eitaa logo
شهید کمالی
903 دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
5هزار ویدیو
585 فایل
ارتباط با ادمین: @ENGHLABI60 🔹 امام علی علیه‌السلام: «انسان بصیر، کسی است که به‌درستی شنید و اندیشه کرد؛ پس به‌درستی نگریست و آگاه شد و از عبرت‌ها پند گرفت.» نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
«مُرجِفون چه کسانی هستند؟» می‌فرماید: «و اذ قالت طائفة منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا» ؛ مردم را می‌ترساندند. الان هم همین جور است. الان هم یک عده‌ای مردم را می‌ترسانند: آقا بترسید. مقابله‌ی با آمریکا مگر شوخی است؟ پدرتان را در می‌آورند! ... در آخر این سوره باز می‌فرماید: «لئن لم ینته المنافقون و الّذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینة لنغرینّک بهم». همین‌هایند... منافق، ضعیف‌الایمان، فی قلوبهم مرض -که طوائف گوناگونی‌اند- وقتی دشمن را می‌بینند، تنشان مثل بید می‌لرزد؛ بنا می‌کنند به مؤمنین باللّه و زحمتکشان در راه خدا، و خطاب و اذیت کردن و فشار آوردن: آقا چرا اینجوری می‌کنید؟ چرا کوتاه نمی‌آیید؟ چرا سیاستتان را اینجوری نمی‌کنید؟ همان کاری که می‌خواهد، انجام می‌دهند. رهبر انقلاب ۱۳۹۱/۷/۱۹ در زمان خود رسول اکرم هم یک عدّه‌ای عاشق شهادت بودند، مشتاق جهاد بودند، اگر امکانِ رفتن به جبهه نداشتند گریه می‌کردند، یک عدّه‌ای هم در مدینه بودند که «مَرَدوا عَلَی النِّفاق»؛ قرآن درباره‌ی آن‌ها می‌گوید «مَرَدوا عَلَی النِّفاق»، یا یک جای دیگر [می‌گوید:] «لَئِن لَم یَنتَهِ المُنافِقونَ وَ الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ وَ المُرجِفونَ فِی المَدینَة»؛ در خود مدینه‌ی پیغمبر، کسانی بودند که قرآن از آن‌ها به «مُرجِفون» تعبیر می‌کند؛ شایعه‌پراکنان، ترس‌پراکنان، تردیدپراکنان، شبهه‌پراکنان؛ در زمان پیغمبر! رهبر انقلاب ۱۴۰۲/۳/۱۴ https://eitaa.com/kamalibasirat
🔸"إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ؛ ﻣﺴﻠﻤﺎً کافران، ﺍﻣﻮﺍﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﺰﻳﻨﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺯﺩﺍﺭﻧﺪ، ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺍﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﺮﺝ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ; ﺳﭙﺲ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺎﻳﻪ ﺣﺴﺮﺕ ﻭ ﻧﺪﺍﻣﺖ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﻣﻐﻠﻮﺏ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ." (انفال: ٣٦) https://eitaa.com/kamalibasirat
📖 معنای صدور انقلاب صدور انقلاب به معنای صادر کردن ارزش‌های انقلابی وظیفهٔ ما است؛ [اگر] نکنیم کوتاهی کرده‌ایم. صدور انقلاب به معنای افشاگری دربارهٔ مستبد‌ها و ظالم‌های عالم تکلیف الهی ما است، باید بکنیم. جمهوری اسلامی و ملت ایران و آن امام بزرگِ ما آن شخصیت عظیم عالی قدری که دنیا را در مقابل عظمت خودش کوچک و خاضع کرد، نشان دادند که همهٔ قدرت‌های بزرگ عالم هم برای مقابله با چنین عزم و ارادهٔ مُعْظم و پولادینی که اسلامی است و متعلق به عموم ملت است، کوچک‌اند‌. این راه ماست. https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ویژه | در خط مقدم 🔺لحظاتی از دیدار شیخ احمد یاسین بنیانگذار جنبش مقاومت اسلامی فلسطین با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی 🔸 من اعتقاد دارم که شما، آقای شیخ احمد یاسین و این برادران و برادرانی که در فلسطین دارند جهاد می‌کنند در خطّ مقدم جنگ اسلام با کفر و جنگ حق با باطل هستند. 