Gomnam-Haftegi950126[01].mp3
3.13M
🌙 از ادعیه #ماهرجب 🌙
🔊 يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ ...
🎙بانوای: حاج میثم مطیعی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲
#اللهم_اشف_کل_مریض🤲
_🍃🌷🍃________🍃🌷🍃_____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃_________🍃🌷🍃____
#سهشنبههایجمکرانی
🌱در آینه ها، زلال نورش جاری است
در مسجد جمکران، حضورش، جاری است...
🌱از خلوت عشاق دل افروخته نیز
انوار دلارای ظهورش، جاری است...
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲
_🍃🌷🍃_______🍃🌷🍃____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃_________🍃🌷🍃___
4_435750524105523510.mp3
5.16M
❇️دعای توسل❇️
🎤بانوای:حاج مهدی میر داماد
همہ هسٺ
آرزویـم
ڪہ ببینـم از تـو
رویـی 🤲
💠به رسم هر سه شنبه هم نوا می شویم دعای توسل را به نیت تعجیل در فرج مهدی فاطمه (عج) و شِفاء همه بیماران🤲
دعاے #توسل امشب فراموش نشود❤️
#اللﮩـم_عجـل_لولیڪ_الفـرجــ
❇️التماس دعا🤲
#دعای_توسل
#سه_شنبه_های_جمکرانی
#با_نوای_حاج_مهدی_میر_داماد
_🍃🌷🍃________🍃🌷🍃____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃_________🍃🌷🍃__
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◽️فراز تلاوت #تحقیق بسیار شنیدنی در افتتاحیه سی و هفتمین دوره مسابقات بین المللی قرآن کریم از استاد سید جواد حسینی
🔻 تالار اندیشه حوزه هنری انقلاب اسلامی
#یک_کتاب_یک_امت
_🍃🌷🍃_______🍃🌷🍃_____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃_________🍃🌷🍃___
❇️ساعت ۲۰ به رسم عاشقی❇️
به رسم عاشقی هر شب ساعت ۲۰ به وقت امام رضا صلوات خاصه امام رضا علیه السلام نیت کنید :
ﺍﻟﻠﻬّﻢَ ﺻَﻞّ ﻋَﻠﻲ ﻋَﻠﻲ ﺑﻦْ ﻣﻮﺳَﻲ ﺍﻟﺮّﺿﺎ ﺍﻟﻤﺮﺗَﻀﻲ ﺍﻻﻣﺎﻡِ ﺍﻟﺘّﻘﻲ ﺍﻟﻨّﻘﻲ ﻭ ﺣُﺠَّّﺘﻚَ ﻋَﻠﻲ ﻣَﻦْ ﻓَﻮﻕَ ﺍﻻﺭْﺽَ ﻭ ﻣَﻦ ﺗَﺤﺖَ ﺍﻟﺜﺮﻱ ﺍﻟﺼّﺪّﻳﻖ ﺍﻟﺸَّﻬﻴﺪ ﺻَﻠَﻮﺓَ ﻛﺜﻴﺮَﺓً ﺗﺎﻣَﺔً ﺯﺍﻛﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮﺍﺻِﻠﺔً ﻣُﺘَﻮﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮﺍﺩِﻓَﻪ ﻛﺎﻓْﻀَﻞِ ﻣﺎ ﺻَﻠّﻴَﺖَ ﻋَﻠﻲ ﺍَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺍﻭْﻟﻴﺎﺋِﻚَ.
آمدم ای شاه پناهم بده😢😢
التماس دعا🤲
#صلوات_خاصه_
#امام_رضا_علیه_السلام
#ساعت_بیست_به_رسم_عاشقی
#آمدم_ای_شاه_پناهم_بده
_🍃🌷🍃______🍃🌷🍃____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃________🍃🌷🍃___
#مهارت_های_معلمی
🔰چگونه میتوان مشارکت شاگردان را در کلاس افزایش داد؟
📌برای تقویت مشارکت در کلاس میتوان از راهکارهای زیر بهره گرفت؛
⬅️ ایجاد فضای امن برای پذیرش خطای علمی شاگرد(اجتناب از تحقیر، سرزنش و مقایسههای متعدد و یکجانبه)
احساس آرامش، میزان تراوش فکری را افزایش داده و از اضطراب مربوط به نتیجه کار، میکاهد.
⬅️ اعتماد به فراگیران؛
توجه به تواناییها، صبوری و تقویت دانش و مهارتهای آنها که برخاسته از اعتماد معلم به فراگیران است، میزان مشارکت آنها را افزایش میدهد.
⬅️ توجه به همه فراگیران؛
تبعیض و رفتار ناعادلانه و مغرضانه در کلاس، منجر به بیاعتنایی بعضی فراگیران به روند آموزشی و ارتباطی کلاس شده و میزان فعالیت جمعی آنها را کاهش میدهد.
⏪ ادامه دارد...
