eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.6هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
صدقه اول ماه قمری فراموش نشه دوستان اعلام واریزیتون یا کمک برای (س) بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584
کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255
محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید واریزی رو برای ادمین ارسال کنیددوستان اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه @Karbala15
هدایت شده از دُرنـجف
۱۲ آبان سالروز شهادت هدیه به شهید روح الله عجمیان
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1117 گذر از طوفان✨ طاها در رو بست ماشین رو دور زد و سوار شد و ح
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ _ بابا نگفت کی بر میگرده خونه؟ _نه برگرده زنگ میزنه با عمو رفته بود بازار _احتمالا بار برنج ها رسیده رفته پیش حاج حسن سر بزنه متجب گفتم _حاج حسن کیه؟من نمیشناسمش؟ _دوست باباس یکی از حجره های بزرگ برنج داره _پس چرا اسمش برام آشنا نیست ،بابا که از فروشگاه سر کوچه خرید میکنه برای خرید برنج رفته بازار عجیب نیست؟ _برای خرید خونه که نرفته مغازه رو درست کرده سر ماه فروشگاه خوشکبار افتتاح میشه چشم هام از شنیدن حرفش گرد شد _چی ؟بابا مگه زده تو کار خوشکبار؟پس چطور من خبر ندارم؟ _بله خانم آخر هفته قفسه و وسایل میرسه بعدشم مواد غذایی ها _تو و بابا جدیدأ پنهون کاری هاتون خیلی زیاد شده منم یهوی تلافی میکنم آروم خندید _خدایا من نورای خودمو میخوام اینی که کنارم نشسته تهدید میکنه کیه ؟ از لحن حرف زدنش خنده م گرفت _خشم نوراتو که زیاد دیدی پس پنهون کاری نکن کار دست خودت و من ندیدی نگاه گذری بهم انداخت _عه نشد دیگه من همین خانممو دوست دارم _چه زبونی داری _زبون نداشتم که بیچاره میشدم ،بریم خرید؟ لبم رو جمع کردم _بریم لبخند ملیحی روی لبش نشست _چه خریدی هم بشه به نیم رخش خیره شدم _یعنی چی؟ _اولین خریدیه که در صلح و آرامش داریم میریم با حال خوب دیگه من نمیگم بخر توام بگی نمیخوام خندیم _آها آره توی فکر خرید های که زمان محرمیت باهم میرفتیم افتادم و کنجکاو پرسیدم _طاها؟ _جان دلم؟ _وسایل آپارتمان جمع کردی؟ _نه هنوز چطور مگه؟ _یاد خرید لباس های که اونجا گذاشتی افتادم لبخندی گوشه لبش نشست _میخوای امروز بعد خرید بریم وسایل برداریم بیاریم خونه خودمون؟ _فعلا نه میترسم بریم اونجا حالم بد بشه _باشه عزیزم هر وقت دوست داشتی بهم بگو بریم لبخندی زدم _چشم نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از دُرنـجف
عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری برای من اینکه  مردم را ببینم و تو را نبینم سخت است. دعای ندبه
صدقه اول ماه قمری فراموش نشه دوستان اعلام واریزیتون یا کمک برای (س) بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584
کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255
محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید واریزی رو برای ادمین ارسال کنیددوستان اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه @Karbala15
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1118 گذر از طوفان✨ _ بابا نگفت کی بر میگرده خونه؟ _نه برگرده ز
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ طاها به مجتمعی که قبلا برای خرید رفته بودیم اشاره کرد _اینجا خوبه یا بریم یه جا دیگه _خوبه فقط طبقه اول و دوم بریم بلوار رو دور زد سمت پارکینگ مجتمع رفت به شوخی گفت _با بقیه طبقه ها قهری؟ خنده صدا داری کردم _نه چند وقت پیش با حاج خانم رفتیم خرید داخل آسانسور یه لحظه سر گیجه گرفتم ولی فکر کنم بخاطر ضعفم بود ماشین رو پارک کرد و سمتم چرخید، نگاه دلخوری بهم انداخت _مامان که همیشه یه معجونی چیزی همراهشه که بخوری چرا ضعف داشتی، هیچی نخوردی؟ پس دل نگرانی مامان برای همینه با شیطنت گفتم _چرا با نگاهت میخوای بزنیم ،اجازه بده توضیح بدم بد نگاه چکشی بنداز بهم لبخند دندون نمایی روی لبش نشست _این زبونتو تا الان کجا قایم کرده بودی ،من مگه بلدم بزنم ،از دستت دلخور شدم با حرفی که زد یهوی خاطرات گوشه ذهنم پر کشید سمت روزی که بخاطر رستوران رفتنم عصبانی شد و دست خودش رو نابود کرد نگاهم رو به دستش دادم نفس عمیقی کشیدم _من رو زدن رو بلد نیستی ولی خودت رو زدن خوب بلدی دستم رو گرفت رنگ نگاهش از دلخوری در اومد و مهربون گفت _دوست ندارم به اتفاق های تلخ فکر کنی نه تو نه من‌، مخصوصا الان که زندگیمون داره هر روز شیرین تر و قشنگ تر میشه اون اتفاق خیلی برام گرون تموم شد برای اولین بار یه طوری عصبانی شدم که وقتی بهش فکر میکنم از اون روز خودم میترسم چند وقت بدجور فکرم درگیرش شده بود چرا اونطوری ترسوندمت چرا نتونستم عصبانیتم رو کنترل کنم چرا به امانت خدا ضربه زدم ، چرا و هزار چرا دیگه به خودم میگفتم بخاطر عشقی که توی وجودم جوانه زده بود و روز به روز هم رشد میکرد و تنومند تر میشد بعد دوباره جواب خودمو میدادم نه اینطوری فقط دارم خودم رو قانعه میکنم که اشتباهم رو کم رنگ تر کنم با خودم کنار بیام ولی رفتار اون روزم خیلی اشتباه بود انگار یه آدم دیگه ای شده بودم اما یه تلنگر حسابی برام بود نفس عمیقی کشید و لبخندی زد _از آسانسور و ضعف کردن رسیدیم به کجا بریم تا خاطرات بعدی هم مرور نشدن بی صدا خندیدم _خب میخواستم توضیح بدم چرا ضعف کردم گفتی کی زدم، هر دوتا رفتیم توی گذشته ،حالا چه تلنگری برات داشت؟ دستش رو دارز کرد بینیم رو بکشه سرم رو عقب کشیدم دستم رو بلند کردم و آروم روی انگشت هاش زدم _عه طاها تو روخدا دماغم رو نکش چرا دوست داری از این زشت تر بشه اخم نمایشی کرد _گفتم دماغت زشت نیست یه بار دیگه بگی من میدونم و تو بعدشم زرنگ خانم شما توضیح بده چرا ضعف کردی بیخیال تلنگر من بشو ابرو هام برو بالا انداختم _عمرأ بیخیال نمیشم یه حرفی زدی باید برام تعریف کنی ،کاش بریم داخل مجتمع الانم مثل همون روز دارم ضعف میکنم اون روز ظرف خوراکی ها رو داخل ماشین جا گذاشتیم امروز کلا هیچی با خودم نیاوردم _عه مامان فکر میکرد بخاطر شرایط روحی و جسمیت اونطور شدی پس باید بهش بگم خانم خجالتی من روش نشده بگه یه چیزی برام بخرید دارم ضعف میکنم در ماشین باز کرد _بریم یه چیز خوشمزه برات بخرم که همه طبقه ها رو باید بالا بریم لبم رو جمع کردم _عه طاها با این لاک پشتی راه رفتن من همه طبقه هابریم تا صبح باید اینجا باشیم خنده صدا داری کرد _هرجا اذیت شدی بر میگردیم آینده😢🤦‍♀ https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
دوستان یه تعدادی از بچه های گروه فرهنگی برای ولادت خانم جانمون حضرت زینب(س)میخوان برن خانه سالمندان یه تعدادی دیگه هم میخوان برن بیمارستان عزیزانی که میخوان کمک کنن یا علی بگن واریز بزنن تا روز یه شنبه وقت برای خرید هست بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584
کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255
محمدی عزیزان به ادمین بگید واریزی برای صدقه س یا ولادت خانم جانمون حضرت زینب(س) https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید واریزی رو برای ادمین ارسال کنیددوستان اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه @Karbala15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها سلام ای تو حیات و ممات نوکرها سلام شاه دو عالم، سلام اربابم سلام بر تو شد از واجبات نوکرها @karbala_ya_hosein
هدایت شده از  حضرت مادر
💚 . 🍂من از تو می‌نویسم و از اشک جاری ام از حد گذشته مدت چشم انتظاری ام 🍂تعجیل کن در آمدنت ای صبور من گسترده نیست دامنه‌ی بردباری ام... ✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
هدایت شده از  حضرت مادر
دوستان یه تعدادی از بچه های گروه فرهنگی برای ولادت خانم جانمون حضرت زینب(س)میخوان برن خانه سالمندان یه تعدادی دیگه هم میخوان برن بیمارستان عزیزانی که میخوان کمک کنن یا علی بگن واریز بزنن تا روز یه شنبه وقت برای خرید هست بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584
کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255
محمدی عزیزان به ادمین بگید واریزی برای صدقه س یا ولادت خانم جانمون حضرت زینب(س) https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید واریزی رو برای ادمین ارسال کنیددوستان اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه @Karbala15
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1119 گذر از طوفان✨ طاها به مجتمعی که قبلا برای خرید رفته بودیم ا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ باقلوا و آب میوه ام رو زیر نگاه پر محبتش خوردم _بریم؟ صندلیش رو عقب کشید _نوش جانت، چیز دیگه ای نمیخوای برات بخرم لبخندی زدم _نه ممنون از کافی شاپ بیرون اومدیم و سمت آسانسور رفتیم طاها انگشتش رو روی عدد یک گذاشت به محض بسته شدن در صدام زد _نورا _بله؟ _سعی کن وقتی کنار هم هستیم همیشه لبخند بزنی ،بخند حیرت زده به چشم هاش خیره شدم _چشم ولی چرا؟ باصدای طبقه اول گفتن سخنگو در آسانسور باز شد و آروم گفت _بعد بهت میگم از گوشه چشم نگاهی به نیم رخش انداختم _عه باز وعده وعید بعد رو دادی بی صدا خندید به مانتو بلند وگشادی که پشت ویترین یکی از مغازه ها بود اشاره کرد _این مانتو چطوره؟ _بلندیش خوبه ولی سایزش رو نمیدونم اندازه م میشه یانه _بپوشش اگر خوب بود بخریش سرم رو تکون دادم و باشه ای گفتم وارد مغازه شدیم به خانمی که در حال مرتب کردن رگال وسط وسط مغازه بود سلام کردیم و جواب گرفتیم مانتو رو بهش نشون دادم رنگ مشکیش رو برام آورد و گفت _اینو بپوشید اگر پسندید رنگ سورمه ایش رو براتون از داخل ویترین بیارم تشکری کردم و سمت اتاق پرو رفتم مانتو رو پوشیدم طاها رو صدا زدم پشت در جواب داد _جانم در رو باز کردم رو به روم وایساد نگاهی به سرتا پام انداخت _چطوره راحته؟ یا یه سایز بزرگتر باشه _نه همین خوبه ولی سورمه ایش رو بیاره دستش رو روی در گذاشت قبل از اینکه ببنده گفتم _طاها طاها برگشت و خندید _جانم چی شد؟ _بپرس اینجا چادر فروشی هم دارن یا همون ملزومات حجاب میگن متعجب گفت _چادر برای کی میخوای ؟ _خودم مگه نمیخوایم زیارت بریم لبخند عمیقی روی لبش نشست _آره چرا حواسم نبود چادر نداری نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از  حضرت مادر
سلام دوستان شبتون بخیر کتاب های داداش ابراهیم امروز به دانش آموزهای کلاس ششم هدیه داده شد ممنون از عزیزانی که کمک کردن خدا خیر دنیا وآخرت بهتون بده🌸🙏
هدایت شده از  حضرت مادر
رفقا درخواست کمک برای جمع آوری خرید مواد غذایی که برای پخت آش و ساندویچ داخل کانال گذاشتیم خدا رو شکر از طرح مادرامون تا امروز خیلی خوب استقبال شد 😍و امروز مبلغ ۲۰میلیون که توی دوهفته جمع شده بود به سایت رهبری واریز شد دست عزیزانی که همیشه همراه هستن درد نکنه اجر همگی با حضرت مادر🌸 التماس دعا🙏
هدایت شده از  حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه زیبابود یاد دیدار امام زمان جان با علی بن مهرزیارافتادم... امام فرمودن: مهرزیار چه دیرآمدی زودترازاینها منتظر آمدنت ومشتاق دیدارت بودم😭😭 چقدر امام زمان جان منتظر آمدن ماها هستن......... ازخودبرهان وبی نشان کن مارو مولاجان
چراغ بعدی کدوم عزیز روشن میکنه؟
هدایت شده از  حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا و دنیا را پر از عدالت کن اللهم عجل الولیک الفرج ❤️
هدایت شده از دُرنـجف
"آن چیزی که مـن توصیه می‌کنم، این است که بچه‌ها از اسـتعداد و از وقت خودشان استفاده کنند؛ خوب درس بخوانند! ما بیشترین چیزی که امــروز لازم داریم، این است که بچه‌ها به طور جــدی درس بخــوانند..! حضـرت آقا
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1120 گذر از طوفان✨ باقلوا و آب میوه ام رو زیر نگاه پر محبتش خور
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ بعد از یکساعت ترافیک سنگینی که سر راهمون بود رو رد کردیم به ساختمانی که اسم دکتر هما جهانی روش نوشته شده بود رسیدیم طاها ماشین رو کمی پایین تر پارک کرد و پیاده شد _صبر کن الان میام _پیاده نشم؟ _نه چند دقیقه بشین تا بیام با نگاهم رفتنش رو دنبال کردم وارد فروشگاه کنار مطب شد چند دقیقه ای با آقای که نزدیک در نشسته بود صحبت کرد و برگشت در رو برام باز کرد کیفم رو برداشت و دستش رو دراز کرد لبخندی زد _پیاده شو بریم _رفتی داخل فروشگاه چکار کنی ؟ _بپرسیدم ماشین اینجا باشه مشکلی نیست ،گفت نه ایرادی نداره _آها دستم رو کف دستش گذاشتم با کمکش پیاده شدم در هارو قفل کرد و به طرف ساختمان رفتیم _طاها؟ _جانم؟ _میشه دیگه با ماشینت بیرون نیایم لبخندش دندون نما شد _چرا نمیشه _چون سنگین شدم انگار دارم از کوه بالا میرم نگاهش رنگ ناراحتی گرفت _ببخشید متوجه شدم داری اذیت میشی خواستم بریم خونه بهت بگم لبخندی زدم _چی رو بگی؟ _با بابا صحبت کردم تا به دنیا اومدن بچه مون ناخواسته خنده ش گرفت و ادامه داد _خوبه دیگه امروز میفهمیم دختر داریم یا پسر که انقد نگیم بچه بی صدا خندیدم _راجب چی با حاج آقا حرف زدی ؟ _چند ماه ماشین هامون عوض کنیم _خب چی گفت؟ _بنظرت چی میگه ؟نه که نمیگه گفت سویچ ببر، منم کار داشته باشم ماشین مامانت هست _چه خوب پس چرا امروز با ماشین خودت اومدیم دستی کنار گردنش کشید _یادم رفت سویچ از روی جا کلیدی بردارم امشب میرم میارمش _یه چیزی بگم ناراحت نمیشی ؟ نگاه مهربونی به نیم رخم انداخت _چی میخوای بگی که فکر میکنی باعث ناراحتیم میشه _حرف بدی نیست ها ،میخواستم بگم با بچه هم سوار ماشینت شدن سخته کنترل شده خندید _کلا ماشینمون دلتو زده باید یه فکری به حالش بکنم صبر کن بریم خونه خودمون اونجا کم و کسری نداشته باشیم سعی میکنم ماشین عوض کنم _منظورم این نبود ماشین بفروشی کلا خواستم بگم سخته نهایتش اینطور میشه که من سوار بشم بعد بچه مون بدی بغلش کنم دوباره خندید در راهرو مطب باز کرد _برو داخل زودتر بفهمیم خدا دختر بهمون داده یا پسر از این بچه گفتن راحت بشیم آینده😅😅😅 https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها سلام ای تو حیات و ممات نوکرها سلام شاه دو عالم، سلام اربابم سلام بر تو شد از واجبات نوکرها @karbala_ya_hosein
پسر دوست مامانم بود بودم همیشه خودمو کنار اون تصور می‌کردم اما مامانم کاری کرد کوچکترم پای عقد عشق من بشینه عروسی خواهرم شب عزای من بود تا مراسم تموم شد عروس و دوماد رفتن خودشون همه چی برام تموم شده بود اما صبح خیلی زود با صدای گریه خواهرم و داد و فریاد  از خواب پریدم خواهرم .... https://eitaa.com/joinchat/2606564098C696196bb0e
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1121 گذر از طوفان✨ بعد از یکساعت ترافیک سنگینی که سر راهمون بو
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ برگه آزمایش های که دکتر نوشته بود رو از روی میزش برداشتم و تشکر کردم و بیرون رفتم طاها از روی صندلی بلند شد به طرفم اومد _چقد دیر اومدی بیرون نگران شدم _دکترخودش هیچ کاری انجام نمیده یه چند نفر کنارش هستن اول اونا سوال میپرسن چند تا کاغذ پر میکنن بعد برای دکتر توضیح میدن دکتر هم آخر سر میگه چی بنویسید براش باید چکاری انجام بده کی برگرده سرش رو متاسف تکون داد _الان چی گفت ؟ دستم رو بالا آوردم _اینارو نوشت گفت الان برو اتاق کناری برای سونوگرافی فردا هم برو بقیه آزمایش ها رو انجام بده بعد برگرد _انقد دیر اومدی فکر کردم سونو گرافی هم انجام دادی _نه ، برای همه مریض هاهم سونوگرافی نوشته، بخوایم بریم نوبت بگیریم احتمالا تاصبح باید اینجا معطل بشیم ،کاش میرفتم پیش دکتر محدثه فکر کنم خود دکتر همه دستگاه رو داره _اشکالی نداره زنگ میزنم به محدثه شاید دکتر فردا نوبت داشته باشه بریم پیشش _الان بریم خونه بابا ؟پیام داده برگشته لبخندی زد _بریم بیرون رفتیم دکمه ریموت رو زد سوار ماشین شدیم و سمت خونه بابا راه افتاد پشت چراغ قرمز توقف کرد و گوشیش رو برداشت شماره ای رو گرفت و روی پخش گذاشت _مامان چند بار زنگ زد باهات حرف بزنه بپرسه دکتر چی گفته _فکر کنم به خودمم زنگ زده ولی گوشیم روی سکوت بود نشنیدم بعد از خوردن چند بوق صدای زهرا خانم خانم پخش شد _سلام طاها جان هنوز مطب هستید؟ _سلام نه اومدیم بیرون ،مامان میشه یه زنگ به آبجی بزنی بپرسی میتونه فردا از دکترش یه نوبت بگیره _اتفاقا نیم ساعت پیش باهاش حرف زدم گفت چرا رفتن پیش دکتر جهانی کارش خوبه ولی نوبت دهی مطبش و کار دستیارهاش آدم کلافه میکنه کارهای سونوگرافی هم معرفی میکنه پیش خواهرش خودش انجام نمیده منم برای همین چند بار زنگ زدم ببینم به نورا چی گفته _هیچی نگفت آزمایش و سونوگرافی نوشته گفته برو انجام بده برگرد _ای بابا نمیدونستم اینطوریه ،گفتن کارش خوبه منم گفتم زن عموت یه نوبت بگیره الان یه زنگ به محدثه میزنم شاید منشی دکتر برای فردا نوبت بده ،ولی الان اگر کلینیک یا مطبی پیدا کردید خلوت بود سونوگرافی انجام بدید فردا دیگه معطل نشید _چشم اگر سر راه باشه میریم نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
دوستان یه تعدادی از بچه های گروه فرهنگی برای ولادت خانم جانمون حضرت زینب(س)میخوان برن خانه سالمندان
عزیزانی که میخوان برای خرید هدایا ولادت حضرت زینب(س)سهیم باشن تا امروز بعد از ظهر وقت داریم