4_5843689295566603916
6.25M
📥#سحرهای_ملکوتی
🔅#دعای_ابوحمزه_ثمالی
( دعای ابوحمزه از فراز ۱ تا ۱۳) 🔻
eitaa.com/kanale_behesht/5183
#قسمت_اول
@banoyealam
@kanale_behesht
.
#فهرست_صوت_سحرهای_ملکوتی
📝فهرست سحرهای ملکوتی
دعای ابوحمزه ثمالی
♦️#سحرهای_ملکوتی
▪️#قسمت_اول
▪️#قسمت_دوم
▪️#قسمت_سوم
▪️#قسمت_چهارم
▪️#قسمت_پنجم
🔸#قسمت_ششم
🔸#قسمت_هفتم
🔸#قسمت_هشتم
🔸#قسمت_نهم
🔸#قسمت_دهم
🔹#قسمت_یازدهم
🔹#قسمت_دوازدهم
🔹#قسمت_سیزدهم
🔹#قسمت_سیزدهم
🔹#قسمت_چهاردهم
♦️#قسمت_پانزدهم
♦️#قسمت_شانزدهم
♦️#قسمت_هفدهم
♦️#قسمت_هجدهم
🦋التماس دعاااا
『💕』 @kanale_behesht
کانال رگا @Rogaa - سید محمد باقر علوی تهرانی .mp3
11.36M
🎵 #صوت
۹۵ روز زندگانی #حضرت_زهرا
📿دلیل احیای مراسم های مذهبی
#قسمت_اول 🔺
حتما گوش کنید!
🔰🔰🔰
کانـــــال رگـــ ــا
کانال رگا @Rogaa - سید محمد باقر علوی تهرانی .mp3
11.36M
🎵 #صوت
۹۵ روز زندگانی #حضرت_زهرا
📿دلیل احیای مراسم های مذهبی
#قسمت_اول 🔺
حتما گوش کنید!
🔰🔰🔰
کانـــــال رگـــ ــا
کانال رگا @Rogaa - سید محمد باقر علوی تهرانی .mp3
11.36M
🎵 #صوت
۹۵ روز زندگانی #حضرت_زهرا
📿دلیل احیای مراسم های مذهبی
#قسمت_اول 🔺
حتما گوش کنید!
🔰🔰🔰
@kanale_behesht
❤️ #من_میترا_نیستم ❤️
#قسمت_اول 😍😍
(کبری طالبی نژاد :مادر شهید)
بعد از این که خودش را شناخت و فهمید از زندگی چه میخواهد، اسمش را عوض کرد
میگفت :من میترا نیستم اسمم زینبه، با اسم جدیدم صدام کنید. از باباش و مادربزرگش به خاطر این که اسمش را میترا گذاشته بودند ناراحت بود.
من نُه ماه بچه ها را به دل می کشیدم اما وقتی به دنیا می آمدند ساکت می نشستم و نگاه میکردم تا مادرم و جعفر روی آنها اسم بگذارند.
اسم پسر اولم را جعفر انتخاب کرد و دومی را مادرم. جعفر اسم های اصیل ایرانی را دوست داشت.
مادرم با این که حق انتخاب اسم بچه ها را داشت، اما حواسش بود طوری انتخاب کند که خوشاینده دامادش باشد.
زینب ششمین فرزندم بود و وقتی به دنیا آمد مادرم اسمش را میترا گذاشت. او خوب می دانست که جعفر از این اسم خوشش خواهد آمد.
بعد از انقلاب و جنگ دخترم دیگر نمی خواست میترا باشد دوست داشت همه جوره پوست بیاندازد و چیز دیگری بشود
چیزی به اراده و خواست خودش نه به خاطر من جعفر یا مادر بزرگش،اینطور شد که اسمش را عوض کرد.
اهل خانه گاهی زینب صدایش می کردند. اما طبق عادت چند ساله اسم میترا از سر زبانشان نمیافتاد.
زینب برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند، یک روز، روزه گرفت و دوستان همفکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد.
می خواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود. دو دوست دیگر زینب هم میخواستند اسمشان را عوض کنند.
برای افطار دختر ها، برنج و خورشت سبزی پختم همه چیز آماده بود و منتظر آمدن دوستان زینب بودیم اما آنها بدقولی کردند و آن شب کسی برای افطار به خانه ما نیامد.
