جولیانو آماتو نخست وزیر اسبق ایتالیا پس از ۴۳ سال فاش کرد فرانسه با شلیک موشک عامل سرنگونی هواپیمای مسافری ایتالیایی بود که همه ۸۱ سرنشین آن کشته شدند.
او ادعا کرد، نیروی هوایی فرانسه برای ترور معمر قذافی، سهوی پرواز ایتاویا در مسیر بولونیا به پالرمو را سرنگون کرد.
همین غربیها چه اشک تمساحی برای هواپیمای اوکراینی میریختن .
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
سخنگوی ستاد انتخابات: ۲۸۱ نفر از نمایندگانِ مجلس فعلی برای انتخابات پیشثبتنام کردهاند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
.
کارگزاران رسانه ای روحانی؛
قضاوت این ۳سال و آن ۸سال
♦️عضو "کمیته رسانه" در دفتر رئیس جمهور سابق، مجلس و دولت فعلی را تخطئه کرده و به روزنامه هم میهن گفته است:
🔹"بازسازی اعتماد از دست رفته، حداقل ۸ سال زمان میبرد. همیشه تخریب آسانتر از احداث است. برای ایجاد اعتمادی که تخریب شده، باید حداقل دو برابر زحمت کشید. از سال ۹۸، جریان اعتمادسوز فعالیت کرده؛ ۸ سال طول خواهد کشید اعتماد ایجاد شود. زمان زیادی خواهد برد".
♦️بیایید یک معادله ببندیم: ۲ سال از فعالیت دولت و ۳ سال از دوره مجلس فعلی می گذرد. گوینده ادعا می کند برای جبران اعتماد از دست رفته در این دوره، ۸ سال زمان لازم است؛
🔹بسیار خوب! برای جبران اعتماد از دست رفته در ۸ سال ریاست روحانی و شرکای اصلاح طلب، جند سال زمان نیاز است؟ ۳۲ سال، یا دست کم ۲۴ سال!
♦️مدعیان اعتدال و اصلاحات حتی تا ماه های پایانی دولت روحانی، نتایج سوء مدیریت خود را پای دولت احمدی نژاد می نوشتند و حال آن که آن دولت با همه خطاهای رئیس و برخی اعضای آن در سال های پایانی، اصلا قابل قیاس با دولت روحانی نیست؛
🔹نشان به آن نشان که برخی حامیان روحانی، اواخر دولت او با حسرت و آرزو گفتند چند سال زمان می برد تا به رشد اقتصادی سال ۱۳۹۰ (سال دوم دولت دهم) برسیم!
♦️پادوهای رسانه ای "اشرافی غربگرا"، از یک سو موفقیت های دولت و مجلس را خسارت جا می زنند و مدعی اند باید ۸ سال زمان گذاشت تا اعتماد مردم جبران شود، اما از طرف دیگر، هنگام ارزیابی عملکرد دولت حاضر نیستند لاقل ۴ سال زمان بدهند تا فجایع ۸ سال سوء مدیریت غربگرایان را جبران کند.
🔹اما چند نمونه از عملکرد دولت و مجلس انقلابی، در حالی که با میراث "جاروشدگی خزانه، انتشار ۲۰۰ هزار میلیارد تومان پول بیپشتوانه و انفجار نقدینگی، بدهی انباشته ۱۵۰۰ هزار میلیاردی، و سررسید اوراق ۵۳۲ هزار میلیارد تومانی" رو به رو بودند:
🔻احیای سیاست خارجی، تنوع بخشی به شرکای اقتصادی، و مهار تحریم ها.
🔻تصویب قانون اقدام متقابل و از سر گیری فعالیت های هسته ای، که دولت آمریکا را مجبور کرده بدون برجام، به آزاد سازی منابع مسدود شده ایران در عراق و کره جنوبی تن بدهد.
🔻احیای رشد اقتصادی صفر شده در دهه ۹۰، و رساندن آن به بالای ۴ درصد.
