سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1113 گذر از طوفان✨ _شیرینی بچه ها به شلوغ کاری هاشونه از گوشه
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1114
گذر از طوفان✨
طاها در حیاط رو بست نگاهم سمت خونه آقا حشمت رفت
_آقا حشمت اینا نیستن؟
_نمیدونم چطور مگه؟
_هر روز صبح سحر خانم یا آقا حشمت به باغچه و گل ها آب میدن، چند روزه داخل حیاط رو نگاه میکنم خبری ازشون نیست
_حتما رفتن خونه پسرش
چند ضربه ای به در طبقه پایین زد دستگیره رو پایین کشید داخل رفتیم زهرا خانم خوشحال از آشپزخونه بیرون اومد سلام کردیم و جواب گرفتیم به صورتم خیره شد
_مامان جان خوبی؟
لبخندی زدم
_ممنون امروز بهتربودم
_خداروشکر ،کار خوبی کردید رفتید بیرون پیاده روی کردید؟
_بله
روی مبل های روبروی آشپزخونه نشستیم
زهرا خانم دو لیوان شربت برامون آورد
_دستتون درد نکنه
_نوش جانتون
طاها هم تشکر کرد و پرسید
_مامان داداش امشب میان اینجا؟
_طیب آره ،طاهر گفت نسیم از بیمارستان برگرده اگر خسته نباشه میایم ،هر وقت اینطوری میگه کم پیش میاد بیان
زهرا خانم برگشت داخل آشپز خونه طاها کمی از شربتش رو خورد
_نورا؟
روی مبل جابجا شدم
_بله؟
_چرا بهم نگفتی داداش طاهر تند باهات حرف زده
لیوان شربتم رو روی میز گذاشتم به چشم هاش خیره شدم
_خودش بهت گفت؟
ابروهاش رو بالا انداخت
_نه
_پس کی بهت گفت؟
_حالا چه فرقی میکنه کی گفته؟چرا بهم نگفتی؟
_بهم بگو کی گفته تا منم جواب بدم
خنده صدا داری کرد
_بازم گِرُ کشی کردی ،داداش طیب پرسید نورا از دست طاهر ناراحت شده؟گفتم چرا ناراحت بشه تعریف کرد چه اتفاقی افتاده
حالا طاها فکر کرده حرفهای من بخاطر کارهای شرکت و اعتراضم به کم کاری طاهر بخاطر حرف های اون شب بوده
_آقا طیب کار خوبی نکرده که خبر آورده
از حرفم جا خورد
_نورا خبر آورده چیه، نگران شده بود ناراحتی پیش اومده ادامه پیدا کنه
_من وقتی حرفی نزدم یعنی نخواستم قضیه کش پیدا کنه ،حرف های صبح هم بخاطر برخورد آقا طاهر نبود اون شب نگران شده بود عصبانی و استرسش رو با لحن تندی روی سر من خالی کرد شاید حق داشت شایدم نداشت ولی حرفهای امروز من بخاطر وضع کار کردنش بود ،پس خواهش میکنم پیگیرش نشو وقتی حرفی نزدم چون نمیخواستم بحث جدیدی راه بی افته
لبخندی روی لبش نشست
_اتفاقا وقتی به داداش گفتم بی خبرم ،گفت نورا چقد خانمه که اصلا نخواسته راجب اون شب حرفی بزنه
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از حضرت مادر
سلام عزیزان یه سری هدایا برای بچه ها و پرستارها برای ولادت خانم جانمون حضرت زینب(س)خریداری شده بجز شیرینی و بادکنک دوستانی که میخوان کمک کنن یاعلی بگن واریز بزنن که اون دو قلم هم بخریم براشون بفرستیم شاید گل هم بهش اضافه بشه
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی اگر واریزی ها بیشتر باشه برای کار خیر و کمک بعدی هزینه میشه https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید رو برای ادمین بفرستید🙏 @Karbala15 اجرتون باحضرت زهرا(س)
هدایت شده از حضرت مادر
🌹پنجشنبه است، همان روزی که خوبان سفر کرده از دنیا،چشم انتظار عزیزانشان هستند،دستشان ازدنیا کوتاه است و محتاج یاد کردن ما هستند و همچنین همه شهدا و علمای درگذشته و بی وارثین و بدوارثین با ذکرفاتحه وصلوات ،روحشان را شادکنیم.
🌹اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَالمُومِنَاتِ وَالمُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَالاَموَاتِ،تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَات
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ
وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ،مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيم
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِم
غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ
🌹بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ،اللَّهُ الصَّمَدُ
لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ،وَ لَمْ يَكُن له کفو احد
امام صادق(ع)فرمودند:
ثواب صدقه در شب و روز جمعه هزار برابر است.