زینب خیلی ناراحت شد به او گفتم: مامان چرا ناراحتی؟ خودت نیت کن اسمت را عوض کن! ما هم کنارِتیم مادربزرگ و خواهر و برادرتم نیت تو رو میدونن.
آن شب زینب سر سفره افطار به جای برنج و خورشت، فقط نان و شیر و خرما خورد. و گفت: افطار امام علی چیزی بیشتر از نون و نمک نبوده.
آنقدر محکم حرف میزد و به چیزی که میگفت اعتقاد داشت، که دیگران را تسلیم خودش می کرد.
با این که غذای مفصلی درست کرده بودم بدون ناراحتی کنار زینب نشستم و بااو نون و شیر خوردم.
اون شب، زینب رو به تک تک اعضای خانواده کرد و گفت: از امشب به بعد اسم من زینبه. از این به بعد به من میترا نگید.
مادرم رویش را بوسید و به او تبریک گفت. شهلا و شهرام هم قول دادند که زینب صدایش کنند.
ادامه دارد...
📝
#آرشیو
فهرست رمان من میترا نیستم تا کنون👇
✅ #من_میترا_نیستم
▪️#قسمت_اول
▪️#قسمت_دوم
▪️#قسمت_سوم
▪️#قسمت_چهارم
▪️#قسمت_پنجم
▪️#قسمت_ششم
▪️#قسمت_هفتم
▪️#قسمت_هشتم
▪️#قسمت_نهم
▪️#قسمت_دهم
▪️#قسمت_یازدهم
▪️#قسمت_دوازدهم
▪️#قسمت_سیزدهم
▪️#قسمت_چهاردهم
▪️#قسمت_پانزدهم
▪️#قسمت_شانزدهم
▪️#قسمت_هفدهم
▪️#قسمت_هجدهم
▪️#قسمت_نوزدهم
▪️#قسمت_بیستم
🔹#قسمت_بیست_و_یکم
🔹#قسمت_بیست_و_دوم
🔹#قسمت_بیست_و_سوم
🔹#قسمت_بیست_و_چهارم
🔹#قسمت_بیست_و_پنجم
🔹#قسمت_بیست_و_ششم
🔹#قسمت_بیست_و_هفتم
🔹#قسمت_بیست_و_هشتم
🔹#قسمت_بیست_و_نهم
🔹#قسمت_سی
🔹#قسمت_سی_و_یکم
🔹#قسمت_سی_و_دوم
🔹#قسمت_سی_و_سوم
🔹#قسمت_سی_و_چهارم
🔹#قسمت_سی_و_پنجم
🔹#قسمت_سی_و_ششم
🔹#قسمت_سی_و_هفتم
🔹#قسمت_سی_و_هشتم
🔹#قسمت_سی_و_نهم
🔹#قسمت_چهلم
🔹#قسمت_چهل_و_یکم
🔹#قسمت_چهل_و_دوم
🔹#قسمت_چهل_و_سوم
🔹#قسمت_چهل_و_چهارم
🔹#قسمت_چهل_و_پنجم
🔹#قسمت_چهل_و_ششم
🔹#قسمت_چهل_و_هفتم
🔹#قسمت_چهل_و_هشتم
🔹#قسمت_چهل_و_نهم
🔹#قسمت_پنجاهم
🦋التماس دعا
📌کپی از تمامی مطالب با ذکر صلوات
⚘|❀ @kanale_behesht ❀|⚘
📝
#آرشیو
فهرست رمان من میترا نیستم تا کنون👇
✅ #من_میترا_نیستم
▪️#قسمت_اول
▪️#قسمت_دوم
▪️#قسمت_سوم
▪️#قسمت_چهارم
▪️#قسمت_پنجم
▪️#قسمت_ششم
▪️#قسمت_هفتم
▪️#قسمت_هشتم
▪️#قسمت_نهم
▪️#قسمت_دهم
▪️#قسمت_یازدهم
▪️#قسمت_دوازدهم
▪️#قسمت_سیزدهم
▪️#قسمت_چهاردهم
▪️#قسمت_پانزدهم
▪️#قسمت_شانزدهم
▪️#قسمت_هفدهم
