🥀🍂 🍂 ❇️ ﷽❇️
🍂
🌹بسم ربِّ الشهدا🌹
#کاش_برگردی😢
#فصل_هشتم
❇️ به روایت مادر شهید❇️
🔹 روزی که الهه و زکریا به قزوین رفته بودند تا جنسیت فرزند دومشان مشخص شود، همهٔ دخترها خانهٔ ما جمع شده بودند. همین که به خانه برگشتند، صغری جلو رفت و پرسید:(( داداش دختره یا پسر؟))
🔸 زکریا جواب داد:(( آبجی جان امون بده از راه برسیم. دکتر نتونست تشخیص بده، موند برای سری بعد.))
🔹 صغری گفت:(( مگه می شه بچهٔ پنج ماهه معلوم نباشه که دختره یا پسره؟ اذیت نکن بگو دیگه !))
🔸 زکریا با تعجب به صغری نگاه کرد و گفت:(( خب می گی چی کنیم وقتی معلوم نشد؟ اصلا سری بعد که رفتیم دکتر، اگه مشخص شد از همون قزوین یه بلندگو به ماشین می بندم و جار می زنم که همه بفهمن بچه ما چیه!))
🔹 تا این حرف را زد دخترها از خنده روی زمین ولو شدند. زکریا درحالی که خودش هم به خاطر حرفی که زده بود خنده اش گرفته بود، گفت:(( چه فرقی می کنه پسر یا دختر، مهم اینکه سالم و صالح باشن.))
⏪#پایان_فصل_هشتم
_🍃🌷🍃____🍃🌷🍃___
🆔
eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃____🍃🌷🍃___