#بحار_الانوار
از صدقه شب و روز جمعه جا نمونید هزار برابر ثواب داره ها
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید رو برای ادمین بفرستید🙏 @Karbala15 اجرتون باحضرت زهرا(س)
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1114 گذر از طوفان✨ طاها در حیاط رو بست نگاهم سمت خونه آقا حشم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1115
گذر از طوفان✨
طیب و خانواده ش خداحافظی کردن به خونه شون رفتن، سینی استکان ها رو برداشتم سمت آشپزخونه رفتم صدای اعتراض زهرا خانم بلند شد
_عه عه نورا چند بار بهت بگم بشین ،خودم میام بر میدارم
طاها از اتاق بیرون اومد
_چی شده؟
زهرا خانم ظرف میوه رو برداشت
_دو دقیقه رفتم داخل اتاق برگشتم میبینم سینی به دست داره میره توی آشپز خونه
مکثی کرد و ادامه
_فقط باید پیاده رویی کنی دست به هیچی نزنی،خوبه چند روزه دیگه میاید پایین اینطوری خیالم راحت تره از وقتی رفتی بالا همش استرس دارم وسیله سنگینی بر نداری یهوی حالت بدنشه
لبخندی زدم
_حاج خانم من خوبم نگران نباشید هر وقت حالم خوب نباشه هیچ کاری انجام نمیدم
_بعید میدونم ،تو حالتم بد باشه تا کاری که میخوای انجام ندی آروم نمیشی
خنده صدا داری کردم راه رفته رو برگشتم و روی مبل نشستم
_قول میدم کارهای سخت و سنگین انجام ندم
به حاجی نگاه کرد
_ببین قول نمیده هیچ کاری انجام نده
حاجی خنده ش گرفت
_زهرا جان دخترمون که خودش رو اذیت نمیکنه نگران نباش حواسش هست
طاها به شوخی گفت
_باید این سه ماه رو بشینم خونه یه وقت نورا کار نکنه وگرنه اتفاقی بی افته مامان پوست من رو میکِنه
صدای خنده زهرا خانم و حاجی بلند شد،
طاها در اتاق روبست و گفت:
_تخت باز کردم آقا حشمت اومد بگید بهم بیام پایین تخت ببرم داخل انبار بزارم اون یکی تخت بیارم نصب کنم
مامانش لبخندی زد و گفت
_باشه عزیزم، فردا صبح قرار برای نوبت نورا بهم خبر بدن دکتر باشه هماهنگ میکنم برید
_ممنون مامان دستت دردنکنه
لبخندی زد و جواب پسرش رو داد،طاها به طرفم اومد
_ بریم؟
سرم رو تکون دادم و بلند شدم خدا حافظی کردیم به خونه خودمون برگشتیم
آینده😂😂😂😂
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
امام صادق(ع)فرمودند: ثواب صدقه در شب و روز جمعه هزار برابر است. #بحار_الانوار از صدقه شب و روز جمعه
عزیزانی که واریز میزنن به ادمین بگن صدقه س یا کمک برای ولادت حضرت زینب (س)
هدایت شده از حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕋 ببین حال دل عالم نزار است
ببین باران برایت بیقرار است
بیا یک صبح جمعه پای کعبه
بگو پایان فصل انتظار است...
اللهم عجل لولیک الفرج
شـــهــیــدانـــه🌱
امام صادق(ع)فرمودند: ثواب صدقه در شب و روز جمعه هزار برابر است. #بحار_الانوار از صدقه شب و روز جمعه
صدقه روز جمعه فراموش نشه
عزیزانی که واریز میزنن به ادمین بگن صدقه س یا کمک برای ولادت حضرت زینب (س)
هدایت شده از حضرت مادر
#ختمدهصلواتیکحمدوتوحید
هدیه به
#شهیدحاجطیبرضایی
۱۱ آبان ماه سالروز شهادت شهید طیب حاج رضایی ملقب به حر انقلاب که به روز شهرستان آوج(پایتخت جوانمردی) نام گذاری شده را گرامی می داریم.
طیب در ابتدای جوانی در زورخانه ها به ورزش می پرداخت و بعدها از بارفروشان بزرگ میدان میوه و تره بار شوش بود.
وی در عاشورای سال ۱۳۴۲ به طرفداری از روحانیت پرداخت و با نصب تصاویر امام خمینی بر روی عَلَم های دسته عزاداری باعث خشم حکومت شد.
وی در قیام ۱۵ خرداد میدان میوه را تعطیل کرد و نقش مهمی در شرکت مردم در تظاهرات داشت.
چند روز بعد دستگیر و بعد از چند ماه زندانی شدن ، در ۱۱ آبان ماه ۱۳۴۲ تیرباران و به شهادت رسید.
امام خمینی با حضور بر سر مزار شهید طیب در شاه عبدالعظیم یک جمله فرمودند: «طیب! تو عاقبت به خیر شدی، دعا کن خمینی هم عاقبت به خیر شود».
همچنین مقام معظم رهبری درباره طیب حاج رضایی در دیدار خانواده این شهید فرمودند:
« یکی از بالاترین و با فضیلتترین شهادتها ، شهادتی است که پدر شما و مرحوم طیب به آن شهید شدند »
#شهید
#طیب_حاج_ضایی🕊🌹
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1115 گذر از طوفان✨ طیب و خانواده ش خداحافظی کردن به خونه شون رف
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1116
گذر از طوفان✨
کشیده شدن دستی به روی موهام از خواب بیدارم کرد
چشم هام رو باز کردم با طاها روبرو شدم
لبخندی زد
_سلام خوابالو خانم بلندشو صبحانه بخوریم برم سر کار
دستم رو گرفت کمکم کرد بشینم
_سلام ساعت چنده؟
_ده
_ای وای خواب موندی؟
_نخیر خانم، زود بیدار شدم صبحانه درست کردم با مامان حرف زدم دیدم قصد بیدار شدن نداری اومدم بیدارت کنم
_دستت دردنکنه بیدارم میکردی خودم درست میکردم
لبخندی زد
_خواهش میکنم ،چه فرقی میکنه
_مامانت برام نوبت گرفته ؟
_آره ساعت چهار بعداز ظهر باید بریم
از اتاق بیرون رفتیم طاها سمت آشپزخونه رفت
_زود یه آبی به دست و صورتت بزن بیا
_چشم
دست و صورتم رو خشک کردم و داخل آشپزخونه رفتم صندلی روبروی طاها رو عقب کشیدم و نشستم به لقمه بزرگی که برام گرفته بود نگاهی انداختم و لبخندی زدم
_ممنونم
_نوش جانت
لقمه ی توی دهنم رو قورت دادم و صداش زدم
_طاها؟
به چشم هام زل زد
_جانم؟
_امروز بعد از دکتر بریم خونه بابام؟
استکان چاییش رو روی میز گذاشت
_عزیزمن مگه بابا نگفت تا بعد از به دنیا اومدن بچه اونجا نریم
_بابا نگران ناز بانو حرصم رو در بیاره، ولی اونم دیگه مثل قبل نمیتونه به پر و پام بپیچه خیلی از بابا حساب میبره منم از کنار تو تکون نمیخورم،دیگه اصلا نمیتونه حرفی بزنه
_باشه عزیزدلم پس صبر کن زنگ بهش بزنم بدون هماهنگی نریم
لبخندی زدم
دوباره مشغول خوردن شدم ،طاها بعد ازجمع کردن میز ،لیوان شیری که زهرا خانم چند بار تاکید کرده بود رو برام آورد و روی میز جلوی آینه گذاشت
_نورا جان، شیر وخرما رو یادت نره بخوری
_باشه چشم
کیفش رو برداشت رو بروم وایساد
_بابا امروز میخواست بره دنبال کارها برای سفر کربلا مامان گفته نره تا بریم دکتر اگر دکتر اجازه بده پاسپورت برات بگیرم همراهشون بری
ناراحت گفتم
_من تنها برم؟پس تو نمیایی؟
_نه دیگه، تنها که نیستی مامان و بابا هستن من باید بمونم کارهای پایانی پروژه رو تموم کنم
نفس کلافه ای کشیدم روم رو ازش برگردوندم
_من نمیرم توام برو به کارهات برس
_نورا جان، تو برو منم سعی میکنم بیام خودم رو بهتون برسمونم
_طاها حوصله ندارم بعد حرف میزنیم برو دیرت نشه
نوچی کرد از اتاق بیرون رفت
باصدای بلندی غرغر کنان گفتم
_همه مهم و در الویت هستن بجز من
صدای یهوی نورا گفتنش از پشت سرم بلند شد ناخواسته جیغ بلندی کشیدم
_عه چت شد؟
_یهوی پشت سرم ظاهر میشی خوب میترسم، نزدیک بود سکته کنم
_ببخشید ترسو خانم، بلندشو شیرت رو بخور تا ساعت اداری تموم نشده بریم
با تعجب گفتم
_ کجا بریم؟
_بریم دنبال کارهای پاسپورتت
اخم ریزی کردم
_من میگم نمیرم تو میگی بریم دنبال پاسپورت
_مگه نمیگی خودم باشم میری ،خب باهمدیگه میریم
به چشم هاش خیره شدم
_داری سربه سرم میزاری؟
یهوی دماغم رو کشید
_نخیر غرغرو جان
_عه طاها چند بار بگم دماغم رو نکش
خنده صدا داری کرد و از اتاق بیرون رفت
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
سلام نمازم رو دادم و به علی که سرسجادهش ذکر میگفت نگاه کردم.