🔻 احیای صادرات نفتی تا ۱/۹ میلیون بشکه، در حالی که در دولت برجام، حتی تا زیر ۳۰۰ هزار بشکه هم سقوط کرد.
🔻 کاهش ۱۳ درصدی نرخ تورم.
🔻 جبران بخش مهمی از کسری بودجه ۴۸۰ هزار میلیارد تومانی.
🔻 تسویه ۴۶۴ هزار میلیارد تومان از بدهیها و تعهدات دولت قبل.
🔻 تسویه ۲۷۰ هزار میلیارد تومان بدهی سود اوراق.
🔻 تسویه ۱۰۰ هزار میلیارد تومان بدهی به صندوقهای بازنشستگی.
🔻 اختصاص ۴۰ هزار میلیارد برای رتبهبندی معلمان.
🔻 تسویه ۵۴ هزارمیلیارد بدهی به بانک مرکزی. https://is.gd/ojkNOY
🔹روزنامه کرباسچی و عضو کمیته رسانه در دفتر روحانی، اگر انصاف داشتتند باید از عملکرد دولت و مجلس انقلابی تمجید می کردند؛ اما آزادگی و انصاف، کرامت والایی است که نصیب سیاست بازان و غرض ورزان نمی شود.
✍ محمد ایمانی
🇮🇷https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
یوزارسیف
قسمت۳۱:
مامان همینطور که به ارامی روانداز را از روم کنار میزد گفت:زری جان,عزیز دلم,اگه چیزی دلت میخواد وفکر میکنی ما مخالفیم,با قهر وغذا نخوردن کار درست نمیشه,با حرف زدن هست که شاید طرفت قانع بشه...
ودست کرد زیر سرم وبلندم کرد,نشستم روتخت ودر حالیکه اصلا روم نمیشد بگم اما به زور هم شده باید حرف دلم را میگفتم ,شروع کردم به گفتن:مامان راستش را بخوای من فکر میکنم مهم ترین چیزی که میتونه یه دختر راخوشبخت کنه ,تنها وتنها ایمان واعتقاد قوی طرف به خدا هست وگرنه پول وثروت که اصلا تضمین کننده ی خوشبختی نیست,خداییش اگربه جای حاجی سبحانی,علیرضا پسر حاج محمد بود نظرتون فرق میکرد مگه نه؟؟
مادر درحالیکه به من ومن افتاده بود گفت:ببین زری جان یه چیزی هست که تویه وصلت باید رعایت بشه,اونم هم کفو بودنه,اخه اگه ملت بفهمن داماد اینده ما یه...یه....
هیچی پاشو بریم شام را کشیدم سرد میشه...
در حالیکه بغض گلوم را فشار میداد گفتم چی؟ادامه بدید...یه چی؟یه اخونده؟یه مردخداست؟یه شیعه است؟یه مهندس زبر وزرنگه؟یه خیر ونیکوکاره؟یا یه افغانی؟هااا؟!
مادر,, من که به اصطلاح باید بله رابگم برام اصلا مهم نیست ایشون مال کجا هستند,مهم اینه که ادم مخلصی هست,مسلمان شیعه ی قلب پاکی هست ,با ایمانه وهمین یک قلم برام کافیه...
مادر زیر بازوم را گرفت وبه زور بلندم کرد وگفت:من نمیدونم مادر ,من که هیچ وقت از پس زبون واستدلالهای تو بر نمیامدم ,اگه تونستی بابات راقانع کنی,من حرفی ندارم راستش ,خدارا که درنظر میگیرم ,حرف بنده های خدا که ممکنه پشت سرم صفحه بزارن به چشمم نمیاد...
با شنیدن این حرف از زبان مادر,دلم ارام گرفت,یعنی اگر بحثی هم پیش بیاد ,مادرم نهایتا بی طرف خواهد بود,یه بسم الله زیر لبم گفتم وهمراه مامان به سمت اشپزخانه حرکت کردم....
