🌺🌺🌺🌺🌺🌸🌸🌸🌸🌸
📚 #داستان٨۵٩
🌹سلام بر ابراهیم🌹
#پارت9
آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد.
شــب با ابراهيم رفته بوديم مسجد.
بعد از نماز، حاجآقا احکام ميگفت.
تا اينكه از شرط بندی و پول حرام صحبت کرد و گفت:
#پيامبر_ميفرمايد:
«هر کس پولی را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست ميدهد».
و نيز فرمودهاند:
»کسي که لقمهای از حرام بخورد نماز چهل شب و دعای
چهل روز او پذيرفته نمیشود.»
#ابراهيــم_با_تعجب_به_صحبتها
#گــوش_ميكرد.
بعد با هم رفتيم پيش حاجآقا و گفت:
من امروز ســر واليبال 500 تومان تو شــرطبندی برنده شدم.
بعد هم ماجــرا را تعريف کرد و گفت:
البته اين پول را به يك خانواده مســتحق بخشيدم!
حاج آقا هم گفت:
از اين به بعد مواظب باش،
#ورزش_بکن
#اما_شرط_بندی_نکن.
هفته بعد دوبــاره همان افراد آمدند.
اين دفعه با چند يار قويتر، بعد گفتند:
اين دفعه بازی سر هزارتومان!
ابراهيم گفت:
من بازی ميکنم اما شــرطبندی نميکنم.
آنها هم شــروع
کردند به مســخره کردن و تحريک کردن ابراهيم و گفتند:
ترسيده، ميدونه
میبازه.
يکی ديگه گفت:
پول نداره و...
ابراهيم برگشت و گفت:
#شرط_بندی_حرومه،
من هم اگه ميدونستم هفتههای
قبل با شــما بازی نميکردم،
پول شما رو هم دادم به فقير،
اگر دوست داريد، بدون شرط بندی بازی ميکنيم.
که البته بعد از کلی حرف و سخن و مسخره کردن بازی انجام نشد.
دوســتش میگفت:
بــا اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بســيار توصيه كرد كه شــرطبندی نكنيد.
امــا يکبار با بچههای محله نازيآباد بــازی كرديم و مبلغ ســنگينی را باختيم!
آخــرای بازی بود كه ابراهيم آمد.
به خاطر شــرط بندی
خيلی از دست ما عصبانی شد.
از طرفی ما چنين مبلغی نداشــتيم كه پرداخت كنيم.
وقتی بازی تمام شــد ابراهيم جلو آمد و توپ را گرفت.
بعد گفت:
كســی هســت بياد تک به تک
بزنيم؟
از بچههای نازیآباد كســی بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملی وكاپيتان تيم برق بود.
با غرور خاصی جلو آمد و گفت: سرچی!؟
ابراهيم گفت:
اگه باختی از اين بچهها پول نگيری.
او هم قبول كرد.
ابراهيــم به قدری خوب بازی كرد كه همه ما تعجب كرديم.
او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد.
اما بعد از آن حسابی با ما دعوا كرد!
#سلام_بر_ابراهیم
. .
#بیادعلیرضاوبابا
از
#کانال_رمانهای_زیبای_مذهبی
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
#صلوات_نثار
#شهید_ابراهیم_هادی
ودیگر شهدای جاویدالاثر
وپدران ومادرانشون
📚 #داستان٩٠۴
🌹سلام بر ابراهیم🌹
#پارت9
آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد.
شــب با ابراهيم رفته بوديم مسجد. بعد از نماز، حاجآقا احکام ميگفت.
تا اينكه از شرط بندی و پول حرام صحبت کرد و گفت:
#پيامبر_ميفرمايد:
«هر کس پولی را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست ميدهد».
و نيز فرمودهاند: »
کسي که لقمهای از حرام بخورد نماز چهل شب و دعای
چهل روز او پذيرفته نمیشود.»
ابراهيــم با تعجب به صحبتها گــوش ميكرد.
بعد با هم رفتيم پيش حاجآقا و گفت:
من امروز ســر واليبال 500 تومان تو شــرطبندی برنده شدم.
بعد هم ماجــرا را تعريف کرد و گفت:
البته اين پول را به يك خانواده مســتحق بخشيدم!
حاج آقا هم گفت:
از اين به بعد مواظب باش، ورزش بکن اما شرط بندی نکن.
هفته بعد دوبــاره همان افراد آمدند. اين دفعه با چند يار قويتر، بعد گفتند:
اين دفعه بازی سر هزارتومان!
ابراهيم گفت:
من بازی ميکنم اما شــرطبندی نميکنم.
آنها هم شــروع
کردند به مســخره کردن و تحريک کردن ابراهيم و گفتند:
ترسيده، ميدونه
میبازه.
يکی ديگه گفت:
پول نداره و...
ابراهيم برگشت و گفت:
شرط بندی حرومه،
من هم اگه ميدونستم هفتههای
قبل با شــما بازی نميکردم،
پول شما رو هم دادم به فقير،
اگر دوست داريد،
بدون شرط بندی بازی ميکنيم.
که البته بعد از کلی حرف و سخن و مسخره کردن بازی انجام نشد.
دوســتش میگفت:
بــا اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بســيار توصيه كرد كه شــرطبندی نكنيد.
امــا يکبار با بچههای محله نازيآباد بــازی كرديم و مبلغ ســنگينی را باختيم!
آخــرای بازی بود كه ابراهيم آمد.
به خاطر شــرط بندی
خيلی از دست ما عصبانی شد.
از طرفی ما چنين مبلغی نداشــتيم كه پرداخت كنيم.
وقتی بازی تمام شــد ابراهيم جلو آمد و توپ را گرفت.
بعد گفت:
كســی هســت بياد تک به تک
بزنيم؟
از بچههای نازیآباد كســی بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملی وكاپيتان تيم برق بود.
با غرور خاصی جلو آمد و
گفت:
سرچی!؟
ابراهيم گفت:
اگه باختی از اين بچهها پول نگيری.
او هم قبول كرد.
ابراهيــم به قدری خوب بازی كرد كه همه ما تعجب كرديم.
او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد.
اما بعد از آن حسابی با ما دعوا كرد!
#سلام_بر_ابراهیم
.. .🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#بیادعلیرضاوبابا
از
#کانال_رمانهای_زیبای_مذهبی
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
#صلوات_نثار
#شهید_ابراهیم_هادی
ودیگر شهدای جاویدالاثر
وپدران ومادرانشون
📚 #داستان٩٢١
🌹سلام بر ابراهیم🌹
#پارت10
ابراهيم به جز واليبال در بســياري از رشــته هاي ورزشي مهارت داشت.
در کوهنوردي يک ورزشکار کامل بود.
تقريبًا از سه سال قبل از پيروزي انقالب
تا ايام انقلاب هر هفته صبحهاي جمعه،
با چندنفر از بچه هاي زورخانه ميرفتند تجريش.
نماز صبح را در امامزاده صالح ميخواندند، بعد هم به حالت دويدن از کوه بالا ميرفتند.
آنجا صبحانه ميخوردند و برميگشتند.
فراموش نميكنم.
ابراهيم مشغول تمرينات كشتي بود و ميخواست پاهايش
را قوي كند.
از ميدان دربند يكي از بچه ها را روي كول خود گذاشــت و تا
نزديك آبشار دوقلو بالا برد!
اين کوهنوردي در منطقه دربند و کولکچال تا ايام پيروزي انقلاب هر هفته ادامه داشت.
ابراهيم فوتبال را هم خيلي خوب بازي ميكرد.
در پينگ پنگ هم استاد بود
و با دو دست و دو تا راكت بازي ميكرد وكسي حريفش نبود.
#سلام_بر_ابراهیم
.
از
#کانال_رمانهای_زیبای_مذهبی
🍃🍃🍃🍃🍃
#بیادعلیرضاوبابا
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
#صلوات_نثار
#شهید_ابراهیم_هادی
ودیگر شهدای جاویدالاثر
وپدران ومادرانشون
📚 #داستان٩٢٢
🌹سلام بر ابراهیم🌹
#پارت11
#کشتي
راویان: #برادران_شهيد
هنوز مدتی از حضور ابراهيم در ورزش باســتانی نگذشته بود که به توصيهی
دوستان و شخص حاج حسن، #به_سراغ_کشتی_رفت.
او در باشگاه ابومسلم در اطراف ميدان خراسان ثبت نام کرد. او کار خود را
با وزن 53 کيلو آغاز کرد.
آقايان گودرزی و محمدی مربيان خوب ابراهيم در آن دوران بودند.
آقای محمدی، ابراهيم را به خاطر اخلاق و رفتارش خيلی دوســت داشــت.
آقای
گودرزی خيلی خوب فنون کشتی را به ابراهيم میآموخت.
هميشــه ميگفت:
اين پســر خيلی آرومه،
اما تو کشتی وقتی زير ميگيره، چون قد بلند و دستای کشيده و قوی داره مثل پلنگ حمله ميکنه!
او تا امتياز نگيره ول کن نيست.
براي همين اسم ابراهيم را گذاشته بود #پلنگ_خفته!
بارها ميگفت:
يه روز،
اين پسر رو تو مسابقات جهاني ميبينيد،
مطمئن باشيد!
سالهاي اول دهه 50 در مســابقات قهرمانی نوجوانان تهران شرکت کرد.
ابراهيم همه حريفان را با اقتدار شکســت داد.
او در حالي که 15 ســال بيشتر نداشت برای مسابقات کشوری انتخاب شد.
مسابقات در روزهای اول آبان برگزار ميشد ولی ابراهيم در اين مسابقات شرکت نکرد!
مربیها خيلی از دست او ناراحت شدند.
بعدها فهميديم مسابقات در حضور وليعهد برگزار ميشد و جوايز هم توسط او اهداء شده.
برای همين ابراهيم در مسابقات شرکت نکرده بود.
ســال بعد ابراهيم در مسابقات قهرمانی آموزشگاهها شرکت کرد و قهرمان شد.
همان سال در وزن 62 کيلو در قهرمانی باشگاههای تهران شرکت کرد.
در ســال بعد از آن در مسابقات قهرمانی آموزشــگاهها وقتی ديد دوست صميمی خودش در وزن او، يعنی 68 کيلو شــرکت کرده، ابراهيم يک وزن
بالاتر رفت و در 74 کيلو شرکت کرد.
در آن ســال درخشش ابراهيم خيره کننده بود و جوان 18 ساله، قهرمان 74
کيلو در آموزشگاهها شد.
تبحر خاص ابراهيم در فن لنگ و استفاده به موقع و صحيح از دستان قوی و بلند خود باعث شده بود که به کشتیگيری تمام عيار تبديل شود.
٭٭٭
#سلام_بر_ابراهیم
🌷🌷🌷🌷🌷
#بیادعلیرضاوبابا
از
#کانال_رمانهای_زیبای_مذهبی
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
#صلوات_نثار
#شهید_ابراهیم_هادی
ودیگر شهدای جاویدالاثر
وپدران ومادرانشون
📚 #داستان٩٢٣
🌹سلام بر ابراهیم 🌹
#پارت12
صبح زود ابراهيم با وســائل کشتی از خانه بيرون رفت.
من و برادرم هم راه افتاديم.
هر جایی میرفت دنبالش بوديم!
ِ تا اينکه داخل ســالن هفتتيــر فعلی رفت.
ما هم رفتيم توی ســالن و بين تماشاگرها نشستيم.
سالن شلوغ بود.
ساعتی بعد مسابقات کشتی آغاز شد.
آن روز ابراهيــم چندکشــتی گرفت و همه را پيروز شــد.
تا اينکه يکدفعه نگاهش به ما افتاد.
ما داخل تماشــاگرها تشويقش میکرديم.
با عصبانيت به سمت ما آمد.
گفت:
چرا اومديد اينجا !؟
گفتيم:
هيچی، دنبالت اومديم ببينيم کجا ميری.
بعد گفت:
يعنی چی !؟
اينجا جای شما نيست.
زود باشين بريم خونه.
بــا تعجب گفتم:
مگه چی شــده!؟
جواب داد:
نبايد اينجا بمونين، پاشــين، پاشين بريم خونه.
همينطور کــه حرف ميزد بلندگو اعلام کرد:
کشــتي نيمه نهایی وزن 74
کيلو
بین آقايان هادي و تهرانی.
ابراهيم نگاهی به ســمت تشــک انداخت و نگاهی به سمت ما.
چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک.
ما هم حسابی داد ميزديم و تشويقش ميکرديم .
مربــی ابراهيم مرتب داد ميزد و ميگفت:
كه چه کاری بکن.
ولی ابراهيم فقط دفاع میکرد.
نيــم نگاهی هم به ما ميانداخت.
مربی که خيلی عصبانی شده بود داد زد:
ابرام چرا کشتی نميگيری؟
بزن ديگه.
ابراهيــم هم با يك فن زيبــا حريف را از روی زمين بلند کرد.
بعد هم يک دور چرخيد و او را محکم به تشک کوبيد.
هنوز كشتی تمام نشده بود كه از جا بلند شد و از تشک خارج شد.
آن روز از دست ما خيلی عصبانی بود.
فکر کردم از اينکه تعقيبش کرديم ناراحت شده،
وقتی در راه برگشت صحبت ميکرديم
گفت:
آدم بايد ورزش را براي قوی شدن انجام بده،
نه قهرمان شدن.
من هم اگه تو مسابقات شركت میكنم میخوام فنون مختلف رو ياد بگيرم.
هدف ديگهای هم ندارم.
گفتم:
مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟!
بعد از چند لحظه سکوت و
گفت:
هرکس ظرفيت مشهور شدن رو نداره،
از مشهور شدن مهمتر اينه که آدم بشيم.
آن روز ابراهيم به فينال رســيد.
اما قبل از مســابقه نهایی، همراه ما به خانه برگشت!
او عملاً ثابت کرد که رتبه و مقام برايش اهميت ندارد.
ابراهيم هميشه جمله معروف
#امام_راحل را ميگفت:
« #ورزش_نبايد_هدف_زندگی_شود
#سلام_برابراهیم
#بیادعلیرضاوبابا
از
#کانال_رمانهای_زیبای_مذهبی
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
#صلوات_نثار
#شهید_ابراهیم_هادی
ودیگر شهدای جاویدالاثر
وپدران ومادرانشون
💐 @kashkoolesalavat
📚 #داستان٩۶۵
🌹سلام بر ابراهیم🌹
#پارت10
ابراهيم به جز واليبال در بســياري از رشــته هاي ورزشي مهارت داشت.
در
کوهنوردي يک ورزشکار کامل بود.
تقريبًا از سه سال قبل از پيروزي انقلاب
تا ايام انقلاب هر هفته صبحهاي جمعه با چندنفر از بچه هاي زورخانه ميرفتند
تجريش.
نماز صبح را در امامزاده صالح ميخواندند، بعد هم به حالت دويدن
از کوه بالا ميرفتند.
آنجا صبحانه ميخوردند و برميگشتند.
فراموش نميكنم.
ابراهيم مشغول تمرينات كشتي بود و ميخواست پاهايش
را قوي كند.
از ميدان دربند يكي از بچه ها را روي كول خود گذاشــت و تا
نزديك آبشار دوقلو بالا برد!
اين کوهنوردي در منطقه دربند و کولکچال تا ايام پيروزي انقلاب هر هفته
ادامه داشت.
ابراهيم فوتبال را هم خيلي خوب بازي ميكرد.
در پينگ پنگ هم استاد بود...
و با دو دست و دو تا راكت بازي ميكرد وكسي حريفش نبود.
#سلام_بر_ابراهیم
.
#بیادعلیرضاوبابا
از
#کانال_رمانهای_زیبای_مذهبی
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
#صلوات_نثار
#شهید_ابراهیم_هادی
ودیگر شهدای جاویدالاثر
وپدران ومادرانشون
📚 #داستان٩۶۶
🌹سلام بر ابراهیم🌹
#پارت11
کشتي
راویان: #برادران_شهيد
هنوز مدتی از حضور ابراهيم در ورزش باســتانی نگذشته بود که به توصيهی
دوستان و شخص حاج حسن، به سراغ کشتی رفت.
او در باشگاه ابومسلم در اطراف ميدان خراسان ثبت نام کرد.
او کار خود را
با وزن 53 کيلو آغاز کرد.
آقايان گودرزی و محمدی مربيان خوب ابراهيم در آن دوران بودند.
آقای محمدی،
ابراهيم را به خاطر اخلاق و رفتارش خيلی دوســت داشــت.
آقای
گودرزی خيلی خوب فنون کشتی را به ابراهيم میآموخت.
هميشــه ميگفت:
اين پســر خيلی آرومه، اما تو کشتی وقتی زير ميگيره، چون قد بلند و دستای کشيده و قوی داره مثل پلنگ حمله ميکنه!
او تا امتياز نگيره ول کن نيست.
براي همين اسم ابراهيم را گذاشته بود #پلنگ_خفته!
بارها ميگفت:
يه روز، اين پسر رو تو مسابقات جهاني ميبينيد، مطمئن باشيد!
سالهاي اول دهه 50 در مســابقات قهرمانی نوجوانان تهران شرکت کرد.
ابراهيم همه حريفان را با اقتدار شکســت داد.
او در حالي که 15 ســال بيشتر نداشت برای مسابقات کشوری انتخاب شد.
مسابقات در روزهای اول آبان برگزار ميشد ولی ابراهيم در اين مسابقات شرکت نکرد!
مربیها خيلی از دست او ناراحت شدند. بعدها فهميديم مسابقات در حضور وليعهد برگزار ميشد و جوايز هم توسط او اهداء شده.
برای همين ابراهيم در مسابقات شرکت نکرده بود.
ســال بعد ابراهيم در مسابقات قهرمانی آموزشگاهها شرکت کرد و قهرمان شد.
همان سال در وزن 62 کيلو در قهرمانی باشگاههای تهران شرکت کرد.
در ســال بعد از آن در مسابقات قهرمانی آموزشــگاهها وقتی ديد دوست صميمی خودش در وزن او، يعنی 68 کيلو شــرکت کرده، ابراهيم يک وزن
بالاتر رفت و در 74 کيلو شرکت کرد.
در آن ســال درخشش ابراهيم خيره کننده بود و جوان 18 ساله، قهرمان 74
کيلو آموزشگاهها شد.
تبحر خاص ابراهيم در فن لنگ و استفاده به موقع و صحيح از دستان قوی و بلند خود باعث شده بود که به کشتیگيری تمام عيار تبديل شود.
٭٭٭
#سلام_بر_ابراهیم
.
#بیادعلیرضاوبابا
از
#کانال_رمانهای_زیبای_مذهبی
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
#صلوات_نثار
#شهید_ابراهیم_هادی
ودیگر شهدای جاویدالاثر
وپدران ومادرانشون
📚 داستان٩۶٧
🌹سلام بر ابراهیم 🌹
#پارت12
صبح زود ابراهيم با وســائل کشتی از خانه بيرون رفت.
من و برادرم هم راه افتاديم.
هر جایی میرفت دنبالش بوديم!
ِ تا اينکه داخل ســالن هفتتيــر فعلی رفت.
ما هم رفتيم توی ســالن و بين تماشاگرها نشستيم.
سالن شلوغ بود.
ساعتی بعد مسابقات کشتی آغاز شد.
آن روز ابراهيــم چندکشــتی گرفت و همه را پيروز شــد.
تا اينکه يکدفعه نگاهش به ما افتاد.
ما داخل تماشــاگرها تشويقش میکرديم.
با عصبانيت به سمت ما آمد.
گفت:
چرا اومديد اينجا !؟
گفتيم:
هيچی، دنبالت اومديم ببينيم کجا ميری.
بعد گفت:
يعنی چی !؟
اينجا جای شما نيست.
زود باشين بريم خونه.
بــا تعجب گفتم:
مگه چی شــده!؟
جواب داد:
نبايد اينجا بمونين، پاشــين، پاشين بريم خونه.
همينطور کــه حرف ميزد بلندگو اعالم کرد:
کشــتي نيمه نهایی وزن 74
کيلو آقايان هادي و تهرانی.
ابراهيم نگاهی به ســمت تشــک انداخت و نگاهی به سمت ما.
چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک.
ما هم حسابی داد ميزديم و تشويقش ميکرديم .
مربــی ابراهيم مرتب داد ميزد و ميگفت كه چه کاری بکن.
ولی ابراهيم فقط دفاع میکرد. نيــم نگاهی هم به ما ميانداخت. مربی که خيلی عصبانی شده بود داد زد:
ابرام چرا کشتی نميگيری؟
بزن ديگه.
ابراهيــم هم با يك فن زيبــا حريف را از روی زمين بلند کرد.
بعد هم يک دور چرخيد و او را محکم به تشک کوبيد.
هنوز كشتی تمام نشده بود كه از جا بلند شد و از تشک خارج شد.
آن روز از دست ما خيلی عصبانی بود.
فکر کردم از اينکه تعقيبش کرديم ناراحت شده، وقتی در راه برگشت صحبت ميکرديم
گفت:
آدم بايد ورزش را براي قوی شدن انجام بده،
نه قهرمان شدن.
من هم اگه تو مسابقات شركت میكنم میخوام فنون مختلف رو ياد بگيرم.
هدف ديگهای هم ندارم.
گفتم:
مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟!
بعد از چند لحظه سکوت
گفت:
هرکس ظرفيت مشهور شدن رو نداره، از مشهور شدن مهمتر اينه که آدم بشيم.
آن روز ابراهيم به فينال رســيد.
اما قبل از مســابقه نهایی، همراه ما به خانه برگشت!
او عملاً ثابت کرد که رتبه و مقام برايش اهميت ندارد.
ابراهيم هميشه جمله معروف امام راحل را ميگفت:
«ورزش نبايد هدف زندگی شود.»
#سلام_بر_ابراهیم
#رسانه_ی_تنهامسیر
.
#بیادعلیرضاوبابا
از
#کانال_رمانهای_زیبای_مذهبی
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
#صلوات_نثار
#شهید_ابراهیم_هادی
ودیگر شهدای جاویدالاثر
وپدران ومادرانشون
📚 #داستان٩۶٨
🌹سلام بر ابراهیم🌹
#پارت13
این قسمت:قهرمان
راوی: حسين الله كرم
مسابقات قهرمانی 74 کيلو باشگاهها بود. ابراهيم همه حريفان را يکی پس از
ديگری شكست داد و به نيمه نهایی رسيد.
آن سال ابراهيم خيلی خوب تمرين
کرده بود. اکثر حريفها را با اقتدار شکست داد.
اگر اين مســابقه را ميزد حتماً در فينال قهرمان ميشــد. اما در نيمه نهایی خيلي بد کشتی گرفت. بالاخره با يک امتياز بازی را واگذار كرد!
آن ســال ابراهيم مقام سوم را کســب کرد. اما سالها بعد، همان پسری که حريف نيمه نهایی ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند.
آن آقــا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف میکــرد. همه ما هم گوش میکرديم.
تا اينکه رســيد به ماجرای آشــنایی خودش با ابراهيم و گفت: آشنایی ما برمیگردد به نيمهنهایی کشتی باشگاهها در وزن 74 کيلو.
قرار بود من با ابراهيم کشتی بگيرم.
اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد!
آخر هم نگذاشــت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم و گفتم:
اگه ميشه قضيه کشتی خودتان را تعريف کنيد.
او هم نگاهی به من کرد. نََفس عميقی کشــيد و گفت: آن سال من در نيمهنهایی حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً آسيب ديد.
به ابراهيم که تا آن موقع نميشــناختمش گفتم: رفيق، اين پای من آســيب ديده. هوای ما رو داشته باش.
َ ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چشم.
بازیهای او را ديده بودم. توی كشــتی اســتاد بود. با اينکه شــگرد ابراهيم
فنهایی بود که روی پا ميزد. اما اصلاً به پای من نزديک نشد!
ولی من، در کمال نامردی يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزی
به فينال رفتم.
ابراهيم با اينکه راحت ميتونســت من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولی اين کار رو نکرد.
بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاری كرد كه من برنده بشــم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرمانی برای او تعريف ديگهای داشت.
ولی من خوشحال بودم. خوشحالی من بيشتر از اين بود که حريف فينال، بچه محل خودمون بود.
فکر ميکردم همه، مرام و معرفت داش ابرام رو دارن.
اما توی فينال با اينکه قبل از مســابقه به دوســتم گفته بودم که پايم آسيب
ديده، اما دقيقًا با اولين حرکت همان پای آســيب ديــده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روی زمين و بالاخره من ضربه شدم.
آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم حق ابراهيم قهرمانی بود.
از آن روز تــا حالا با او رفيقم. چيزهای عجيبی هم از او ديدهام. خدا را هم شکر ميکنم که چنين رفيقی نصيبم کرده.
صحبتهايش که تمام شد خداحافظی کرد و رفت. من هم برگشتم.
در راه فقط به صحبتهايش فکر ميکردم.
يادم افتاد در مقر ســپاه گيلان غرب روی يکی از ديوارها براي هركدام از رزمندهها جملهای نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند:
«ابراهيم هادی رزمندهای با خصائص پوريای ولی»
#سلام_بر_ابراهیم
.
#بیادعلیرضاوبابا
از
#کانال_رمانهای_زیبای_مذهبی
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
#صلوات_نثار
#شهید_ابراهیم_هادی
ودیگر شهدای جاویدالاثر
وپدران ومادرانشون
39.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منتشر شد... 💣
♦️👌🏻 عزیزان همراه بفرستید برای تک تک دوستان و عزیزانتون تا حق این شهید جاویدالاثر،
این دلاور و الگوی جوونای ایرانی، ادا بشه.
ما رو همراهی کنید در پخش❤️
نماهنگ "#سلام_بر_ابراهیم¦ 🎞🎵
شعر و ملودی: سید صادق آتشی
تنظیم: هادی کولیوند
رکورد: رضا پارساییان
کارگردان: حامد سالاری
🙏🏻❤️ با تشکر فراوان از تیم تولید
(دوستان عزیزم در موزیک و کارگردان خوش ذوق و عوامل پشت صحنه)،
اداره حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس یزد و
سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری یزد که :
ما رو در ساخت این اثر همراهی کردند.
#ایران #فاطمیه #امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای #شهید_ابراهیم_هادی #شهید_گمنام #خرمشهر #کانال_کمیل
#بیادعلیرضاوبابا
🌿🍀🌿🌿🌿🌿🍀🌿
شما و دوستان ارجمندتون هم
به :
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
دعوتید👇👇👇
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
📚 #داستان٩٨٨
#شهدا
#حجاب
#عفاف
#شهید_والامقام
#ابراهیم_هادی
ابراهیم در مقابل نامحرم به شدت حیا داشت .
از صحبت با نامحرم بسیار گریزان بود.
همیشه می گفت :
دنبال ارتباط کلامی با جنس مخالف نرید چون آهسته آهسته خودتون رو به نابودی می کشید .
ابراهیم همیشه می گفت :
اگر خانمها حریم رابطه با نامحرم را حفظ کنند ،
خواهید دید که چقدر آرامش در خانواده ها بیشتر می شود و نامحرم جرأت پیدا نمی کند کاری انجام دهد .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🌷🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🌷🍃🌹
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
🙏اللهم_ارزقنا_شهادت
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
.
#بیادعلیرضاوبابا
از
#کانال_رمانهای_زیبای_مذهبی
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
#صلوات_نثار
#شهید_ابراهیم_هادی
ودیگر شهدای جاویدالاثر
وپدران ومادرانشون
📚 #داستان٩٨٩
#شهید_ابراهیم_هادی
🔰غفلت از سبک زندگی #شهدا بیشترین ضربه را به ما وارد میکند.
"مراقب باشیم که دشمنان قصد دارند روی فرهنگ شهادت🌷 و سبک زندی شهدا خاک بریزند"
🔸ما با ترویج این #سبک_زندگی هم این دنیا و هم اخرت خود را تضمین میکنیم.
تا میتوانید از این گنجینه تمام نشدنی و از این امامزادگان🕌 عشق بهره ببرید"
مثل #ابراهیم باشیم"برای خدا باشیم😇 تا خدا هم برای ما باشد♥️
.
#بیادعلیرضاوبابا
از
#کانال_رمانهای_زیبای_مذهبی
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
#صلوات_نثار
#شهید_ابراهیم_هادی
ودیگر شهدای جاویدالاثر
وپدران ومادرانشون
📚 #داستان٩٩٠
در جبهه یک فرمانده ارتشی داشتیم که خیلی با ابراهیم رفیق بود.
مرتب به ما سر می زد و ابراهیم هم حسابی او را تحویل می گرفت.
تعجب کردم که اینها از کجا همدیگر را می شناسند.
این فرمانده می گفت:
ماجرای آشنایی ما به یک امر به معروف بر می گردد.
یکبار من عمل حرامی انجام دادم و نمی دانستم این کار گناه است.
همان روز دیدم جوانی خوش سیما از سنگر بسیجی ها به سمت من آمد.
بعد از سلام و احوالپرسی،
مقداری میوه تعارف کرد و کمی صحبت کردیم.
بعد مرا از میان جمع بیرون آورد و خیلی محترمانه تذکر داد که :
کار من اشتباه بوده و بهتر است دیگر انجام ندهم.
اینقدر با مهربانی و روی خوش تذکر داد
که شیفته این جوان شدم و مرید اخلاق خوبش شدم.
شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شده اند
،(چون)
امر به معروف و نهی از منکر می کنید و به خدا ایمان دارید.
آل عمران/۱۱۰
📚 #خدای_خوب_ابراهیم
.
#بیادعلیرضاوبابا
از
#کانال_رمانهای_زیبای_مذهبی
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
#صلوات_نثار
#شهید_ابراهیم_هادی
ودیگر شهدای جاویدالاثر
وپدران ومادرانشون
اگر پیامبر و ائمه معصوم بودند پس دلیل #استغفارکردن پیغمبر اکرم(ص) و سایر معصومین(ع) چیست؟ مگر معصومین گناه میکنند؟
✍شهید مطهری: استغفار برای پاکان و نیکان علامت شدت حساسیت روح است. استغفار واقعی حکم این را دارد که انسان یک آینه صاف پاکی داشته باشد و مرتب روی این آینه را با یک دستمال صاف نازکی پاک کند؛ یک گرد مختصری میآید زود دستمال میکشد. یک آینه اگر صاف و شفاف باشد چیزهایی را که چشم هم هرگز آن را نمیبیند و درک نمیکند، نشان میدهد.
اما ممکن است روی دیواری گرد فراوانی بنشیند به طوری که اگر شما یک دستمال روی قسمتی از آن بکشید و نگاه کنید، پر از گرد و خاک باشد ولی وقتی به آن دیوار به همین صورت نگاه میکنید، روی آن گرد و غباری احساس نمیکنید. تازه اگر دیوارِ سیاهی باشد، چنانچه مرکب هم روی آن بریزید این دیوار حساسیتی ندارد و چیزی را نشان نمیدهد. اما اگر یک ذره گرد روی آینه بنشیند آینه نشان میدهد.
برای شخصی مثل پیغمبر اکرم(ص) هر گونه توجهی به غیر خدا حکم گرد روی آینه را دارد. با اینکه در همان حالی که به بندهای توجه دارد یا دارد موعظه میکند یا با زن خودش حرف میزند و یا غذا میخورد هرگز و یک ذره غافل از خدا نیست، اما باز فرق است میان اینکه او همیشه با خدا خلوت کرده باشد و اینکه لحظهای با خلق خدا در عین حال محشور باشد. همه اینها برای او حکم آن گرد را دارد که روی آینه مینشیند. هر چه که بیشتر استغفار کند حساسیتِ بیشترِ آن آینه را نشان میدهد.
📚 آشنایی با قرآن، ج14، ص249-248
✅ .
#بیادعلیرضاوبابا
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
#صلوات_نثار
#شهید_ابراهیم_هادی
ودیگر شهدای انقلاب ودفاع مقدس و در مادران آنها
🔸ابلاغ رسمی سازمان ملل به اعضا جهت استفاده از عبارت کامل خلیج فارس و پرهیز از به کاربردن عبارات معجول و حتی واژه خلیج.
.
#بیادعلیرضاوبابا
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
#صلوات_نثار
#شهید_ابراهیم_هادی
ودیگر شهدای جاویدالاثر
وپدران ومادرانشون
📚 #داستان١٠٢٣
🌹سلام بر ابراهیم🌹
کمی مکث کردم و چیزی نگفتم. بعد به راه ادامه دادم. اما خیلی به صفای درون و حال ابراهيم غبطه می خوردم.
فردای آن روز ابراهیم را دیدم. می گفت: دیگر هیچوقت بدون پول از خانه بیرون نمی آیم. تا شبیه ماجرای دیروز تکرار نشود.
رسیدگی ابراهیم به مشکلات مردم، مرا یاد حدیث زیبای حضرت سیدالشهداء انداخت که می فرمایند: «حاجات مردم به سوی شما از نعمت های خدا بر شماست، در ادای آن کوتاهی نکنید که این نعمت در معرض زوال و نابودی است »
اواخر مجروحیت ابراهیم بود. زنگ زد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: ماشینت رو امروز استفاده می کنی!؟
گفتم: نه، همینطور جلوی خانه افتاده. بعد هم آمد و ماشین را گرفت و گفت: تا عصر بر می گردم.
عصر بود که ماشین را آورد. پرسیدم: کجا می خواستی بری!؟ گفت: هیچی، مسافرکشی کردم! با خنده گفتم: شوخی می کنی!؟
گفت: نه، حالا هم اگه کاری نداری پاشو بریم، چند جا کار داریم.
خواستم بروم داخل خانه. گفت: اگر چیزی در خانه دارید که استفاده نمی کنی مثل برنج و روغن با خودت بیاور.
رفتم مقداری برنج و روغن آوردم. بعد هم رفتیم جلوی یک فروشگاه. و ابراهیم مقداری گوشت و مرغ و... خرید و آمد سوار شد. از پول خردهائی که به فروشنده میداد فهمیدم همان پول های مسافر کشی است.
بعد با هم رفتیم جنوب شهر، به خانه چند نفر سر زدیم. من آنها را نمی شناختم. ابراهیم در می زد، وسائل را تحویل می داد و می گفت: ما از جبهه
آمده ایم، اینها سهمیه شماست! ابراهیم طوری حرف می زد که طرف مقابل اصلا احساس شرمندگی نکند. اصلا هم خودش را مطرح نمی کرد.
بعدها فهمیدم خانه هایی که رفتیم، منزل چند نفر از بچه های رزمنده بود. مرد خانواده آنها در جبهه حضور داشت.
برای همین ابراهیم به آنها رسیدگی می کرد.
کارهای او مرا به یاد سخن امام صادق انداخت که می فرماید: سعی کردن در برآوردن حاجت مسلمان بهتر از هفتاد بار طواف دور خانه خداست و باعث در امان بودن در قیامت می شود
این حدیث نورانی چراغ راه زندگی ابراهیم بود. او تمام تلاش خود را در جهت حل مشکلات مردم به کار می بست.
#سلام_بر_ابراهیم
.
#بیادعلیرضاوبابا
از
#کانال_رمانهای_زیبای_مذهبی
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
#صلوات_نثار
#شهید_ابراهیم_هادی
ودیگر شهدای جاویدالاثر
وپدران ومادرانشون
📚 #داستان١٠٢۴
🌹سلام بر ابراهیم🌹
حاجات مردم و نعمت خدا
جمعی از دوستان شهید
همراه ابراهیم بودم. با موتور از مسیری تقریبا دور به سمت خانه بر می گشتیم. پیرمردی به همراه خانواده اش کنار خیابان ایستاده بود. جلوی ما دست تکان داد و من ایستادم.
آدرس جائی را پرسید. بعد از شنیدن جواب، شروع کرد از مشکلاتش گفت.
به قیافه اش نمی آمد که معتاد یا گدا باشد. ابراهیم هم پیاده شد و جیب های شلوارش را گشت ولی چیزی نداشت.
به من گفت: امیر، چیزی همرات داری؟! من هم جیب هایم را گشتم. ولی به طور اتفاقی هیچ پولی همراهم نبود.
ابراهیم گفت: تو رو خدا باز هم بین. من هم گشتم ولی چیزی همراهم نبود.
از آن پیرمرد عذرخواهی کردیم و به راهمان ادامه دادیم. بین راه از آینه موتور، ابراهیم را می دیدم. اشک می ریخت!
هوا سرد نبود که به این خاطر آب از چشمانش جاری شود، برای همین آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم: ابرام جون، داری گریه می کنی؟!
صورتش را پاک کرد. گفت: ما نتوانستیم به یک انسان که محتاج بود کمک کنیم. گفتم: خب پول نداشتیم، این که گناه نداره. گفت: می دانم، ولی دلم خیلی برایش سوخت. توفيق نداشتیم کمکش کنیم.
#سلام_بر_ابراهیم
.
#بیادعلیرضاوبابا
از
#کانال_رمانهای_زیبای_مذهبی
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
#صلوات_نثار
#شهید_ابراهیم_هادی
ودیگر شهدای جاویدالاثر
وپدران ومادرانشون
#امام_باقر_علیه_السلام:
ثَلاثةٌ مِنْ أفْضَلِ الاَعْمالِ:
شِبْعـَةُ جُوْعـَةِ المُسْلِمِ وَ تَنْفيسُ كُرْبَتِهِ وَ تَكْسُو عَوْرَتَهُ.
سه چيز از برترين اعمال است: سير كردن گرسـنگى مسلمـان، زدودن غم مسلمان،
پوشاندن زشتى و عيب او.
مصادقة الأخوان، ص 44
طراحی #تایپوگرافی|امام محمد باقر علیه السلام
طراح|علی ناصری | 1401| 2023
.
#بیادعلیرضاوبابا
🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺🍃🌸🌺
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
💐 @kashkoolesalavat
#صلوات_نثار
#شهید_ابراهیم_هادی
ودیگر شهدای جاویدالاثر
وپدران ومادرانشون
📚 #داستان١٠۶۵
#شهید_ابراهیم_هادی
🔰غفلت از سبک زندگی #شهدا بیشترین ضربه را به ما وارد میکند.
"مراقب باشیم که دشمنان قصد دارند روی فرهنگ شهادت🌷 و سبک زندی شهدا خاک بریزند"
🔸ما با ترویج این #سبک_زندگی هم این دنیا و هم اخرت خود را تضمین میکنیم.
تا میتوانید از این گنجینه تمام نشدنی و از این امامزادگان🕌 عشق بهره ببرید"
مثل #ابراهیم باشیم"برای خدا باشیم😇 تا خدا هم برای ما باشد♥️
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#بیادعلیرضاوبابا
🌿🍀🌿🌿🌿🌿🍀🌿
شما و دوستان ارجمندتون هم
به :
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
دعوتید👇👇👇
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
📚 #داستان١٠۶۶
#شهدا
#حجاب
#عفاف
#شهید_والامقام
#ابراهیم_هادی
ابراهیم در مقابل نامحرم به شدت حیا داشت .
از صحبت با نامحرم بسیار گریزان بود.
همیشه می گفت دنبال ارتباط کلامی با جنس مخالف نرید چون آهسته آهسته خودتون رو به نابودی می کشید .
ابراهیم همیشه می گفت : اگر خانمها حریم رابطه با نامحرم را حفظ کنند ، خواهید دید که چقدر آرامش در خانواده ها بیشتر می شود و نامحرم جرأت پیدا نمی کند کاری انجام دهد .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🌷🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🌷🍃🌹
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
🙏اللهم_ارزقنا_شهادت
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
#بیادعلیرضاوبابا
🌿🍀🌿🌿🌿🌿🍀🌿
شما و دوستان ارجمندتون هم
به :
#کانال_کشکول👇👇👇
#صلوات_بر_محمدوآل_محمدص
دعوتید👇👇👇
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید ابراهیم هادی میگفت:
امروز کسی نیومد پیشم مشکلشو حل کنم...
نکنه دیگه خدا منو لایق نمیدونه
به بندههاش خدمت کنم 😔
اینجوری بود که خریدنش...
#شهید_ابراهیم_هادی #کانال_کمیل
📆 تاریخ شهادت: ۶۱/۱۱/۲۲
دوستان خودرا
به کانال
#کشکول_صلوات_برمحمدوآلمحمددعوت کنید👇👇👇
💐 @kashkoolesalavat
💐 @kashkoolesalavat
درخلوت خودم بودم که
صدا زدی مرا...
نه اینکه من خود آمده باشم...
تو مرا خواندی...
و راهم دادی به دنیای زیبایت...❤️
تو هادی دل هایی....🌼
#شهید_ابراهیم_هادی
ابراهـیم می گفت :
چـادر یادگار حضرت زهرا (س) است ؛
ایمان یڪ زن وقتی کامل میشود که حجـاب را کامل رعایت ڪند ...
#هـادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#چادر_یادگار_مادر
#شبتون_شهدایی
@mahman11
🌱ازش پرسیدم :
این همه به فقیران کمک میکنی چیزی برای خودت باقی می ماند؟!
خیلی آرام گفت :
من کاره ای نیستم .
من فقط وسیله هستم .
روزی دهنده خداست
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
30.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷شباهت شهید ابراهیم هادی به حضرت عباس ع
✨یادی کنیم از شهید ابراهیم هادی که الگو و جوانمردیش را از حضرت عباس ع گرفته بود.
راوی: سردار رمضانی، همرزم شهید ابراهیم هادی که از کانال کمیل برگشتهاند.
#صلَّی_اللهُ_عَلَیکَ_یَا_اَبَاعَبدِاللهِ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#شهید_ابراهیم_هادی🕊🌷
#ما_ملت_شهادتیم
#رفیق_شهیدم
#نمازشب
#بازگفت
#شهدا
@bazgoft_media
مشکلی داشتم که به شدت ذهنم را مشغول کرده بود
یک شب در عالم رویا جوانی را دیدم که قول داد مشکل من را بر طرف کند
نامش را که پرسیدم گفت: گمنام هستم...
چند روز بعد به طرز معجزه آسایی مشکل بزرگ زندگی من حل شد
چند شب بعد همان جوان را در خواب دیدم و از او تشکر کردم
ایشان به من گفت: حالا که مشکل حل شده، شما هم تلاش کن و قول بده که حجابت را بیشتر از قبل حفظ کنی.
مدتی بعد در اینترنت دنبال مطلبی می گشتم
یک باره عکسی را دیدم که چهره اش برام آشنا بود
سریع عکس را باز کردم
این تصویر همان جوانی بود که خود را گمنام معرفی کرده بود
عکس را که باز کردم دیدم نام
آن جوان را نوشته: " شهید ابراهیم هادی"
#شهید_ابراهیم_هادی 🕊
https://eitaa.com/yamahdiadrekni72