eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.2هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
❤️ صبحی که در آن ذکر لبم نام حسین است ای جان دلم صبح من آن روز بخیر است 🌿
هدایت شده از دُرنـجف
حکمت های ۲۰۹_۲۰۸.mp3
13.14M
📌 📒با موضوع: و 📆۹ دی ۱۴۰۲ 🎤 با سخنرانی: ❇️روزانه 15 دقیقه از کلام امیر لذت ببریم و دیگران را نیز دعوت کنیم تا در ثوابش شریک شویم. 🌺 👇👇لیـــــــــنک دعوت 👇 📤 https://eitaa.com/mahdavi_arfae
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت744 گذر از طوفان✨ خب وقتی برادر پریسا برامون توضیح بده دیگه لاز
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ مجوزهای تایید شده شهرداری رو دسته بندی کردم داخل پوشه ای که طیب گفته بود گذاشتم صندلی رو عقب کشیدم پریسا همزمان با من بلند شد خندیدو گفت -توام میخوای بیرون بری؟ پوشه رو برداشتم _آره مدارک شهرداری تحویل بدم آخر هفته بخاطر این پوشه نگن سرکار بیایم _منم برم این لیستهارو تحویل الهام بدم ،کاش این هفته رو هم مرخصی میگرفتیم _وقتی برای امتحان های ترم گفتن سرکار نیایم بعید میدونم قبول کنن این هفته هم بخاطر میان ترم مرخصی بدن _ما که اندازه چند کارمند کار میکنیم ،بی نظم هم نیستیم همه پرونده ها انباشته شده باشن ،احتمالا ریاضی و زیست میان ترمش رو کم بگیریم برای ترم هم تاثیر میزاره معدلمون کم میشه _اره درسته ،ولی تا بگیم مرخصی شفقت و خوشنام شرکت رو سرشون میزارن فروغی چرا موافقت کرده _بی جا کردن ،نه که خیلی هم کار انجام میدن دوتایی باهم اندازه نصف ماهم کار نمیکنن آروم خندیدم _باشه حرص نخور بیخیال،باهم بریم بیرون در اتاق قفل کنم _باشه در رو قفل کردم رو به پریسا گفتم _کلید رو میبری؟ _نه پیش خودت باشه اگر داخل اتاق نبودی توی سالن منتظرتم سرم رو تکون دادم جلوی در اتاق مدیریت وایسادم رفتن پریسا رو با چشم دنبال کردم چرخیدم و چند ضربه ای به در زدم صدای طاهر بلند شد _بفرمایید پس فروغی نیستش طاهر کی اومده، امروز شرکت نیومده بود دستگیره در رو پایین کشیدم و داخل رفتم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
عزیزان در نظر داریم برای شروع سال نو به چند خانواده‌ی بی سرپرست و بد سرپرست کمک کنیم تا لباس نو تهیه
عزیزان شب عیده بچه ها نداری پدر و مادر رو درک نمیکنن. اونها در حسرت یک لباس نو آه میکشن، دست به دست هم بدیم و دلشون رو شاد کنیم. از دیشب که من این بنر رو تو پنج کانال گذاشتم. خدا شاهده صد هزار تومان کمک شده. در حد توانتون کمک کنیدو دلی رو شاد کنید. ان شاالله به حق خانم حضرت زهرا سلام الله علیها خدا دلهاتون رو شاد کنه🤲
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت745 گذر از طوفان✨ مجوزهای تایید شده شهرداری رو دسته بندی کردم د
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ _سلام طاهر سرش رو بلند کرد _سلام خانم نیکجو خوبید؟ چند قدمی جلو تر رفتم و خودم رو نزدیک میز رسوندم _بله ممنون پوشه رو روی میز گذاشتم بازش کرد _تاییدهای شهرداریه؟ _بله، آقاطیب گفتن از روی تاریخ ها مرتب بشن و مهر و امضا بشن کپی هاشون رو بایگانی کردم اینم اصل مدارکه _دستتون درد نکنه _خواهش میکنم به کاوری که چندتا برگه داخلش بود اشاره کرد _امروز میتونید این فرم هارو ثبت کنید و چاپ شده شون تحویل طاها بدید؟ کاور رو برداشتم برگه های داخلش رو شمردم _پنج تاس ،باید اول ثبتی های امروز تحویل بدم اگر برسم چشم باصدای باز شدن در نگاهش سمت در رفت صدای فروغی توی اتاق پخش و در رو بست سلام کرد جوابش رو دادیم سمت میز اومد و گفت _ رسیدن بخیر طاهر لبخندی زد _ممنون دیشب رفتی شمال؟ _آره حاجی زنگ زده بود نمیشد نرم _کار خوبی کردی چه خبر کارها تا کجا پیش رفته بود؟ کتش رو روی چوب لباسی آویزون کرد و گفت _حاج علی درست گفته بود مواد درجه پایین قاطی مواد اصلی کردن _مطمئنی ؟ _آره قبل از اینکه برسم زنگ زدم محمد رضا همه چی رو براش تعریف کردم رفته بود از موادی که استفاده شده برداشت بود با دوستش رفته بود آزمایشگاه یکی از آشناهاشون تستش کردن طاهر از روی صندلی بلند شد _ای بابا ،این همه به حامد تاکید کردیم حواسش باشه _حامد چند روزی رفته مسافرت اینام خواستن کار رو زودتر تحویل بدن برای اینکه منتظر رسیدن مواد و بار مصالح نشن دست به این کار زدن _حالا بابا میخواد چکار کنه؟ _فعلا با حاج علی صحبت کرده هر روز بره سر بزنه تا خودمون هفتگی بریم طاهر پیراهنش رو مرتب کرد میز رو دور زد _کاش بابا صبر میکرد خودمون دست به کار میشدیم _خودتم میدونی فعلا هیچ کدوم نمیتونیم ثابت اونجا باشیم طاهر نگاهش سمت من اومد _ببخشید اصلا حواسمون نبود بگیم بشینید به فرم ها اشاره کرد _ببریدشون بایگانی هر وقت شد انجامشون بدید _خواهش میکنم اشکالی نداره چشم به طاها گفت _پوشه مدارک شهرداری انجام شده به داداش خبر بده بیاد ببرش طاها سرش رو تکون داد _چشم طاهر در اتاق رو باز کرد و گفت _برم پیش کسری ببینم بالا چه خبره "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
❤️ صبحی که در آن ذکر لبم نام حسین است ای جان دلم صبح من آن روز بخیر است 🌿