▪️#قسمت_هجدهم
▪️#قسمت_نوزدهم
▪️#قسمت_بیستم
🔹#قسمت_بیست_و_یکم
🔹#قسمت_بیست_و_دوم
🔹#قسمت_بیست_و_سوم
🔹#قسمت_بیست_و_چهارم
🔹#قسمت_بیست_و_پنجم
🔹#قسمت_بیست_و_ششم
🔹#قسمت_بیست_و_هفتم
🔹#قسمت_بیست_و_هشتم
🔹#قسمت_بیست_و_نهم
🔹#قسمت_سی
🔹#قسمت_سی_و_یکم
🔹#قسمت_سی_و_دوم
🔹#قسمت_سی_و_سوم
🔹#قسمت_سی_و_چهارم
🔹#قسمت_سی_و_پنجم
🔹#قسمت_سی_و_ششم
🔹#قسمت_سی_و_هفتم
🔹#قسمت_سی_و_هشتم
🔹#قسمت_سی_و_نهم
🔹#قسمت_چهلم
🔹#قسمت_چهل_و_یکم
🔹#قسمت_چهل_و_دوم
🔹#قسمت_چهل_و_سوم
🔹#قسمت_چهل_و_چهارم
🔹#قسمت_چهل_و_پنجم
🔹#قسمت_چهل_و_ششم
🔹#قسمت_چهل_و_هفتم
🔹#قسمت_چهل_و_هشتم
🔹#قسمت_چهل_و_نهم
🔹#قسمت_پنجاهم
🦋التماس دعا
📌کپی از تمامی مطالب با ذکر صلوات
⚘|❀ @kanale_behesht ❀|⚘
••📚🔗
[ #داستان]
#قسمت_اول 🌾
دبیرستان وراهنمایی یه مدرسه مذهبی درس خوندم📚
درسخون نبودم ولی درسام هم بدنبود
اونموقع هااوج مشغله ذهنیم ،دوستام بودن ودرس وخونواده
هیچوقت فکرنمیکردم یه روزی بشه که همه زندگیم بهم بریزه. اونم به خاطر چی؟بخاطرفضای مجازی📱
تااتمام درسم گوشی نداشتم.فضای مجازی دراختیارم نبود. کم وبیش گوشی مامانم دستم بودولی آزادی کامل خب نه....❌
بعد اتمام درسم یه آموزشگاه مذهبی درس خوندم. اواخرترم دوم بودکه واسم گوشی خریدن.
پدروبرادرم خیلییییی بهم محبت میکردن🧡 وازلحاظ عاطفی غنی بودم
هیچ مشکل مالی هم نداشتیم💰
تااینکه کرونا سروکله اش پیدا شد وماههابیکاری به سراغم اومد🤕
وقتموخیلی میذاشتم پای گوشی واینستاگرام آخه کاری نداشتم .😅
بیکاربودم
نه میشدازخونه بیرون برم نه درسی بود نه کاری
روزهاهمینطورمیگذشت
تااینکه یه روزدیدم توقسمت پیشنهادات یه پسری هست که باخواننده محبوبم سلفی انداخته وگذاشته پروفایلش📸
منم فقط فالوش کردم تابعداپستاشوببینم واگه خوب بودنگهش دارم واگه نبودآنفالو کنم
چندروزبعددیدم یه استوری گذاشته وبه شوخی یه سوالی درموردشهرمن پرسیده بود.❓
منم خیلی معمولی براش نوشتم سلام شمااهل ......نیستین؟🙄
اونم نوشت اصالتا......ام(یعنی همون شهرمن)😌 ولی تایک سال پیش تهران زندگی میکردم.
منم براش نوشتم پس حس وحال مارو درک نمیکنید😏
نوشت شماهم اهل......هستید؟
*بله
_خوشبختم🙂
*ممنون😊
وفکرکردم موضوع تموم شده وچت هاروپاک کردم
🔘ادامه دارد...
