eitaa logo
شهید کمالی
901 دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
5هزار ویدیو
585 فایل
ارتباط با ادمین: @ENGHLABI60 🔹 امام علی علیه‌السلام: «انسان بصیر، کسی است که به‌درستی شنید و اندیشه کرد؛ پس به‌درستی نگریست و آگاه شد و از عبرت‌ها پند گرفت.» نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
مصطفی هاشمی طبا در سرمقاله روزنامه شرق به دیدار رئیسی و بن‌سلمان اشاره کرده و پرسیده اگر رئیسی توانسته دست ولیعهد وهابی را بفشارد چرا نتواند دست سیدمحمد خاتمی را بفشارد؟ 💢 بخش‌های مهم این مطلب را در ادامه می‌خوانید: ما به هر حال طرفدار سیاست خارجی فعلی رئیس‌جمهورمان هستیم که شاید به دلیل مسئله اسرائیل و تحریم آمریکا، سیاست دوستی با هر آن که را ممکن باشد، برگزیده است؛ اما چه بهتر که سیاست برگزیدن ارتباط و هماهنگی با همه کشورها، همیشه در دستور کار قرار گیرد و از افراط و تفریط در سیاست خارجی دست برداریم و اگر می‌خواهیم بر اساس ارزش‌ها عمل کنیم، ما خود استاندارد دوگانه در برخورد با کشورهای دیگر را از دستور کار خارج کنیم. اگر می‌توانیم دست محمد بن‌سلمان، اردوغان، شیخ محمد اماراتی، الهام علی‌اف و خیلی‌های دیگر را که اصلا گروه خونی‌شان با ما نمی‌خواند، بفشریم، چرا نتوانیم دست آدم‌های متفاوت با ما را که حداقل در ایرانی‌بودن و احیانا مسلمان‌بودن یا شیعه‌بودن مشترک هستیم، بفشاریم و چرا باید آنها را طرد و اخراج کنیم و حداقل به آنان بی‌محلی کنیم... اگر دولت رئیسی می‌تواند دستان محمد بن‌سلمان را بفشارد، چرا نتواند دستان بهزاد نبوی، سیدمحمد و سیدمحمدرضا خاتمی، ظریف، سلامتی، پزشکیان، مرعشی، محسن هاشمی و دیگر متفاوتان و حتی دگراندیشان را که دل در گرو آینده ایران دارند، بفشارد. آیا رئیس‌جمهوری که به ملاقات آدم‌های متفاوتی که برخی از آنان دشمنی‌شان با ایران یا با نظام جمهوری اسلامی روشن است، می‌رود، آیا نمی‌تواند به هیئت‌مدیره مجمع وزرای ادوار پس از گذشت یک‌سال‌و نیم از ارسال تقاضای ملاقات وقت ملاقات بدهد؟ 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
شهید کمالی
✅مصطفی هاشمی طبا در سرمقاله روزنامه شرق به دیدار رئیسی و بن‌سلمان اشاره کرده و پرسیده اگر رئیسی توان
✅ دست از تحریف و سانسور بردارید تا دولت دست شما را بفشارد. 💢 در پاسخ سرمقاله مصطفی هاشمی طبا در روزنامه شرق چند نکته قابل ذکر است: 1⃣ ادعا شده است که ما طرفدار سیاست خارجی دولت سیزدهم هستیم. اما پیشینه مواجهه اصلاح طلبان با سیاست خارجی دولت چیز دیگری را نشان می دهد. حمله به دولت در ماجرای تصرف افغانستان توسط طالبان و تقاضا برای جنگ با طالبان، اتهام ماجراجویی در سیاست خارجی، اتهام در دامن شرق ( روسیه و چین ) گرفتار شدن دولت و چندین اتهام دیگر. حتی در همین یادداشت نیز اتهام افراط و تفریط و دوگانگی زده شده است! 2⃣ ماجرای ارتباط با عربستان نیز با التماس وهابی ها و درخواست میانجی