این خنــــده ها
از شوقِ وصـال یار است ...
و چه سبڪبـــــــــال
رسیدنــد بہ معشـــوق ...
#شهید_احمد_گودرزی
#شهید_ابراهیم_خلیلی
#صبحتون_شهدایی🌷
╭─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╮
╰─┅═ঊঈ♠️ঊঈ═┅─╯
🔳انا لله و انا الیه راجعون
➖مجاهد خستگیناپذیر ،همرزم و همکار سابق مان در کمیته جستجوی مفقودین سرهنگ پاسدار رحیم آقایی پور بر اثر ابتلا به کرونا دار فانی را وداع گفت
⚫️بدینوسیله ضایعه رحلت جانگداز خادم محترم امام رضا و شهدا را به خانواده معزا و بستگان تسلیت عرض نموده ازخداوند منان همنشینی با شهدا و امام شهدا را مسئلت داریم
🕊رزمنده خستگی ناپذیر مرحومآقایی پور عمر بابرکت را در راه پر برکت پاسداری از انقلاب سپری کرد
💠خدمت در دانشگاه امام حسین ع ، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ،همکاری با نیروی قدس سپاه در بازسازی لبنان ، فرمانده قرارگاه مشترک ستاد مرکزی راهیان نور ،خدمت در کمیته جستجوی مفقودین و آستان قدس رضوی گوشه ای از خدمات ارزنده این مجاهد با اخلاص بود
.
.
دیدن داغ برادر سخت است
دیدن پیکر بی سر سخت است
.
وداع خواهر شهید
#محمدحسین_باغبان
با پیکر بیسر برادرش
.
محمد حسین باغبان ، یکی از بسیجیان
لشکر۱۴ امام حسین(ع) بود. او در اواخر
اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر شربت
شهادت نوشید ...
.
چند روز قبل از عملیات، محمد حسین
به یکی از همرزمانش به نام شفیعی گفت :
اگر شهید شدم مرا از ناخنم و گودی کفِ پایم
بشناسید. یکی از انگشت های او به خاطر
اشتغال به حرفهی جوشکاری کبود بود.
.
زمانیکه شفیعی را برای شناسایی اجساد شهدا
به تعاون لشگر بردند، او جنازهی بی سری را از
روی کبودی انگشتش شناسایی کرد
.
یک خط روضه:
برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری ...
.
#وداع_آخر
#امان_از_دل_زینب
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
#شهید_محمدحسین_باغبان
#السلام_علی_قلب_زینب_الصبور
✍ شب اومد خونه چشماش از بیخوابی شدید، سرخ بود. رفتم سفره بیارم ولی نذاشت. گفت: امشب نوبت منه، امشب باید از #خجالتت در بیام. گفتم:تو بعد از این همه وقت خسته و کوفته اومدی... نذاشت حرفم تموم بشه بلند شد و غذا رو آورد. بعد غذای #مهدی رو با #حوصله بهش داد و سفره رو جمع کرد. بعد چایی ریخت و گفت: «بفرما».
#شهید_همت
📙به مجنون گفتم زنده بمان، ص۲
همسر شهید :
مسلم علاقه زیادی به قرآن داشت و هر شب پس از نماز عشاء، سوره واقعه را تلاوت میکرد و پس از نماز صبح زیارت عاشورا و سوره حشررا میخواند همچنین پس از هر نماز، آیت الکرسی، تسبیحات حضرت زهرا، سه بار سوره توحید، صلوات و آیات دو و سه سوره طلاق را حتماً تلاوت میکرد تاکید ویژهای به نماز شب داشت و اگر نماز شبش قضا میشد میگفت: شاید در روز گناهی مرتکب شدهام که برای نماز شب بیدار نشدم.
نخستین باردر مدینه و روبروی گنبد حرم حضرت رسول (ص) بحث رفتن به سوریه را مطرح کرد و جواب من را خواست؛ قبل از اینکه حرفی بزنم،
گفت: گر جوابت منفی باشد، باید فردای قیامت جواب حضرت زینب (س) را بدهی.
من هم در جواب گفتم: رضایت دارم بروی و انشاءالله صحیح و سلامت بر میگردی اما وی تاکید داشت که شهید میشود.
شهید مدافع حرم مسلم خیزاب🌹
اولین شهید مدافع حرم استان کرمان
از رزمندگان لشکر 41 ثارالله بود، به قول فرماندهاش حاج قاسم، از اتوبوس شهادت دوران دفاع مقدس جا مانده بود، ولی خودش را به اتوبوس شهادت در سوریه رساند.
