بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بلکه در دل گُل کند لبخندهای ما
بفرمایید هر چیزی همان باشد که می خواهد
همان، یعنی نه مانند من و مانندهای ما
بفرمایید تا این بی چراتر کار عالم؛ عشق
رها باشد از این چون و چرا و چندهای ما
سرِ مویی اگر با عاشقان داری سرِ یاری
بیفشان زلف و مشکن حلقه ی پیوندهای ما
به بالایت قسم، سرو و صنوبر با تو می بالند
بیا تا راست باشد عاقبت سوگندهای ما
شب و روز از تو می گوییم و می گویند، کاری کن
که «می بینم» بگیرد جای «می گویند»های ما
نمی دانم کجایی یا که ای، آنقدر می دانم
که می آیی که بگشایی گره از بندهای ما
بفرمایید فردا زودتر فردا شود، امروز
همین حالا بیاید وعده ی آینده های ما
#قیصر_امین_پور
#شعر_انتظار
.
بتی که راز جمالش هنوز سربسته است
به غارت دل سوداییان کمر بسته است
عبیر مهر، به یلدای طُرّه پیچیده است
میان لطف، به طول کرشمه بربسته است
بر آن بهشت مجسّم دلی که ره برده است
درِ مشاهده بر منظر دگر بسته است
زهی تموّج نوری که بی غبار صدف
میان موج خطر، نطفهی گهر بسته است
بیا که مردمک چشم عاشقان همه شب
میان به سلسلهی اشک، تا سحر بسته است
به پایبوس جمالت نگاه منتظران
ز برگبرگِ شقایق، پل نظر بسته است
امید روشن مستضعفان خاک توئی
اگرچه گردِ خودی، چشمِ خودنگر بسته است
هزار سد ضلالت شکستهایم و کنون
قوام ما به ظهور تو منتظَر بسته است
متاب روی ز شبگیر، اشکِ بیتابم
که آه سوخته، میثاق، با اثر بسته است
به یازده خُمِ مِی گرچه دست ما نرسید
بده پیاله که یک خم هنوز سربسته است
زمینه ساز ظهورند، شاهدان شهید
اگرچه هجرتشان داغ بر جگر بسته است
کرامتی که ز خون شهید میجوشد
هزار دست دعا را ز پشت سر بسته است
قسم به اوج، که پرواز سرخ خواهم کرد
درین میانه مرا گر چه بال و پربسته است
چنان وزیده به روحم نسیم دیدارت
که گوش منتظرم چشم از خبر بسته است
درین رسالت خونین بخوان حدیث بلوغ
که چشم و گوش حریفان همسفر، بسته است
رواست سر به بیابان نهند منتظران
که باغ وصل تو را عمر رفت و در بسته است
به پیشواز تو هر جادهای به راه افتاد
ولی دریغ که دروازهی گذر بسته است
دل شکسته و طبع خیالبند «فرید»
به اقتدای شرف قامت هنر بسته است
#قادر_طهماسبی(فرید)
#شعر_انتظار
وعدۀ دیرین
بعد از این طوفان سنگین،
فصل بارانهای آهنگین میآید
کاروان در کاروان گل،
با صدای پای فروردین میآید
روح صحراها گلافشان،
جان مشرقها و مغربها درخشان
خاک لبریز از نیایش،
از تمام دشتها آمین میآید
میتراود در فلسطین،
میدرخشد در بلندیهای جولان
در شبی سرشار حیرت،
مثل ماه از آسمان پایین میآید
پرشکوه این دشتها را،
اسب یالافشان او درمینوردد
زیر باران تجلی،
با سوارانی زلالآیین میآید
در ترنمهای لیبی،
در نواهای شبانگاهان لبنان
با تغزلهای موزون،
با بشارتهای آهنگین میآید
مثل سروی سایهگستر،
میچمد در ساحت میدان لؤلؤ
شوقها گل میدهد باز،
عشقها را لحظۀ تکوین میآید
از پی صبحی نمایان،
در میان حلقۀ شوق شهیدان
از مسیر ارغوانها،
با سپاه لاله و نسرین میآید
چون نسیمی آسمانی،
میوزد در جمع یاران یمانی
با شمیم آشنایی،
با تبسمهای عطرآگین میآید
موجهایی پرتکاپو،
از فرات افشانده تا نیل این هیاهو
کشتی این جزر و مدها،
عاقبت تا ساحل تسکین میآید
آخر آن طاووس دلها،
کعبه را محو تجلی مینماید
چشم در راهیم آری،
موسم آن وعدۀ دیرین میآید
سختی این سالها را،
میتکاند با سلامی سبز و آخر
با تمام خارها گل،
با تمام تلخها شیرین میآید
#زکریا_اخلاقی
#شعر_انتظار | #مقاومت_اسلامی