فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 اتفاق عجیب و نادر در اولین شب رمضان المبارک
🎙 #استاد_عالی
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 480
💠سوره فصلت: آیات 30 الی 38
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
J001.mp3
6.16M
🔊 #ترتیل_خوانی_جزء_1
✅ با صدای استاد پرهیزکار
👈 زمان تلاوت : ۵۰ تا ۶۰ دقیقه.
🔶 فوروارد کنید 👌👌
#قرآن
@@sibsoorgh
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنیم
💢 #تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_پنجم
💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشید و دستان مردانهاش به نرمی میلرزید.
موهای مشکی و کوتاهش هنوز از خیسی شربت میدرخشید و پیراهن خیس و سپیدش به شانهاش چسبیده بود که بیاختیار خندهام گرفت.
💠 خندهام را هرچند زیرلب بود، اما شنید که سرش را بلند کرد و با #مهربانی به رویم لبخند زد. دیگر از #راز دلش خبر داشتم که تا نگاهم کرد از خجالت سر به زیر انداختم.
تا لحظاتی پیش او برایم همان برادر بزرگتر بود و حالا میدیدم در برابر خواهر کوچکترش دست و پایش را گم کرده و #عاشق شده است. اصلاً نمیدانستم این تحول #عاشقانه را چگونه تعبیر کنم که با لحن گرم و گیرایش صدایم زد :«دخترعمو!»
💠 سرم را بالا آوردم و در برابر چشمان گرم و نگاه گیراترش، زبانم بند آمد و او بی هیچ مقدمهای آغاز کرد :«چند روز بود بابا سراغ اون نامرد رو میگرفت و من نمیخواستم چیزی بگم. میدونستم اگه حرفی بزنم تو خجالت میکشی.»
از اینکه احساسم را میفهمید، لبخندی بر لبم نشست و او به آرامی ادامه داد :«قبلاً از یکی از دوستام شنیده بودم عدنان خیلی به #تکریت رفت و آمد داره. این چند روز بیشتر حساس شدم و آمارش رو گرفتم تا امروز فهمیدم چند ماهه با یه گروه #بعثی تو تکریت ارتباط داره. بهانه خوبی شد تا پیش بابا عذرش رو بخوام.»
💠 مستقیم نگاهش میکردم که بعثی بودن عدنان برایم باورکردنی نبود و او #صادقانه گواهی داد :«من دروغ نمیگم دخترعمو! حتی اگه اونروز اون بیغیرتی رو ازش ندیده بودم، بازم همین بعثی بودنش برام حجت بود که دیگه باهاش کار نکنیم!»
پس آن پستفطرتی که چند روز پیش راهم را بست و بیشرمانه به حیایم تعرض کرد، از قماش قاتلان پدر و مادرم بود! غبار غم بر قلبم نشست و نگاهم غمگین به زیر افتاد که صدای آرامشبخش حیدر دوباره در گوشم نشست :«دخترعمو! من اونروز حرفت رو باور کردم، من به تو شک نکردم. فقط #غیرتم قبول نمیکرد حتی یه لحظه جلو چشم اون نامرد باشی، واسه همین سرت داد زدم.»
💠 کلمات آخرش بهقدری خوشآهنگ بود که دلم نیامد نگاهش را از دست بدهم؛ سرم را بالا آوردم و دیدم با عمق نگاهش از چشمانم عذر تقصیر میخواهد.
سپس نگاه مردانهاش پیش چشمانم شکست و با لحنی نرم و مهربان نجوا کرد :«منو ببخش دخترعمو! از اینکه دیر رسیده بودم و تو اونقدر ترسیده بودی، انقدر عصبانی شدم که نفهمیدم دارم چیکار میکنم! وقتی گریهات گرفت، تازه فهمیدم چه غلطی کردم! دیگه از اونروز روم نمیشد تو چشمات نگاه کنم، خیلی سخته دل کسی رو بشکنی که از همه دنیا برات عزیزتره!»
💠 احساس کردم جمله آخر از دهان دلش پرید که بلافاصله ساکت شد و شاید از فوران ناگهانی احساسش #خجالت کشید!
میان دریایی از احساس شفاف و شیرینش شناور شده و همچنان نگاهم به ساحل محبت #برادرانهاش بود؛ به این سادگی نمیشد نگاه #خواهرانهام را در همه این سالها تغییر دهم که خودش فهمید و دست دلم را گرفت :«ببین دخترعمو! ما از بچگی با هم بزرگ شدیم، همیشه مثل خواهر و برادر بودیم. من همیشه دلم میخواست از تو و عباس حمایت کنم، حتی بیشتر از خواهرای خودم، چون شما #امانت عمو بودید! اما تازگیها هر وقت میدیدمت دلم میخواست با همه وجودم ازت حمایت کنم، میخواستم تا آخر عمرم مراقبت باشم! نمیفهمیدم چِم شده تا اونروز که دیدم اون نانجیب اونجوری گیرت انداخته، تازه فهمیدم چقدر برام عزیزی و نمیتونم تحمل کنم کس دیگهای...»
💠 و حرارت احساسش بهقدری بالا رفته بود که دیگر نتوانست ادامه دهد و حرف را به جایی جز هوای #عاشقی برد :«همون شب حرف دلم رو به بابا زدم، اونقدر استقبال کرد که میخواست بهت بگه. اما من میدونستم چیکار کردم و تو چقدر ازم ناراحتی که گفتم فعلاً حرفی نزنن تا یجوری از دلت در بیارم!»
سپس از یادآوری لحظه ریختن شربت روی سرش خندهاش گرفت و زیر لب ادامه داد :«اما امشب که شربت ریخت، بابا شروع کرد!» و چشمانش طوری درخشید که خودش فهمید و سرش را پایین انداخت.
💠 دوباره دستی به موهایش کشید، سرانگشتش را که شربتی شده بود چشید و زیر لب زمزمه کرد :«چقدر این شربت امشب خوشمزه شده!»
سپس زیر چشمی نگاهم کرد و با خندهای که لبهایش را ربوده بود، پرسید :«دخترعمو! تو درست کردی که انقدر خوشمزهاس؟»
💠 من هم خندهام گرفته بود و او منتظر جوابم نشد که خودش با شیطنت پاسخ داد :«فکر کنم چون از دست تو ریخته، این مزهای شده!»
با دست مقابل دهانم را گرفتم تا خندهام را پنهان کنم و او میخواست دلواپسیاش را پشت این شیطنتها پنهان کند و آخر نتوانست که دوباره نگاهش را به زمین انداخت و با صدایی که از طپشهای قلبش میلرزید، پرسید :«دخترعمو! قبولم میکنی؟»...
ادامه دارد ...
✍نویسنده فاطمه ولی نژاد
💢 #تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_ششم
💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم #همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم.
از سکوت سر به زیرم، عمق #رضایتم را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظهای که زندهام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!»
💠 او همچنان #عاشقانه عهد میبست و من در عالم عشق #امیرالمؤمنین علیهالسلام خوش بودم که امداد #حیدریاش را برایم به کمال رساند و نهتنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد.
به یُمن همین هدیه حیدری، #13رجب عقد کردیم و قرار شد #نیمه_شعبان جشن عروسیمان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود.
💠 نمیدانستم شمارهام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه میخواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو میبینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!»
نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم.
💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچهام دارم میام!»
پیام هوسبازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریختهام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمیخواستم بترسونمت!»
💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانهام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانهام را روی انگشتانش حس میکرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیامگیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند.
💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم میرسید که صدای گریه زنعمو فرشته نجاتم شد.
حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زنعمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بیقراری گریه میکند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداریاش میداد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟»
💠 هنوز بدنم سست بود و بهسختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بیصدا گریه میکنند.
دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانهای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :«#موصل سقوط کرده! #داعش امشب شهر رو گرفت!»
💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پلههای ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :«#تلعفر چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم.
بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از #ترکمنهای شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میکرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.
💠 عباس سری تکان داد و در جواب دلنگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.»
گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزادهها به تلعفر برسن یه #شیعه رو زنده نمیذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
💠 دیگر نفس کسی بالا نمیآمد که در تاریک و روشن هوا، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد.
همه نگاهش میکردند و من از خون #غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریهام گرفت.
💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا میآمد، مردانگیاش را نشان داد :«من میرم میارمشون.»
زنعمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»...
ادامه دارد ...
نویسنده فاطمه ولی نژاد
دعای روز اول ماه مبارک رمضان
🔹ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺭﻭﺯﻩ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺭﻭﺯﻩ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭﺍﻥ ﺣﻘﻴﻘﻰ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻩ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻧﻤﺎﺯم ﺭﺍ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﻭﺍﻗﻌﻰ ﻣﻘﺮّﺭ ﻓﺮﻣﺎ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻏﺎفلاﻥ ﻫﻮﺷﻴﺎﺭ ﺳﺎﺯ ﻭ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺟﺮم ﻭ ﮔﻨﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﺑﺒﺨﺶ ﺍﻯ ﺧﺪﺍﻯ ﻋﺎﻟﻤﻴﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺯﺷﺘﻴﻬﺎﻳﻢ ﻋﻔﻮ ﻓﺮﻣﺎ ﺍﻯ ﻋﻔﻮ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻫﻜﺎﺭﺍﻥ ﻋﺎﻟﻢ.
💐اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج💐
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
متخلفان دریافت ارز مسافرتی نقره داغ میشوند
🔹بانک مرکزی بهمنظور پیشگیری از سوءاستفاده برخی افراد از ارز مسافرتی، طی مکاتبهای با فرودگاههای بینالمللی کشور، اسامی مسافرانی که ارز دریافت اما بلیت پرواز خود را لغو کردهاند را درخواست کرده.
🔹بانک مرکزی در نظر دارد در صورت عودت ندادن ارز توسط این اشخاص، محدودیتهای بانکی برای آنها اعمال نماید.
🔸در روزهای گذشته عدهای با خرید بلیت به قیمت کمتر از ۲ میلیون تومان، ۱۰۰۰ یورو با نرخ ۴۲ هزار تومان دریافت و بعد بلیت را کنسل میکردند و ۵۰ درصد هزینه بلیت را هم از ایرلاین پس میگرفتند!
شهید کمالی
متخلفان دریافت ارز مسافرتی نقره داغ میشوند 🔹بانک مرکزی بهمنظور پیشگیری از سوءاستفاده برخی افراد
چرا بهشون ارز بدی که بعداً دنبالشون بیفتید.به محض کنسل کردن پرواز در همان فرودگاه موظف بشن برگردونن یا همون حسابی که ارز خریدن مسدود بشه ،باید نقره داغ کنند نه اینکه ول کنن
به نظر میرسه قانون گریزی داره یک عادت رایج میشه و این به خودی خود برای جامعه مخصوصا جامعه اسلامی خوب نیست.
چرا اینقدر سواستفاده از کد ملی میشه؟آیا نمیشه با این موضوع برخورد کرد؟
باید کسانی که از کدملی دیگران نهایت سواستفاده را می کنند به شدت برخورد شود و در این باره تصمیماتی گرفته شود که فرد سواستفاده کننده و فرد ارایه دهنده کد ملی آینده شان هم تحت تاثیر برخورد قرار بگیره.
قطع یارانه،مسدود کردن حساب و ...میتونه اثرات خوبی داشته باشد.
🔴 ویژگیها وخصوصیات امام زمان(عج)
🔵 قسمت 1⃣
🌕 برای آگاهی از ویژگیها و خصوصیات امام عصر ارواحنا فداه جدا از روایات وارد شده از معارف ادعیه های مختلف از جمله جامعه کبیره میتوان بهره برد گرچه این معارف دربارهی همهی ائمهی اطهار علیهمالسلام است ولی به خاطر لزوم توجهی که نسبت به امام عصر ارواحنا فداه وجود دارد و بدون شک این خواستهی پروردگار متعال و خود خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام است، آنها را در خصوص امام عصر ارواحنا فداه آورده ایم تا انشاءالله توجهمان به آن حضرت بیشتر گردد:
۱-امام زمان ارواحنا فداه اهل بیت نبوت است
۲-امام عصر ارواحنا فداه جایگاه رسالت است؛ خدای تعالی رسالت خودش را در اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام قرار داده است و در حقیقت رسالت هدایت کامل بشر به دوش خاندان پیغمبر علیهمالسلام و مخصوصا امام عصر ارواحنا فداه است که تمام آنچه را که خدای تعالی برای هدایت انسان به رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله وحی نموده است، توسط ائمه یکی پس از دیگری منتقل شده است و امروز در اختیار امام عصر ارواحنا فداه قرار دارد که ایشان این رسالت را به طور کامل انجام خواهند داد.