#شهید_محمد_جمالی_پاقلعه
شهیدی که حاج قاسم خودش او را به خاک سپرد.
دور تا دورم جسد بود
روزهای اول جنگ بود، مجروحين حملهي موشكي به دزفول را به بيمارستان آورده بودند. ما نميدانستيم موشك چيه و زخمي موشك، چطوريه؟
به اطراف خود نگاه كردم، ديدم دور تا دورم جسد است. گفتم سريعاً زخميها را به سالن غذاخوري ببرند و روي زمين بخوابانند و زخميهايي كه لِه بودند، در اتاقهاي بخش بستري كنند.
در اين احوال ديدم مسئول اتاق عمل با يك مجروح بر دوش وارد شد.
گفت:اين بابامه، بايد برم مادرم را هم بيارم.
او را گذاشت و به سرعت رفت. ده بيست دقيقه بعد مادرش را هم آورد، درحالي كه هشت تا از دنده هايش شكسته بود، ولي پدرش مرد.
محوطهی اورژانس و راهروها و روي تختها پر از مجروح و جنازه بود. تا ساعت هفت و نیم صبح يكسره درحال درمان مجروحین بودم.
برداشت از کتاب "جراجی در خاکریز" حاوی خاطرات دکتر کرامت یوسفی
رشته تعلقات را باید بُرید...
درون خودش با خودش کلنجار می رفت. برای کسی آشکار نمی کرد اما گاهی خصوصی که حرف میزدیم، حرف های دلش به زبان می آمد. هر بار که از سوریه برمیگشت و می نشستیم به حرف زدن، حرف هایش بیشتر بوی رفتن می داد. اگر توی حرف هایش دقیق می شدی، میتوانستی بفهمی که انگار هر روز دارد قدمی را کامل می کند. آن اوایل یک بار که برگشته بود، وسط حرف هایش خیلی محکم گفت: (این طوری که ماها آسان درباره شهدا حرف میزنیم و می گوییم مثلا فلانی جانش را کف دست گرفته بود یا فلانی جان فشانی کرد، این قدرها هم آسان نیست. تعلقات مانع است).
من شاهد بودم که محمودرضا چطور در عرض یکی دو سال قبل از شهادتش برای بریدن رشته تعلقاتش تمرین می کرد. واقعا روی خودش کار کرده بود. اگر کسی حواسش نبود نمی توانست بفهمد که وقتی محمودرضا چیزی رو به کسی به راحتی می بخشید، داشت رشته تعلقاتش را می برید، ولی من حواسم بود که چطور کار کرده بود و چطور بی تعلق شده بود...
ب روایت برادر شهید احمدرضا بیضائی
#شهید_محمودرضا_بیضائی
#مدافع_حرم
منبع: کتاب تو شهید نمی شوی صفحه 95
.
عطر سیب می آید حس نمی کنی؟
امروز آسمان اصفهان ستاره باران میشود،
چرا که حسینی دیگر از قبیله حسینیان به دنیا
می آید صاحب آن آستین خالی رها در باد را
می گویم علمدار لشکر امام حسین علیه السلام...
حاج حسین خرازی علمدار جبهه ها ۶۴ ساله شد ...
به نیت فرج و سلامتی آقا
صلوات + و عجل فرجهم
#سالروز_ولادت
#حاج_حسین_خرازی
#عطر_سیب
#علمدار_جبهه
#شهید_خرازی
#شهادت
#مادر
#اصفهان
«یا اباعبدالله»
نوکرت پیر که شد
دلبریاش بیشتر است ...
#پیرمردان
#حبیب_لشکر_روحالله
آن روضه را که ما شنیدیم دیده است
اینگونه صبر را زِ که تعلیم دیده است؟!
«ننه مریم» مادری که وقتی خبردار شد
پسرش برای پاکسازی شهر بر اثر انفجار
مهمات شهید شده است. به محل حادثه
رفت و وقتی با بدن قطعه قطعه شدهی
پسرش در خرمشهر مواجه شد، یک پتو
آورد و اعضای بدن شهیدش را جمع کرد
و همراه با رزمندگان او را به خاک سپرد
#ام_الشهدا
#زینب_زمان
#شهید_محمد_پورحیدری
#السلام_علی_قلب_زینب_الصبور