سلام نمازم رو دادم و به علی که سرسجادهش ذکر میگفت نگاه کردم.
برای رفتار دیروزش اصلا ازم دلجویی نکرد.
_علی
هموجور که با سر انگشتهاش ذکر میگفت گردنش رو به عقب چرخوند. خودم رو مظلوم کردم
_تو دیگه من رو دوست نداری؟
با تعجب ابروهاش بالا رفت و سرش رو سوالی تکون ریزی داد. دست از سبحانالله گفتنش برنداشت
_دیروز بیخودی من رو دعوا کردی
خندید و سرش رو تکون داد و کف هر دو دستش رو روی صورتش کشید و گفت
_انقدری که من تو رو دوست دارم...
_آدم یکی رو دوست داره بیخودی دعواش میکنه؟
_بیخودی بود؟!
_نبود؟
کامل سمتم چرخید
_نه نبود.به خاطر رضا اعصابم خورد بود یکم شلوغش کردم ولی بیخودی نبود.
نمایشی اخم کرد
_اصلا بگو ببینم کی به تو اجازه داد میلاد رو ببری بیرون؟
دلخور نگاهم رو ازش گرفتم
_الان باید توضیح هم بدم!
با خنده خودش رو سمتم کشید
_الان قاضی تویی؟ خب بگو چیکار کنم که از این حالت در بیای. حکمت چیه؟
ناراحت نگاهش کردم
_بغلم کن
ابروهاش بالا رفت و جوری که انگار یه بچه جلوش نشسته با عشق نگاهم کرد
_چه حکم قشنگی.
دست هاش رو ....
https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
شـــهــیــدانـــه🌱
سلام نمازم رو دادم و به علی که سرسجادهش ذکر میگفت نگاه کردم. برای رفتار دیروزش اصلا ازم دلجویی ن
بیا ببین این دختره چه دلبری میکنه از شوهرش😍🤣
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
سلام نمازم رو دادم و به علی که سرسجادهش ذکر میگفت نگاه کردم.
برای رفتار دیروزش اصلا ازم دلجویی نکرد.
_علی
هموجور که با سر انگشتهاش ذکر میگفت گردنش رو به عقب چرخوند. خودم رو مظلوم کردم
_تو دیگه من رو دوست نداری؟
با تعجب ابروهاش بالا رفت و سرش رو سوالی تکون ریزی داد. دست از سبحانالله گفتنش برنداشت
_دیروز بیخودی من رو دعوا کردی
خندید و سرش رو تکون داد و کف هر دو دستش رو روی صورتش کشید و گفت
_انقدری که من تو رو دوست دارم...
_آدم یکی رو دوست داره بیخودی دعواش میکنه؟
_بیخودی بود؟!
_نبود؟
کامل سمتم چرخید
_نه نبود.به خاطر رضا اعصابم خورد بود یکم شلوغش کردم ولی بیخودی نبود.
نمایشی اخم کرد
_اصلا بگو ببینم کی به تو اجازه داد میلاد رو ببری بیرون؟
دلخور نگاهم رو ازش گرفتم
_الان باید توضیح هم بدم!
با خنده خودش رو سمتم کشید
_الان قاضی تویی؟ خب بگو چیکار کنم که از این حالت در بیای. حکمت چیه؟
ناراحت نگاهش کردم
_بغلم کن
ابروهاش بالا رفت و جوری که انگار یه بچه جلوش نشسته با عشق نگاهم کرد
_چه حکم قشنگی.
دست هاش رو ....
https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
شـــهــیــدانـــه🌱
سلام نمازم رو دادم و به علی که سرسجادهش ذکر میگفت نگاه کردم. برای رفتار دیروزش اصلا ازم دلجویی ن
بیا ببین این دختره چه دلبری میکنه از شوهرش😍🤣
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1116 گذر از طوفان✨ کشیده شدن دستی به روی موهام از خواب بیدارم ک
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1117
گذر از طوفان✨
طاها در رو بست ماشین رو دور زد و سوار شد
و حرکت کرد
_اول بریم عکس بندازی بعد بریم پلیس بعلاوه ده
_با این دماغم عکس بگیرم؟ نه نمیگیرم بریم خونه بابا اونجا عکس دارم کد روی پاکتش رو برمیدارم میدم عکاسی چاپ کنه
از گوشه چشمش نگاهی بهم انداخت و لبخندی زد
_دماغت خیلی هم بزرگ نشده تو حساس شدی، به هر بهانه ای که شده میخوای بری خونه بابا ،زنگ بزن ببین خونه س بپرس مهمون دارن یا نه
لبخند عمیقی زدم و خوشحال گفتم
_باشه
شماره بابا رو گرفتم بعد از خوردن چند بوق صداش پخش شد
_سلام عزیزم
_سلام بابا جان خونه ای؟
_نه بابا جان با عموت اومدم بازار چطور مگه؟
_کی بر میگردی خونه میخواستیم بیایم اونجا
_عزیزم برگردم خونه بهت خبر میدم
نگاهی به طاها انداختم و بی صدا لب زدم
_خونه نیست
_اشکال نداره یه روز دیگه میریم
_عکس رو چکار کنم؟
قبل از اینکه طاها جواب بده بابا گفت
_عکس چی؟
_عکس برای پاسپورت میخوام ،ناز بانو خونه س برم عکس هام رو بردارم
_خیر باشه عزیزم خبریه؟خونه س ولی صبر کن خودم برگردم بعد بیا
_شاید بریم کربلا فعلا مشخص نیست
_بسلامتی بابا جان چه خبر خوبی بهم دادی، پس باید صبر کنی برم خونه پاسپورتت رو از توی مدارک پیدا کنم
_عه یعنی دیگه لازم نیست پاسپورت بگیرم؟
صدای خنده بابا بلند شد
_چرا عزیزم باید تمدیدش کنی خیلی وقته تاریخش تموم شده
خنده صدا داری کردم
_آها باشه بابا جون پس منتظرم برگشتید خونه بهم خبر بدید
_چشم عزیزم سلام به طاها برسون کاری نداری ؟؟
_پرنور بزرگیتون میرسون نه خدا حافظ
گوشی رو قطع کردم روی صندلی جابجا شدم
_باید صبر کنیم بابا برگرده خونه بعد بریم
_نورا جان داری سخت میگیری بریم عکس بنداز کارها رو انجام بدیم بعد هر وقت بابا زنگ زد میریم بهش سر میزنیم
_آخه بابا گفت باید پاسپورتم رو پیدا کنه
از حرفم تعجب کرد
_مگه قبلا پاسپورت داشتی؟
آهی کشیدم
_آره سالی که رفتیم کربلا بابا برای من و مامان هم پاسپورت گرفت
دستم رو گرفت نگاهی بهم انداخت
_نبینم دیگه عزیزدلم اینطوری آه بکشه ،پس خانم من کربلاییه خبر نداشتم فکر کردم سفر اولی میشی میخواستم بگم زیر قبه دعای مخصوص برام بکن
لبخند عمیقی زدم
_یعنی بعد بار اول دیگه نمیشه دعا کرد؟
صدای خنده ش توی ماشین پخش شد
_چرا نشه ،چند سال پیش رفتید کربلا؟
_کلاس سوم ابتدایی بودم
_پس خیلی هم سنت کم نبوده
اخم نمایشی کردم
_یعنی الانم سنم زیاده!
_نه دورت بگردم بچه ترم شدی
انگشتام رو جمع کردم یه مشت محکم به بازوش زدم
با شوخی گفت
_عه چرا میزنی
پشت چشمی نازک کردم
_چون حقته
آروم خندید
_ای نامرد
آینده بازم نازبانو😐😐😐😐
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
دوستان یه گروه فرهنگی که تصمیم دارن برای ولادت حضرت زینب به یکی بیمارستان ها به بخش کودکان برن برای
عزیزانی که میخوان برای خرید ولادت خانم جانمون حضرت زینت(س)واریز بزنن
تا روز سه شنبه وقت هست
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
#صدقهاولماهقمری
صدقه اول ماه قمری فراموش نشه
دوستان اعلام واریزیتون #صدقهاولماه یا کمک برای #ولادتحضرتزینب(س)
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید واریزی رو برای ادمین ارسال کنیددوستان اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه @Karbala15
هدایت شده از دُرنـجف
۱۲ آبان سالروز شهادت
#ختمدهصلواتیکحمدوتوحید
هدیه به
شهید روح الله عجمیان
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1117 گذر از طوفان✨ طاها در رو بست ماشین رو دور زد و سوار شد و ح
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1118
گذر از طوفان✨
_ بابا نگفت کی بر میگرده خونه؟
_نه برگرده زنگ میزنه با عمو رفته بود بازار
_احتمالا بار برنج ها رسیده رفته پیش حاج حسن سر بزنه
متجب گفتم
_حاج حسن کیه؟من نمیشناسمش؟
_دوست باباس یکی از حجره های بزرگ برنج داره
_پس چرا اسمش برام آشنا نیست ،بابا که از فروشگاه سر کوچه خرید میکنه برای خرید برنج رفته بازار عجیب نیست؟
_برای خرید خونه که نرفته مغازه رو درست کرده سر ماه فروشگاه خوشکبار افتتاح میشه
چشم هام از شنیدن حرفش گرد شد
_چی ؟بابا مگه زده تو کار خوشکبار؟پس چطور من خبر ندارم؟
_بله خانم آخر هفته قفسه و وسایل میرسه بعدشم مواد غذایی ها
_تو و بابا جدیدأ پنهون کاری هاتون خیلی زیاد شده منم یهوی تلافی میکنم
آروم خندید
_خدایا من نورای خودمو میخوام اینی که کنارم نشسته تهدید میکنه کیه ؟
از لحن حرف زدنش خنده م گرفت
_خشم نوراتو که زیاد دیدی پس پنهون کاری نکن کار دست خودت و من ندیدی
نگاه گذری بهم انداخت
_عه نشد دیگه من همین خانممو دوست دارم
_چه زبونی داری
_زبون نداشتم که بیچاره میشدم ،بریم خرید؟
لبم رو جمع کردم
_بریم
لبخند ملیحی روی لبش نشست
_چه خریدی هم بشه
به نیم رخش خیره شدم
_یعنی چی؟
_اولین خریدیه که در صلح و آرامش داریم میریم با حال خوب دیگه من نمیگم بخر توام بگی نمیخوام
خندیم
_آها آره
توی فکر خرید های که زمان محرمیت باهم میرفتیم افتادم و کنجکاو پرسیدم
_طاها؟
_جان دلم؟
_وسایل آپارتمان جمع کردی؟
_نه هنوز چطور مگه؟
_یاد خرید لباس های که اونجا گذاشتی افتادم
لبخندی گوشه لبش نشست
_میخوای امروز بعد خرید بریم وسایل برداریم بیاریم خونه خودمون؟
_فعلا نه میترسم بریم اونجا حالم بد بشه
_باشه عزیزم هر وقت دوست داشتی بهم بگو بریم
لبخندی زدم
_چشم
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از دُرنـجف
عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری
برای من اینکه مردم را ببینم و تو را نبینم سخت است.
دعای ندبه
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
#صدقهاولماهقمری
صدقه اول ماه قمری فراموش نشه
دوستان اعلام واریزیتون #صدقهاولماه یا کمک برای #ولادتحضرتزینب(س)
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید واریزی رو برای ادمین ارسال کنیددوستان اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه @Karbala15
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1118 گذر از طوفان✨ _ بابا نگفت کی بر میگرده خونه؟ _نه برگرده ز
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1119
گذر از طوفان✨
طاها به مجتمعی که قبلا برای خرید رفته بودیم اشاره کرد
_اینجا خوبه یا بریم یه جا دیگه
_خوبه فقط طبقه اول و دوم بریم
بلوار رو دور زد سمت پارکینگ مجتمع رفت به شوخی گفت
_با بقیه طبقه ها قهری؟
خنده صدا داری کردم
_نه چند وقت پیش با حاج خانم رفتیم خرید داخل آسانسور یه لحظه سر گیجه گرفتم ولی فکر کنم بخاطر ضعفم بود
ماشین رو پارک کرد و سمتم چرخید، نگاه دلخوری بهم انداخت
_مامان که همیشه یه معجونی چیزی همراهشه که بخوری چرا ضعف داشتی، هیچی نخوردی؟ پس دل نگرانی مامان برای همینه
با شیطنت گفتم
_چرا با نگاهت میخوای بزنیم ،اجازه بده توضیح بدم بد نگاه چکشی بنداز بهم
لبخند دندون نمایی روی لبش نشست
_این زبونتو تا الان کجا قایم کرده بودی ،من مگه بلدم بزنم ،از دستت دلخور شدم
با حرفی که زد یهوی خاطرات گوشه ذهنم پر کشید سمت روزی که بخاطر رستوران رفتنم عصبانی شد و دست خودش رو نابود کرد
نگاهم رو به دستش دادم نفس عمیقی کشیدم
_من رو زدن رو بلد نیستی ولی خودت رو زدن خوب بلدی
دستم رو گرفت رنگ نگاهش از دلخوری در اومد و مهربون گفت
_دوست ندارم به اتفاق های تلخ فکر کنی نه تو نه من، مخصوصا الان که زندگیمون داره هر روز شیرین تر و قشنگ تر میشه اون اتفاق خیلی برام گرون تموم شد برای اولین بار یه طوری عصبانی شدم که وقتی بهش فکر میکنم از اون روز خودم میترسم چند وقت بدجور فکرم درگیرش شده بود چرا اونطوری ترسوندمت چرا نتونستم عصبانیتم رو کنترل کنم چرا به امانت خدا ضربه زدم ، چرا و هزار چرا دیگه به خودم میگفتم بخاطر عشقی که توی وجودم جوانه زده بود و روز به روز هم رشد میکرد و تنومند تر میشد بعد دوباره جواب خودمو میدادم نه اینطوری فقط دارم خودم رو قانعه میکنم که اشتباهم رو کم رنگ تر کنم با خودم کنار بیام ولی رفتار اون روزم خیلی اشتباه بود انگار یه آدم دیگه ای شده بودم اما یه تلنگر حسابی برام بود
نفس عمیقی کشید و لبخندی زد
_از آسانسور و ضعف کردن رسیدیم به کجا بریم تا خاطرات بعدی هم مرور نشدن
بی صدا خندیدم
_خب میخواستم توضیح بدم چرا ضعف کردم گفتی کی زدم، هر دوتا رفتیم توی گذشته ،حالا چه تلنگری برات داشت؟
دستش رو دارز کرد بینیم رو بکشه سرم رو عقب کشیدم دستم رو بلند کردم و آروم روی انگشت هاش زدم
_عه طاها تو روخدا دماغم رو نکش چرا دوست داری از این زشت تر بشه
اخم نمایشی کرد
_گفتم دماغت زشت نیست یه بار دیگه بگی من میدونم و تو بعدشم زرنگ خانم شما توضیح بده چرا ضعف کردی بیخیال تلنگر من بشو
ابرو هام برو بالا انداختم
_عمرأ بیخیال نمیشم یه حرفی زدی باید برام تعریف کنی ،کاش بریم داخل مجتمع الانم مثل همون روز دارم ضعف میکنم اون روز ظرف خوراکی ها رو داخل ماشین جا گذاشتیم امروز کلا هیچی با خودم نیاوردم
_عه مامان فکر میکرد بخاطر شرایط روحی و جسمیت اونطور شدی پس باید بهش بگم خانم خجالتی من روش نشده بگه یه چیزی برام بخرید دارم ضعف میکنم
در ماشین باز کرد
_بریم یه چیز خوشمزه برات بخرم که همه طبقه ها رو باید بالا بریم
لبم رو جمع کردم
_عه طاها با این لاک پشتی راه رفتن من همه طبقه هابریم تا صبح باید اینجا باشیم
خنده صدا داری کرد
_هرجا اذیت شدی بر میگردیم
آینده😢🤦♀
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
دوستان یه تعدادی از بچه های گروه فرهنگی برای ولادت خانم جانمون حضرت زینب(س)میخوان برن خانه سالمندان یه تعدادی دیگه هم میخوان برن بیمارستان عزیزانی که میخوان کمک کنن یا علی بگن واریز بزنن تا روز یه شنبه وقت برای خرید هست
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی عزیزان به ادمین بگید واریزی برای صدقه س یا ولادت خانم جانمون حضرت زینب(س) https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید واریزی رو برای ادمین ارسال کنیددوستان اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه @Karbala15
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
هدایت شده از حضرت مادر
#سلام_امام_زمانم 💚
.
🍂من از تو مینویسم و از اشک جاری ام
از حد گذشته مدت چشم انتظاری ام
🍂تعجیل کن در آمدنت ای صبور من
گسترده نیست دامنهی بردباری ام...
✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ،
✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
هدایت شده از حضرت مادر
دوستان یه تعدادی از بچه های گروه فرهنگی برای ولادت خانم جانمون حضرت زینب(س)میخوان برن خانه سالمندان یه تعدادی دیگه هم میخوان برن بیمارستان عزیزانی که میخوان کمک کنن یا علی بگن واریز بزنن تا روز یه شنبه وقت برای خرید هست
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی عزیزان به ادمین بگید واریزی برای صدقه س یا ولادت خانم جانمون حضرت زینب(س) https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید واریزی رو برای ادمین ارسال کنیددوستان اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه @Karbala15
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1119 گذر از طوفان✨ طاها به مجتمعی که قبلا برای خرید رفته بودیم ا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1120
گذر از طوفان✨
باقلوا و آب میوه ام رو زیر نگاه پر محبتش خوردم
_بریم؟
صندلیش رو عقب کشید
_نوش جانت، چیز دیگه ای نمیخوای برات بخرم
لبخندی زدم
_نه ممنون
از کافی شاپ بیرون اومدیم و سمت آسانسور رفتیم طاها انگشتش رو روی عدد یک گذاشت به محض بسته شدن در صدام زد
_نورا
_بله؟
_سعی کن وقتی کنار هم هستیم همیشه لبخند بزنی ،بخند
حیرت زده به چشم هاش خیره شدم
_چشم ولی چرا؟
باصدای طبقه اول گفتن سخنگو در آسانسور باز شد و آروم گفت
_بعد بهت میگم
از گوشه چشم نگاهی به نیم رخش انداختم
_عه باز وعده وعید بعد رو دادی
بی صدا خندید به مانتو بلند وگشادی که پشت ویترین یکی از مغازه ها بود اشاره کرد
_این مانتو چطوره؟
_بلندیش خوبه ولی سایزش رو نمیدونم اندازه م میشه یانه
_بپوشش اگر خوب بود بخریش
سرم رو تکون دادم و باشه ای گفتم وارد مغازه شدیم
به خانمی که در حال مرتب کردن رگال وسط وسط مغازه بود سلام کردیم و جواب گرفتیم
مانتو رو بهش نشون دادم رنگ مشکیش رو برام آورد و گفت
_اینو بپوشید اگر پسندید رنگ سورمه ایش رو براتون از داخل ویترین بیارم
تشکری کردم و سمت اتاق پرو رفتم مانتو رو پوشیدم طاها رو صدا زدم پشت در جواب داد
_جانم
در رو باز کردم رو به روم وایساد نگاهی به سرتا پام انداخت
_چطوره راحته؟ یا یه سایز بزرگتر باشه
_نه همین خوبه ولی سورمه ایش رو بیاره
دستش رو روی در گذاشت قبل از اینکه ببنده گفتم
_طاها طاها
برگشت و خندید
_جانم چی شد؟
_بپرس اینجا چادر فروشی هم دارن یا همون ملزومات حجاب میگن
متعجب گفت
_چادر برای کی میخوای ؟
_خودم مگه نمیخوایم زیارت بریم
لبخند عمیقی روی لبش نشست
_آره چرا حواسم نبود چادر نداری
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از حضرت مادر
سلام دوستان شبتون بخیر
کتاب های داداش ابراهیم امروز به دانش آموزهای کلاس ششم هدیه داده شد
ممنون از عزیزانی که کمک کردن خدا خیر دنیا وآخرت بهتون بده🌸🙏