اگر به صورتم دقت میکردند ,هنوز اثار خجالت در چهره ام مشهود بود,تا اومدم سرمیز بشینم بهمن یه لبخند مهربانی زد وگفت:به به مزین فرمودید عروس خانم فراری....به چهره ی بابام نگاه کردم ,با شنیدن این حرف بهمن اخمهاش بیشتر شد وبازم کلامی به زبان نیاورد واین یعنی به قول یوزارسیف هفت خوان رستم را درپیش رو داشتیم....
ادامه دارد...
یوزارسیف
قسمت ۳۲:
شام را درسکوت کامل خوردیم ,گرچه من میلی به غذا نداشتم وبیشتر با شام بازی کردم تااینکه بخورم.
بابا سعید حتی یک بار هم سرش را بلند نکرد تا به من نگاه بیاندازد,انگار اون هم دچار نوعی شرم ودرگیر احساسات متناقضی بود ,همینطور که داشتم پامیشدم صدای در هال امد وپشت سرش بهرام امد داخل ودرحالیکه نگاهش را از من میدزدید گفت:اینقد اعصاب ادم را خرد میکنید که لپ تاپ رایادم رفت ببرم,من تاخونه خودم رفتم وبرگشتم ...
اینقد دلم از دستش گرفته بود که بدون نگاهی یا حرفی پشتم را بهش کردم وبه سمت اتاقم راه افتادم.
داخل اتاق شدم,لباس راحتی پوشیدم,برق اتاق را خاموش کردم وچراغ مطالعه را روشن ,میخواستم تا وقتی که همه نخوابیدن ,بیرون نرم ووقتی مطمین شدم همه خوابند برم ومسواکی بزنم.
اول دست کردم زیر بالشت ,نامه یوزارسیف رابیرون اوردم ودوباره بو کشیدم وعطرش را به جان سپردم ودوباره جانی دیگه گرفتم ,بعد گوشیم را که داخل کشو میز کنار تختم گذاشته بودم,بیرون اوردم ,اوه اوه...چه همه تماس بی پاسخ وهمه هم از طرف سمیه...خیلی دلم میخواست بایکی حرف بزنم,هیجان درونم را خاموش کنم وبغض فرو خورده ام رابشکنم,اما هم دیر وقت بود وهم چون شب عید بود ,نمیخواستم با غصه های خودم ,شب سمیه هم غصه دار کنم...
نامه را باز کردم واینبار یه شماره انتهای اخرین صفحه توجهم را جلب کرد...
اره شماره همراه یوزارسیف بود,فوری شماره را ثبت حافظه ی گوشیم کردم ونت گوشی را وصل کردم,صفحه های مجازی که داشتم را جستجو کردم...اخی درسته یوزارسیف داخل یکی از شبکه های مجازی صفحه داشت...باورم نمیشد...
ای دیش, یازینب س بود وعکس پروفایلش...درسته خودشه...عکس یه دسته گل سرخ که خیلی اشنا بود...
گوشی را چسپوندم به قلبم...صدای کوبش قلبم به دیواره ی تنم ,تو تمام اتاق پیچیده بود....وای که چقد دوسش داشتم... باخودم فکر میکردم یعنی ایا عشق از این بیشتر هم میشه؟...
گوشی را روی صفحه ی یوزارسیف خاموش کردم ورفتم سراغ خواندن ادامه ی نامه...
ادامه دارد...
♨️ شهادت پاسدار یحیی رستمی در سوریه
🔹 فرمانده سپاه حضرت ابوالفضل (ع) شهرستان بهارستان از شهادت شهید مدافع حرم پاسدار یحیی رستمی از پاسداران سپاه ساکن این شهرستان در سوریه خبر داد.