『💕』@kanale_behesht
🦋🌈🦋🌈🦋🌈🦋🌈🦋🌈
🌈🦋
بسم الله الرحمن الرحیم
تقدیم به تمام مردم عزیز روستا های ایران🌼
شناسنامه کتاب
سالهای نوجوانی 🍁
رمان نوشته شده بر اساس واقعیت
گروه فرهنگی محیا
عنوان و نام پدید آورنده : مائده افشاری
تاریخ تالیف: 7/7/1400
موضوع توصیف زندگی دختر روستایی
#قسمت_اول
😍صبح چشمانم را با صدای خروس باز کردم از رخت خواب بلند شدم، مرتبش کردم ، همیشه وقتی صبح از خواب بیدار می شوم خیلی سر حال هستم•
به حیاط دویدم، مادرم را صدا کردم ، صدایش آغل می آمد
☘مادرم مشغول دوشیدن شیر گاو بود بعد از چند دقیقه با سطل فلزی بزرگی که پراز شیر بود و به دستم داد ،
گفت شیر را بجوشان و سفره ی صبحانه را پهن کن چون مدرسه ات دیر می شود و باید عجله کنی•
همراه با چشم گفتن دویدم سمت اتاق سفره را برداشتم و پهن کردم •
در سفره نان تازه که مادرم دیروز پخته بود پنیر محلی ، شیر تازه ، کره و عسل بومی گذاشتم و با مادرم مشغول خوردن شدیم•
🍷بعد از نوشیدن چای از جایم بلند شدم وسایل مدرسه را آماده کردم و از مادرم خداحافظی کردم به سمت مدرسه رفتم •
به مدرسه که رسیدم دوستانم جلو آمدند با هم سلام احوال و پرسی کردیم
به سمت صف صبحگاهی رفتیم ، برنامه صبحگاهی خیلی جالب و دل انگیز بود ، بعد با صف به کلاس رفتیم تا ظهر یکی یکی کلاس ها را گذارندم حسابی خسته شده بودم و شوق رفتن به خانه هیجانم را دو چندان کرده بود ، از مدرسه تا خانه یک نفس دویدم •
به خانه که رسیدم مادرم همه ی خانه را مرتب کرده بود ناهار هم آماده بود سلامش کردم بعد از جواب سلام گفت : دخترم لباس هایت را عوض کن تا ناهار بخوریم من هم سریع کار ها را انجام دادم ،سفره ی غذا را پهن کردم •
من برای مادرم از خاطرات یک روزی که در مدرسه داشتم می گفتم مادرم هم گفت: قالی که قولش را به مش رحمت داده بودم کمی بافته ام تا به شهر ببرد
به این فکر کردم مادر اگر قالی را تمام کند پول خیلی خوبی دستمان را می گیرد آن وقت پدر و برادرم مجبور نیستند ساعت های زیادی در دشت کارکنند•
در فکر فرو رفته بودم که مادرم گفت:غذایت سرد شد کجایی دختر
من هم با لبخندی گفتم: هیچی
بعد از ناهار به سراغ کتاب هایم رفتم تا درس های فردا را مرور کنم معمولا یک ساعت تا دو ساعت وقت خودم را برای مطالعه می گذارم •
عصر دوستانم به دنبالم آمدند گفتند بیا در هوای پائیز به دشت برویم تا تفریح کنیم از مادرم اجازه گرفتم و با دوستانم حرکت کردیم•
هوای پائیز خنک و دلپذیر شده بود دم غروب کمی باد می وزید که احساس سرما کردم کشاورزان گندم ها را درو کرده بودند با دوستانم به آرامی قدم در دشت گذاشتیم صدای پارس سگ ها از دور و نزدیک شنیده می شد•
گله گوسفند ها همراه با چوپان به طرف روستا می آمدند من و دوستانم از غروب دل انگیز خورشید لذت میبردیم خورشید رنگ سرخش را در دشت پهن کرده بود با غروب خودش اعلام می کند که شب به زودی فرا می رسد •
وقتی به خانه برگشتم بوی نان تازه خانه را پر کرده بود، مادرم معمولا عصر ها نان میپزد تا صبح بیشتر به کار هایش برسد
داخل اتاق رفتم بعد وضو گرفتم سجاده ام را پهن کردم چادر نمازی که مادربزرگم از مشهد آورده بود سر کردم و مشغول خواندن نماز شدم
در حال خواندن نماز بودم که صدای برادرم را شنیدم که همراه پدرم و دام ها از دشت به خانه باز گشتند •
نمازم که تمام شد دویدم تا به آن ها خسته نباشید بگویم خوشحال بودم که برادرم را بعد یک روز تلاش می دیدم
پدر و برادم لباس هایشان خاکی شده بود لباس هایشان را عوض کردند دستانشان را شستند •
وقتی به اتاق آمدند سفره شام را پهن کردیم دورهمی غذا خوردیم ، گفتیم ، خندیدم •
بعد از شام دورهم نشتیم کلی خاطره تعریف کردیم از روزی که گذشت ، تفریحی که با دوستانم در دشت رفتم برادرم می گفت امروز طبیعت دشت خیلی زیبا بود ، برگ درختان زرد و نارنجی شده خیلی منظره ی قشنگی بود
کم کم چشمانم خواب را به ماندن در کنار خانواده ترجیح می داد بلند شدم رخت خواب را پهن کردم و در فکر آروز های فردا به خواب رفتم تا صبحی تازه با خاطراتی زیبا را آغاز کنم •
نویسنده : ترنم باران 💚🌈
کپی رمان ممنوع 🚫🚫🚫
#ادامه_دارد
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
💭کانال نردبان بهشت 👇
http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
#داستان_دو_راهی
#قسمت_اول
صدایم را صاف کردم و به راننده گفتم:
-آقا ممنون.من همین جا پیاده میشم.