🔹 ما در آینده هیچ شکی نداریم... 🔸 وعده‌ی خداوند راست است که فرمود: ولینصرن‌ الله‌ من‌ ینصره‌ ان‌الله‌ لقوی‌ عزیز. 📌سخنان شیخ احمدیاسین خطاب به رهبر انقلاب ۱۳۷۷/۰۲/۱۲ https://eitaa.com/kamalibasirat
🔰 سیاست‌های کلی مبارزه بادشمنان در 1️⃣ تقویت نیروی ایمان وَإِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا ﻭ ﺍﮔﺮ ﺷﻜﻴﺒﺎﻳﻲ ﻭﺭﺯﻳﺪ ﻭ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﻱ ﻛﻨﻴﺪ ، ﻧﻴﺮﻧﮕﺸﺎﻥ ﻫﻴﭻ ﺯﻳﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰ ﺭﺳﺎﻧﺪ ; ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ ، ﺍﺣﺎﻃﻪ ﺩﺍﺭﺩ .(آل عمران١٢٠) 2️⃣ تقویت نیروی نظامی وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﺍﺯ ﻧﻴﺮو ﻭ ﺍﺳﺒﺎﻥ ﻭﺭﺯﻳﺪﻩ [ ﺑﺮﺍﻱ ﺟﻨﮓ ] ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﻨﻴﺪ.(انفال٦٠) 3️⃣ ممنوعیت ارتباط با بیگانگان يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ ﺍﻱ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ! ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﻳﻦ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻭ ﺑﺎﺯﻳﭽﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ، ﭼﻪ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﻛﺘﺎﺏ ﻭ ﭼﻪ ﺍﺯ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ، ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﮕﻴﺮﻳﺪ.(مائده ٥٧) 4️⃣ جهاد يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَیهِم ﺍﻱ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ! ﺑﺎ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻭ ﻣﻨﺎﻓﻘﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﺩ ﺑﺮﺧﻴﺰ ﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﻴﺮﻱ ﻛﻦ.(توبه٧٣) ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 غلبه مشت بر تانک 🔰 رمز پیروزی ما با وحدت کلمه ملت و اتکال به خدای تبارک و تعالی و قوت ایمان بود. قوت ایمان در ملت ما طوری بود که شهادت را سعادت می‌دانستند و دنبال شهادت بودند و خوف از مرگ نداشتند و لهذا مشت‌های این‌ها بر تانک‌ها غلبه کرد. 🔰 باید ملت‌های دیگر، ملت فلسطین، وحدت کلمه پیدا بکنند و اتکال به خدای تبارک و تعالی. این رمز پیروزی در هر جا پیدا بشود، پیروز خواهند شد. باید ملت عزیز «فلسطینِ ما» با وحدت کلمه و اتکال به خدای تبارک و تعالی، توجه به روحانیت، توجه به معنویت، توجه به خدای تبارک و تعالی کنند تا پیروز شوند. (ره)؛ ۱۳فروردین۱۳۵۸ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ https://eitaa.com/kamalibasirat
26.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسن خلق فقط لبخند زدن نیست‌. 🔺گزیده بیانات رهبر انقلاب در ابتدای درس خارج فقه ۱۳۹۱/۰۸/۰۸ ••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※•• https://eitaa.com/kamalibasirat
