eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
239 دنبال‌کننده
26هزار عکس
26.2هزار ویدیو
206 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از امیرحسین ثابتی
بازیکنان تیم ملی ایران نه منصوب رئیس جمهورند، نه رئیس مجلس و نه رئیس قوه قضاییه. تک تک آنها بخاطر استعداد شخصی در فوتبال توسط یک مربی فوتبال انتخاب شدند تا ملت ایران را نمایندگی کنند و اتفاقا امروز گل کاشتند اما "ضدانقلاب دیکتاتور" میگوید چرا از بازی زیبای آنها خوشحالید؟ یعنی حتی حق خوشحالی برای مردم ایران به خاطر بازی قشنگ فوتبالیستهای کشورشان را هم به رسمیت نمیشناسند. همینقدر بی منطق! @Sabeti
✨﷽✨ ١٧٨ ✍همسایه نیازمندی داشتیم که روزی از مادرم کاسه‌ای نخود خواست. مادرم به او از منزل نخود داد، چون پدرم اختیار بخشش از منزل را به مادرم داده بود. ١٠ روز گذشت، باز آن زن برای نخود به خانۀ ما آمد و مادرم کاسه‌ای نخود به او داد. گفتم: مادر! این همسایۀ ما خیلی اهل اسراف است؛ یک کاسه نخود را ما دو ماه می‌خوریم ولی آن‌ها ١٠ روزه اسراف و تمام می‌کنند. مادرم گفت: پسرم! اشتباه فکر نکن، ما هر روز برنج می‌خوریم و آنان مثل ما برنج ندارند و هر روز آش می‌خورند. ما از روی میلمان غذای باب‌میل خود می‌پزیم ولی آنان از روی آنچه در خانه دارند، غذا درست می‌کنند؛ پس برنامۀ غذایی ما از روی میل ماست و برنامۀ غذایی آنان از روی آنچه در خانه دارند. درنتیجه ما اسراف می‌کنیم، نه آنان! ✅‌‌کانال استاد قرائتی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ http://eitaa.com/joinchat/3818061843C235cbc6c5e ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ کانال @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
😁جوک فانتزی😅: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺮﮐﺰ ﺧﻮﻥ ﯾﻪ ﮐﯿﺴﻪ ﺧﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ ... ﺩﻭ ﮐﯿﺴﻪ ﺧﻮﻥ ﺑﻬﻢ ﺯﺩﻥ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﻡ ! ﯾﺎﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯾﻨﻮﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍﺕ ﻧﺸـﻪ ﻋﻮﺿـﯽ😂😐 ➷➷➷➷ ♥️⃟🌙♥️⃟🌙♥️⃟🌙 😁جوک فانتزی😅: یه بارم رفتم دادگاه شڪایت ڪردم، گفتم این آقا با ماشینش زده به ماشین من، قاضی گفت مدرڪم داری؟! گفتم لیسانس دارم، یارو رو ول ڪردن ولی منو خیلی زدن بیشورا🥺😂 ‌ ➷➷➷➷ ♥️⃟🌙♥️⃟🌙♥️⃟🌙 😁جوک فانتزی😅: رو ﭘﺸﺖ ﺑﻮﻡ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ : ﺑﺴﯿﺞ ﺍﻭﻣﺪﻩ !!! ﻫﺮﭼﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺒﻮﺩ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﺗﻮ ﺣﯿﺎﻁ ﺧﻠﻮﺕ ﭘﺮﯾﺪﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ . . . . . ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻮﺵ؟ ﻣﯿﮕﻪ : ﺍﻭﻧﺎﻫﺎﺵ، ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺑﺴﯿﺞ ﺍﻭﻣﺪﻩ !!! کمرم هنوز رگ به رگه😐😂 ☄ ➷➷➷➷ ♥️⃟🌙♥️⃟🌙♥️⃟🌙 😁جوک فانتزی😅: از یارو می پرسن این شعر از کیه؟ “سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز” 😬 می گه نمی دونم یه راهنمایی بکنید 🤔 می گن اسم شاعر توی خود شعر هست می گه: آهان فهمیدم، جواد نکونام 😂😂😂😂😂 ➷➷➷➷ ♥️⃟🌙♥️⃟🌙♥️⃟🌙 ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ کانال @dastanayekhobanerozegar 📘❣🌹💙❤️🖤❤️💙🌹❣📘
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🌹🌷🌹☘🌷☘🌹🌷🌹 ١٧٩ شخص ساده لوحی مكرر شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است و به هر موجودی روزی رسان است. به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگيرد. به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد. هرچه به انتظار نشست برايش ناهاری نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكی برای شام كرد و چشم به راه ماند. چند ساعتی از شب گذشته درويشی وارد مسجد شد و در پاي ستونی نشست و شمعی روشن كرد و... از «دوپله» خود قدری خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن. مردك كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزی كرده بود و در تاريكی و به حسرت به خوراك درويش چشم دوخته بود. ديد درويش نيمی از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم مي خورد بی اختيار سرفه ای كرد. درويش كه صدای سرفه را شنيد گفت: «هركه هستی بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگی داشت می لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد. وقتی سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت: «فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودی من از كجا می دانستم كه تو اينجايی تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزی خودت برسی؟ شكی نيست كه خدا روزی رسان است اما يك سرفه ای هم بايد كرد!» فقط فکر کردن به هدف، هیچ تاثیری در رسیدن به هدف ندارد. اگر خواهان تغییرات هستی همین حالا اقدام کن؛ اقدامی هرچند کوچک یک راه را برایت باز میکند. مطالب زیبا و 👇👇👇 @dastanayekhobanerozegar 🌹🌷🌹☘🌷☘🌹🌷🌹
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
به گروه دوستان یا حسین ع گو دعوت کنید دوستان و عزیزان دیگر را سلام علیکم https://eitaa.com/joinchat/229900502Cd65c126daa
هدایت شده از تبلیغات موقت/صبور باشید💛
با وجود همیشه نگران بودم که مبادا دختر و پسر نوجوونم به سراغ هر رمانی بره 😢 یک روز دیدم مشغول خووندن هست موضوع رو جویا شدم🤗 کتاب رو باز کردم و شروع کردم به خوندن تا ببینم پسر گلم چه رمانی رو میخونه🙂 اونقدر این کتاب دلچسب با ادبیات مناسب بود که خیالم از هر جهت راحت شد 😌 پسرم گفت کتاب رو معلم عزیزش از این کانال تهیه کرده و به پسرم داده😍👇 https://eitaa.com/joinchat/2298871821C19a27eb27d انواع و کتابهای مفید ویژه و همچنین 😍
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
💐🌸🌺💕💕💕🌺🌸💐 ١٨١ در سنتر پارک نیویورک سگی به کودکی حمله می کند، مردی که شاهد حادثه بود برای نجات کودک خود را به روی سگ می اندازد و او را خفه میکند ... 🔹 خبرنگار نیویورک تایمز که ماجرا را از نزدیک می بیند به مرد میگوید: فردا تیتر اول نیویورک تایمز این است: "مرد شجاع نیویورکی جان پسری را نجات داد " مرد در جواب خبرنگار میگوید: "من نیویورکی نیستم" 🔹خبرنگار میگوید پس تیتر میزنیم: " آمریکایی قهرمان جان پسری را نجات داد" مرد میگوید: "ولی من آمریکایی نیستم، پاکستانی ام" 🔹فردا تیتر نیویورک تایمز اینچنین شد: "یک مسلمان متعصب سگی را در سنتر پارک خفه کرد!!" " اف بی آی احتمال میدهد القاعده در این جنایت دخیل باشد " 🔻 : : اگر شما حقایق جامعه‌ی خودتان و کشور خودتان و انقلابتان را روایت نکنید دشمن روایت میکند... هرجور دلش میخواهد. توجیه میکند، دروغ میگوید، ۱۸۰ درجه با این خلاف واقع، جای ظالم و مظلوم را عوض میکند. ــــــــــــــــ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ خودتان به کانال دعوتید و به نیز . @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