پول را گرفتم سمت راننده و بعد از این که ازم گرفت دستم را روی دستگیره فشار دادم و کشیدم سمت خودم، در باز شد.از ماشین پیاده شدم.
هوا تاریک بود اما خیابان شلوغ.
کوله پشتیم را انداختم روی شانه هایم شالم را کشیدم جلوتر و از پیاده رو شروع کردم به قدم زدن.
هندزفری ام را از جیبم آوردم بیرون و زدم به گوشیم.گوشی های هندزفری رو داخل گوشم فرو بردم و آهنگ را پلی کردم.
با موزیکی که در حال پخش بود میخواندم و قدم می زدم...
قدم هایم را سریع تر و بلند تر کردم کمی از تاریکی شب ترسیدم.
از خیابان رد شدم، چیزی به رسیدن به مقصدم نمانده بود.
جدول های کنار خیابان را یکی یکی پشت سر می گذاشتم.
به کوچه که رسیدم داخل شدم.
دلم کمی آرام تر شد.
آهنگ را عوض کردم، آهنگ ملایمی شروع به خوندن کرد که قلبم آرامش گرفت.یک آرامش عجیب...
جلوی در خانه که رسیدم دستم را روی زنگ فشار دادم و بعد از چند ثانیه ای برداشتم...
مادر از پشت آیفون صدایش بلند شد:
-چه عجب! چرا انقدر دیر اومدی.
-مامان در رو باز کن بیام بالا حرف می زنیم زشته پشت آیفون!!
در را باز کرد و داخل شدم با عصبانیت در رو پشت سرم بستم آهنگ را قطع کردم و هندزفری ام را گذاشتم جای اولش، پله ها را یکی یکی طی کردم رسیدم جلوی در خانه مادر در را باز کرد و به من خیره شد.
پلک هایم را روی هم زدم و گفتم:
-سلام.
مادر با نگاه عجیبی گفت:
-علیک سلام!!!ساعتو نگاه کردی.
نگاهی انداختم به ساعت دیواری خانه و گفتم:
-حالا اونقدم دیر نشده.
مادر با اخم شدیدی به من نگاه کرد و بعد هم رفت.
من هم کفش هایم را در آوردم و وارد خانه شدم...
#نویسنده_مریم_سرخه_ای
کپی بدون ذکر نویسنده ممنوع ⛔️
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
💭کانال نردبان بهشت 👇
http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
🌸
📿چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟
🔸علیرضا پناهیان
#قسمت_اول۱
🌸 راه تبلیغ دین این است، نه اینکه!...
اگر نماز خوان ها قشنگ نماز بخوانند، اگر نمازخوان ها از نمازشان لذت کافی و وافی ببرند، طبیعتاً اکثر بی نماز ها هم به سمت نماز گرایش پیدا خواهند کرد. راه تبلیغ دین همین است. راه تبلیغ دین این نیست که عده ای بیایند مسلمان نیم بند و نیم پز شوند و ما هنوز این را درست نکرده و بدون اینکه به قدر کافی الگوی خوب داشته باشیم، سراغ بقیه اهل عالم برویم تا آنها را درست کنیم.
#قسمت_اول ۲
🌸 راه تبلیغ دین این است، نه اینکه!...
راه اینکه بی نماز ها، نمازخوان شود این است که عده ای در نماز، تا آخر راه را بروند . لذا اگر بخواهیم برای نمازخوان کردن بی نمازها تلاشی کنیم ، راهش این است که ابتدا به نماز خودمان مقداری بیشتر عنایت و توجه داشته باشیم ، و نماز خودمان را رشد دهیم.
یکی دو رمز و راز درباره نماز وجود دارد که کمتر گفته شده ؛ می خواهیم در مورد آنها به گفتوگو بنشینیم و ببینیم چقدر راحت می توان با نماز به مراتب بلند معنوی رسید، ولی متاسفانه ما خودمان را از بهرهبرداری از چنین عبادت پُر اثری محروم کرده ایم.
