🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#خاطرات_شهدا
#یاد_یاران
#سردار_شهید
#حاج_محمدابراهیم_همت
سکوت همه جا را فرا گرفته بود و صدا فقط طنین صدای حاج همت بود و "صلوات" گاه به گاه بچهها. تو همین اوضاع پچ پچی توجهها را به خود جلب کرد. صدای یکی از بسیجیهای کم سن و سال لشگر بود که داشت با یکی از دوستاش صحبت میکرد.
فرمانده دسته هرچی به این بسیجی تذکر میداد که ساکت شود و به صحبتهای فرمانده لشگر گوش کند، توجهی نمیکرد. شیطنتش گل کرده بود و مثلاً میخواست نشان بدهد که بچه بسیجی از فرمانده لشگرش نمیترسد. خلاصه فرمانده دسته یک، برخوردی با این بسیجی کرد و همهمهای اطراف آنها ایجاد شد.
سرو صداها که بالا گرفت، بالاخره حاج همت متوجه شد و صحبتهایش را قطع کرد و پرسید: « برادر! اون جا چه خبره؟ یک کم تحمل کنید زحمت رو کم میکنیم ».
کسی از میان صفوف به طرف حاجی رفت و چیزی در گوشش گفت. حاجی سری تکان داد و رو به جمعیت کرد و خیلی محکم و قاطع گفت: « آن برادری که باهاش برخورد شده بیاد جلو .»
سکوتی سنگین همه میدان صبحگاه را فرا گرفت و لحظاتی بعد بسیجی کم سن و سال شروع کرد سلانه سلانه به سمت جایگاه حرکت کردن .
حاجی صدایش را بلندتر کرد : « بدو برادر! بِجُنب»
بسیجی جلوی جایگاه که رسید، حاجی محکم گفت : « بشمار سه پوتین هات را در بیار » و بعد شروع کرد به شمردن.
بسیجی کمی جا خورد و سرش را به علامت تعجب به پهلو چرخاند .
حاجی کمی تن صدایش را بلندتر کرد و گفت : « بجنب برادر! پوتین هات »
بسیجی خیلی آرام به باز کردن بند پوتین هایش مشغول شد، همه شاهد صحنه بودند.
بسیجی پوتین پای راستش را که از پا بیرون کشید، حاجی خم شد و دستش را دراز کرد و گفت : « بده به من برادر !»
بسیجی یکهای خورد و بی اختیار پوتین را به دست حاجی سپرد. حاجی لنگه پوتین را روی تریبون گذاشت و دست به کمرش برد و قمقمهاش را درآورد. در آن را باز کرد و آب آن را درون پوتین خالی کرد.
همه هاج و واج مانده بودند که این دیگر چه جور تنبیهی است؟
حاجی انگار که حواسش به هیچ کجا نباشد، مشغول کار خودش بود و یکدفعه پوتین را بلند کرد و لبه آن را به دهان گذاشت و آب داخلش را نوشید و آن را دراز کرد به طرف بسیجی و خیلی آرام گفت : « برو سرجایت برادر !»
بسیجی که مثل آدم آهنی سرجایش خشکش زد بود پوتین را گرفت و حاجی هم بلند و طوری که همه بشنوند گفت : « ابراهیم همت خاک پای همه شما بسیجیهاست. ابراهیم همت توی پوتین شما بسیجیها آب میخوره ».
جوان بسیجی یکدفعه مثل برق گرفتهها دستش را بالا برد و فریاد زد : برای سلامتی فرمانده لشگر حق، "صلوات" و انفجار "صلواتگ ، محوطه صبحگاه را لرزاند .
#مردان_بی_ادعا
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک خانواده برزيلی در حاشيه جام جهانى قطر در شهر دوحه به صورت دسته جمعى به اسلام مشرف شدند
#امام_زمان #جام_جهانی
🔰آثار #تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها
🌟خشنودی خداوند، دوری کردن شیطان
امام باقرعلیه السلام فرمود: هرکس تسبیح حضرت زهرا (س) را بگوید، سپس طلب آمرزش کند، آمرزیده خواهد شد. این تسبیح به زبان یکصد مرتبه است، ولی در میزان عمل یک هزار تسبیح به حساب میآید و شیطان را دور و خداوند رحمان را خوشنود میسازد.
❤️ بعد از هر نماز ❤️
« اَللهُ اَکْبَر » ۳۴ بار
« اَلْحَمْدُلِلّٰه » ۳۳ بار
« سُبْحٰانَ الله » ۳۳ بار
📚 منبع:
کافی ج ۳ ص ۳۴۳
معانی الاخبار ص ۱۹۳
﷽
💌مادر شهید
فرق مادر شهید
با تمام مادران دیگر زمین
خلاصه می شود به این:
مادر شهید
پیش از آن که
مادر شهید می شود
"شهید" می شود...
#زن_عفت_افتخار
#پنجشنبه های شهدایی
شب جمعه #دعای_کمیل که می خواند....
اشک همه را در می آورد
بلند می شد راه می افتاد توی بیابان
پای برهنه روی رملها می دوید
گریه می کرد و #امام_زمان را صدا می زد
بچه ها هم دنبالش زار می زدند
می افتاد بی هوش می شد ...
به هوش که می آمد
می خندید جان می گرفت
دوباره بلند میشد می دوید ضجه می زد...
صبح که می شد #ندبه می خواند...
#یابن_الحسن یابن الحسن می گفت...
ناله هایش تمامی نداشت...
اشک بچه ها هم...
#قهرمان_من ؛ #شهید_مصطفی_ردانی_پور
🍃🌹
ای شهدا....!🍃🌷
شنیده ام شب جمعه،
زانو به زانو می نشینید؛
مادر می آید
و خودش برایتان
روضه گودال می خواند... .
#به_یادتان_هستیم💚
#یادمان_باشید ❤️
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کردید، آنها شما را نزد سیدالشهدا(ع) یاد میکنند.
بیاد #شهید_ابراهیم_هادی
شادی روحش صلوات 🌺
پایگاه خیمهگاه ولایت.mp3
2.3M
قبل از خوابیدن، سلام بدهیم به ساحت مقدس امام حسین علیه السلام.
البته درستش این است که بگوییم امام حسین علیه السلام سلام کرد و ما جواب دادیم.
چون محال است کسی در سلام کردن از پیامبر و اهلبیت علیهم السلام پیشی گرفته باشد.
همه باهم زمزمه کنیم:
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
#سلام_مولا_جان ✋
#آقا_جانم ❤🌹
🌼 عاقبٺ نور توپهناے جهان میگیرد
🌼 جسم بی جان زمین از تو توان میگیرد
🌼 سالها قلب من از دوریتان مرده ولی
🌼 خبرے از تو بیاید ضربان میگیرد
🌹💞ا للهم عجل لولیک الفرج 💞🌹
#صبحتون_مهدوی 💚
💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 💐
🌷 اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷
─┅─═इई🍂🍁🍂ईइ═─
🔴چگونہ میتوان با "امامزمان"
رابطہ معنوی برقرار ڪرد؟
نخستین قدمها برای ایجاد ارتباط معنوی امام عصر(ع)
🔹خواندن #دعایعهد در هر صبحگاه؛
🔹عرض سلام خدمت آن حضرت در آغاز و پایان هر روز؛
🔹خواندن #زیارتآلیاسین یا #دعایندبہ در هر روز جمعہ؛
🔹دعا برای سلامتی آن حضرت در مواقعی چون قنوت نماز و تعقیب نمازهای روزانہ؛
🔹خواندن نماز امامزمان؛
🔹توسل بہ آن حضرت در مواقع سختی و مشکلات و...
❌ لازم نیست همہ این ڪارها را بہ یڪباره و همزمان آغاز ڪنید،
🔹🔹یڪی دو مورد از ڪارهای یاد شده را انتخاب و سعی ڪنید بہ طور مرتب و مستمر آن را انجام دهید و بہ تدریج کارهای دیگر را نیز بہ برنامہ خود اضافه ڪنید.
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
🌷 خاطرات شهید همت:
🌿 یک شال مشکی انداخته بود. خیلی زیبا شده بود.
مهدی چند روزه بود تازه خبر شده بود.
نیمه شب بود. آمد و کنارمان نشست. تا خود صبح با هم گفتیم و خندیدیم.
بچه را بغل گرفت و دو زانو نشست. از مهدی چشم بر نمی داشت. توی گوشش اذان گفت و شروع کرد به حرف زدن با او؛ انگار با یک مرد طرف بود.
بعضی وقت ها چه قدر دل تنگ آن لحظه می شوم.
🥀💐🌹🕊🌹💐🥀
#سالروز_شهادت
#خاطرات_شهدا
#عقرب_زرد
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#علی_چیت_سازان
همه نیروهایش در عملیات شهید شدند و او تنها مانده بود و باید عقب نشینی می کرد. در این میانه، با گروهانی از نیروهای بعثی مواجه شد. سینه را سپر کرد و گفت: من علی چیت سازیان هستم، عقرب زرد. حال دیگر خود دانید اگر می خواهید مقاومت کنید من تا آخرین گلوله با شما خواهم جنگید در غیر این صورت تسلیم شوید تا جان سالم به در برید. وحشت بر جانشان افتاد از بس که درباره شهامت هایش از فرماندهانشان شنیده بودند و خود را تسلیم کردند، گروهان به حرکت در آمد و علی دور آنها می چرخید. دیده بان فریاد زد که گروهانی در حال پیشروی است و باز هم فریادی دیگر که دست نگه دارید، شلیک نکنید به نظر می رسد علی باشد. نزدیک و نزدیکتر شدند بله علی بود و گروهانی که به اسارت گرفته بود .
🌹 🌹
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🦋تهذیب نفس به سبک شهید هادی
✨جعفر جنگروی تعریف میکرد که یکبار بعد هیئت داشتیم با بچهها حرف میزدیم. ابراهیم توی اتاق دیگه تنها نشسته بود و توی حال خودش بود.
وقتی بچهها رفتن. اومدم پیش ابراهیم، هنوز متوجه حضور من نشده بود. با تعجب دیدم هرچند لحظه یکبار سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش میزنه. یکدفعه گفتم: “چیکار میکنی داش ابرام؟!”
✨انگار تازه متوجه حضور من شده باشه از جا پرید و از حال خودش خارج شد. بعد مکثی کرد و گفت: “هیچی، هیچی، چیزی نیست”.
✨گفتم:”به جون ابرام ولت نمیکنم. باید بگی برا چی سوزن زدی تو صورتت”
مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدمهایی که بغض کردهاند گفت:
♨️“سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه.”
✨اون زمان نمیفهمیدم که ابراهیم چکار میکنه و این حرفش چه معنی داره!
ولی بعدها وقتی تاریخ زندگی بزرگان رو میخوندم. دیدم که اونها برای جلوگیری از آلوده شدن به گناه (حتی فقط یک نگاه به نامحرم که برای خیلی از ماها عادی شده)چنین تنبیههائی برای خودشون داشتن.
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🕊هر #صبح به رسم نوکری
از ما تورا سلام
🦋 ای مانده در میان قائله #تنها
تو را سلام✋
🕊 ما هرچہ خوب و #بد
به درِخانه ی توییم♥️
🦋از نوکران #مُنتظر
آقا تو را ســلام
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