گری کشورهای عراق، امارات ، قطر و درنهایت چین صورت گرفته و ایران التماس برقراری رابطه نداشته است. 3⃣ دلیلِ اینکه دولت سیزدهم با بن سلمان و ... دست می دهد، آن است که منافع ملی را در نظر می گیرد ، اما دست دادن با خاتمی و امثال او رنگ و بوی جناحی و سیاسی دارد. دلیل دست ندادن با این افراد را نباید در ایرانی، مسلمان و شیعه بودن خلاصه کرد ، چرا که اینها منافقین داخلی هستند که خطرشان به مراتب بیشتر از دشمنان خارجی است. 4⃣ در اینباره می توان به نامه نگاری مرحوم هاشمی رفسنجانی با صدام حسین اشاره کرد که برای آزادی اسیران دفاع مقدس و پایان جنگ انجام شد. آیا مرحوم هاشمی با مسعود رجوی که او هم مسلمان، ایرانی و شیعه بود نامه نگاری کرد؟! 5⃣ دولت سیزدهم در سال اول خود با افراد شاخص جریان اصلاحات ( غیر از خاتمی) جلسه چند ساعته برگزار و سخنان آنان را شنید. حال این سئوال مطرح است که چرا احزاب اصلاح‌طلب با دولت رئیسی صادق نبودند و علیه او اقدام کرده و دستاوردهای او را سانسور نمودند؟ 🔺به نظر می رسد جریان اصلاحات همانگونه که بن سلمان پیش قدم برقراری ارتباط شد، دست از تحریف و سانسور اقدامات دولت و خیانت علیه ملت بردارند و بعد مدعی فشرده شدن دستشان توسط رییس جمهور باشند. ✍ سعید میرزایی 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از کانال ماهی ها
🌹 ۲۴ آبان؛ سالروز شهادت ادواردو آنيلي ❤️کسي که امام خميني(ره) پيشانيش را بوسید. ♦️شهید (مهدی) ادواردو آنیلی فرزند جياني آنيلي سناتور و میلیاردر ایتالیایی، صاحب کارخانه ماشین سازی فیات، فراری، اوبکو، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو، چندین کارخانه صنعتی، بانک‌های خصوصی، شرکت‌های طراحی مد و لباس، روزنامه‌های لاستامپا، کوریره، دلاسرا و باشگاه فوتبال یوونتوس، در ۶ ژوئن ۱۹۵۴ در نیویورک به دنیا آمد.  ♦️او تحصیلات مقدماتی را در ایتالیا و سپس در کالج آتلانتیک انگلستان گذراند. پس از آن در رشته ادیان و فلسفه شرق از دانشگاه پرینستون آمریکا با درجه دکترا فارغ التحصیل شد.  ♦️اجداد ادواردو با راه‎اندازی کارخانه فیات در ایتالیا این صنعت عظیم را در آن‎جا بنا گذاشتند که امروزه بستگانش سهامدار عمده شرکت فیات، صاحب بانک‌‎ها و بیمه‎ها، باشگاه یوونتوس و... هستند. پدر ادواردو کاتولیک و مادرش یک پرنسس یهودی است.  ♦️گفته مي‌شود هدف اصلي يهوديان در وصلت با خانواده آنيلي تلاش براي تصاحب اموال ميلياردي اين خانواده بود به همين دليل بعدها خواهر ادواردو نيز به عقد يک خبرنگار یهودی به نام «الکان» در مي‌آيد، که اين ازدواج با وجود چهار فرزند به طلاق مي‌انجامد و ازدواج مجدد خواهر ادواردو با يک مسيحي صورت مي‌گيرد و از این‎جا به بعد، یک نوع رقابت بین یهودیت و مسیحیت در مورد فرزندان خواهر ادواردو به‎وجود می‎آید.  ♦️بي‌اهميتي ثروت آنيلي براي ادواردو و تمايلش به اسلام، موجب مي‌شود که پدرش حاضر نشود میراث خانواده را به او بسپارد؛ لذا جياني‌آنيلي پسر برادرش که يک مسيحي بود را به‎عنوان جانشین ادواردو تعيين مي‌کند. اما چيزي نمي‌گذرد که خبر مرگ پسرعموي ادواردو بر اثر سرطان ناشناخته‎ای مي‌پيچد. اين مرگ نيز از مرگ‌هاي مشکوک خانواده آنيلي بود؛ چرا که اگر وي به عنوان وارث اموال آنيلي زنده مي‌ماند، مدیریت اين ثروت عظيم به یک مسیحی تعلق مي‌گرفت و این خلاف خواسته‌ يهوديان بود. ♦️ادواردو شرح مسلمان شدنش را چنین می‌گوید: «زماني که در دانشگاه نيويورک درس مي‌خواندم، یک روز در کتابخانه قدم می‌زدم و کتاب‌ها را نگاه می‌کردم چشمم افتاد به قرآن و کنجکاو شدم که ببینم در قرآن چه چیزی آمده است. آن‌را برداشتم و شروع کردم به ورق زدن و آیاتش ر ا به انگلیسی خواندم، احساس کردم این کلمات، کلمات نورانی است و نمی‌تواند گفته بشر باشد، اين بود که بسيار تحت تاثیر قرار گرفتم اين شد که آن را امانت گرفتم و بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را می‌فهمم و قبول دارم.»  ♦️اولین آشنایی ادواردو آنيلي با تشیع و انقلاب اسلامی ایران از طریق یکی از مصاحبه‌های دکتر محمدحسن قدیری ابیانه، رایزن مطبوعاتی سفارت ایران در ایتالیا (در سال‌های ۵۸ تا۶۱) بوده که از طريق تلويزيون ايتاليا پخش شده که ادواردو پس از شنيدن اين مصاحبه برای دیدار با وی به سفارت ايران در ايتاليا مراجعه کرده و همين ارتباط ها نهایتا باعث گرویدن آنيلي به تشیع شد.ادوادو چند بار به ایران سفر کرده و زیارت حرم امام رضا(ع) مشرف شده بود. در یکی از این سفرها در هفتم فروردین 1360 در نماز جمعه به امامت آیت‌الله خامنه‌ای شرکت می‌کند. ♦️در همین سفر ادواردو با بنيان‌گذار جمهوري اسلامي ايران دیدار کرده و حضرت امام پیشانی ادواردو را می‌بوسد. ♦️ادواردو نگران سوء‌قصد از سوی صهیونیست‌ها بود و به آقای قدیری گفته بود كه آن‌ها او را به خاطر اسلام آوردنش خواهند كشت و قتل او را به خودكشی، حادثه غیرمترقبه یا بیماری نسبت خواهند داد و حتی او را به زور در یك درمان‌گاه روانی خصوصی ویژه میلیاردرها در نزدیكی مرز سوئیس به طور كاملاً مخفی بستری كرده بودند و بالاخره همان‌طور كه خود ادواردو حدس می‌زد، در ۱۵ نوامبر سال ۲۰۰۰ (۲۴ آبان ۱۳۷۹) در یك واقعه مرموزانه در سن ۴۶ سالگی توسط ایادی صهیونیست جهانی، غریبانه به شهادت رسید. 🌹روحش_شاد... صلوات الفتوحی دیگر از امام خمینی ┄┅┅┅┅┅┅💠❀┅┅┅┅┅┅┅┄ «کانال ماهی ها» دورهمی بچه های مسجد امام رضا علیه السلام سیدجمال‌الدین @masjed_emamreza
📸 تصاویر منتشره در فضای مجازی با عنوان «حضور اعضای ‎ با لباس فرم در تهران» مربوط به یک ایده تبلیغاتی برای فیلم در حال اکران ‎ با موضوع منافقین است. ⚠️این فیلم در برخی شبکه‌های مجازی با عناوین دیگر منتشر شده است. 🔹منافقین شهامت حضور با هویت حقیقی در خیابان‌های آلبانی را هم ندارند چه برسه ایران 😏 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
63.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖥 فیلم کامل حضور استاد در برنامه «به افق فلسطین» شبکه افق 🗓 ۲۵ آبان ۱۴۰۲ 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
اصلاحات نیوز نوشته اگر آقای رییسی دست ولیعهد را فشرده، چرا نتواند دست سید محمد خاتمی را بفشارد؟ اشاره ی اصلاحات و آقای هاشمی طبا نکته ی مهمی را در خصوص سیاست خارجی و داخلی کشور در بر دارد که شاید خود ایشان هم متوجه نباشند اما به خوبی اشاره کرده اند. نکته و جواب این است: اگر آقای رییسی دست بن سلمان را فشرده بدلیل پشیمانی یا حداقل تسلیم او در عرصه های تقابل با نظام جمهوری اسلامی (از سوریه گرفته تا عراق و لبنان و یمن و سیاست داخلی ایران) است. و این همواره سیاست نظام اسلامی ایران بوده است. بنظر اگر اصلاحطلبانِ حامی براندازان ۱۴۰۱ و... نیز پشیمان از تقابل با نظام هستند، بایستی دست آنان را فشرد. قاعده ی جمهوری اسلامی همواره همین بوده است. میگویید نه؟ به حماسی که روزی با بشار جنگید اما امروز برگشته و دوباره مهمان رهبر انقلاب شده نگاه کنید. البته که این بازگشت و تسلیم و توبه باید عملی و ملموس باشد... (باز هم به حماس بنگرید...) تا خسروان چه دانند جواد راد
🌹 💢 تجمـع محکـومیت جنایات رژیم کـودک کش اسرائیل 🔸شنبه 27 آبان ساعت 09:30 🔸میدان شهید بجنورد ____ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/hoze123456 👆👆👆👆👆👆👆👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻 لینک کانال اطلاع رسانی حوزه 👆💐
شای گولدن مجری کانال ۱۴ تلویزیون اسراییل: از غزه تا تهران به سلاخی تان خواهیم آمد. بعد از غزه نوبت لبنان و سپس نوبت ایران است. هیچ کس حتی آمریکا نمیتواند جلوی نابودی حماس را بگیرد. حاضریم با همه دنیا بجنگیم. ✅ سخنرانی های استاد رائفی پور 👇 @aliakbareraefipour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 دخترا و مامانا، مامان بزرگااااا...🤗🥰 آماده‌اید؟!! 😎 " دل آرام " یه جشن مَشتی پر از سوت و جیغ هوراااااااا... 🥳🎉👏 (چی فکر کردی! 😉 آروم اما... 🤭🤫) دورهمی دختران و بانوان بجنوردی 🧕 ✨ ویژه ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها ✨ ⏱️ کِی: یکشنبه ٢٨ آبان، ساعت ۱۴:۳۰ 🌍 کُجا: خیابان تربیت، سالن گلشن خلاصه رفیق! اینجا خبرائیه 😉 منتظرتیم 😍✋ جا نمونی 🏃‍♂🏃‍♂ ☎️ شماره و آیدی تماس برا ثبت‌نام و رزرو: 09353907180 _ @mirosh96 09045101758 _ @S_sharifeh
🛑 در تاریخ خواهند نوشت وقتی دو میلیون از عزیزان سنی مذهب بین کشورهای سنی زیرچکمه های صهیونیست جان می دادند فقط فرزندان امیرالمومنین علی «ع» به یاری شان شتافتند. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔴 شناختی _روایت‌ها به زبان ساده: ⭕️ در سنتر پارک نیویورک سگی به‌کودکی حمله می‌کند، مردی که شاهد حادثه بود برای کودک، خود را به‌روی سگ می‌اندازد و او را خفه می‌کند.... خبرنگار نیویورک تایمز که ماجرا را از نزدیک می‌بیند به‌مرد می‌گوید: فردا تیتر اول نیویورک تایمزاین است: "مرد شجاع نیویورکی جان پسری را نجات داد". ⭕️ مرد در جواب خبرنگار می‌گوید: "من نیویورکی نیستم" خبرنگار می‌گوید پس تیتر می‌زنیم: "آمریکایی قهرمان جان پسری را نجات داد". ⭕️مرد می‌گوید: "ولی من آمریکایی نیستم، پاکستانی‌ام". ‼️فردا تیتر نیویورک تایمز این چنین شد: "یک مسلمان متعصب سگی را در سنتر پارک خفه کرد! اف‌بی‌آی احتمال می‌دهد القاعده در این جنایت دخیل باشد... https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 369 💠سوره شعراء: آیات 40 الی 60 @ahlolbait_story
𝓐.𝓜: زن، زندگی آزادی درباز شد و الی با لبخندی روی لبهاش داخل شد، با تعجب بهش نگاه کردم، این الی بود واقعا؟ خیلی شبیه الی بود اما این موهاش طلایی بود و روی شونه هاش ریخته بود تا جایی یادمه موهای الی سیاه بود.. الی با طمأنینه در را پشت سرش بست، کلید را در قفل در چرخاند و همانجا روی در گذاشت و بعد دست هاش را از هم باز کرد و گفت: زبونت را موش خورده که سلام هم نمی کنی؟! شوکه بودم و انگار واقعا لال شده بودم با لکنت گفتم: س..س..سلام..من خواب هستم یا بیدار؟! تو....تو الی هستی؟ اینجا چکار میکنی؟! الی نزدیکم شد و منو تو آغوشش گرفت و‌گفت: بیداری عزیزم ، می خوای یه نیشگول مشتی ازت بگیرم که مطمئن شی بیداری؟ بله الی جانت هستم انگار عقدهٔ تمام این روزها باز شده بود، گویا شانه های الی محکم ترین تکیه گاهم بعد از خدا شده بود، نا خوداگاه شروع به گریه کردم...الی هم بی حرکت ایستاده بود، انگار میفهمید که چی درونم میگذرد و با دستش پشتم را ناز می کرد. در بین هق هق هام گفتم: تو کجا رفتی؟ الان خدا تورو از کجا رسوند؟! من اشتباه مهلکی کردم ،اما خدا میدونه سخت پشیمانم، یکدفعه یاد اون دوتا دختر فلسطینی افتادم و گفتم: اون دو تا دختر بچه هانا و هانیل مردن..‌یعنی اینا ،این ابلیس ها کشتنشون، زهرا هم شانس آورد که پلیس بردش وگرنه قرار بود قربانی بشه...منم قرار بود قربانی بشم..الی تو یک فرشته ای فرشته.. الی با دو دستش شانه های منو گرفت و منو از خودش جدا کرد و بعد خیره به چشمای خیس از اشکم شد، با دو تا کف دستش ،صورتم را قاب گرفت و گفت: خدا دوستت داشته که از چنگ این شیاطین نجات پیدا کردی وگرنه من کاره ای نیستم، خدا میدونه سالانه چقدر دختر مثل تو که هر کدوم به خاطر شرایطی که دارن از خونه و کشور فراری میشن و توی چنگ همچی کسایی اسیر میشن، یکی مثل تو به قربانگاه شیطان میره و یکی هم به شیوخ شکم گنده عرب فروخته میشه تا وسیلهٔ عیش و نوش یک مشت هوسران فراهم بشه.. هر کسی توی یک منجلابی که خودش باور نداشته فرو میره و تا نفس داره باید خدمت کنه ،اما برای تو انگار خدا یه جور دیگه برنامه چیده بود...خواست خدا بود تا بیای و اینجاها را ببینی، آگاه بشی و آگاهی ببخشی الی بوسه ای از گونه ام گرفت و همانطور که دست منو توی دستش گرفته بود به سمت مبل دو نفره رفت و‌گفت: بیا بشین اینجا اعجوبه... تعجب کردم، با پشت دست اشکهام را پاک کردم و گفتم:من اعجوبه ام؟؟ چرا آخه؟! الی با تعجب گفت: یعنی خودت متوجه نشدی؟! ادامه دارد.. به قلم: ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 زن، زندگی، آزادی با تعجب نگاه الی کردم و گفتم: داری از چی حرف میزنی؟ الی خنده ریزی کرد و گفت: خوشم میاد که خودتم نمی دونی چکار کردی و بعد دستی به پشتم زد و ادامه داد: اون قلب طلایی را چکار کردی؟ چشام را ریز کردم و گفتم: چه ربطی به قلب طلایی داره؟ الی خنده بلندی کرد و گفت: آخه اون فقط قلب نبود...یه ردیاب بود که جای دقیق شما را نشون میداد با شنیدن این حرف تازه یاد گرسنگی و دردی که مدام توی شکمم می پیچید افتادم، دستم را روی شکمم گذاشتم و گفتم: به جای صبحانه و نهار و شام خوردمش.. الی ناگهان از جا برخاست و‌گفت: خدای من! چی میگی تو؟! یعنی اون قلب را قورت دادی؟ چه کار خطرناکی گرچه کوچک بود.. شانه ای بالا انداختم و گفتم: گذاشتم زیر زبونم چون جولیا می خواست بازرسیم کنه ، ناخواسته قورتش دادم. الی همانطور که به سمت آشپزخانه میرفت گفت: پس الان یه قلب طلایی با یه ردیاب داخل شکم تو هست درسته؟! یعنی تو الان خود خود ردیاب هستی و زد زیر خنده.. با نگاهم رد رفتنش را دنبال کردم که اشاره کرد برم پیشش.. تازه متوجه میز نهار خوری کوچک وسط آشپز خانه شدم، یه میز شیشه ای سیاه رنگ‌که دو طرفش دو تا نیمکت چرمی سیاه و سفید قرار داشت. روی نیمکت نشستم و الی مشغول گشتن توی یخچال و کابینت ها شد و گفت: باید یه غذای چرب و‌چیلی درست کنم که هم نیروی این چند روزه را به بدنت بازگردونه و هم باعث دفع اون قلب ردیابی بشه.. اتفاقات این سفر را مثل پازل توی ذهنم در کنار هم قرار دادم و با شک گفتم: به نظرم تو اون الی که میگفتی نیستی ،تو کس دیگه ای هستی.. الی نگاهی بهم انداخت و گفت: منظورت کدوم الی هست؟ بهش خیره شدم و گفتم : همون که داستان زندگیش را تعریف کردی و‌گفتی کلاه سرت گذاشتن و برای فرار از زندان ،مجبور شدی که به فرار فکر کنی .. الی چیزی را از داخل یخچال برداشت و توی ماهیتابه روی گاز گذاشت و بعد روبه رویم نشست و گفت: هم آره و هم نه...یعنی من در حقیقت همون الی هستم اما در واقع نیستم.. کلا گیج شده بودم و گفتم برام بگو.. الی از جا بلند شد ، جلز و ولز محتویات ماهی تابه بلند شده بود ،الی به طرف آن رفت و گفت : می تونی منو زینب صدا کنی و بعد نگاهی به ساعت دستش انداخت و ادامه داد: دوساعت دیگه یه جلسه شبانه داریم، می خوام اگر حالت خوب بود و دوست داشتی تو رو هم باخودم ببرم ، اما قب