برای رفتار دیروزش اصلا ازم دلجویی نکرد.
_علی
هموجور که با سر انگشتهاش ذکر میگفت گردنش رو به عقب چرخوند. خودم رو مظلوم کردم
_تو دیگه من رو دوست نداری؟
با تعجب ابروهاش بالا رفت و سرش رو سوالی تکون ریزی داد. دست از سبحانالله گفتنش برنداشت
_دیروز بیخودی من رو دعوا کردی
خندید و سرش رو تکون داد و کف هر دو دستش رو روی صورتش کشید و گفت
_انقدری که من تو رو دوست دارم...
_آدم یکی رو دوست داره بیخودی دعواش میکنه؟
_بیخودی بود؟!
_نبود؟
کامل سمتم چرخید
_نه نبود.به خاطر رضا اعصابم خورد بود یکم شلوغش کردم ولی بیخودی نبود.
نمایشی اخم کرد
_اصلا بگو ببینم کی به تو اجازه داد میلاد رو ببری بیرون؟
دلخور نگاهم رو ازش گرفتم
_الان باید توضیح هم بدم!
با خنده خودش رو سمتم کشید
_الان قاضی تویی؟ خب بگو چیکار کنم که از این حالت در بیای. حکمت چیه؟
ناراحت نگاهش کردم
_بغلم کن
ابروهاش بالا رفت و جوری که انگار یه بچه جلوش نشسته با عشق نگاهم کرد
_چه حکم قشنگی.
دست هاش رو ....
https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
شـــهــیــدانـــه🌱
سلام نمازم رو دادم و به علی که سرسجادهش ذکر میگفت نگاه کردم. برای رفتار دیروزش اصلا ازم دلجویی ن
بیا ببین این دختره چه دلبری میکنه از شوهرش😍🤣
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
سلام نمازم رو دادم و به علی که سرسجادهش ذکر میگفت نگاه کردم.
برای رفتار دیروزش اصلا ازم دلجویی نکرد.
_علی
هموجور که با سر انگشتهاش ذکر میگفت گردنش رو به عقب چرخوند. خودم رو مظلوم کردم
_تو دیگه من رو دوست نداری؟
با تعجب ابروهاش بالا رفت و سرش رو سوالی تکون ریزی داد. دست از سبحانالله گفتنش برنداشت
_دیروز بیخودی من رو دعوا کردی
خندید و سرش رو تکون داد و کف هر دو دستش رو روی صورتش کشید و گفت
_انقدری که من تو رو دوست دارم...
_آدم یکی رو دوست داره بیخودی دعواش میکنه؟
_بیخودی بود؟!
_نبود؟
کامل سمتم چرخید
_نه نبود.به خاطر رضا اعصابم خورد بود یکم شلوغش کردم ولی بیخودی نبود.
نمایشی اخم کرد
_اصلا بگو ببینم کی به تو اجازه داد میلاد رو ببری بیرون؟
دلخور نگاهم رو ازش گرفتم
_الان باید توضیح هم بدم!
با خنده خودش رو سمتم کشید
_الان قاضی تویی؟ خب بگو چیکار کنم که از این حالت در بیای. حکمت چیه؟
ناراحت نگاهش کردم
_بغلم کن
ابروهاش بالا رفت و جوری که انگار یه بچه جلوش نشسته با عشق نگاهم کرد
_چه حکم قشنگی.
