک از چشمانش جاری بود گفت: تورجی هم پرواز کرد!
آری محمدرضا پرواز کرد همانطور که گفته بود و همانطور که باید!همچون مادرش زهرا(س)... با پهلو و بازویی مجروح... .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
#رهبر #رهبری #امام_خامنه_ای
#مقام_معظم_رهبری
#شهید #شهدا #مقاومت #سوریه #مدافع_حرم #مدافعان_حرم #حزب_الله #امام_حسین #کربلا #نجف #عشق #دختر #زیبا #داعش #روحانی #عکس #طنز #کلیپ #خنده #سپاه #ارتش #داعش #امام_حسین #محرم
.
#شهید_به_یادم_باش🌼 .
« در آرزوی گمنامی »
.
همرزم شهید : چهارم تیرماه 65 بود. عملیات با رمز مقدس قمر بنی قاشم (ع) آغاز شد. نیروهای دشمن سریعتر از آنچه فکر می کردیم پا به فرار گذاشتند. مهران با کمترین تلفات آزاد شد.
روی ارتفاعات قلاویزان بودیم. در داخل سنگری #شهید #محمد_رضا_عسگری به همراه حاج اصغر بصیر مستقر شده بودند.
آنها از نزدیک روند عملیات را زیرنظر داشتند. لحظاتی بعد صدای انفجار مهیبی آمد. از سنگر کوچک آنها چیزی نمانده بود.
اصغر سوخته بود. از محمدرضا هم چیزی نمانده بود. برادر عسگری فرمانده تیپ دوم کاملاً پودر شد!
از شهادت فرمانده دلاورمان خسته بودیم و ناراحت. اینکه از پیکر پاکش هیچ نمانده بیشتر قلبمان را آتش می زد. اما به یاد آخرین جملاتش افتادم... گفته بود: آرزوی قلبی من این است که مفقود الاثر باشم. چون از خانواده هایی که فرزندشان بی نام و نشان به شهادت رسیدند شرمنده ام! آرزو دارم حتی اثری از پیکر من به دست شما نرسد.
در آخرین نامه هم برای دخترش نوشته بود: دخترم شاید زمانی بیاید که قطعه ای از بدنم هم به دست شما نرسد!
تو مثل دختر کوچک امام حسین (ع) هستی. اون خانم سربریده پدر به دستش رسید. ولی حتی یک تکه از بدن من به دست شما نمی رسد...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
#رهبر #رهبری #امام_خامنه_ای
#مقام_معظم_رهبری #سید_حسن_نصرالله
#شهید #شهدا #مقاومت #سوریه #مدافع_حرم #مدافعان_حرم #حزب_الله #امام_حسین #کربلا #نجف #عشق #دختر #زیبا #داعش #روحانی #عکس #طنز #کلیپ #خنده #سپاه #ارتش #داعش #امام_حسین #محرم