فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان١٨٣
👌#داستان_آموزنده
مردی به نزد کدخدا که فرد حکیمی بود رفت و گفت:
در کوچه ما خانه ای است که زنی به همراه دخترش در آنجا زندگی میکند و مردان زیادی در آنجا رفت و آمد میکنند و من به شدت به آنان مشکوک و بدبینم.
حکیم به او گفت:
اینبار به آنجا برو، کیسه ای بردار و هر بار که شخصی وارد آنجا شد سنگی در آن بیانداز و پس از یک هفته نزد من بیا.
مرد این کار را کرد و پس از چند روز کیسه او پر و سنگین شد،
اما به خاطر حرف حکیم تا یک هفته به کارش ادامه داد.
پس از یک هفته کیسه سنگ را برداشت و به زحمت خودش را به نزد حکیم رساند و از سنگینی سنگها شکایت کرد...
حکیم گفت:
آن خانه،
خانه دانشمندی بود که پس از فوتش وصیت کرد تا شاگردانش از کتابخانه بزرگ و ارزشمند او استفاده کنند؛
به همین دلیل است که شاگردان او دائم به خانه آنها در رفت و آمد هستند.
🔥اما تو که با کیسه سنگینی خسته و بی تاب شدی در قیامت با بار گناهی که هر بار با فکر و ظن بد در مورد آن خانه برای خودت جمع میکردی چه میکنی؟!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
@dastanayekhobanerozegar
#خدایا مارا از مرضهای عقیدتی وعادتی نجات بده به برکت
#صلوات_بر_محمد_و_آل_محمد_ص
💦💧💦💧💦💧💦💧💦💧💦
#داستان١٨۴
📝 #داستان_واقعی_نامه_نگاری #مرد_دهاتی_با_امام_زمان_عج:
اسمش علی بود و از سادات،
صدایش می کردند آ سید علی،
دهاتی بود و کم سواد،
اما عجيب صفای باطنی داشت،
همشهری و هم دهاتی همین #شیخ_حسنعلی_نخودکی خودمان.
خودش تعریف می کند جمعه صبحی اول طلوع خورشید به بالای تپه ای رفتم کنار چشمه ای و عریضه ای،
نامه ای،نوشتم برای #امام_زمانم که آی آقا جان!
سنم دارد بالا می رود و هنوز صاحب فرزندی نشدم...
کاغذ را که نوشتم پرت کردم سمت چشمه،
باد گرفت و نامه را چسباند به عبایم،
دو سه باری آمدم کاغذ را به داخل چشمه بیاندازم اما هر بار نمی شد، به دلم افتاد کاغذ را بردارم و بخوانم،
برداشتم،
نگاه كردم ديدم كه جواب من همان وقت آمده است؛
قبل از اينكه به آب برسد؛ داخل کاغذ نوشته است:
خداوند دو فرزند نصيب شما ميكند كه يكي از آن ها منشأ خدمات خواهد بود.
قربانشان رَوَم برایشان فرقی
نمی کند مدیر باشی،
تاجر باشی یا یک روستایی بی سواد،
دلت که پاک باشد تحویلت می گیرند و آبرومندت می کنند،
در این قحطیِ محبت یک رفيقِ بی غلُّ غش می خواهند #امام_زمان تا رفاقت را در حقش تمام کنند.
چقدر نگاه زهرایی تان را می خواهم آقا جان
دلم برایِ کسی می تپد بیا ای دوست
بیا که من به تو بیش از همیشه محتاجم
📚برداشتی آزاد از :
سخنان استاد اخلاق
آیت الله شیخ جعفر ناصری
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
@dastanayekhobanerozegar
#خدایا از تو، توفیق رفاقت با
#امام_زمان_عج_را_میطلبیم
به برکت
#صلوات_بر_محمد_و_ال_محمد_ص
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
🔷🔶🔶🔶🔶🔶🔷
#داستان١٨۵
🔴 #ماجرای_عجیب_دکتری_که
#همه_مردان_را_زن_میدید!
✍دکتر حاج حسن توکلی از شاگردان عارف بالله
#شیخ_رجبعلی_خیاط، نقل می کند:
روزی من از مطب دندان سازی خود حرکت کردم که جایی بروم، سوار ماشین شدم،
میدان فردوسی یا پیش تر از آن اتوبوس نگه داشت،
جمعیتی بالا آمد،
سپس دیدم راننده زن است،
نگاه کردم همه زن هستند همه یک شکل و یک لباس!
دیدم بغل دستم هم زن است!
خودم را جمع کردم و فکر کردم اشتباهی سوار شدهام.
اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد، آن زن که پیاده شد همه مرد شدند!
با این که ابتدا بنا نداشتم پیش شیخ بروم از ماشین که پیاده شدم جهت روشن شدن قضیه رفتم پیش مرحوم شیخ،
قبل از این که من حرفی بزنم شیخ فرمود:
«دیدی همه مردها زن شده بودند!؟؟
چون مردها به آن زن توجه داشتند، همه زن شدند!»
بعد گفت:
« وقت مردن هر کس به هر چه توجه دارد، همان جلوی چشمش مجسم میشود، ولی:
#محبت_امیر_المومنین_ع_باعث #نجات_میشود»
«چقدر خوب است که انسان محو جمال خدا شود... تا ببیند آن چه دیگران نمیبینند و بشنود آن چرا دیگران نمیشنوند.»
🔰 امروزه روانشناسان به این نتیجه رسیدهاند که انسان به هر چه توجه و تمرکز نماید همان چیز در روح و ضمیر باطنش نقش میبندد و در عالم خارج به ظهور میرسد!
چه خیر اخلاقی و چه شر باشد.
🌕 راستی
#توجه_و_تمرکز_ما_به_امام_عصر #ارواحنا_فداه_در_زندگی_چقدر_میباشد؟
📚 ازکتاب:
#کیمیای_محبت،
#ص176
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
@dastanayekhobanerozegar
#خدایا از تو، توفیق رفاقت با
#امام_زمان_عج_را_میطلبیم
به برکت
#صلوات_بر_محمد_و_ال_محمد_ص
🔶🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔶
✨🌹 #اولین_سلام
صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب
عالم امکان،
#حضرت_صاحب_الزّمان_عج🌺🌺🌺🌺
اَلسّلامُ عَلیکَ یا بقیَّه اللهِ
یا اباصالح المهدی،
یاخلیفه الرّحمن و
یاشریک القرآن
یاامامَ الانسِ والجانّ.
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
@dastanayekhobanerozegar
#خدایا از تو،
توفیق اطاعت ورفاقت با
#امام_زمان_عج_را_میطلبیم
به برکت
#صلوات_بر_محمد_و_ال_محمد_ص
☀️☀️☀️﷽☀️☀️☀️
#داستان٢٠۵
یک ﺗﺎﺟﺮ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﯾﮏ ﺭﻭﺳﺘﺎیی در ﻣﮑﺰیک ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﺎﯾﻖ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﻯ ﺍﺯ ﺑﻐﻠﺶ ﺭﺩ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﺵ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺎﻫﻰ ﺑﻮﺩ !
ﺍﺯ ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﭼﻘﺪﺭ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻯ؟
🆔 @dastanayekhobanerozegar
ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ :
ﻣﺪﺕ ﺧﯿﻠﻰ ﮐﻤﻰ !
ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ :
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺻﺒﺮ ﻧﮑﺮﺩﻯ ﺗﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺎﻫﻰ ﮔﯿﺮﺕ ﺑﯿﺎﺩ؟
ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ :
ﭼﻮﻥ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﻯ ﺳﯿﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﻡ ﮐﺎﻓﯿﻪ !
ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ :
ﺍﻣﺎ ﺑﻘﯿﻪ ﻭﻗﺘﺖ ﺭﻭ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻰ؟
ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ :
ﺗﺎ ﺩﯾﺮﻭﻗﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻢ !
ﯾﮏ ﮐﻢ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﻯ ﻣﯿﮑﻨﻢ !
ﺑﺎ ﺑﭽﻪﻫﺎﻡ ﺑﺎﺯﻯ ﻣﯿﮑﻨﻢ !
ﺑﺎ ﺯﻧﻢ ﺧﻮﺵ ﻣﯿﮕﺬﺭﻭﻧﻢ !
ﺑﻌﺪ ﻣﯿﺮﻡ ﺗﻮ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﻣﯿﭽﺮﺧﻢ !
ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﮔﯿﺘﺎﺭ ﺯﺩﻥ ﻭ ﺧﻮﺷﮕﺬﺭﻭﻧﻰ !
ﺧﻼﺻﻪ ﻣﺸﻐﻮﻟﻢ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﺯﻧﺪﮔﻰ !
ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ :
ﻣﻦ ﺗﻮﯼ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﻭ ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ !
ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﻯ ﺑﮑﻨﻰ ! ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﯿﺘﻮﻧﻰ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﯾﮏ ﻗﺎﯾﻖ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺑﺨﺮﻯ !
ﻭ ﺑﺎ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺍﻭﻥ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻗﺎﯾﻖ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﺑﻌﺪﺍ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻣﯿﮑﻨﻰ !
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﯾﮏ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﻗﺎﯾﻖ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﻯ ﺩﺍﺭﻯ !
ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ :
ﺧﺐ ! ﺑﻌﺪﺵ ﭼﻰ؟
ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ :
ﺑﺠﺎﻯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﻫﻰﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﺑﻔﺮﻭﺷﻰ، ﺍﻭﻧﺎ ﺭﻭ ﻣﺴﺘﻘﯿﻤﺎ ﺑﻪ ﻣﺸﺘﺮی ها ﻣﯿﺪﻯ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩﺕ ﮐﺎﺭ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯿﮑﻨﻰ...
ﺑﻌﺪﺵ ﮐﺎﺭﺧﻮﻧﻪ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻯ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮﻟﯿﺪﺍﺗﺶ ﻧﻈﺎﺭﺕ ﻣﯿﮑﻨﻰ...
ﺍﯾﻦ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺗﺮﮎ ﻣﯿﮑﻨﻰ ﻭ ﻣﯿﺮﻯ ﻣﮑﺰﯾﮑﻮ ﺳﯿﺘﻰ !
ﺑﻌﺪﺵ لس آنجلس !
ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﻧﯿﻮﯾﻮﺭﮎ...
ﺍﻭﻧﺠﺎﺱ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﻯ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﻫﻢ ﻣﯿﺰﻧﻰ...
ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ :
ﺍﻣﺎ ﺁﻗﺎ !
ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﭼﻘﺪﺭ ﻃﻮﻝ ﻣﯿﮑﺸﻪ؟
ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ :
ﭘﺎﻧﺰﺩﻩ ﺗﺎ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ !
ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ :
ﺍﻣﺎ ﺑﻌﺪﺵ ﭼﻰ ﺁﻗﺎ؟
ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ :
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﻫﻤﯿﻨﻪ !
ﻣﻮﻗﻊ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﮐﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻭﻣﺪ، ﻣﯿﺮﻯ ﻭ ﺳﻬﺎﻡ ﺷﺮﮐﺘﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﺧﯿﻠﻰ ﺑﺎﻻ ﻣﯿﻔﺮﻭﺷﻰ !
ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﻬﺎ ﺩﻻﺭ ﺑﺮﺍﺕ ﻋﺎﯾﺪﻯ ﺩﺍﺭﻩ !
ﻣﮑﺰﯾﮑﻰ :
ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﻬﺎ ﺩﻻﺭ؟؟؟
ﺧﺐ ﺑﻌﺪﺵ ﭼﻰ؟
ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﻰ :
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺑﺎﺯﻧﺸﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻰ !
ﻣﯿﺮﻯ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﺳﺎﺣﻠﻰ ﮐﻮﭼﯿﮏ !
ﺟﺎﯾﻰ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﻰ ﺗﺎ ﺩﯾﺮﻭﻗﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﻰ !
ﯾﮏ ﮐﻢ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﻯ ﮐﻨﻰ !
ﺑﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻧﺖ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺷﻰ ! ﻭ...
ﻣﮑﺰﯾﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺧﺐ ﻣﻦ ﺍﻻﻧﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻤﯿﻨﮑﺎﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ !!!
ﺳﺮﮔﺸﺘﻪ ﭼﻮ ﭘﺮﮔﺎﺭ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮ ﺩﻭﯾﺪﯾﻢ
ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻘﻄﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ
🆔
@dastanayekhobanerozegar
🔹ﺷﻌﺮﯼ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺯﻳﺒﺎ ﺍﺯ ﺍﻗﺒﺎﻝ ﻻﻫﻮﺭی👇
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻭ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ی ﺍﻗﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺧﻮﺩﺕ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﯼ
ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻠﻢ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﯽ ﻏﻢ ﻭ ﻣﻨﺖ
ﻣﻨﺖ ﻧﮑﺶ ﺍﺯ ﻏﯿﺮ ﻭ ﭘﺮ ﻭ ﺑﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﯽ
ﭘﺲ ﺷﺎﮐﺮ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻭ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ
ــــــــــــــــــ
کانال
☑️ #داستانای_خوبان_روزگار👇
🆔┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
#خدایا
#مارا_عاقبت_بخیر_بمیران
به برکت
#صلوات_بر_محمد_و_آل_محمد_ص
🌸🍃🌸🍃
#داستان٢٠۶
مسلمانان به مسابقات اسب دوانی، شتردوانی،
تیراندازی و امثال اینها خیلی علاقه نشان میدادند؛
زیرا اسلام تمرین کارهایی را که دانستن و مهارت در آنها برای سربازان ضرورت دارد، سنت کرده است.
خود #رسول_اکرم_ص،
که رهبر جامعه اسلامی است، عملا در این گونه مسابقات شرکت میکردند و این بهترین تشویق برای یاد گرفتن فنون سربازی بود.
تا وقتی این سنت معمول بود و پیشوایان اسلام عملا مسلمانان را در این امر تشویق میکردند،
روح شهامت،
شجاعت و سربازی در جامعه ی اسلامی محفوظ بود.
رسول اکرم ص گاهی اسب و گاهی شتر، سوار میشدند و شخصا با مسابقه دهندگان مسابقه میدادند.
آن حضرت شتری داشت به نام «عضباء» که به دوندگی معروف بود و با هر شتری که مسابقه میداد برنده کم کم این فکر در برخی ساده لوحان پیدا شد که شاید این شتر از آن جهت که به رسول اکرم ص تعلق دارد، از همه جلو میزند.
بنابراین ممکن نیست در دنیا شتری پیدا شود که با این شتر برابری کند، تا آن که روزی یک اعرابی بادیه نشین با شترش به مدینه آمد و مدعی شد حاضرم با شتر پیامبر مسابقه بدهم.
اصحاب پیامبر، با اطمینان کامل برای تماشای این مسابقه ی جالب آمدند.
رسول اکرم ص و اعرابی روانه شدند و از نقطه ای که قرار بود مسابقه از آن جا شروع شود، شتران را به طرف تماشاچیان به حرکت درآوردند.
هیجان عجیبی در تماشاچیان پیدا شده بود، اما بر خلاف انتظار مردم، شتر اعرابی شتر پیامبر ص را پشت سرگذاشت.
آن دسته از مسلمانان که درباره ی شتر پیامبر ص عقاید خاصی پیدا کرده بودند، از این پیشامد بسیار ناراحت شدند.
قیافه هاشان در هم شد.
رسول اکرم ص به آنها فرمودند:
این که ناراحتی ندارد، شتر من از همه ی شتران جلو میافتاد، به خود بالید و مغرور شد و پیش خود گفت:
من بالادست ندارم؛
اما #سنت_الهی_این_است_که روی هر دستی،
دست دیگری پیدا شود و پس از هر فرازی،
نشیبی برسد و هر غروری در هم شکسته شود!
به این ترتیب رسول اکرم ص، ضمن بیان حکمتی آموزنده، آنها را به اشتباهشان واقف ساخت.
#داستان_راستان ۱۰۲. ۱۰۰/۲ ؛
به نقل از: #بحار الانوار ۱۴/۶۳ ؛ وسائل الشیعه ۲/ ۴۷۲.
.┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
@dastanayekhobanerozegar
#خدایا از تو، توفیق رفاقت با
#امام_زمان_عج_را_میطلبیم
به برکت
#صلوات_بر_محمد_و_ال_محمد_ص
🌸🍃🌸🍃
#داستان٢٠۶
مسلمانان به مسابقات اسب دوانی، شتردوانی،
تیراندازی و امثال اینها خیلی علاقه نشان میدادند؛
زیرا اسلام تمرین کارهایی را که دانستن و مهارت در آنها برای سربازان ضرورت دارد، سنت کرده است.
خود #رسول_اکرم_ص،
که رهبر جامعه اسلامی است، عملا در این گونه مسابقات شرکت میکردند و این بهترین تشویق برای یاد گرفتن فنون سربازی بود.
تا وقتی این سنت معمول بود و پیشوایان اسلام عملا مسلمانان را در این امر تشویق میکردند،
روح شهامت،
شجاعت و سربازی در جامعه ی اسلامی محفوظ بود.
رسول اکرم ص گاهی اسب و گاهی شتر، سوار میشدند و شخصا با مسابقه دهندگان مسابقه میدادند.
آن حضرت شتری داشت به نام «عضباء» که به دوندگی معروف بود و با هر شتری که مسابقه میداد برنده کم کم این فکر در برخی ساده لوحان پیدا شد که شاید این شتر از آن جهت که به رسول اکرم ص تعلق دارد، از همه جلو میزند.
بنابراین ممکن نیست در دنیا شتری پیدا شود که با این شتر برابری کند، تا آن که روزی یک اعرابی بادیه نشین با شترش به مدینه آمد و مدعی شد حاضرم با شتر پیامبر مسابقه بدهم.
اصحاب پیامبر، با اطمینان کامل برای تماشای این مسابقه ی جالب آمدند.
رسول اکرم ص و اعرابی روانه شدند و از نقطه ای که قرار بود مسابقه از آن جا شروع شود، شتران را به طرف تماشاچیان به حرکت درآوردند.
هیجان عجیبی در تماشاچیان پیدا شده بود، اما بر خلاف انتظار مردم، شتر اعرابی شتر پیامبر ص را پشت سرگذاشت.
آن دسته از مسلمانان که درباره ی شتر پیامبر ص عقاید خاصی پیدا کرده بودند، از این پیشامد بسیار ناراحت شدند.
قیافه هاشان در هم شد.
رسول اکرم ص به آنها فرمودند:
این که ناراحتی ندارد، شتر من از همه ی شتران جلو میافتاد، به خود بالید و مغرور شد و پیش خود گفت:
من بالادست ندارم؛
اما #سنت_الهی_این_است_که روی هر دستی،
دست دیگری پیدا شود و پس از هر فرازی،
نشیبی برسد و هر غروری در هم شکسته شود!
به این ترتیب رسول اکرم ص، ضمن بیان حکمتی آموزنده، آنها را به اشتباهشان واقف ساخت.
#داستان_راستان ۱۰۲. ۱۰۰/۲ ؛
به نقل از: #بحار_الانوار ۱۴/۶۳ ؛ وسائل الشیعه ۲/ ۴۷۲.
.┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
@dastanayekhobanerozegar
#خدایا از تو، توفیق رفاقت با
#امام_زمان_عج_را_میطلبیم
به برکت
#صلوات_بر_محمد_و_ال_محمد_ص
✨✨✨✨﷽✨✨✨✨
#داستان٢٢٧
#تشرفات
✅ #شفای_پای_علامه_میرجهانی #توسط_امام_زمان_عج..
✍ #علّامه_میرجهانی مبتلا به کسالت نقرس و سیاتیک شده بودند.
ایشان برای رفع این بیماری چندین سال در اصفهان، خراسان و تهران معالجه قدیم و جدید نموده بودند ولی هیچ نتیجهای حاصل نشده بود.
خودشان میفرمودند:
روزی برخی دوستان آمدند و مرا به شیروان برند.
در مراجعت به قوچان که رسیدیم، توقف کردیم و به زیارت امامزاده ابراهیم که در خارج شهر قوچان است، رفتیم.
چون آنجا هوای لطیف و منظره جالبی داشت رفقا گفتند:
نهار را در همانجا بمانیم.
آنها که مشغول تهیه غذا شدند، من خواستم برای تطهیر به رودخانه نزدیک آنجا بروم.
دوستان گفتند:
راه قدری دور است و برای پا درد شما مشکل بوجود میآید.
گفتم:
آهسته آهسته میروم و رفتم تا به رودخانه رسیدم و تجدید وضو نمودم.
در کنار رودخانه نشسته و به مناظر طبیعی نگاه میکردم که دیدم:
شخصی با لباسهای نمدی چوپانی آمد و سلام کرد و گفت:
آقای میرجهانی شما با اینکه اهل دعا و دوا هستی، هنوز پای خود را معالجه نکردهاید.
گفتم:
تاکنون که نشده است، گفت آیا دوست دارید من درد پاهای شما را معالجه کنم؟
گفتم:
البته.
پس آمد و کنار من نشست و از جیب خود چاقوی کوچکی در آورد و اسم مادرم را پرسید (یا بُرد) و سرچاقو را بر اول درد گذاشت و به سمت پایین کشید و تا پشت پا آورد، سپس فشاری داد که بسیار متألم شده گفتم:
آخ.
پس چاقو را برداشت وفرمود:
برخیز، خوب شدی.
خواستم بر حسب عادت و مثل همیشه با کمک عصا برخیزم که عصا را از دستم گرفت و به آن طرف رودخانه انداخت.
دیدم پایم سالم است،
برخاستم و دیگر ابداً پایم درد نداشت.
به او گفتم:
شما کجا هستید.
فرمود:
من در همین قلعه هستم و دست خود را به اطراف گردانید.
گفتم:
پس من کجا خدمت شما برسم؟
فرمود:
تو آدرس مرا نخواهی دانست ولی من منزل شما را میدانم کجاست و آدرس مرا گفت و
فرمود:
هر وقت مقتضی باشد خود نزد تو خواهم آمد و سپس رفت.
در همین موقع رفقا رسیدند و گفتند:
آقا عصایتان کو؟
من گفتم:
آقایی نمد پوش را دریابید...
ولی هر چه تفحص و جستجو کردند اثری از او نیافتند...
📚 ازکتاب
#داستان_هایی_از
#ملاقات_امام_زمان_عج
✅ از کانال آیَتٌ اَلله بَهجَت (ره)
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
@dastanayekhobanerozegar
#خدایا از تو،
#توفیق_زیارت_و_رفاقت_با
#امام_زمان_عج_را_میطلبیم
به برکت
#صلوات_بر_محمد_و_ال_محمد_ص
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
✾📚 📚✾
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
#داستان٢٢٨
🔴 #پیش_بینی_های_عجیب #شهید_آیتالله_مدرس
#درباره_آینده_ایران
♦️شهید مدرس از اعجوبه های تاریخ ایران است که:
علاوه بر هوش و شجاعت سیاسی بالا، قدرت پیشبینی بسیار خوبی داشتند که ناشی از بصیرت عمیق اوست.
او راههای نفوذ استعمار را به خوبی شناسایی کرده و آفت های غربزدگی رضاخانی را به خوبی تشریح میکرد.
در ادامه سه نمونه از پیش بینی های مدرس را ببینید👇
1️⃣ #فکلی_های_فاقد_آب _آشامیدنی❗️
«قریبا چوپانهای قریههای قراعینی و کنگاور، با فُکُل سفید و کراوات خودنمایی میکنند،
اما در زیباترین شهرهای ایران،
آب لوله و آب تمیز برای نوشیدن مردم ایران پیدا نخواهد شد.
ممکن است شمار کارخانههای نوشابهسازی افزون گردد،
اما کوره آهنگدازی و کارخانه کاغذسازی پا نخواهد گرفت.
♦️ #درهای_مساجد_و_تکایا
#به_عنوان_منع_خرافات_و_اوهام #بسته_خواهد شد،
اما سیل رمانها و افسانههای خارجی که درواقع جز تحسینکرد فرنگی چیزی نیستند،
به وسیله مطبوعات و پردههای سینما به این کشور جاری خواهد گشت،
بطوری که پایه افکار را عقاید و اندیشههای نسل جوان از دختر و پسر، تدریجا بر بنیاد همان افسانههای پوچ قرار خواهد گرفت و مدنیت مغرب و معیشت ملل مترقی را در رقص و آواز و دزدیهای عجیب آرسن لوپن و بیعفتیها و مفاسد اخلاقی دیگر خواهد شد، مثل آنکه آن چیزها لازمه متمدن بودن است.»(1)
2️⃣ #گردنتان_به_سوی_بیگانه_کج #خواهد شد❗️
«روزی برسد که برای شیر و پنیر و پشم و پوست هم گردن ما به جانب خارج کج باشد و دست حاجت بدان سو دراز کنیم.»(2)
3️⃣ #رضاخان_در_خارج_از_کشور
#میمیرد❗️
«یک ماه پیش رضاخان به وسیله مأموران پیغام داده بود که من دخالت در سیاست نکنم و به عتبات بروم و آنجا ساکن شوم. گفتم:
به رضاخان بگویید
مدرس گفت:
من وظیفه خود را دخالت در سیاست میدانم.
اینجا هم جای خوبی است و به من خوش میگذرد.
تو را هم روزی انگلیسیها کنارت گذاشته و به جایی پرتاب میکنند.
اگر قدرت داشتی و توانستی، بیا همین جا (خواف).
هرچه باشد بهتر از تبعیدگاهها و زندانهای خارج از ایران است.
ولی #من_میدانم_که:
#من_در_وطنم_به_قتل_میرسم
#و_تو_در! _غربت،
👈 #در_سرزمین_بیگانه
#خواهی_مرد!»(3)
🖋 شکل گیری جامعه دوگانه ای که بخش کمی از مردم در کافه ها اما بخش بیشتری در کوره دهات ها و حاشیه شهرها می لولیدند، نتیجه مدیریت غربزده و وابسته دوران پهلوی بود.
#امری_که_شهید_مدرس_از_عمق_تاریخ
#نسبت_به_آن_هشدار_داد...
📚(1) رحیم زاده صفوی،
اسرار سقوط احمدشاه، به کوشش بهمن دهگان، فردوسی، تهران، 1362،ص86.
(2) نطق_ها_و_مکتوبات
#شهید_سید_حسن_مدرس،
نشر ابوذر، 1355، ص21.
(3) #سرگذشت،
#افکار_و_آثار_آیتالله
#شهید_سیدحسن_مدرس،
سید محمد صادق مزینانی
📙"┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
@dastanayekhobanerozegar
#خدایا_در_آخرت
ما را با #شهید_مدرسها
#محشور_فرما
به برکت
#صلوات_بر_محمد_و_ال_محمد_ص
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
#داستان٢٣۶
#تمثال مبارک عارف نامدار
#آقا_شیخ_جعفر_شوشتری(ره)
در سالهای آخر عمر پربرکتش به ایران سفر کرد و در مسیر رفت و برگشت به حرم مطهر رضوی مدتی در تهران توقف داشت.
در این مدت جمعیت مردم در نماز جماعت او به بیست هزار نفر می رسید.
نوشته اند:
نزدیک ظهر که میشد جای یک نفر برای ادراک نماز از فقرایی که از قبل جا گرفته بودند به یک یا دو تومان خریده میشد.
در بازگشت از این سفر بیماری گریبان گیر وی شد و در حالتی که زبانش گويا به ذکر خداوند بود رخت از جهان فانی بر بست.
در شب وفات این فقیه عارف و واعظ دلدادة حضرت سیدالشهداء تناثر نجوم عجیبی در آسمان رخ داد.
ﺑﺎ ﭼﻮﺑﻬﺎﯼ ﭘﻮﺳﯿﺪﻩ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﻗﺎﯾﻖ ﻭ ﮐﺸﺘﯽ ﺳﺎﺧﺖ
ﻭ ﺑﺎ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﭘﻮﺳﯿﺪﻩ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺸﻪﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺳﺎﺧﺖ.
در موقع سختیها افکارت را نو کن تا موفق شوی.
درد ممکنه بزرگ باشه اما خدا بزرگتره👌👌
.┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
@dastanayekhobanerozegar
#خدایا_در_آخرت
ما را با علمای اسلام
#محشور_فرما
به برکت
#صلوات_بر_محمد_و_ال_محمد_ص
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
#داستان٢٣٧
✅دستورالعمل مرحوم قاضی برای رفع مشکلات:
✍علاّمه انصاری لاهیجی که ازشاگردان مرحوم قاضی هستند ، فرمودند:
روزی از ایشان پرسیدم که :
در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی، و در بن بست کارها به چه ذکر مشغول شوم تا گشایش یابم؟
سید علی قاضی در جواب فرمودند:
”پس از پنج مرتبه صلوات و آیة الکرسی ،
در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو:
«اللّهُم اجعَلنی فی دِرعِکَ الحَصینَةِ الّتی تََجعَلُ فیها مَن تَشاءُ»“.
إن شاء الله گشایش یابد.
علاّمه انصاری فرمودند:
من در مواقع گرفتاری های صعب و مشکلات لاینحلّ به این دستور عمل کردم و نتیجه های عجیب گرفتم.
📚 #مهر_تابناک_ص۲۶۰
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
@dastanayekhobanerozegar
#خدایا_در_آخرت
ما را با #علمای_اسلام
#محشور_فرما
به برکت
#صلوات_بر_محمد_و_ال_محمد_ص
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
#داستان٢۴۶
#دعا_برای_برد_تیم_فوتبال
⭕️ یکی از همراهان
#آیت_الله_بهجت(رحمه الله علیه) نقل می کرد که:
در حدود بیش از ۲۰ سال قبل، شبی بعد از نماز مغرب عده ای از مردم و جوانان مسجد خدمت حاج آقا رسیدند و ملتمسانه خواستند ایشان #برای_برد_تیم_فوتبال #ایران_در_مقابل_آمریکا_دعا_کنند،
ایشان سرشان را پایین انداختند و گریه کردند و
سپس فرمودند:
اگر اینقدر که مردم مشتاق برد و بازی هستند و برای بردن بازی دعا می کنند #یک_هزارم_آنرا_برای #ظهور_حضرت_بقیه_الله_الاعظم
(ارواحنا له الفدا) دعا می کردند حضرت تشریف می آوردند و مشکلات مردم حل می شد
💚 #السلام_علیک_یا_ولی_الله_الغریب
#یا_بقیه_الله_فی_ارضه
#آیت_الله_بهجت_ره
┅═✼🍃🌷🌷🌷🍃✼═┅
کانال
#داستانای_خوبان_روزگار
#در_ایتا
@dastanayekhobanerozegar
#خدایا از تو، توفیق رفاقت با
#امام_زمان_عج_را_میطلبیم
به برکت
#صلوات_بر_محمد_و_ال_محمد_ص
#داستان۴٢٧
#یک_فنجان_تفکر ☕️
یازده ساله بودم و عاشق کتاب. همهی کتابهای توی خانه را خوانده بودم،
شریعتیها را چند بار،
مطهریها را از اول تا آخر،
دیوان شعر انوری (چرا باید به جای حافظ و شاهنامه توی خانه انوری میداشتیم، نمیدانم!)،
یک کتاب شعر که نویسندهاش دوست پدرم بود و قرآن.
مامان بیمارستان بود،
یک پای بابا محل کارش بود و یک پایش دنبال دوا و داروی مامان.
مرفین گیر نمیآمد و داروهای شیمیدرمانی قیمت خون پدرِ همهی صنف دارو بود.
توی این هیروویر آنچه به چشم نمیآمد کرمِ کتاب بودن من بود.
کسی حواسش به من نبود.
به اینکه دلم کتاب جدید میخواهد و قدیمیها را آنقدر خواندهام که گوشههای کتابها ساب رفته.
بین اینهمه گرفتاری کتابخواستن من اَتِینا بود.
تا اینکه اسبابکشی کردیم و توی کمددیواری خانهی جدید یک کتاب پیدا کردم.
انگار دنیا را به من داده بودند، کتابِ توی کمددیواری،
نور فانوس دریایی بود توی تاریکی،
صدای دنگدنگِ رسیدن دستهی کولیها بود به یک روستای دورافتادهی خوابزده.
اگر بگویم تا سالها بعد به داستایوفسکی به چشم معشوق نگاه میکردم، بیراه نگفتهام!
جنایت و مکافاتش همان پیام "بپوش میام دنبالت" بود در یک غروب جمعهی دلگیر و حوصلهلبریزشده.
بعد از آن،
بعدها که کتاب توی دستم زیاد بود، گاهی کتابی جا میگذاشتم،
بهعمد تا شاید دخترکی یازدهساله از عشقبازی با کتابِ من صفا کند.
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
#خدایا_دلخوشیهای_ماو
#ملت_مارو
#افزونتربگردان
به برکت
#صلوات_بر_محمد_و_آل_محمد_ص
@dastanayekhobanerozegar
#کانال
#داستانای_خوبان_روزگار