_🍃🌷🍃_______🍃🌷🍃_____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃_________🍃🌷🍃___
🥀🍂 🍂 ❇️ ﷽❇️
🍂
🌹بسم ربِّ الشهدا🌹
#تنها_زیر_باران🌧
#قسمت_هشتاد_سوم(۲)
💠( به روایت حاج عبدالرزاق زین الدین ؛ پدر شهید )
🔸 آبِ آلوده نا خواسته توی دهانش رفته بود.همان آلودگی، بازخم و تاول خودش را نشان داده بود. چند روز پرستاری اش کردیم. بهتر که شد، نماند.
بهشتِ جبهه، شهر را در نظرش جهنم می کرد؛ نمی شد نگهش داشت.
رسیدیم در خانه، گفتم:(( مادرش مریض احواله، من نمی تونم زود عکس رو بیارم. مقدمه چینی لازم داره. شاید معطل بشید.)) گفتند: (( عیبی نداره. منتظر می مونیم.)) کلید را به در انداختم و رفتم تو. حاج خانم تا مرا دید، با تعجب پرسید:(( چه زود برگشتی؟ خبری شده؟)) نمی دانم این قصه توی آن شرایط چطور به ذهنم رسید. خیلی عادی گفتم:(( نه، یکی از دوستام امشب با خانواده از شهرستان میاد قم. تماس گرفت که براش هتل رزرو کنم، اومدم اجازه بگیرم بیارمشون خونه.)) حاج خانم خنده ی ماتی زد و گفت:(( خودت که حال و روز من رو می بینی. مریضی توان برام نذاشته. آمادگی مهمون داری ندارم.)) خنده را چاشنی حرفم کرد و گفتم:(( می دونم، ولی ... راستش اینا یه دختر دارن که من می خوام اگه شما بپسندید، برای مجید خواستگاری کنم.به همین خاطر گفتم امشب بیان شما ببینیدشون.)) چیزی نگفت. خودم را مشغول تمیزکردن خانه نشان دادم. تا حاج خانم رفت توی آشپزخانه، فوری رفتم سراغ گنجه. داشتم آلبوم ها را نگاه می کردم که آمد.
- داری چه کار می کنی؟
- هیچی. دنبال عکس مجید می گردم. می خوام بذارم سر طاقچه. بچم خودش که نیست، اینا که اومدن لااقل عکسش رو ببینن.
🔸 حاج خانم هم آمد کمک. هر چه گشتیم، یک دانه عکس هم پیدا نکردیم. چه می دانستیم همین چند روز پیش که آمده مرخصی، همه ی عکس هایش را از آلبوم در آورده. بعدها خبردار شدم به خانه ی فامیل هم سر زده و عکس هایش را گرفته؛ حتی تا اصفهان خانه ی خواهرش هم رفته بود. گفته بود:(( نمی خوام عکسی ازم بمونه، بزنن جلوی جنازه م.)) داشتم لابه لای اسناد و مدارکش چشم می چرخاندم که نگاهم به دیپلمش افتاد. انگار یادش رفته بود عکس روی آن را بکند. چقدر برایش زحمت کشیده بود؛ هر دو سه ماه یک بار می آمد مرخصی و می رفت سر کلاس می نشست. مدیر مدرسه هم چون عشق و علاقه اش را به جبهه می دانست، ملاحظه می کرد و عذرش را نمی خواست. تا اینکه مادرش گفت: (( مجید مادر جون، نمی شه بمونی، سر فرصت دیپلمت رو بگیری بعد بری جبهه؟ حیفه. بعداً به دردت می خوره.)) با خنده جواب داد:(( دیپلم به چه دردم می خوره. فعلا جنگ از همه چیز مهم تره.)) حاج خانم باز حرف خودش را زد و گفت:(( سه چهار ماه که بیشتر نیست. بمون و تلاش کن دیپلمت رو بگیری، بعد برو.)) چند ماه سر کلاس نرفته بود. کلی درس عقب بود، اما به احترام حرف مادرش ماند. دیپلمش را که گرفت، آورد و گذاشت جلوی حاج خانم. خنده، نمک صورتش را بیشتر کرده بود. گفت:(( اینم دیپلم، برای شما گرفتمش، بفرمایید.))
عکس را کندم. آمدم بروم که حاج خانم صدایم زد.
- حاجی ! کجا داری می ری؟
- می رم تا عکاسی. این عکس کوچیکه، بدم بزرگش کنن روی طاقچه پیدا باشه.
🔸 عکس را دستِ برادر پاسدار دادم. نگاهی به عکس انداخت. سرش را بالا آورد. اضطرابِ نگاهش در کلامش ریخت و گفت:(( حاج آقا، اگه مجید شهید نشده باشه و مهدی شهید شده باشه، شما چی می گی؟)) باز گفتم: (( انا لله و انا الیه راجعون.)) فهمیدم خدا هر دوتایشان را قبول کرده.
⏪#ادامه_دارد...
_🍃🌷🍃_____🍃🌷🍃____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃_______🍃🌷🍃___