دست هاش رو ....
https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
شـــهــیــدانـــه🌱
سلام نمازم رو دادم و به علی که سرسجادهش ذکر میگفت نگاه کردم. برای رفتار دیروزش اصلا ازم دلجویی ن
بیا ببین این دختره چه دلبری میکنه از شوهرش😍🤣
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1116 گذر از طوفان✨ کشیده شدن دستی به روی موهام از خواب بیدارم ک
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1117
گذر از طوفان✨
طاها در رو بست ماشین رو دور زد و سوار شد
و حرکت کرد
_اول بریم عکس بندازی بعد بریم پلیس بعلاوه ده
_با این دماغم عکس بگیرم؟ نه نمیگیرم بریم خونه بابا اونجا عکس دارم کد روی پاکتش رو برمیدارم میدم عکاسی چاپ کنه
از گوشه چشمش نگاهی بهم انداخت و لبخندی زد
_دماغت خیلی هم بزرگ نشده تو حساس شدی، به هر بهانه ای که شده میخوای بری خونه بابا ،زنگ بزن ببین خونه س بپرس مهمون دارن یا نه
لبخند عمیقی زدم و خوشحال گفتم
_باشه
شماره بابا رو گرفتم بعد از خوردن چند بوق صداش پخش شد
_سلام عزیزم
_سلام بابا جان خونه ای؟
_نه بابا جان با عموت اومدم بازار چطور مگه؟
_کی بر میگردی خونه میخواستیم بیایم اونجا
_عزیزم برگردم خونه بهت خبر میدم
نگاهی به طاها انداختم و بی صدا لب زدم
_خونه نیست
_اشکال نداره یه روز دیگه میریم
_عکس رو چکار کنم؟
قبل از اینکه طاها جواب بده بابا گفت
_عکس چی؟
_عکس برای پاسپورت میخوام ،ناز بانو خونه س برم عکس هام رو بردارم
_خیر باشه عزیزم خبریه؟خونه س ولی صبر کن خودم برگردم بعد بیا
_شاید بریم کربلا فعلا مشخص نیست
_بسلامتی بابا جان چه خبر خوبی بهم دادی، پس باید صبر کنی برم خونه پاسپورتت رو از توی مدارک پیدا کنم
_عه یعنی دیگه لازم نیست پاسپورت بگیرم؟
صدای خنده بابا بلند شد
_چرا عزیزم باید تمدیدش کنی خیلی وقته تاریخش تموم شده
خنده صدا داری کردم
_آها باشه بابا جون پس منتظرم برگشتید خونه بهم خبر بدید
_چشم عزیزم سلام به طاها برسون کاری نداری ؟؟
_پرنور بزرگیتون میرسون نه خدا حافظ
گوشی رو قطع کردم روی صندلی جابجا شدم
_باید صبر کنیم بابا برگرده خونه بعد بریم
_نورا جان داری سخت میگیری بریم عکس بنداز کارها رو انجام بدیم بعد هر وقت بابا زنگ زد میریم بهش سر میزنیم
_آخه بابا گفت باید پاسپورتم رو پیدا کنه
از حرفم تعجب کرد
_مگه قبلا پاسپورت داشتی؟
آهی کشیدم
_آره سالی که رفتیم کربلا بابا برای من و مامان هم پاسپورت گرفت
دستم رو گرفت نگاهی بهم انداخت
_نبینم دیگه عزیزدلم اینطوری آه بکشه ،پس خانم من کربلاییه خبر نداشتم فکر کردم سفر اولی میشی میخواستم بگم زیر قبه دعای مخصوص برام بکن
لبخند عمیقی زدم
_یعنی بعد بار اول دیگه نمیشه دعا کرد؟
صدای خنده ش توی ماشین پخش شد
_چرا نشه ،چند سال پیش رفتید کربلا؟
_کلاس سوم ابتدایی بودم
_پس خیلی هم سنت کم نبوده
اخم نمایشی کردم
_یعنی الانم سنم زیاده!
_نه دورت بگردم بچه ترم شدی
انگشتام رو جمع کردم یه مشت محکم به بازوش زدم
با شوخی گفت
_عه چرا میزنی
پشت چشمی نازک کردم
_چون حقته
آروم خندید
_ای نامرد
آینده بازم نازبانو😐😐😐😐
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
دوستان یه گروه فرهنگی که تصمیم دارن برای ولادت حضرت زینب به یکی بیمارستان ها به بخش کودکان برن برای
عزیزانی که میخوان برای خرید ولادت خانم جانمون حضرت زینت(س)واریز بزنن
تا روز سه شنبه وقت هست
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
#صدقهاولماهقمری
صدقه اول ماه قمری فراموش نشه
دوستان اعلام واریزیتون #صدقهاولماه یا کمک برای #ولادتحضرتزینب(س)
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید واریزی رو برای ادمین ارسال کنیددوستان اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه @Karbala15
هدایت شده از دُرنـجف
۱۲ آبان سالروز شهادت
#ختمدهصلواتیکحمدوتوحید
هدیه به
شهید روح الله عجمیان