🔴 برکت مقاومت قدرت بازدارندگی الان به پایان رسیده یا نزدیک به پایان است. خودشان هم می‌دانند، خودشان هم می‌فهمند که اضمحلال و انحلالشان نزدیک است، اگر اتّفاقی رخ ندهد؛ این به برکت مقاومت است؛ این به برکت این است که جوان فلسطینی توانست قدرت بازدارندگی دشمن خودش را مدام ضعیف کند، کم کند، کم کند، نابود کند. ۱۴۰۲/۰۲/۰۲ https://eitaa.com/kamalibasirat
دو هفته تعیین کننده در طوفان الاقصی.mp3
15.11M
🔰دو هفته تعیین کننده در نبرد طوفان الاقصی 1⃣ اخراج مقاومت از غزه هدف اصلی رژیم صهیونیستی و امریکا و اروپا 2⃣سه سناریو طراحی شده و شکست دو سناریوی اول 3⃣دو هفته سرنوشت ساز در میدان نبرد شماره ارتباطی ما در فجازی ۰۹۱۵۳۰۳۳۶۷۸ ✍ https://eitaa.com/t_momenan https://eitaa.com/kamalibasirat
📌خدا غزه را سیراب کرد 🔹بارش رحمت الهی https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اشغالگران، آب را به روی ما بستند، کسی هم برای‌مان آب نفرستاد؛ 👈 اما "خدا، با باران سیراب‌مان کرد." 🔹پسربچه فلسطینی، در حال جمع کردن آب باران در سطل می‌گوید: "خدا با بارانش ما را سیراب کرد؛ چرا که سختی‌های ما را می‌بیند؛ آبِ شیرینی است." 👈 بارش شدید باران در نوار غزه در سی‌‌ونهمین روز از تجاوز هوایی و زمینی رژیم اسرائیل به این منطقه از فلسطین اشغالی، علی‌رغم همه جنایت‌ها و اقدامات غیرانسانی صهونیست‌ها علیه غزه، منجر به خوشحالی ساکنان محاصره شده غزه شده است. ـــــــــــــــــــــــ https://eitaa.com/kamalibasirat
هرگز تنها نیستی!.mp3
7.09M
فکر نکن حتماً باید آدم پاک و بی‌گناهی باشی تا اهل بیت علیهم‌السلام دوستت داشته باشن ! این اشتباهیه که فرو کردن تو سر ما ! 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🇮🇷🇵🇸 📝 بیشترین علت ردّ صلاحیت چه بود؟! 🍃🌹🍃 🔻محسن اسلامی، دبیر ستاد انتخابات کشور طی سخنانی در همایش منطقه‌ای عوامل اجرایی انتخابات در استان‌ها گفته است: یک‌هزار و ۱۲۵ داوطلب انتخابات مجلس تنها بدلیل نداشتن سابقه پنج سال فعالیت اجرایی، آموزشی و پژوهشی که در قانون آمده عدم احراز صلاحیت شدند. 🔸وی افزود: بیشترین داوطلبانی که نقص پرونده داشته اند مربوط به بند ۹ ماده ۳۱ قانون انتخابات مبنی بر سابقه پنج سال فعالیت اجرایی، آموزشی و یا پژوهشی است که برخی افراد اطلاعات مورد نظر را در هنگام ثبت نام درست بارگذاری نکرده اند و بر همین اساس شرایط احراز برای هیات‌های اجرایی شکل نگرفته است. 🔹به گزارش ایرنا، دبیر ستاد انتخابات کشور تصریح کرد: بر اساس قانون، هرگونه بررسی اعتراض منوط به ثبت آن از سوی داوطلب نمایندگی مجلس است. 🔸بر خلاف تصوری که عده‌ای قصد ترویج آنرا دارند اما عمده دلایل عدم احراز صلاحیت‌ها دلایلی ساده، محرز و منطق بر نصّ قانون است. 🔺جالب آنکه طبق اعلام وزارت کشور، بیش از ۷۰ درصد از داوطلبان نامزدی انتخابات مجلس؛ در همین ابتدای کار تأیید صلاحیت شده‌اند و فریاد و فغان آن عده‌ی بدخواه اشاره شده فقط برای یک اقلیت کمتر از ۳۰ درصدی است که اتفاقا همینان نیز همچنان حق اعتراض و پیگیری پرونده خود برای احراز صلاحیت را دارا هستند. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 367 💠سوره شعراء: آیات 1 الی 19 @ahlolbait_story