۳-آن حضرت جایگاه رفت و آمد ملائکه است؛ ملائکه افتخار و توفیق خدمتگزاری خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام را دارند و ملائکه به خدمت آن حضرت مشرف میشوند و دستورات آن حضرت را که همان دستورات الهی است را انجام میدهند.
۴-ایشان محل فرود آمدن وحی است؛ گرچه وحی در معارف و احکام دین با رحلت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله قطع گردید اما خدای تعالی با آن آقایی که قطب عالم امکان است، پیوسته ارتباط دارد و امور مختلف عالم را به آن حضرت وحی میفرماید.
۵- آن حضرت معدن رحمت است؛ نزول رحمت از طریق واسطهی الهی که خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام و در زمان ما وجود مقدس امام زمان ارواحنا فداه است به بندگان میرسد و این ارادهی الهی است که آنها را معدن رحمت قرار داده و از طریق آنها رحمت خودش را به مخلوقاتش نازل میفرماید.
۶-ایشان مخزن علم است؛ یعنی خدای تعالی تمام علومی که تمام مخلوقات به آن نیاز دارند را در اختیار امام زمان ما ارواحنا فداه قرار داده است
۷-رسیدن به علم پروردگار راهی جز از طریق امام زمان ارواحنا فداه وجود ندارد.
۸-آن حضرت نهایت درجهی حلم و بردباری است؛ آن حضرت مظهر حلم پروردگار است و اگر کسی هر چه به آن حضرت بدی هم کرده باشد ولی به سوی آن حضرت برگردد و توبه کند به بهترین صورت آن را میپذیرند همانطور که عموی خود جعفر کذاب را بخشیدند و حتی فرمودند: به او جعفر کذاب نگویید و جعفر تائب بگویید.
۹-امام زمان ارواحنا فداه پایه و اساس کرم و بزرگواری است
۱۰-حضرت ولیعصر ارواحنا فداه پیشوا و رهبر امتهاست
#ویژگیها_و_خصوصیات_امام_زمان
#رمضان_مهدوی
🆔 eitaa.com/kamalibasirat
🥀شهادت حمید باکری: ۶ اسفندماه
🥀شهادت حسین خرازی: ۸ اسفندماه
🥀شهادت امیرحاج امینی: ۱۰ اسفندماه
🥀شهادت ابراهیم همت: ۱۷ اسفندماه
🥀شهادت حجت رحیمی: ۱۸ اسفندماه
🥀شهادت حسین برونسی: ۲۳ اسفندماه
🥀شهادت عباس کریمی: ۲۴ اسفندماه
🥀شهادت مهدی باکری: ۲۵ اسفندماه
🍃بهمناسبت فرارسیدن ۲۲ اسفندماه سالروز بزرگداشت شهدا، یاد و خاطرهی همهی شهدای عزیز و والامقام؛ بالأخص شهدای اسفندماه را گرامی میداریم💌
┄┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
در سینهی خود داغ فراوان داریم
بنویس براین عقیده ایمان داریم
امنیت و آسایش خود را امروز
از برکت خونهای شهیدان داریم
✍ #سيدهاشم_وفايی
🔘#ثامن_خراسان_شمالی
https://eitaa.com/kamalibasirat
🔺 رهبر انقلاب: قرآن را بخوانید حتی شده روزی یک یا نیمصفحه
🔹در دنیای اسلام هیچکس نباید پیدا شود که یک روز بر او بگذرد و آیات قرآن را تلاوت نکند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔺رهبر انقلاب: تصور من این است که تعداد قاری خوشخوان و درستخوان در کشور ما از همۀ کشورهای اسلامی بیشتر باشد.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔺 رهبر انقلاب: امروز هزاران محفل قرآنی وجود دارد اما هنوز کم است
🔹در حفظ، تلاوت، انس با قرآن جای کار زیاد است. ای کاش هر مسجدی محفل انس با قرآن شود.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat