یوسف یه #تسبیح هزارتایی داشت و هرشب ذکر می گفت، به دلیل #صلوات های زیادی که ایشون تو یک روز می فرستاد به محمد عشقی معروف شده بود و نام جهادیش شده بود
#محمد_عشقی .
#صبحتونشهدایے
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت477 گذر از طوفان✨ از شرکت بیرون رفتیم چند دقیقه منتظر خانم خزا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت478
گذر از طوفان✨
لباس هام رو عوض کردم شارژر گوشی رو به برق زدم
از اتاق بیرون رفتم و سمت آشپزخونه رفتم نگاهی به سماور انداختم
دکتر گفت بهتره یه مدت چایی نخورم اگرم خوردم کم رنگ باشه یه استکان برداشتم نزدیک سماور رفتم یه چایی ریختم در کابینت رو باز کردم یه کیک برداشتم صدای بلند ترانه گفتن ناز بانو ترسوندم روی پاشنه سمت اپن چرخیدم
_بله ؟
_تو رفتی دکتر یا گوشی خریدن؟ اصلا پول از کجا آوردی !
نفس کلافه ای کشیدم
_با اجازه کی رفتی اتاق منو بازرسی کنی ؟
از اتاق بیرون اومد طلبکار جلو اومد
_تو الف بچه باید به من بگی داخل خونه م کجا برم کجا نرم باید حواسم باشه چکار میکنی
ابروهام رو توی هم گره زدم
_اولا خونه بابامه نه تو درثانی تنها کسی که حق داره بدون اجازه بره داخل اتاقم بابامه نه هرکسی یه بار دیگه م بری سراغ وسایل من به بابام میگم
پوزخندی زد
_منو با گزارش دادن به حاجی نترسون که الان خودم زنگ میزنم بهش باید بفهمه این گوشی چطوری خریدی شایدم یکی برات خریده
سرم رو متاسف براش تکون دادم
_جرات داری به بابا زنگ بزن بهش شوک وارد کن کوچیکترین اتفاقی براش بی افته یه کاری میکنم مرغ های آسمون هم به حالت گریه کنن
شتاب زده وارد آشپزخونه شد دستش رو بالا آورد باصدای خواهرش دستش توی هوا موند
_خجالت بکش ناز بانو حواست به رفتارت هست
عصبی سمت خواهرش برگشت
صبـر کنیـد رد نشیـد
اینجا:
🎀 #اکسسوری 💫
🎀 #گیره_روسری
🎀 #تسبیح 📿
🎀 کلی وسایل دلبره 😍
🔥تو این کانال تنـوع مدلا زیاده
💝 میخوای برای کسی که دوستش داری یه هدیه به یاد موندنی ویژه بخری؟ 🎁🥰
عضو این کانال بشید و کارهاشون ببنید 😍👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1862926649C63debfdba5
✅ جنسـااامون #ارزونه چـون اجـاره مغـازه و مالیـات نداریـم 😱😊😱
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت490 گذر از طوفان✨ نفس نفس زنان کنار تاکسی زرد وایسادم گفتم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت491
گذر از طوفان✨
چشم از خیابونی که چراغ های داخل پیاده رو ها روشن کرده بودن برداشتم
ای کاش با پریسا اینا رفته بودم خوبه بابا فکر میکنه با اونا بر میگردم وگرنه تا این وقت شب بیرون بودنم نگرانش میکرد و برای سرش خطر داشت
باید به پریسا زنگ بزنم بگم زنگ نزنه خونه وگرنه ناز بانو بابا رو شوکه ش میکنه حالش بد میشه ولی اینطوری هم خود پریسا نگران میشه بهش پیام بدم بهتره
به عمو اینا هم نمیشه بگم ماشین برام بگیرن و بفرستن یا بیان دنبالم
گوشیم رو از کیفم بیرون آوردم قفل صفحه رو باز کردم تماس های بی پاسخی که روی صفحه افتاده رو بود باز کردم
ای وای پریسا چند بار بهم زنگ زده خدا کنه به خونه زنگ زده باشه
انگشتم رو روی پوشه پیام ها گذاشتم پیام اسم فروغی و پریسا پشت سرهم روی صفحه ظاهر شد
فروغی چرا چند تا پیام فرستاده اصلا تمرکز ندارم جوابش رو بدم
با توقف ماشین چشم از صفحه گوشی برداشتم راننده از داخل آینه نگاهی بهم انداخت
_دخترم اون طرف خیابون یه ایستگاه تاکسی اول مسیرت رو بهشون بگو بعد سوار ماشین بشو باز اشتباهی نری
_ممنون دستتون درد نکنه
دستگیره در رو کشیدم و پیاده شدم با ترس و دلهره ای که داشتم سرم رو چرخوندم دیدن پرویزی که موتورش نزدیک ماشین بود باعث شد دوباره تپش قلبم بالا بره
نگاهی به چراغ راهنما که هنوز قرمز بود انداختم
تا چراغ سبز نشده باید خودم رو برسونم ایستگاه تاکسی اونجا زنگ میزنم به فروغی یه ماشین برام بگیره یا با به یکی از راننده ها بگه دربست برسونم در خونه الان فقط فروغی میتونه کمکم کنه
از ماشین فاصله گرفتم با قدم های بلند از بین ماشین ها رد شدم شماره فروغی رو گرفتم با صدای نزدیک شدن موتوری که از پشت سرم شنیده میشید ترسم روبیشتر شد
صدای فروغی توی گوشی پخش شد
_الو سلام
اشک از چشم هام سرا زیر شد
زبون خشک شده م رو بزور چرخوندم وگفتم
_سلام یه نفر مزاحمم شده
از شنیدن حرفم و لرزش صدام شوکه و نگران شد با صدای بلندی گفتی
_کجایی ؟کی مزاحمت شده!
نفس نفس زنان خودم رو به گوشه بلوار رسوند قبل از اینکه از خیابون رد بشم با کشیده شدن دسته کیفم و زمین خوردنم وکشیده شدن دستم روی زمین جیغ بلندی کشیدم
فروغی از صدای جیغم به هول ولا افتاد
_نورا کجایی تو؟ حرف بزن نورا باتوام
چند خانم که برای کمکم اومدن دستم رو گرفتن نگاه پر از دلسوزی و ناراحتی بهم انداختن کمک کردن بلند بشم دو تا از راننده های که از ماشین پیاده شده بودن سمت پرویزی رفتن باهاش دست به یقه شدن یکیشون به طرفم اومد
_خانم این آقا چه نسبتی باهاتون داره ؟
ببین هق هق کردن هام گفتم
_هیچی نسبتی بامن نداره مزاحمم شده
راننده با عصبانیت سمت پرویزی برگشت دوباره یقه ش رو گرفت چند تا حرف بارش کرد
یکی از خانم ها گوشیم رو از دستم بیرون آورد جلوی صورتم گرفت
_دخترم صدای یه آقا داره میاد
خاک تو سرم فروغی رو هم نگران کردم حالا چی بگم
اینجاروببینید:
#اکسسوری
#گیره_روسری
#تسبیح
کلی وسایل دلبره
تو این کانال تنـوع مدلا زیاده
میخوای برای کسی که دوستش داری یه هدیه به یاد موندنی ویژه بخری؟
عضو این کانال بشید و کارهاشون ببنید
https://eitaa.com/joinchat/1862926649C63debfdba5
✅ جنسـااامون #ارزونه چـون اجـاره مغـازه و مالیـات نداریـم
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