زن،زندگی، آزادی با پاشیده شدن مایع سردی روی صورتم،چشمانم را باز کردم،نور برق بالای سرم مستقیم به چشمم می تابید و باعث میشد اطراف را درست نبینم، چشمانم را بستم وباز کردم و سرم را به طرف راست چرخاندم، من کجا هستم، این کیه؟ مردی با نگاه خیره اش به من چشم دوخته بود، تا چشمانم را باز کردم جلوتر امد، دستش را به طرف دستم آورد تا دستم را بگیرد تمام توانم را جمع کردم و دستم را با بی حالی عقب کشیدم. کم کم ذهنم به کار افتاد، درسته این اریک باید باشه.. اریک اوفی کرد و گفت: چته؟ چرا با جولیا راه نیومدی؟ مگه چی ازت خواست؟! غیر از اینکه ازت خواست غذات را بخوری؟! جولیا دختر مهربونی هست ، چرا باهاش لج میکنی؟ حوصلهٔ حرف زدن را نداشتم، پتویی را که تا روی سینه ام بود، آرام تا روی سرم بالا کشیدم و صورتم را به سمت چپم چرخاندم، چشمانم را بستم و سعی کردم ذهنم را خالی از هر فکری کنم، با وجود ضعف بدنی شدیدی که داشتم و ضربه های پی درپی، توان هیچ کاری حتی فکر کردن را نداشتم، هراز گاهی دردی درون شکمم می پیچید، نمی دانستم این درد به خاطر گرسنگی هست یا اون قلب کوچک طلایی که اینک میهمان دل و روده ام بود. نمی دانم چه مدت گذشته بود، اصلا نمی دانستم شب بود یا روز، تاریخ همه چیز از دستم در رفته بود که با تکان های شدید شانه ام از جاپریدم. مثل انسان های برق گرفته سرجایم نشستم، جولیا با دستپاچگی تکان دیگری بهم داد و گفت: پاشو...پاشو دخترهٔ خیره سر، پاشو از اینجا باید بریم. ذهنم کار نمی کرد، خواب زده بودم و نمی دانستم چه کنم جولیا که حالت من را دید ، مثل ببری خشمگین به طرفم آمد و دستم را گرفت و محکم به سمت خودش کشید به طوریکه تلو تلو خوران از روی تخت پایین آمدم و دیدم من را به سمت در می برد، نگاهی به لباس های تنم کردم، خدای من! تاپ سفید و بدون آستین...با این وضع که نمی تونستم بیرون برم، همانطور که از لبه تخت فاصله میگرفتم، دستم را دراز کردم و مانتویم را از انتهای تخت برداشتم، میخواستم به سمت صندلی بروم و شالم را بردارم که جولیا متوجه هدفم شد و گفت: شال را می خوای چکار کنی؟ بدو بیا میگم وضعیت اضطراری ست و مرا با خودش از در خارج کرد. مستقیم به سمت اتاق خودش رفت. انتهای اتاق، اریک منتظر ما بود، کنار قفسه ای که به چشم میخورد ایستاد،دکمه ای را که از بیرون مشخص نبود، بغل قفسه ها زد و قفسه ها کنار رفتند و از پشت آن دری نمایان شد. اریک داخل شد و جولیا مرا داخل اتاقکی که معلوم نیست چی بود هل داد. پشت در تاریک بود و انگار راهرویی بود که با چندین پله به زیر زمین خانه منتهی می شد. مثل انسان های مسخ شده دنبال اریک راه افتاده بودم و پشت سرم هم جولیا در حرکت بود، اصلا نمی دانستم دلیل این حرکاتشان چیست؟ چرا اینقدر دستپاچه هستند و انتهای راهی که میریم به کجا ختم میشه؟ کل تنم درد می کرد اما مجبور به راه رفتن بودم، از پله هایی که ما را به پایین میبردند گذشتیم و وارد راهروی تاریک و تونل مانندی شدیم... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 زن، زندگی ،آزادی فاصله ای را داخل راهروی تونل مانند طی کردیم ، اریک توقف کرد، نمی دانم چه کار کرد که با صدای گروپ گرومپی، دری که اصلا معلوم نبود در آنجا تعبیه شده است، باز شد و دو باره وارد راهرویی که به پله هایی رو به بالا می رسید، شدیم. اریک از پله ها بالا رفت و ما هم به دنبالش، در انتهای پله ها دری نرده مانند که نور مهتاب بیرون از آن به داخل می تابید نمایان شد. اریک دست در جیب کرد و کلیدی بیرون آورد و کلید را در قفل در چرخاند، در با صدای ناله مانندی باز شد، انگار سالها بود که بازنشده بود. هر سه به بیرون رفتیم، اریک