شهید کمالی
♨️ شهادت پاسدار یحیی رستمی در سوریه 🔹 فرمانده سپاه حضرت ابوالفضل (ع) شهرستان بهارستان از شهادت شهی
♨️ چند روز قبل ایدی کوهن خبر از ترور یک مسئول نظامی ایران در سوریه داده بود
🔹 شهید مدافع حرم پاسدار یحیی رستمی متولد سال ۱۳۵۲ یکی از پاسداران سپاه که ساکن نسیمشهر بهارستان بود در سوریه به فیض شهادت نائل آمد. وی دارای سه فرزند، دو پسر ۲۵ و ۲۲ ساله و یک دختر ۱۴ است.
علت ریزش معدن طزره چه بود؟
یکی از کارگران معدن زغالسنگ طزره:
🔹گاز بهوسیله کیسهای (لوله از جنس گونیهای پلاستیکی) از داخل معدن در زمان کار کردن کارگران با پیکور به بیرون منتقل میشود.
🔹این گاز در شب گذشته در هوای داخل تونل باقیمانده و با انباشت گاز و جرقه ناشی از فعالیت پیکور، انفجار در معدن رخ داده است.
🔹۲ راننده لوکوموتیو که پایین در حال بار زدن زغال بوده و یک کارگر پای بونکر زیر کارگاه استخراج و سه کارگر استخراج این معدن زیر آوار ماندند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یگانویژه این روزها در مرز چه میکند
🔹این روزها که مرزهای غربی کشور بهخاطر حضور زائران اربعین شلوغ است، نیروهای یگانویژه نیز آنجا مستقرند؛ اما نه فقط برای تامین امنیت.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔰ارثیه شوم
براساس آمارهای وزارت اقتصاد، اعتبار مورد نیاز برای بازپرداخت اصل و سود اوراق بدهی دولتی از حدود 60 هزار میلیارد تومان در سال 1399 به 5/174 هزار میلیارد تومان در سال 1401 و 229 هزار میلیارد تومان در سال 1402 رسیده است. طبق آمارها، حدود 165 هزار از این ارقام مربوط به بازپرداخت اصل و سود اوراق سالهای 1397 تا 1400 بوده که از این مقدار، 145 هزار میلیارد تومان آن ارثیه دولت روحانی است که باید در سال 1402 تسویه شود.
🔰متوهم نباشید
«علی مطهری» در مصاحبه با «فارس» گفته است: «این تیپهایی که از این شعار «زن، زندگی، آزادی» حمایت میکنند، دنبال چیز دیگری هستند و از اصلاحطلب و اصولگرا عبور کردهاند. استفاده اصلاحطلبان از این شعار به نظرم تأثیری ندارد در اینکه بخواهند این قشر را جذب کنند. هدف این قشر براندازی است نه اصلاح.»
🔰سرمایهگذاری پهپادی
رسانه ترکیهای در گزارشی از توانایی پهپادی ایران گفت: «ایران که در سالهای اخیر در بازار پهپادها سرمایهگذاری کرده تا حرفی برای گفتن داشته باشد، آشکارا به این هدف رسیده و ادعا میکند برخی از کشورهای اروپایی به دنبال خرید پهپادهای ایرانی هستند.»
🔰گندم 23 هزار تومانی
رئیس بنیاد ملی گندمکاران گفت: «قیمت پیشنهادی ما در بنیاد ملی گندمکاران برای هر کیلوگرم گندم 23 هزار تومان است. نرخ خرید تضمینی گندم برای سال زراعی جدید امروز در شورای قیمتگذاری در وزارت جهاد نهایی میشود»
🔰حقوق بی بشر
«آماتو» نخستوزیر پیشین ایتالیا مدعی شد، نیروی هوایی فرانسه در سال 1980 یک هواپیمای مسافربری در ایتالیا را با فرض بر اینکه «معمر قذافی» دیکتاتور لیبی در آن حضور دارد، سرنگون کرد و باعث کشتهشدن 81 مسافر هواپیما شد.
🔰همه عاشقت میشوند
بلاگرهای اروپایی و آمریکایی حال و هوای اربعین را به تصویر کشیدند. این دو بلاگر معتقدند: «این مقدار از سخاوت باورنکردنی است! موکبها تعریف انسانیت، سخاوت و محبت است، آرمانهایی که حسین(ع) با آن شناخته میشود.»
