#قسمت_هجدهم
🥀عشق سرخ🥀
زهرا بگو ببینم چی شده دیگه؟
زهرا:اولا فرهادخان,دانشجو تشریف دارند,دانشجوچی چی نمدونم,بعدشم چندروز پیش علوی دوباره تماس گرفته,مثل اینکه خیلی عجله دارند,قراره اگه بنده اجازه بدهم توایام ولادت پیامبرص ,برای اشنایی بیشتر قدم رنجه فرمایند,درثانی من پته ات رابرای مامان ریختم رو آب وحالا اونم میدونه خاطرخواه علوی جان شدی خخخخ
خاک توگورت کنن زهرااا چرا گفتی؟؟؟دیگه روم نمیشه توروی مامان نگاه کنم.
زهرا:به من چه ,نمیخواستم بگم اما تابلو بازی کردی خوب,مامان فکر کرده برای اینکه من کوچکتراز توهستم ,الان خواستگارقراره برام بیاد,توناراحت شدی,مجبورشدم بگم ,تا مامان ازاشتباه دربیاد.
وای حالا باچه رویی برم بیرون اتاق؟؟بعدشم حالا بقیه اش رابگوووو
زهرا:اولا ول کن ,مامان ازخودمونه ,وقتی بهش گفتم همچی لبخندملیحی زد که بیا وببین خخخخ ,دوما نه نه نه,التماس نکن که نمگم,دخترکم هروقت ,وقت عروسیت شد میگم خخخ
من:بی مزه,حالا گمون نکنم که همچی ازفرهاد بدت اومده باشه.
زهرا:تیپ وقیافه اش درسته به غول تشنی علوی نی ,اما خوشگله,بچه مثبت هم هست,مداح وخوش صدا هم هست,فقط میمونه تخصص که خداکرمش خیلیه خخخخحح اگه بی تخصص هم باشه یادش میدم که چه جوریا رومخ واعصاب ادم راه بره ,اونموقع میشه متخصص مغز واعصاب
خدا خفه ات نکنه زهرا,ای زلزله ی ده ریشتری,خداراشکر هستی خواهری دارمت
زهرا :فازعشقی برداشتی هااااا
نهار را با مزه پرانیهای زهرا وحرفهای بابا ونگاه های,هراز چندگاهی مامان,خوردیم.
دوباره رفتم سراغ درسهام,تصمیم داشتم خودم راغرق درس وتست و...کنم تا تمام فکر وخیالهام بپره وهمینطورهم شد,وقتی به خودم اومدم ,مامان تواتاق بود وگفت:پاشین دخترا,اذان گفتن,نماز مغرب وعشا رابخونین وبیاین اشپزخانه....
باهم غذا را اماده کردیم ,تا سفره را بیاندازیم ,بابا هم اومده....
ساعت ۱۰شب بود,داشتم ظرفا راجمع میکردم ,که تلفن بابا زنگ زد...
بابا:الو بفرمایید,بله بله شناختم اقای دکتر درخدمتم,.....
باخودم گفتم اقای دکتر دیگه کیه؟'!
بابا:دشمنتون شرمنده,شما ببخشید ما میبایست خبر بدیم,بفرماییددرخدمتم.....
بله بله آقا محمد؟؟
تا گفت آقا محمد ,گوشام تیز شد....گوشم رفت به صحبتای
بابا:امان از دست این بچه ها………ان شاالله اگرقسمت باشه درخدمتیم……………بله بله حتما…………آدرس رابراتون پیامک میکنم.....
ذهنم پراز سوالهای جورواجورشد
ادامه دارد....
🥀♥️🥀🥀🥀🥀♥️♥️🥀🥀🥀♥️♥️
قصه دستهای بسته را شنیدهای ...
بگذار تصویر ؛
پاهای بسته
در عملیات خیبر را
برایت روایت کند ...
#تفحص_شهید
#یاد_شهدا_باصلوات
#ختم_صلوات
هدیه به شهید
محمدحسین محمدخانی
شهیدمصطفی صدرزاده
@Karbala15
#هشت_عاشقی
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ .
#شهیدانه
@karbala_ya_hosein
#قسمت_نوزدهم
🥀عشق سرخ🥀
بابا گوشی راقطع کرد ویه نگاه به من انداخت وگفت:دخترم بگو مادرت وخواهرت از آشپزخونه بیان ,کارتون دارم .
من باسرعت جت خودم را رسوندم وبامامان وزهرا اومدیم کنار بابا.
بابا:انیس جان همونطور که قبلا گفتمت,اقای علوی چندبارزنگ زد وچون من نظر شمارانمیدونستم معطلش کردم ,اما ظهر که گفتی بچه ها نظرشون چیه,پس صلاح دونستم اگه تماسی گرفتن,برای اشنایی بیشتر یه جلسه بگذاریم که الان خود اقای دکتر زنگ زدند.
من وزهرا باهم:آقای دکتر؟؟!!
زهرا:بابا ,فرهاد دکتره یا محمد؟؟
پیش خودم گفتم,زهرا چه راحت فرهاد ومحمد راکنار هم میگذاره,چه ربطی به هم دارند؟!!
بابا:هیچ کدام,باباشون...
زهرا
من:بابااااشون؟؟؟
بابا:اره دخترم ,مگه نمیدونستی,فرهاد ومحمد داداش هستند ومحمد سه چهار سالی بزرگتراز فرهاد هستش....
زهراچشمکی بهم زد وگفت:دیدی گفتم قندتودلت اب میشه.....اینم همون موضوعی بود که نگفتم بهت
بابا:ولی اقای دکتر این بارحرفهای تازه تری میزد...بابا یه نگاه زیرچشمی بهم انداخت وادامه داد:مثل اینکه میگفت یه جلسه بگذاریم برای بچه هاوگفت که اقامحمد هم خاطرخواه دختربزرگتان شده,
وای خدای من ,بابا چی چی میگفت....
میدونستم که اگه الان نگاه توآیینه کنم از شرم, صورتم مثل لبوسرخ شده,هول ودستپاچه,یه بااجازه ای گفتم وبلند شدم:من برم درسام رابخونم
کلا من وزهرا خیلی باهم فرق داشتیم,زهرا رک و پررو بود ومن تودار وکمرو,من که بلند شدم,توقع داشتم زهرا هم بلند بشه که زهرا گفت:وااای چه جالب,زینب برو به درست برس من هستم,اخباررابرات مخابره میکنم
نشستم روتخت ,هنوز باورم نمیشد,فرهاد ومحمد؟؟برادر؟؟اینا اصلا شباهتی به هم نمیدن که...
اقای دکتر؟؟یعنی باباشون....
وای خدا شکرررررت,پس حس من بهم دروغ نمیگفت,محمد هم .....
لحظه شماری میکردم تا زهرا بیاد.....
اووف چقد زمان دیر میگذشت...:
بالاخره خانم تشریفشان راآوردند...
من:اه زهرا چرا اینقد طولش دادی؟
زهرا:عه خانم دکتر من فک کردم داری میخونی خووو,بعدشم بابای عزیزتان طولش داد.
خوب حالا بگووووو
اولا قراره توهفته بیان آشنایی بیشتر,بعدش باباش سرش شلووووغ,متخصص قلبه ,ببین خدا داد اما من میخواستم خودش متخصص باشه,حالا باباش متخصص ازکار درامد...
من:خوب خوب,بقیه اش?
زهرا:خودیگه بقیه نداره,هروقت تشریف اوردند,بقیه اش را از محمدجانت بپرس خخخخ
من:بی مزه..
زهرا:خو راست میگم دیگه,ازخودم دربیارم,اطلاعات ما محدوده,اصلا نمدونم فرهاد چکارست,محمد که معلومه,چوپان گیوه دوز وسراشپز خواننده خخخح
بیمززززه......اما خداییش خوشمزه ترین حرفهایی بودند که میتونستم بشنوم...
بابا میگه:قسمت خداراببین ,دوتاخواهر که اینقد وابسته همند, بشن دوتا جاری...
زهرا:خلاصه,خواهری ,بابا نه اینکه همون توکربلا عاشق این جوانان شده,دوریه قبای عروسی رادوخته وکرده تنمان خخخخخ,اینکه میگه تاقسمت چی باشه ودخترا بپسندن وبله بگن...همش کشکه خواهری....خخخخخ
تودلم گفتم,خدایا شکرررت وبوی گل سرخ پیچید تودلم....
حیف که گل زیباست اما عمرش کوتاست.
ادامه دارد....
🥀♥️🥀♥️🥀🥀🥀♥️🥀🥀♥️
به کی اعتماد کنم خودت بگو - @Maddahionlin.mp3
1.94M
🍃به کی اعتماد کنم خودت بگو
🍃منم و تو و هزار تا آرزو
🎤مهدی_رسولی
#شور_احساسی
#یا_حسین_جانم 💔
#رزق_معنوی_شبانه
#شهیدانه
@karbala_ya_hosein
..
سلامے بی جواب
از جانب خوبان نمیماند
به سمت کربلا هر صبح
میگویـم ؛ سلام آقـا..
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ❤
#به_تو_از_دور_سلام
#به_سلیمان_جهان_از_طرف_مور_سلام
@karbala_ya_hosein
4_1149911174913982504.mp3
1.78M
#دعای_عهد
🌸با نوای استاد فرهمند🌸
التــــــماس دعـــا
@karbala_ya_hosein
متن دعای عهد
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ
حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
🌹 امروز دوشنبه متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه)
- سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه)
- یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
@karbala_ya_hosein
#ختم_صلوات
به نیابت ازشهدا
هدیه به
آقارسول الله آقاامیرالمومنین حضرت زهرا (س)
امام حسن مجتبی(ع)امام حسین(ع)
به نیت سلامتی تعجیل درظهورامام زمان عج سلامتی رهبر
عاقبت بخیری همه
سلامتی مردم ایران
حاجت روایی همگی
@Karbala15
مهدی رسولی.mp3
3.24M
💔 ایشالا سال بعــد کربلائیم
ایشالا که با مهدیعج میآئیم💚
#اربعین
رزق اول صبح تون
#شهیدانه
@karbala_ya_hosein
#قسمت_بیستم
🥀عشق سرخ🥀
خونه یک حال وهوایی دیگه به خودگرفته بود,درسته فصل سرما بود اما هوای داخل خانه,خبراز بهار وعطرگل سرخ میداد.مامان چون دفعه اولش بود که خواستگاری دختراش میامدند(البته خیلیا پیغام وپسغام برای خواستگاری داده بودند اما به خاطرمخالفت من به مرحله ی مهمانی و..نکشیده بود)برای همین ,خیلی استرس داشت ,مبلمان خونه راعوض کرد ویک دست مبل قالی خریدیم ومبل قبلیا هم داخل سه تا اتاق پخش کردند,گلدونهای شاه عباسی ولاله های جهاز مامان ازگنجینه شان جداشدند وزینت بخش هال شدند.به قول زهرا که میگفت:انگار مامان فکر کرده خودش نوعروسه که جهاز میخره ودکور عوض میکه خخخخ
اما مامان معتقدبود چون شناختی ازخانواده علوی وخانمش نداره,باید خونه طوری باشه که جای هیچ عیب وایراد وحرف وحدیثی برای خانم دکتر باقی نمانه,اما بابا محمد اعتقادداشت,کسی که پسرای خاکی ومتواضعی مثل محمدوفرهاد تربیت کرده,به ظاهر ومال ومنال دنیا اهمیت نمیدهد.
تاروز اومدن خانواده علوی,هرروز خدا, خونه تکانی داشتیم,درسته همیشه خانه مثل آیینه تمیز بود اما وسواس مامان زیاد شده بود ومیخواست همه چی عالی عالی باشد.
امشب شب جمعه است وقراره تا ساعتی دیگه خانواده ی علوی تشریف فرما بشن,من وزهرا طبق قرار قبلی خودمان,سراپا سفید پوشیدیم ,یعنی یه پیراهن سفید ماکزی با پاپیونهای تور سرآستین ودورکمرشون,یه روسری سفید وروشون هم یک چادر سفید با پاپیونهای صورتی,به قول مامان ,اگه از قدمان بگذریم(چون من یه پنج سانتی از زهرا بلندترم)مثل دوقلو شده بودیم وبه گفته ی مامان تشخیصمان برای,فرهاد ومحمد که شاید چندنگاه کوتاه مارا دیده بودند,سخت خواهدبود.
زهرا:مامااان,کشتیتم بس که دود اسفند به خوردم دادی وورد خوندی وفوت کردی بهم.
مامان:اولا ورد نیست وچهارقل هست درثانی اینقد زیبا وخوردنی شدین که میترسم خودم چشمتان بزنم.
درهمین حین,تلفن بابا زنگ زد.
بابا:انیس,بچه ها,آماده باشین,رسیدن,سرخیابونن ,میرم جلوشون,حواستون باشه من باکلیددررابازنمیکنم ,زنگ میزنم.
دلم قیلی ویلی میرفت,استرس داشتم,یه نگاه کردم به زهرا دیدم خیلی راحت وریلکسه,پیش خودم گفتم:خوش به حالش توعمرش اصلا نمیدونه استرس چی هست .
زنگ دربه صدا درامد,مامان رفت کنار آیفون تا در رابازکنه,من پریدم چادرم سرکردم ومیخواستم برم پایین اوپن آشپزخونه کمین بگیرم وبشینم که زهرا دستم راگرفت وکشید طرف پنجره هال تااز پشت پرده خیلی نامحسوس,میهمانها را رصدکنیم
زهرا:این خوشتیپه که بابا محمد خودمه,اهان هووووو این تیپ مهندسه, فک کنم اقای دکترباشه,آهان این غول تشنه که چوپان گیوه دوز خودمانه چه دسته گلی هم دستشه,اوووف این نانازه هم که فرهادجاااانه وجعبه ی شیرینی رابه کول مبارک میکشه,پس مامانشون کو.دربسته شد هاااا,نکنه توماشین جاگذاشتنش؟؟نکنه راضی نشده که بیاد؟؟؟
گوشم به حرفهای,زهرا نبود,ازاسترس چشمام رابسته بودم,اروم چشام رابازکردم وتانگاه کردم,دقیقا پشت پنجره بودند,انگار سنگینی نگاهم راحس کرد سرش راگرفت بالا....خدای من چه خوشگل شده دوباره بوی گل سرخ پیچید تووجودم....
ادامه دارد....
♥️🥀♥️🥀♥️🥀🥀♥️🥀♥️🥀🥀♥️♥️
سلام دوستان🙋♀🙋♂
یک آبان پنجمین سالگرد شهادت شهید سید مصطفی صدرزاده است...😍😍
به همین مناسبت برای فرماندمون ختم 《#قرآن ، #صلوات ، #زیارت_عاشورا》و ذکر های《#یاابوالفضل ع ، #یازهرا س ، #یاحسین ع》 گرفتیم☺️😍
به نیت شهید صدرزاده و سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج🙂
مهلت ختم ها تا《 یک آبان》سالروز شهادت ایشون🌹🌸
هرکس تمایل داره برای شرکت در ختم ها لطفا بگه
اجر همگی با خانم فاطمه زهرا(سلام الله علیها)♥️
@Karbala15