که انگار قصد برگشتن داشت رو به جولیا گفت: می دونی که اینجا کجاست؟! جولیا نگاهی به اطراف کرد و راهی را نشان داد و گفت: فکر میکنم یه چند متر جلوتر خیابان اصلی هست. اریک سری تکان داد و گفت: درسته، شما از اینجا برید، بدون اینکه کسی را مشکوک کنید ، تاکسی بگیرید و به آدرسی گفتم برید و از اونجا ماشینی از طرف انجمن منتظرتون هست که به ساختمان شماره دو میبرتتان، من هم برمی گردم و از راه اصلی جلوی خانه با ماشین خودم میرم و ببینم تعقیبم میکنند یانه؟! جولیا سری تکان داد و به من اشاره کرد که مانتویم را بپوشم و حرکت کنیم و اریک هم از راهی که آمده بود برگشت و دوباره در نرده مانند قفل شد. از حرفها و حرکات این دو نفر برمی آمد که کسی در تعقیب آنهاست و اینها احساس خطر کرده اند، اما چه کسی؟! همراه جولیا راه افتادم، همانطور که نگاهم به سنگریزه های روی زمین بود و گاهی اطرافم را غریبانه نگاه می کردم، احساس مینمودم در روستایی آن طرف دنیا گیر افتادم،یعنی شکل ساختمان ها اینجور حسی به من میداد، اما در حقیقت من در قلب انگلیس بودم، همراه کسی که مرا به دام انداخته بود و قرار بود به مسلخ شیاطین بکشد و مرا قربانی ابلیس نماید. بغض راه گلویم را چنگ میزد،
نسیمی وزید و موهای بلند و آشفته ام را آشفته تر کرد، تازه یادم افتاد شال و روسری ندارم، یک آن دلم در این دنیا فقط و فقط برای شال روی سرم تنگ شد، آهی کشیدم و زیر لب گفتم: چه زود دیر میشود. جولیا که حس کرد چیزی گفتم، با شک گفت: چی گفتی؟ با کی حرف زدی؟! در بین اینهمه بغض و دلتنگی ،خنده ام گرفت و گفتم: با رابطم توی اداره پلیس صحبت کردم. جولیا با خشم به طرفم برگشت و چنگالش را به سمتم آورد ،انگار میخواست من را خفه کند و گفت: تو کی هستی لامذهب؟! دوباره واژهٔ آشنایی گفت، واژه ای که گهکاهی ما ایرانیها ازش استفاده میکردیم. خنده ام را فرو خوردم و گفتم: آخه من توی لندن با کی میتونم ارتباط بگیرم؟! تو که کل زندگی منو میدونی، شماها از چی اینقدر میترسید؟ زیر لب با خودم حرف میزدم، اینم جرمه؟! و خیره به چشماش نگاه کردم و گفتم: جولیا...تو یک ایرانی هستی، شک ندارم. با این حرف، جولیا که اندکی آرام شده بود دوباره برافروخته شد،مچ دست من را محکم در دست گرفت و فشاری به آن داد. در این هنگام به خیابان اصلی رسیدیم، اینجا بر خلاف کوچه هایی که پشت سر گذاشتیم، جنب و جوشی در بین بود و مردم در روشنایی برق و مهتاب هرکس به دنبال کار خودش بود. منتظر تاکسی بودیم، جولیا که دستم را محکم چسپیده بود گفت: خیلی مشکوکی، تو این اطلاعات را از کجا آوردی؟ فعلا جیکت در نیاد، من بالاخره سر از کارت درمیارم. با تمام شدن حرف جولیا تاکسی جلوی پایمان ترمز کرد. مردی جلو و مردی هم عقب ماشین بود. من و جولیا هم عقب سوارشدیم.جولیا کنار مرد و من هم چسپیده به در.. در بسته شد. جولیا که انگار واقعا خسته بود ، سرش را به پشتی صندلی تکیه داد و چشمانش را بست، اما همچنان مچ دست من را محکم گرفته بود. نمی دانستم کجا میرویم، اما توی دلم مشغول راز و نیاز با خدا بودم. الان که اینجا بودم و پوششم هم آزاد بود، اصلا حس آزادی نداشتم و تازه میفهمیدم که آزادی واقعی چی هست.. با صدای جولیا به خودم آمدم: آقا کجا میرین؟ مسیر ما ،اینطرف نیست. مرد کناری دستش را زیر بارانی اش برد، کلاه دوره ای روی سرش را پایین تر کشید و انگار از زیر بارانی، قلب جولیا را نشانه رفته بود و آرام گفت: حرف نزن وگرنه میمیری.... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
💠امام مهدی شناسی 💠 🥀سخت تر از يتيمى   ⬅️ امام سجاد علیه‌السلام فرمودند: 🔆 «أَشَدُّ مِنْ‏ یتْمِ‏ الْیتِیمِ‏ الَّذِی‏ انْقَطَعَ عَنْ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ یتْمُ یتِیمٍ انْقَطَعَ عَنْ إِمَامِهِ وَ لَا یقْدِرُ عَلَى الْوُصُولِ إِلَیه» 🔆 «سخت‌تر از یتیم شدنِ كسی كه پدر و مادر ندارد، یتیم شدن كسی است كه از امامش جدا شده و نمی‌تواند با او پیوست داشته باشد.» ✍️ به محضر مقدس مولایمان عرض می‌كنیم:‌ ✨ آقا جان!‌ 💢 نپسنديد درشمار كسانی باشيم كه از شما جدا شده و اميدى به وصالتان ندارند. ✳️ ما یتیمان امت محمدیم. بزرگ‌ترين تمنّايمان اين است كه روزی دست‌مان به دامان پدر مهربان‌خويش برسد و دوره یتیم بودنمان پایان یابد. ✨ مولا جان! 💠 يقين داريم شما همواره با نوازش‌هاى پدرانه، دعاهاى خيرت، نگاه‌هاى پر از مهرت و توجه‌هاى گرم و حيات آفرينت از ما مراقبت مى‌كنى و جان پناهمان هستى. ✨ مولاى مهربان! ⬅️كريمانه يتيم نوازى كنيد. وعده وصل و قربى دهيد تا دلهاى بى‌قرارمان آرام گيرد و يارى كنيد تا قلب‌های شکسته‌ی مان حضورِ مهربان و امیدآفرین شما را احساس كند. محمل جانان ببوس آنگه به زاری عرضه دار                  كز فراقت سوختم ای مهربان فریاد‌ رس 📗 الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۱۶ 🆔️https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 آقا خودش گفت: تو شهید میشی... 🔹 چون کر و لال بود، خیلی جدی نمیگرفتنش. یه روزکنار قبر پسر عموی شهیدش با انگشت یه قبر کشید،نوشت "شهید عبدالمطلب اکبری!" خندیدیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و نوشته‌‌ اش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و رفت. فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. ‏دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و ما مسخره بازی درآورده بودیم! ‏وصیت نامه‌ش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحیم ‏یک عمرهر چی گفتم؛به من می‌خندیدن! ‏یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم،فکر کردن من آدم نیستم و مسخره‌‌م کردن! ‏یک عمرکسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم ‏اما مردم! ما رفتیم ‏بدونید هر روز با آقام امام زمان(عج)حرف می‌زدم. 🔵 ‏آقا خودش گفت: تو شهید میشی... 🌸 شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات https://eitaa.com/kamalibasirat
💠 توصیه های حضرت آقا به بسیجیان در دیدار هفته‌ی بسیج ۱۴۰۱ نصیحت اول: ✅بسیجی بمانید! نصیحت دوم: ✅قدر خودتان را بدانید! نصیحت سوم: ✅دشمنتان را بشناسید. (کیست؟ ضعفش کجاست؟ نقشه هایش را بشناسید.) نصیحت چهارم: ✅رشد معنوی خودتان را اندازه بگیرید. (محاسبه نفس) سعی کنید جلو بروید. نصیحت پنجم: ✅امروز مهمترین شیوه دشمن، دروغ پردازی است. پس تبیین کنید. نصیحت ششم: ✅یکی از آسیب پذیریهای دشمن، روشن بینی (بصیرت) شماست. روشن بینی خود را افزایش دهید. نصیحت هفتم: ✅آمادگی عملی را حفظ کنید و غافلگیر نشوید. نصیحت هشتم: 🔴مراقب نفوذ دشمن در درون مجموعه بسیج باشید. توصیه آخر: ✅ولَا تَهِنُواْ وَلَا تَحْزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ https://eitaa.com/kamalibasirat