☀️🍀☀️🍀☀️🍀☀️🍀☀️ ١٨٠ قضیه را شنیدید؟؟ مأمون رقی نقل می کند: روزی خدمت بودم، وارد شد، سلام کرده، نشست. آن گاه عرض کرد: – ، زیرا شما خانواده رأفت و رحمتید، از چه رو برای گرفتن حق قیام نمی کنید، در حالی که یکصد هزار تن از پیروانتان با شمشیرهای بران حاضرند در کنار شما با دشمنان بجنگند! امام فرمود: – ای خراسانی! بنشین تا حقیقت بر تو آشکار شود. به کنیزی دستور دادند، تنور را آتش کند. بلافاصله آتش تنور افروخته شد، به طوری که شعله های آن، قسمت بالای تنور را سفید کرد. سپس به سهل فرمود: – ای خراسانی! برخیز و در میان این تنور بنشین! خراسانی شروع به عذر خواهی کرد و گفت: – یابن رسول_الله! مرا به آتش نسوزان و از این حقیر بگذر! امام فرمود: – ناراحت نباش! تو را بخشیدم. در همین هنگام، ، در حالی که نعلین خود را به دست گرفته بود، با پای برهنه وارد شد و سلام کرد. امام پاسخ سلام او را داد و فرمود: – نعلین را بیانداز و در تنور بنشین! هارون نعلینش را انداخت و بی درنگ داخل تنور شد! امام با خراسانی شروع به صحبت کرد و از اوضاع بازار و خصوصیات خراسان چنان سخن می گفت که گویا سال های دراز در آنجا بوده اند. سپس از سهل خواستند تا ببیند وضع تنور چگونه است. سهل می گوید، بر سر تنور که رسیدم، دیدم هارون در میان خرمن آتش دو زانو نشسته است. همین که مرا دید، از تنور بیرون آمد و به ما سلام کرد. امام به سهل فرمود: در خراسان چند نفر از اینان پیدا می شود؟ عرض کرد: – به خدا سوگند! یک نفر هم پیدا نمی شود. آن جناب نیز فرمودند: آری! به خدا سوگند! یک نفر هم پیدا نمی شود. اگر پنج نفر همدست و همداستان این مرد یافت می شد، ما قیام می کردیم. منبع: ، ج ۱ ، داستان۴۱ ــــــــــــــــ @dastanayekhobanerozegar 🔷💚🔷💚🔷💚🔷💚🔷
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
💐🌸🌺💕💕💕🌺🌸💐 ١٨١ در سنتر پارک نیویورک سگی به کودکی حمله می کند، مردی که شاهد حادثه بود برای نجات کودک خود را به روی سگ می اندازد و او را خفه میکند ... 🔹 خبرنگار نیویورک تایمز که ماجرا را از نزدیک می بیند به مرد میگوید: فردا تیتر اول نیویورک تایمز این است: "مرد شجاع نیویورکی جان پسری را نجات داد " مرد در جواب خبرنگار میگوید: "من نیویورکی نیستم" 🔹خبرنگار میگوید پس تیتر میزنیم: " آمریکایی قهرمان جان پسری را نجات داد" مرد میگوید: "ولی من آمریکایی نیستم، پاکستانی ام" 🔹فردا تیتر نیویورک تایمز اینچنین شد: "یک مسلمان متعصب سگی را در سنتر پارک خفه کرد!!" " اف بی آی احتمال میدهد القاعده در این جنایت دخیل باشد " 🔻 : : اگر شما حقایق جامعه‌ی خودتان و کشور خودتان و انقلابتان را روایت نکنید دشمن روایت میکند... هرجور دلش میخواهد. توجیه میکند، دروغ میگوید، ۱۸۰ درجه با این خلاف واقع، جای ظالم و مظلوم را عوض میکند. ــــــــــــــــ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ خودتان به کانال دعوتید و به نیز . @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
زمین فوتبال فقط این بقیش کشکه 😂😂😂😂😂 ‌ ☄ 😂♥️👇🏻 @dastanayekhobanerozegar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
١٨٢ در میان سی هزار شهید آرمیده در گلزار شهدا از ویژگی بارزی برخوردار است. تربت پاک این بسیجی شهید همیشه معطر به رایحه مشک است و این عطر همواره از مرقد او به مشام می‌رسد. شهید سید احمد پلارک در زمان جنگ در یکی از پایگاه های پشت خط به عنوان یک سرباز معمولی کار میکرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بوده و همواره بوی بدی بدن او را فرا میگرفت. تا اینکه در یک حمله هوایی هنگامی‌که او در حال نظافت بوده، موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود. بعد از بمب باران، هنگامی‌که امداد گران در حال جمع آوری زخمی‌ها و شهیدان بودند، با تعجب متوجه می‌شوند که بوی گلاب از زیر آوار می‌آید. وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود. هنگامی‌که پیکر آن شهید را در بهشت زهرای تهران، در قطعه 26 به خاک می‌سپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار مزار این شهید احساس می‌شود و نیز سنگ قبر این شهید پلارك رو خشك كنید، از طرف دیگر سنگ نمناك می‌شود. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• قابل توجه اینکه: در قطعه ٢۶ ردیف ١٠ شماره ٢۶ بهمراه از در نزدیکی میباشد ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ کانال @dastanayekhobanerozegar و و
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
دخترا وقتی سوسک میبینن😎😎😂😂 ☄ 😂♥️👇🏻 ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ کانال @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
١٨٣ 👌 مردی به نزد کدخدا که فرد حکیمی بود رفت و گفت: در کوچه ما خانه ای است که زنی به همراه دخترش در آنجا زندگی میکند و مردان زیادی در آنجا رفت و آمد می‌کنند و من به شدت به آنان مشکوک و بدبینم. حکیم به ا‌و گفت: اینبار به آنجا برو، کیسه ای بردار و هر بار که شخصی وارد آنجا شد سنگی در آن بیانداز و پس از یک هفته نزد من بیا. مرد این کار را کرد و پس از چند روز کیسه او پر و سنگین شد، اما به خاطر حرف حکیم تا یک هفته به کارش ادامه داد. پس از یک هفته کیسه سنگ را برداشت و به زحمت خودش را به نزد حکیم رساند و از سنگینی سنگها شکایت کرد... حکیم گفت: آن خانه، خانه دانشمندی بود که پس از فوتش وصیت کرد تا شاگردانش از کتابخانه بزرگ و ارزشمند او استفاده کنند؛ به همین دلیل است که شاگردان او دائم به خانه آنها در رفت و آمد هستند. 🔥اما تو که با کیسه سنگینی خسته و بی تاب شدی در قیامت با بار گناهی که هر بار با فکر و ظن بد در مورد آن خانه برای خودت جمع میکردی چه میکنی؟! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• کانال @dastanayekhobanerozegar مارا از مرضهای عقیدتی وعادتی نجات بده به برکت
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
💐🌸🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌸💐 ١٨۴ 📚 پارچه لباس پلنگی خرید بود به خیاط داد و گفت: یک دست لباس کردی برایم بدوز. دو سه روز بعد لباس را تحویل گرفت و پوشید و بسیار زیبا شده بود از مقر گروه خارج شد... ساعتی بعد با لباس سربازی برگشته پرسیدم لباس کو!؟ گفت : یکی از بچه‌های کرد از لباس من خوشش آمد من هم هدیه دادم به او.... ساعتش را هم به یک شخص دیگر داده بود.. آن شخص ساعت را پرسیده بود و ابراهیم ساعت را به او بخشیده بود... این کارهای ساده باعث شده بود بسیاری از بچه ها مجذوب اخلاقی ( شهید ) ابراهیم ( هادی) شوند... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• کانال @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
دخترا وقتی سوسک میبینن😎😎😂😂 ☄ 😂♥️👇🏻 ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ کانال @dastanayekhobanerozegar
💦💧💦💧💦💧💦💧💦💧💦 ١٨۴ 📝 : اسمش علی بود و از سادات، صدایش می کردند آ سید علی، دهاتی بود و کم سواد، اما عجيب صفای باطنی داشت، همشهری و هم دهاتی همین خودمان. خودش تعریف می کند جمعه صبحی اول طلوع خورشید به بالای تپه ای رفتم کنار چشمه ای و عریضه ای، نامه ای،نوشتم برای که آی آقا جان! سنم دارد بالا می رود و هنوز صاحب فرزندی نشدم... کاغذ را که نوشتم پرت کردم سمت چشمه، باد گرفت و نامه را چسباند به عبایم، دو سه باری آمدم کاغذ را به داخل چشمه بیاندازم اما هر بار نمی شد، به دلم افتاد کاغذ را بردارم و بخوانم، برداشتم، نگاه كردم ديدم كه جواب من همان وقت آمده است؛ قبل از اينكه به آب برسد؛ داخل کاغذ نوشته است: خداوند دو فرزند نصيب شما مي‏كند كه يكي‏ از آن ها منشأ خدمات خواهد بود. قربانشان رَوَم برایشان فرقی نمی کند مدیر باشی، تاجر باشی یا یک روستایی بی سواد، دلت که پاک باشد تحویلت می گیرند و آبرومندت می کنند، در این قحطیِ محبت یک رفيقِ بی غلُّ غش می خواهند تا رفاقت را در حقش تمام کنند. چقدر نگاه زهرایی تان را می خواهم آقا جان دلم برایِ کسی می تپد بیا ای دوست بیا که من به تو بیش از همیشه محتاجم 📚برداشتی آزاد از : سخنان استاد اخلاق آیت الله شیخ جعفر ناصری •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• کانال @dastanayekhobanerozegar از تو، توفیق رفاقت با به برکت ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
: آن چیزی که می تواند همه هوا و هوسها را یکجا ریشه کن کند وانسان را به تزکیه وتهذیب نفس برساند، یاد مرگ است. 🌴 👇┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
🔷🔶🔶🔶🔶🔶🔷 ١٨۵ 🔴 ! ✍دکتر حاج حسن توکلی از شاگردان عارف بالله ، نقل می کند: روزی من از مطب دندان سازی خود حرکت کردم که جایی بروم، سوار ماشین شدم، میدان فردوسی یا پیش تر از آن اتوبوس نگه داشت، جمعیتی بالا آمد، سپس دیدم راننده زن است، نگاه کردم همه زن هستند همه یک شکل و یک لباس! دیدم بغل دستم هم زن است! خودم را جمع کردم و فکر کردم اشتباهی سوار شده‌ام. اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد، آن زن که پیاده شد همه مرد شدند! با این که ابتدا بنا نداشتم پیش شیخ بروم از ماشین که پیاده شدم جهت روشن شدن قضیه رفتم پیش مرحوم شیخ، قبل از این که من حرفی بزنم شیخ فرمود: «دیدی همه مردها زن شده بودند!؟؟ چون مردها به آن زن توجه داشتند، همه زن شدند!» بعد گفت: « وقت مردن هر کس به هر چه توجه دارد، همان جلوی چشمش مجسم می‌شود، ولی: » «چقدر خوب است که انسان محو جمال خدا شود... تا ببیند آن چه دیگران نمی‌بینند و بشنود آن چرا دیگران نمی‌شنوند.» 🔰 امروزه روانشناسان به این نتیجه رسیده‌اند که انسان به هر چه توجه و تمرکز نماید همان چیز در روح و ضمیر باطنش نقش می‌بندد و در عالم خارج به ظهور می‌رسد! چه خیر اخلاقی و چه شر باشد. 🌕 راستی ؟ 📚 ازکتاب: ، ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ کانال @dastanayekhobanerozegar از تو، توفیق رفاقت با به برکت 🔶🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
١٨۶ 🎥 _انقلاب / روزپنجم آذرماه ١۴٠١، بار دیگر و برای چندمین بار رهبر انقلاب از در سخنرانی خود نام بردند. چهار سال پیش بود که برای اولین بار پس از 10 سال، رهبر انقلاب رسما از مرحوم دکتر سعید کاظمی آشتیانی رئیس فقید پژوهشکده رویان با عنوان " " نام بردند.  پیش از این اعلام شده بود که مرحوم کاظمی آشتیانی به علت سکته قلبی درگذشته است اما منابع آگاه می گویند این نابغه فناوری سلول های بنیادی توسط سازمان های جاسوسی بیگانه " " شده است. سعید کاظمی آشتیانی (زاده ۱ فروردین ۱۳۴۰ - درگذشته ۱۴ دی ۱۳۸۴)، رئیس سابق پژوهشکده رویان و جهاد دانشگاهی دانشگاه علوم پژشکی ایران، دارای درجه دکترای تخصصی جنین شناسی از دانشگاه تربیت مدرس بود که پس از تشکیل پژوهشکده رویان، در رشد طب تولید مثل، فناوری سلول‌های بنیادی و همانند سازی در کشور نقش بسزایی داشت.  کاظمی آشیانی در طول عمر کوتاه خود در زمینه علمی و مدیریتی موفقیت‌های فراوان و شگفت آوری را برای خود و کشور موجب شد. 🔴 👇 ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ کانال @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
به گروه دوستان یا حسین ع گو دعوت کنید دوستان و عزیزان دیگر را سلام علیکم https://eitaa.com/joinchat/229900502Cd65c126daa
١٨٧ 📙 . ▪️ارتشبد فردوست که سال ها به رضا خان و فرزند او محمد رضا نزدیک بود در مورد نوع غذا،شراب وتریاک رضا خان می نویسد: ▪️رضا خان ساعت ۱۲ناهار می خورد،ساعت ۶بعد از ظهر یک جوجه کباب با یک گیلاس کنیاک می خورد و ساعت ۸شام می خورد. ▪️شب ها بالای سرش یک شراب قرمز ویک شراب سفید بود هر گاه خوابش نمی برد مصرف می کرد .شراب را یک نفر متخصص در سعد آباد تهیه می کرد و پنج سال بعد مصرف می شد . 📚از کتاب: . 👤حسین فردوست‌. 📝ص۷۳_۷۴. ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
💚 بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.️ 💝💝💝دعــای ســـلامتی 💝💝 💝"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا" 🌸🌸🌸 اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🏴 ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
١٨٩ پادشاه به نجارش گفت: فردا اعدامت میکنم،آن شب نتوانست بخوابد. همسرش گفت: ”مانند هرشب بخواب، پروردگارت یگانه است و درهای گشا یش بسیار ” کلام همسرش آرامشی بردلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شدوخوابید صبح صدای پای سربازان را شنید ،چهره اش دگرگون شد و با ناامیدی، پشیمانی وافسوس به همسرش نگاه کردکه : دریغاباورت کردم بادست لرزان در را باز کرد ودستانش را جلوبرد تا سربازان زنجیرکنند. دو سرباز باتعجب گفتند: پادشاه مرده و از تو می خواهیم تابوتی برایش بسازی،چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت، همسرش لبخندی زد وگفت: “مانند هرشب آرام بخواب،زیرا پروردگار یکتا هست و درهای گشایش بسیارند ” •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• سلامتی امیدواران مسلمان ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ کانال @dastanayekhobanerozegar 🌹🍀🌺🍀🌹🍀🌹🍀🌹