✨ادامه دارد....
#چگونه_یک_نمازخوب_بخوانیم
#سیرمطالعاتی
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
💭کانال نردبان بهشت 👇
http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
✨بسم اللّه الرّحمن الرّحیم✨
#حکمت8
💠 وَ قَالَ (علیه السلام) إعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ، يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَ يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ.
🔹 و درود خدا بر او فرمود: از ويژگيهای انسان در شگفتی مانيد، كه با پاره ای پي می نگرد و با گوشت سخن می گويد و با استخوان می شنود و از شكافی نفس می كشد!
🌹شرح #حکمت8
🔴 #قسمت_اول
🔰 امیرالمؤمنین (علیه السلام)
در حکمت هشتم نهج البلاغه، شگفتیهای خلقت تن انسان را بیان میکنند.
⚡️ اساساً یکی از راههای معرفت الله، توحید و طاعت الهی در نهج البلاغه، تفکر در ویژگیها و شگفتیهای خلقت و آفرینش پدیده هاست. حضرت در نهج البلاغه موارد متعددی از شگفتیهای خلقت موجودات متنوّع را تبیین فرموده اند که به برخی از آنها اشاره میکنم.
⭕️ابتدا حکمت هشتم را با هم میخوانیم:
🔹 « و درود خدا بر او فرمود: از ویژگیهای انسان در شگفتی مانید که با پاره ای پی می نگرد و با گوشت سخن میگوید و با استخوان میشنود و از شکافی نفس میکشد».
🔻 انصافاً اگر کسی در همین چهار ویژگی به ظاهر ساده خلقت تن خودش تفکر بکند، قطعا در مقابل عظمت خدا سر به سجده می گذارد و از گردنکشی و نافرمانی دست می کشد. عرض کردم امیرالمؤمنین راههای متعددی را برای معرفت الله و توحید و طاعت الهی معرفی فرموده اند که یکی از آنها بررسی و تفکر در ویژگیها، پیچیدگی ها و شگفتی های پدیده های مختلف است. من به برخی از آنها اشاره میکنم.
🔻1. بررسی شگفتی های خلقت آسمانها:
واقعاً این شگفتی انسان را متعجب می کند به گونه ای امیرالمومنین (علیه السلام) جزء به جزء فرایند آفرینش آسمان را بیان می کنند، که گویا در خلقت آسمانها حضور داشته اند. در خطبه اول نهج البلاغه بند سوم می خوانیم: « سپس خدای سبحان طبقات فضا را شکافت و اطراف آن را باز کرد و هوایِ به آسمان و زمين راه يافته را آفريد و در آن آبی روان ساخت، آبی که امواج متلاطم آن شکننده بود، که يکی بر ديگری می نشست، آب را بر بادی طوفانی و شکننده نهاد و باد را به بازگرداندن آن فرمان داد و به نگهداری آب مسلّط ساخت و حدّ و مرز آن را به خوبی تعيين فرمود. فضا در زير تندباد و آب بر بالای آن در حرکت بود. سپس خدای سبحان طوفانی برانگيخت که آب را متلاطم ساخت و امواج آب را پی در پی در هم کوبيد. طوفان به شدّت وزيد و از نقطه ای دور دوباره آغاز شد. سپس به طوفان امر کرد تا امواج درياها را به هر سو روان کند و بر هم بکوبد و با همان شدّت که در فضا وزيدن داشت بر امواج آب ها حمله ور گردد، از اوّلِ آن برمی داشت و به آخرش می ريخت و آبهای ساکن را به امواج سرکش برمی گرداند. تا آنجا که آبها روی هم قرار گرفتند و چون قلّه های بلند کوه ها بالا آمدند. امواج تُند کف های برآمده از آبها را در هوای باز و فضای گسترده بالا برد که از آن، هفت آسمان را پديد آورد...
حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
『💕』@kanale_behesht
#از_او_بگوییم
✴️ عمو صلواتی #قسمت_اول
🔶 آن روز حال خوشی نداشتم. از خانه زدم بیرون. سوار ماشین شدم و بیهدف رانندگی کردم.
گرفته بودم و اخمهایم تو هم بود. رادیوی ماشین را روشن کردم تا کمی حواسم پرت شود.
« اگر گرفتاری برایت پیش آمد برای امام زمانت بیشتر خدمتگزاری کن! که خواجه خود هنر بندهپروری داند»
این اولین جملهای بود که از رادیو شنیدم!
رفتم تو فکر، آن قدر که بقیهی حرفهای سخنران را نشنیدم!
🔸 مدام این جمله را تو دلم تکرار میکردم و از شما چه پنهان نم اشکی هم گوشهی چشمهایم نشسته بود.
با دلی پُر، شروع کردم با امام زمانم نجوا کردن و گفتم: آقا یک کاری سر راهم بگذار که خدمت کوچکی برای شما انجام دهم!
🔸 ناگهان جمعیتی از دانش آموزانی را دیدم که کنار خیابان با دست جلوی ماشینها را میگرفتند و التماس میکردند که عمو عمو ما را هم تا بالا ببر!اما هیچ رانندهای به آنها توجه نمیکرد. باران میبارید و با اشتیاق تمام، توقف کردم.
🔸 آنها با هیجان و انرژی زیاد سوار ماشین و به عبارتی روی کول هم سوار شدند و یک به یک با خوشحالی سلام کردند و من هم پاسخشان دادم، به محض این که همه مستقر شدند، گفتم: برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام صلوات! همگی با هم با صدای بلند و با شوری عجیب صلوات فرستادند و عجل فرجهم را که بلندتر از صلوات گفتند، یادم آمد که همین چند ثانیهی پیش بود که از امام زمانم درخواست یک کار و خدمتی را کرده بودم! و یادم رفته بود غمگینی و دلتنگی چند دقیقهی قبلم را!
🔸 آن قدر انرژی گرفته بودم که فرصت بارش باران را غنیمت شمردم و گفتم:بچهها کی میدونه چه وقتهایی به استجابت دعا نزدیکتر هستیم؟هر یک چیزی گفتند و من هم اضافه کردم یکی از زمانهای مناسب برای استجابت دعا، وقت نزول باران است. حالا اگر موافقید، تا قبل از این که به مدرسه برسیم، دعای سلامتی امام زمانمان را با هم در این لحظهی بارش رحمت الاهی زمزمه کنیم؟
🔸 همه با هم فریاد زدند “بعله ” و به ریتمی خاص که در مدرسه یاد گرفته بودند شروع کردند به خواندن دعای «اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن ….» و دوباره انتهای دعا را با یک صلوات بلند، مزین کردند.
🔰ادامه دارد...
#امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
『💕』@kanale_behesht
1_3452530008.mp3
4.57M
#معارف_مهدوی
#وظایف_منتظران
#قسمت_اول 🎧
🔗 برگرفته از کتاب مکیال المکارم
🟢 #تهذیب_نفس از مهمترین و اصلی ترین وظایف یک منتظر است.
#ابراهیم_افشاری🎙
#اللهمعجللولیکالفرج
『💕』@kanale_behesht
1_422930050.mp3
4.78M
#قسمتدوم
#وظایف_منتظران🎧
🔗 برگرفته از کتاب مکیال المکارم
🟢 اهمیت و آثار شناخت امام زمان عجلالله
⁉️ برای شناخت امام عصر (عجلالله) باید چه کارهایی انجام داد ؟
#ابراهیم_افشاری🎙
#امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
┅✧❁☀️❁✧┅
#قسمت_اول 👇🏻
eitaa.com/kanale_behesht/23873
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌹 شرح #حکمت10
#قسمت_اول
🔻۱.بایدهای معاشرت با مردم
شرح حکمت دهم👇
⚡و درود خدا بر او فرمود: « با مردم آنگونه معاشرت كنيد كه اگر مرديد بر شما اشك ريزند و اگر زنده مانديد با اشتياق سوي شما آيند.»
🔻امیرالمومنین (علیه السلام) در حکمت دهم نهج البلاغه می فرمایند:« با مردم آنگونه معاشرت کنید که اگر مردید برشما اشک ریزند و اگر زنده ماندید با اشتیاق سوی شما آیند». موضوع اصلی حکمت دهم،
🔹 الگوی معاشرت با مردم است.
⚡ درباره الگوی معاشرت با مردم در نهج البلاغه مطالب بسیار زیاد است که بنده بخشی از آنها را تحت عنوان "بایدها و نبایدهای معاشرت با مردم" انتخاب کرده ام که تقدیم میکنم.