🔰رشد 17 درصدی زائران اربعینی
رئیس ستاد مرکزی اربعین گفت: «تاکنون 3 میلیون و 646 هزار و 262 زائر برای زیارت عتبات عالیات از مرزهای کشور خارج شدند و 17 درصد افزایش زائر در مقایسه با ادوار گذشته داشتیم.»
🔰سرمایه بزرگ دولت
رئیسجمهور در جلسه هیئت دولت گفت: «اعتماد رهبری به دولت سرمایه گرانسنگی است. اعضای دولت رهنمودهای رهبر انقلاب را تکلیف اداری و دستور کار الزامی خود بدانند.»
🔰عزاداری در محضر ولی
مراسم عزاداری اربعین حسینی دانشجویان روز اربعین در محضر رهبر معظم انقلاب برگزار خواهد شد.
#اخبارکوتاه
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#زیارت_ناحیه_مقدسه
#قسمت_سی_و_هفتم
وَصَدَعْتَ بِالْحَقِّ وَالْبَيِّنَةِ، وَدَعَوْتَ إِلَى اللَّهِ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ،
و حقّ و حقيقت را با برهان هاى الهى آشكار ساختى، و مردم را با حكمت و پند نيكو به سوى خدا فرا خواندى،
وَأَمَرْتَ بِإِقامَةِ الْحُدُودِ، وَالطَّاعَةِ لِلْمَعْبُودِ،
و امر به برپايى حدود الهى و اطاعت پروردگار،
وَنَهَيْتَ عَنِ الْخَبائِثِ وَالطُّغْيانِ، وَواجَهُوكَ بِالظُّلْمِ وَالْعُدْوانِ.
و نهى از پليدى ها و سركشى ها نمودى، و آنان با ستم و عدوان با تو مقابله نمودند.
#قرآن
#مترجمی_قرآن
#امام_زمان_عج
#اللّهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
یوزارسیف
قسمت۳۳:
ادامه نامه را با چشمانم به دل کشیدم که چنین بود:جانم برایت بگوید که اقارضا ,سرنوشت من را اینجور برایم بارها وبارها تعریف کرد,به خاطر اینکه منطقه ما شیعه نشین بود ,خیلی اوقات از طرف وهابیهای تکفیری مورد هجوم انها, قرار میگرفت وهر بار خانواده هایی را عزادار میکردند ودراخرین باری که به منطقه حمله ی تروریستی شد سه خواهرم که در دبستان مشغول درس خواندن بودند,با تعداد زیادی از بچه های دیگر کشته شدند,پدرم علی سبحانی که روحانی بود واونجا معروف به (اخوند)بود ,صلاح ندید بیش از این ,این درد ورنج حمله ها را تحمل کند ,پس هر چه داشتیم ونداشتیم را بخشید یا فروخت وبه همراه خانواده ی داغدیده اش راهی سفر به ایران به قصد مهاجرت واقامت دایم شد,تعدادی دیگر از هم ولایتهای ما هم که اقارضا باخانم باردارش هم جز انها بودند به تبعیت از پدرم که اخوند انها بود,عزم مهاجرت کردند,اما هنوز به اتوبوس اصلی که باید با ان از مرز خارج میشدیم,نرسیده بودیم که در پیچ جاده به کمین سلفیها خوردیم,ما که پیش بینی این کمینها را میکردیم,سلاح همراه داشتیم ودرمقابل تکفیریها مقاومت کردیم وبعداز جنگ وگریزی سخت ودادن تلفات از کمین انها گریختیم,در این درگیری مادرم وتنهاخواهرم زهرا مجروح شد واما زهرای کوچک از,شدت خونریزی تلف شد ومادر هم در اغما فرو رفته بود,پدرم که چاره کار از دستش در رفته بود ,مرا به همراه اقارضا وهمسرش راهی ,کاروانی که قرار بود به سمت مرز ایران حرکت کند ,کرد وخودش مادرم را به مریضخانه ای در شهری که به ان رسیده بودیم برد,چون کاروان اماده ی حرکت بود وهرگونه تعلل در حرکت شاید به قیمت جان افراد تمام میشد,ما را به زور راهی کرد وقول داد به محض اینکه حال مادرم رو به بهبودی رفت انها هم در ایران به ما ملحق میشوند وچون علاقه ی شدیدی به امام رضا ع داشت وچند بار به مشهد امده بود وبه حرم اقا امام رضا ع مشرف شده بود,از اقا رضا خواست که در مشهد ساکن شود ونشانی مسافرخانه ای را داد که هرچند وقت یکبار برای خبر گرفتن به انجا مراجعه کند,یعنی ما از طریق همان مسافرخانه میتوانستیم یکدیگر را پیدا کنیم,اما پدر نمیدانست که ما چه در پیش خواهیم داشت...
به اینجای نامه رسیدم ,اشکهایی که از چهار گوشه ی چشمانم به خاطر مظلومیت این انسانها وکشته شدن خواهر های یوزارسیف,جاری شده بود را با پشت دستم پاک کردم ,تا تاری چشمانم کمتر شود وادامه سرنوشت یوزارسیفم را بخوانم...
ادامه دارد...
یوزارسیف
قسمت۳۴:
وقتی درخیالم به کودکی مراجعه میکنم,انگار درون خوابی مبهم قدم میگذارم خوابی که از تمام خاطرات کودکی این سفر پررنگ تر از بقیه ی خاطرات است اری این سفر که مجبور شدم به تنهایی ودر غصه ی مادر وغم دوری پدر وغم از دست دادن خواهرها,سفرکنم,درخاطرم منقش است,انگار که این سفر باید حک میشد ومن از این سفر درسها میگرفتم وراه اینده ام را انتخاب میکردم,اینده ای که تصمیم گرفتم ,من به سهم خودم با هرچه تکفیری وسلفی بود باید بجنگم وبا کمک سربازانی گمنام برای امام زمانی غریب جانبازی کنیم ودنیا را از وجود نحس دیو سیرتان انسان نما,پاک نماییم.
همراه اقا رضا وهمسرش خدیجه خانم که ماه های اخر بارداریش را میگذراند سوار بر اتوبوسی شدیم که ظرفیت چهل نفر را داشت اما بالغ بر هفتادنفر از بزرگ وکوچک,با باروبنه ,سوارشده بودند,حرکت کردیم,من یوسف ,کودکی پنج ساله با گذراندن روزی پراز التهاب وشکنجه ,همراه با اشنایی دور,به سمت دیاری غریب حرکت کردیم,دیاری که مشهور بود به شیعه پروری ومهمان نوازی.....ساعتی از حرکتمان میگذشت که خورشید غروب کرد وما درتاریکی شب ,سوار برماشینی که از هرم نفسهای مسافرینش ,هوایش دم کرده شده بود وهرلحظه صدای کودکی یا اواز لای لای مادری,سکوت پراز هرم والتهابش را میشکست ,من کنار شیشه ی اتوبوس به تنگی وبافشار انچنان میخکوب شده بودم که حتی قادر به تکان دادن ناخن پایم را نداشتم, خدیجه خانم درکنار من واقارضا هم چسپیده به همسرش,وسط راهرو اتوبوس قوطیهای حلبی گذاشته بودن که هرکدام محل نشستن یک مرد یا زنی با فرزندش بود,بااینکه جایم تنگ بود واصلا راحت نبودم ,اما گرمای داخل اتوبوس وسختیهای قبل از سوارشدن وخستگی ان باعث شد پلکهای چشمهایم روی هم اید وکم کم به خوابی عمیق فرو روم...
نمیدانم چه مدت درخواب بودم که....
ادامه دارد...