.
#پنجم_صفر ۱۴۰۴
مرثیه حضرت رقیه سلام الله علیها
نشانت دادم ای لب سوخته، لبهای زخمی را
تو هم پنهان مکن از دخترت، سیمای زخمی را
ترک های لبم، بابا که می گویم به درد آید
فدایت می کنم اما همین نجوای زخمی را
سرم آنقدر،سنگ از این و آن خورده که یادم نیست
کجا گم کردم آخر بار، من بابای زخمی را
مرا هر کس که می بیند دلش می سوزد الا زجر
که طعنه می زند این دختر تنهای زخمی را
تو یادت هست چندین مرتبه از نیزه افتادی
و من بر خاک دیدم آن سر زیبای زخمی را؟
خودم را وعده ی آغوش گرمت داده بودم من
چه خواهی کرد امشب این من و رؤیای زخمی را؟
فدای گیسویت این گیسوان سوخته بابا
فدایت می کنم این جان سر تا پای زخمی را
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#حسن_کردی ✍
.
.
#پنجم_صفر
خون چکیده ست ز چشم تر من ...چیزی نیست
شده مجروح و شکسته پر من ...چیزی نیست
هر زمانی که زمین خوردم و مجروح شدم
یاد دادی که بگو دختر من:" چیزی نیست"
آب شد قلب من از شدت وحشت بابا
داد زد بسکه عدو بر سر من ...چیزی نیست
هدیه ای بود به دستم ز تو اما قاتل
چشمش افتاد به انگشترمن... چیزی نیست
از روی ناقه چو عباس زمین افتادم
ترک افتاد به نیلوفر من... چیزی نیست
لذتت بود پدر موی بلندم اما
آتش افتاد به فرق سر من ...چیزی نیست
می کشیدند مرا از سرم اما عمه
گره محکم زده بر معجر من... چیزی نیست
آن عبایی که به نعش علی اکبر بردی
هست اما دگر از اکبر من چیزی نیست
من دوباره پری کودکیم خواهم شد
گر کبود است همه پیکر من چیزی نیست
سر تو زخم شده پس بدنت پاره شده
پیش زخمان تو زخم پر من چیزی نیست
#مجید_احدزاده ✍
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
.
.
#شام_غریبان_حضرت_رقیه
عجز اگر آید به دیدارم جوابش میکنم
کاخ اگر کوه احد باشد خرابش میکنم
پرده های قصر افتاد از طنین ناله ام
کفر اگر در پرده باشد بینقابش میکنم
مدح باب علم طاها گر چه اینجا باب نیست
در میان شامیان امروز بابش میکنم
یک رساله از کراماتم اگر در دست نیست
می نویسم بعدها صدها کتابش میکنم
دارم از بابا بزرگ خویش ارث روشنی
در شعاعم ذره باشد آفتابش میکنم
از خدایم اذن دارم زیر سقف گنبدم
هر دعایی را بخواهم مستجابش میکنم
آنکه حتی یک النگو در ضریح انداخته
با خدا در روز محشر بیحسابش میکنم
سفره دار روضهی بابا منم، با دست خویش
گندمی گر نذر گردد آسیابش میکنم
زنده باشم بعد از این ای عمه جان گهوارهای
عاقبت میسازم و نذر ربابش میکنم
آستین پاره ای دارم خدا را شاکرم
بر سرم در پیش نامحرم حجابش میکنم
شاعر: میلاد حسنی✍
#شب_سوم_محرم
...........
دلم می خواست معراجت ببینم
چه معراجی عجب رنگین کمانی
نرو دیگر ! تو رفتی سنگ خوردم
بیا قولی بده دیگر بمانی
تو را با زخم صورت می شناسم
مرا بشناس با قد کمانی
نمی دانم چرا این زجر نامرد
بدش می آید از شیرین زبانی
عبایت روی دوش نیزه داری
عقیق تو به دست ساربانی
چه مویی داشتی بابا زمانی
چه مویی داشتم بابا زمانی
اگر مال منی پس پیش من باش
چرا دائم به دست این و آنی ؟!
نشد غارت پدر جان !چادرم را
خودم دادم به آن دختر امانی !
نفهمد هیچ کس بازار رفتم!
بماند بین ما راز نهانی
رخت را سیر دیدم سیر گشتم
تو بودی آن غذای آسمانی
سرت خاکی شده در این خرابه
شدم شرمنده از این میزبانی
شاعر : #سید_پوریا_هاشمی✍
.............
کربلای همه دسته خانوم سه ساله
دل دیوونه پابسته خانوم سه ساله
هستیِ عالم از هست ته خانوم سه ساله
گنبدت عین ماه روشنه خانوم سه ساله
حرمت آرزوی منه خانوم سه ساله
نبضم از عشقه تو میزنه خانوم سه ساله
پای عشقِ تو من سر میدم خانم سه ساله
به باباییت بگو کارمو خانم سه ساله
بگو خیلی دوسِت دارمو خانوم سه ساله
تو می دونی فقط چارمو خانوم سه ساله
ایمانم رقیه ... جانانم رقیه
ای عشقِ علمدار .. عمه جانم رقیه
.........
غیر از تو نیستیم مسلمان هیچکس
غیر از تو نیستیم پریشان هیچکس
ما غیر دامن تو که حبل المتین ماست
دستی نمیبریم به دامان هیچکس
قربانی توایم لک الحمد یا حسین
یعنی نمیرویم به قربان هیچکس
کشتی تویی نجات تویی رهنما تویی
دل خوش نمیکنیم به سُکّان هیچکس
من آفتاب کرببلای تورا حسین
هرگز نمیدهم به گلستان هیچکس
جز گریه ای که بهر تن بی سر شماست
خیری نداشت دیده گریان هیچکس
روزی رسان زندگی ما رقیه است
ننشسته ایم ما به سر خوان هیچکس
بعد از لب مبارکت ای قاری غریب
چوبی نخورد بر لب و دندان هیچکس
آنگونه ک سرت به روی نیزه آیه خواند
منبر نرفته قاری قرآن هیچ کس
خاتم اگرچه داشت به انگشت خود ولی
انگشت را نداد سلیمان هیچکس
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
#پنجم_صفر
#حضرت_رقیه
1.28M
.
#شور_آخر_مجلس
#پنجم_صفر
شور آخر جلسه ای
بابا جون خبر داری تنها شدم
بعد تو به غصه مبتلا شدم
پابه پای نیزه ها پشت سرت
اسیرِ مصیبت و بلا شدم
بابا جون عمه مونو خیلی زدن
بابا جونم شامیا چقد بدن
اینو آروم بگم نشنوه عمو
بهمون حرفای بد خیلی زدن
یه عده ارازل و لات پشت دوازه ی ساعات
دوره کردن مارو بابا بی حیاها جلو چشمات
آخ رو صورت جای کعب نی مونده
نانجیب دلمو سوزونده
رو زمین زجر من کشونده
وااای ابتا یا حسین یا مظلوم
ابتا یا حسین یامظلوم
ابتا یا حسین یا مظلوم
باباجون چرا لبات پاره شده
مثه گوشای بی گوشواره شده
بابا جون قربون خشگی لبات
بعد تو دخترت آواره شده
حال و روز توکه از من بدتره
گونه ات از خون تازه چرا تره
کجا بودی باباجون باباحسین
سر تو چرا پُرِ خاکستره
شنیدم تنور خولی رفته بودی بابا جونم
حق بده دق بکنم من بعد تو زنده نمونم
تا سرو صورت خونی تو دیدم
یادم رفت که چیا کشیدم
یادم رفت که چیا شنیدم
وااای ابتا یا حسین یا مظلوم
ابتا یا حسین یا مظلوم
ابتا یا حسین یا مظلوم
بابا دلتنگه لالاییات شدم
بابا دلتنگ نوازشات شدم
یه ماهی میشه صداتو نشنیدم
من دلتنگه قصه گفتنات شدم
یه دنیا حرف نگفته تو گلوم
چی بگم حالا که هستی روبروم
همه دردا و غمام رفته زیاد
خدا رو شکر رسیدم به آرزوم
بغلم بیا بابایی دلتنگم بابا خدایی
لالایی بخون برام باز حالا که تو پیش مایی
آخ که چه قدر سردو تاریک اینجا
باباجونم خوش اومدی بابا
قول بده که نزاریم تنها
وااای ابتا یا حسین یامظلوم
ابتا یا حسین یا مظلوم
ابتا یا حسین یا مظلوم
#شب_سوم
شعر از سائل حضرت زینب سلام الله علیها کربلایی #حسن_رضا_محمودی