لش یه ک م باید گریمت کنم. زیر لب گفتم زینب... الی برگشت طرفم و‌گفت: بزار یه چی بخوری ، فرصت زیاده، یکی یکی همه چی را برات تعریف میکنم.. واقعا مغزم هنگ کرده بود..زینب..الی...جلسه...گریم.. همه چیز مرموز بود ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 زن، زندگی، آزادی الی یا همون زینب یه نوع خوراک که اسمش را نمی دونستم ،جلوی روم گذاشت و توی ظرفی هم چند تکه نان و گفت: زود بخور تا جون بگیری ،اگر بخوای باهام بیای خیلی کارا باید بکنیم نگاهی به الی و نگاهی به غذای خوش رنگ و خوشبو کردم و گفتم: خودتم هم بخور الی ظرف را با دستش به طرفم هل داد و گفت: من تازه خوردم، تو بخور زود باش تکه ای نان جدا کردم و همانطور که باهاش ور میرفتم گفتم: پس تا من میخورم بگو قصه الی و زینب چی چی هست؟ الی خنده ای کرد و گفت: ببین من در حقیقت زینب هستم ، اما اینجا منو با نام الی میشناسن،یعنی الی وجود خارجی داره و واقعا هستش با همون سرگذشتی که داخل کشتی تعریف کردم، یه زن ناامید که کلاه سرش گذاشتن و با اندکی ثروت قصد خروج از کشور را داره و چون ازش شکایت شده و ممنوع الخروج هست، مجبور شده از طریق غیر قانونی از کشور خارج بشه تا اون ثروته را از دستش درنیارن و در این بین گیر جولیا میافته و فکر میکنه که جولیا فرشتهٔ نجاتش هست و بهش اعتماد میکنه ،درصورتیکه جولیا هم برنامه ها خودش را داره و ... ولی الان الی توی ایران هست و من زینب هستم که خودم را الی جا زدم، ما با هک‌حساب جولیا متوجه شدیم با چندین نفر توی ایران در ارتباطه و قراره اونها را از مرز خارج کنه، حتی تمام مکالمات شما را داشتیم و قرار شد من جای یکی از قربانیان به اینجا بیام تا سر از کارشون دربیاریم و توی لندن بود که فهمیدیم با یک تشکیلات فوق العاده بزرگ و البته مخوف و سرّی طرف هستیم و این حیوانات آدم نما هر کدام از قربانیانشون را برای منظور خاصی میارن، قسمت تو و اون دختر بچه ها قربانی شدن در محضر ابلیس بود و قسمت من و تعدادی دیگه اجرای یک نقشهٔ توطیه که از پیش طراحی شده بود . حرفهای زینب برام جالب بود ، حالا میدونستم زینب یک پلیس در قالب زن فراری بود، حالا میدونستم که من کل این مدت تحت کنترل پلیس بودم و کم کم برام روشن شد که اون آزاد شدن معجزه آسا از دست پلیس بدون کمترین هزینه و سوظنی برای من از کجا آب می خورد.. سوالات گوناگون توی ذهنم رژه میرفت پس گفتم: سعید..‌اینجور که جولیا می گفت برادرم سعید هم اینا کشتن.. زینب سری تکان داد و‌گفت: بله متاسفانه ، ما هم متوجه این موضوع شدیم ، اما الان بحث کافی هست آیا حاضری الان همراه من بیای؟ خسته تر از آن بودم که به مخمصه لی دیگه فکر کنم ، پس شونه هام را بالا انداختم و‌گفتم: امشب نای هیچ‌کاری ندارم، بعدم دوست دارم هر چه سریعتر به کشور خودم... زینب پرید توی حرفم و گفت: هر چیزی به وقتش،باشه اگر امشب نمیای، باید فردا شب حتما بیای‌... بی صدا لقمه ای در دهانم گذاشتم و ناخوداگاه به یاد مادرم افتادم، از زینب فقط لب زدنش را میدیدم اما ذهنم در ان سوی دنیا بود.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ostad taeb.mp3
17.37M
💠ارتباط یهود و صهیونیسم 🔹چرا جنگ غزه برای غرب مهم است؟ 🔹 خاطره صحبت با یک افسر مصری 🔹جنگ غزه و اسرائیل، جنگ حق و باطل 🔺 🔊 https://eitaa.com/kamalibasirat