ابتدا بایدهای معاشرت با مردم را در ۱۰ سرفصل از نهج البلاغه شریف تقدیم میکنم:
🔹 بایدهای معاشرت با مردم:
1⃣ اصل دوستی و مهربانی:
حضرت در حکمت ۱۴۲ می فرمایند:« التَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ.» ؛ اظهار دوستی با مردم نیمی از عقلانیت است.
⚡ و در حکمت ۲۱۱ میفرمایند:« الْمَوَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَةٌ» دوستی با مردم نوعی خویشاوندی پر استفاده و مفید است. به همین دلیل ما موظف شده ایم که حق این دوستی را رعایت کنیم.
اما حق این دوستی چیست؟
⚡حضرت در حکمت ۱۳۴ نهج البلاغه درباره حقوق دوستی و دوستان اینگونه فرموده اند:« لَا يَكُونُ الصَّدِيقُ صَدِيقاً حَتَّى يَحْفَظَ أَخَاهُ فِي ثَلَاثٍ فِي نَكْبَتِهِ وَ غَيْبَتِهِ وَ وَفَاتِهِ»
⚡دوست، دوست حقیقی نیست مگر آنکه حقوق برادرش را در سه جایگاه نگهبان باشد. در روزگار گرفتاری، در آن هنگام که حضور ندارد و پس از مرگ
یکی از حقوقی که ما باید مراقبت کنیم برای اینکه دوستی ما با مردم حفظ بشود،
⚡ آنجایی است که ظن و گمانی بین ما و مردم ایجاد میشود. مثلا در حکمت۲۴۸ حضرت می فرمایند:« مَنْ ظَنَّ بِكَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ.»
⚡اگر کسی به تو ظن خیر داشت، از تو انتظار خوبی داشت، کاری کن که این گمانش تصدیق بشود.
⚡ احساس نکند که در مورد شما اشتباه فکر کرده است».
از طرف دیگر حضرت در حکمت ۳۰۹ می فرمایند: جوری رفتار کنید که مومنین نسبت به شما سوء ظن پیدا نکنند.
⚡ می فرمایند: «اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِينَ.»از گمانهای مومنین بپرهیزید. چرا؟ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ
⚡ چون خداوند حق را بر زبان مومنین قرار داده است.»
2⃣ رعایت آداب و عرف مردم:
⚡اگر میخواهیم رابطه مان با مردم خوب حفظ بشود، خوب است که آداب و عرف مردم را تا آنجایی که با شرع و عقل منافات ندارد را حفظ بکنیم.
حضرت در حکمت ۴۰۱ میفرمایند:« مُقَارَبَةُ النَّاسِ فِي أَخْلَاقِهِمْ أَمْنٌ مِنْ غَوَائِلِهِمْ .
⚡ اینکه انسان در اخلاق و آدابی که مردم دارند، با آنها همراهی و همنشینی بکند، این خودش به نوعی باعث میشود که انسان از حیله ها و دشمنی ها و کینه های مردم در امان باشد.»
⚡به همین دلیل در حکمت ۳۵ میفرمایند:« مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا يَكْرَهُونَ»
⚡️کسی که در کاری که مردم خوششان نمی آید شتاب میکند، قَالُوا فِيهِ بِمَا لَا يَعْلَمُونَ. مردم در موردش حرفهایی میزنند که نسب به آن آگاهی ندارند.
🔻با این نگاه در حکمت ۱۲۳ می فرمایند: « طُوبَى لِمَنْ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ »خوش به حال کسی که شرش را از مردم برکنار بدارد. یعنی با مردم جوری زندگی کنید که شری از شما به مردم نرسد.
🎙حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
『💕』@kanale_behesht
#قسمت_اول
📛 گناهانی که مانع ورود انسان به بهشت میشوند👇🏻✨
🌱1)شرک به خدا که بزرگترین گناه است
🌱2)ناامیدی از رحمت خدا
🌱3)ایمن شدن از مکر خدا«بیخیالی نسبت به عاقبت و حسابرسی آخرت و نترسیدن از عذاب جهنم»
🌱4)دروغ بستن به خدا،رسول خدا و ائمه معصومین(علیهمالسلام)
🌱5)قتل و آدمکُشی
🌱6)عقوق پدرومادر
🌱7)خوردن مال یتیم از روی ظلم
🌱8)نبست زنا به زن باعفت
🌱9)فرار از جبههٔ جنگ با دشمن دین
🌱10)قطع رحم«قطع رابطه با خویشاوندان»
التماس دعا🤲🏻✨
#اللهمعجللولیکالفرج
『💕』@kanale_behesht