eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.8هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
شـــهــیــدانـــه🌱
♦️‌ خسارت‌های سنگین به تروریست‌ها در حملات سپاه 🔹‌ روابط عمومی نیروی زمینی سپاه: در ادامه انهدام م
اول صبحی بلند شده ایم می بینیم سپاه دوباره مقر کوموله در اقلیم کردستان رو زده خدایا چه روز خوبی ایشالا عصر هم مقر انگلیسی ها در جام جهانی را بزنیم 🙏 🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت33 گذر ازطوفان✨ برگشتم داخل آشپزخونه مشغول درست کردن شام شدم صد
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ نگاهی به کل آشپزخونه انداختم ،کار دیگه ای نمونده برم بخوابم روز اول دیر نرسیم سرکار وارد اتاق شدم سمت کمد رفتم بالشت پتوم رو برداشتم وسط اتاق پرت کردم لامپ رو خاموش کردم و دراز کشیدم کاش مبلغ بدهی زیاد نباشه توی همین دوماه جمع بشه تسویه ش کنم‌،بابا راضی بشه از اول مهر برم خونه آقاجون دیگه این درد سرها تموم میشه باخیال راحت میتونم درسم رو بخونم،اون وقت استرس کار وپول جمع کردن برای پس دادن قرض رو هم ندارم سنگین شدن پلک ها از دست فکر وخیال نجاتم داد وخواب رفتم ناز بانو با ترانه گفتن پشت سر همش بیدارم کرد چشم هام رو نیمه باز کردم _ساعت چنده؟ _سه ونیم شب بیدارشو زنگ بزن به عموت بیاد حاجی ببریم دکتر حالش خوب نیست مثل برق گرفته ها نشستم _بابام چش شده ! _یک ساعته سر دردش بهتر نشده بدترم شده میخواستم زودتر بیدارت کنم اجازه نداد الان دیگه همش آه وناله میکنه مجبور شدم بیدارت کنم با بدو از اتاق بیرون رفتم سمت اتاق خواب رفتم و وارد شدم با دیدن دست های بابا که روی سرش قلاب شده بود زدم زیر گریه و کنارش نشستم _باباجونم چت شد چرا حالت بده یکی از دست هاش رو از روی سرش برداشت ودستم رو گرفت صدای سخت نفس کشیدنش حالم رو بدکرد و شدت گریه م بیشتر شد بزور و بریده وبریده گفت _دورت برگردم گریه نکن ،ناز بانو چرا بیدارت کرد چیزی نیست عزیزم خوب میشم روبه ناز بانوگفتم _لباس هاش رو عوض کن برم زنگ بزنم اورژانس بیاد _اول زنگ بزن عموت بیاد _تاعمو برسه دیر میشه خودمون میبریمش بیمارستان میگم عمو بیاد اونجا باگریه و لرزش دستهام بزور لباس هام رو عوض کردم تلفن رو برداشتم وشماره اورژانس رو گرفتم به محض شنیدن الو آقای که پشت تلفن بود باگریه گفتم - حال بابام بدشده "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
اوووو عههه اوووو عههه به عشق تیم ملی مــون تا پای جان 🎥⭕️ حتما ببینید و با انتشارش صفحاتتون و خوشگل کنین 🔻 @seyyedoona
🌸🍃بدون شرح👆😍
♦️‌ آغاز بازی ایران _ انگلیس 🔹‌ ‌ به امید پیروزی ایران و بازی خوب بچه های تیم ملی
با اینکه تخصص بالایی داشت ولی با درخواست خودش دیدہ‌ بان گروہ آتشبار شد ...! ساعت ها پشت دوربین دیده بانی میکرد،قرار بود در منطقه‌ای عملیات انجام بگیرد ولی محسن مانع آن عملیات شد. گفته‌بود در این منطقه زن‌وبچه دیده است،خیلی دقـت داشت طوری گرا بدهد که خونی به ناحق ریخته نشود...! هدیه 🕊🌹
‌ نشستم کنارش گفت : پاشو برو گفتم : چرا..؟! گفت : برو دنبالِ حرف های زمین مانده رهبر شهید فقط گریه کن نمی‌خواهد ، رَهرو می‌خواهد ..🇮🇷 من به عشقِ لبخند حضرت‌آقا رفتم جلو ! | . |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه بازیکنان تیم ملی سرود رو نخوندن چیکار کنیم؟ حتما گوش بدید، چقدر خوب توضیح داد هم عقلی، هم نقلی از نقل‌های مقام معظم رهبری ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴مادر طارمی: دوست دارم مهدی گل‌هایش را به شهدای شاهچراغ تقدیم کند 🔹امیدوارم پسرم به آمریکا و انگلیس گل بزند. قبل از بعضی بازی‌ها باهم صحبت می‌کنیم و مهدی از من می‌خواهد برایش دعا کنم. 🔹فوتبال مهدی را به خاطر استرسی که به من دست می‌دهد نگاه نمی‌کنم، هم به خاطر صدماتی که ممکن است به او وارد شود و هم برای گل زدن یا نزدن.
شـــهــیــدانـــه🌱
🔴مادر طارمی: دوست دارم مهدی گل‌هایش را به شهدای شاهچراغ تقدیم کند 🔹امیدوارم پسرم به آمریکا و انگلیس
این باختن یعنی دهن بسته ها باختند و این دو گل یعنی شهدا مظهر قدرت هستند شیر مادرت حلالت طارمی حالا دیدین با شهدا باشین چطور پیروز میدان می شوید 🤲🌸🤲🌸🌸🤲🌸🌸🤲🌸🤲
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت34 گذر از طوفان✨ نگاهی به کل آشپزخونه انداختم ،کار دیگه ای نمون
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر ازطوفان✨ آمبولانس داخل حیاط توقف کرد دو آقایی که داخل ماشین بودن برانکاری که بابا روش دراز کشیده بود رو برداشتن وسمت در ورودی اورژانس رفتن پا به پاشون وارد سالن شدیم بابا رو روی یکی از تخت های داخل سالن جابجا کردن چند نفر با روپوش سفید وسورمه ای دور تخت بابا جمع شدن آقای جونی که روپوشش بابقیه فرق میکرد نگاهش بین من ونازبانو جابجا شد _چه اتفاقی براشون افتاده؟ باپشت دست اشک هام رو پاک کردم _سر درد شدید حالشو بد کرده _از کی اینطور شدن ؟ _نمیدونم من خواب بودم ناز بانو بادستمال کاغذی چند قطره اشک روی صورتش پاک کرد وگفت _صبح سر درد داشت داروهاشو خورد وخوابید وقتی بیدار شد حالش بهتر بود نزدیکای ساعت یازده و نیم دوباره سر دردش شروع شد و بدتر شد _داروهای که مصرف میکنن رو دکتر براشون نوشتن یا خود درمانی میکنن _نه تحت نظر دکتره _برای چه مشکلی دارو براشون تجویز شده؟ _اعصاب و روان دکتر چراغ قوه ای که دست یکی از پرستارا بود رو گرفت چشم های بی حال بابا رو باز کرد بانورش چک کرد ،رو به پرستارهای کنارش،گفت _ سرم تموم شد منتقلش کنید بخش مغز واعصاب، دکتر شیفت روهم پیج کنید بیاد کارای بستری رو انجام دادم صدای عمو باعث جوشش اشک چشم هام شد چرخیدم با دیدنش جلوتر رفتم وخودم رو توی بغلش انداختم دوباره به گریه افتادم روی سرم رو بوسید _عمو جان آروم باش _عمواصلا حال بابا خوب نیست بی حال افتاده روی تخت بیمارستان سمت صندلی ها هدایتم کرد _بشین عزیزم دکتر داداش رو ویزیت کرده؟ سرم رو تکون دادم _خب چی گفت؟ _دوتا دکتر دیدنش نظرشون اینه دورز داروهاش خیلی زیاد بوده براش سنگین بوده اگر دیرتر میرسید بیمارستان تشنج میکرد _چند بار به ناز بانو گفتم هر وقت میرید دکتر خبر بدید بیام میخوام با دکترش حرف بزنم نمیدونم چرا یادش میره بگه عمو چه دل خوشی داره فکر میکنه یادش میره بهش بگه نمیدونه عمدن نمیگه "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
عراق پاتک سنگینی کرده بود. اقا مهدی طبق معمول سوار موتورش توی خط این طرف و آن طرف میرفت وبه بچه ها سر میزد. یک مرتبه دیدم پیداش نیست. ازبچه ها پرسیدم گفتند"رفته عقب". یک ساعت نشد که برگشت ودوباره با موتور از این طرف به ان طرف . بعد از عملیات بچه ها توی سنگرش یک شلوار خونی پیدا کردند. مجروح شده بود رفته بود عقب زخمش رو بسته بود، شلوارش را عوض کرده بود، انگارنه انگار ودوباره برگشته بود خط.                                          🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
او کسی است که عذرخواهی و توبه بندگانش را میپذیرد شوری/۲۵
اولا فقط به خاطر مظلومیت سیده زینب به سوریه میروم دوماً اگر به سوریه بروید قطعاً زمینه ظهور عجل الله را می بینید. هدیه به 🕊🌹
وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ یوسف/۸۷ از رحمت خدا ناامید نباشید. یوسف میدانست درها بسته اند اما به امید خدایش به سوی درهای بسته دوید و  درها برایش باز شد. اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند، به طرفشان بدو، چون خدای تو و یوسف یکیست. 🍃
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت35 گذر ازطوفان✨ آمبولانس داخل حیاط توقف کرد دو آقایی که داخل ما
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ صدای آروم ترانه گفتن عمو از خواب بیدارم کردم روی تخت جابجا شدم چشم هام رو باز کردم خوابالود گفتم _بله عمو؟ دستش رو سمتم دراز کرد _بلند شو داداش اومده دنبالتون برید خونه خودم اینجا هستم _چرا عمو رو بدخواب کردی، با آژانس ناز بانو میفرستادیم بره خونه ،من نمیرم میخوام پیش بابا باشم _داری از خستگی می افتی برو خونه استراحت کن اگر صبح مرخص نشد زنگ میزنم بیای _همین جا میخوام فعلا که مریضی برای این تخت نیاوردن _عزیزدلم برو خونه بخواب خستگی از سر وصورتت میباره اینجا بمونی خدای نکرده توام مریض میشی اون وقت باید یه نفرم برای پرستاری از تو بیاد دستش رو گرفتم از تخت پایین رفتم _باشه میرم ولی بی خبرم نزارید _باشه دخترگل، برید پایین سلمان داخل ماشین منتظرتونه چند دقیقه ای کنار تخت بابا وایسادم به صورتش خیره شدم بعد از رفتن مامان چقد شکسته شده صورتش چقد پیر شده ای کاش هیچ وقت اون روزای قشنگ زندگیمون تموم نمیشد خم شدم صورت و دست بابا روبوسیدم و از عمو خداحافظی کردیم از اتاق بیرون رفتیم نگاهی به ناز بانو که یه دست از کمرش گرفته بود با یه دست دیگه دست نیلو رو گرفته بود راه میرفت انداختم دلم براش سوخت وجلو رفتم نیلو رو بغل گرفتم پله ها رو پایین رفتیم عمو سلمان با چشم های پف کرده سمتمون اومد نیلو رو ازم گرفت سلام کرد جوابش رو دادیم _داداش چطوره؟ _فعلا بخاطر مسکن وآمپول های که بهش زدن خوابه سوار ماشین شدیم روشنش کرد و راه افتاد بعد از چند دقیقه سکوت با لحنی که گلگی وناراحتی توش موج میزد گفت _زن داداش باید همون لحظه ای که داداش حالش بد شده بود بهمون خبر میدادی _آقا سلمان علم غیب که ندارم نمیدونستم انقد حالش بد میشه چند بار گفتم بریم دکتر قبول نکرد داروهاش روخورد گفت الان خوب میشم _فردا باید برم مطب دکترش بپرسم چرا این دارو هارو تجویز کرده اگر خدای نکرده سکته میکرد بیچاره میشدیم ناز بانو هول کرد وگفت _دکترش گناهی نداره خودش گفت سر درد شدید دارم دارو قوی بنویس _قرار نیست مریض هرچی بگه دکتر بنویسه اینطور باشه دیگه چرا دکتر بریم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
• مشکلِ ما اینه کھ برای رضای همه کار می‌کنیم جز رضایِ خُدا .🌊
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد از شما دور شدن زار شدن هم دارد امان زلحظه غفلت که شاهدم هستی
... 🧡🌱 یادِ امام زمان عج ک فقط مخصوص روز جمعه نیست مشتی یه تسبیح بردار برا تعجیل در امر فرج مولا ذکر بگو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عیب نداره کسی را که تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده به سوی هیئت ببریم... مطمئن باش با امام حسین علیه السلام که رفیق بشه آدم درستی میشه شهید ابراهیم هادی🕊🌹
_زود باش بخور بریم ناخواسته پوزخند زدم. _بازم احضار شدی؟ نگاهش عصبی شد و خیره بهم موند. کمی خم شد و تن صداش رو پایین آورد. _حوری‌ناز سربسر من نزار که بعدش اطرافت رو نگاه کنی ببینی کسی دیده یا نه.‌ من آدم بی اعصابی‌ام. لقمه‌م‌رو روی میز گذاشتم. _یه لطفی کن وقتی میبینی انقدر بی اعصابی من رو با خودت نکشون اینور و اونور که مجبور شم یا تنهایی غذا بخورم یا با عجله. کیفم رو برداشتم و چادری که به سختی کنترلش میکردم رو با دست مرتب کردم و بدون توجه بهش بیرون رفتم.‌ https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac