Tahdir joze17.mp3
3.8M
#ویژه_ماه_مبارک_رمضان
💠 تحدیر قران کریم 💠
🎙با صوت دلنشین استاد معتز آقایی
#جزء_هفدهم
╔═.🍃.═══════╗
🌼@khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
💠خادم
.
سیره قرآنی سفارش شده از امام خامنه ای (مدظله العالی)
قرآن خواندن هرروز را فراموش نکنید. هر روز حتما قرآن بخوانید هر مقداری می توانید، آنهایی که ترجمه ی قرآن را میفهمید با تدبیر به ترجمه نگاه کنند. آنهایی که ترجمه ی قرآن را نمی فهمند یک قرآن مترجم خوب - که الحمدلله زیاد هم داریم - کنار دستشان بگذارند و به ترجمه آن نگاه کنند. ممکن است ده دقیقه صرف وقت کنید و یک صفحه یا دو صفحه بخوانید اما هر روز بخوانید این را یک سیره ی قطعی برای خودتان قرار دهید. علامت بگذارید؛ فردا از دنباله اش بخوانید.
(بیانات در دیدار اعضای دولت 1384/6/8)
@khademngoo
گوجهسبز را تگرگ زد!
دو روز قبل، از کنار یک میوهفروشی رد میشدم، گوجهسبز داشت، روی آن نوشته بود؛ 55000! با کمی تردید و تعجب پرسیدم:
ببخشید! قیمت گوجهسبز چقدره؟
گفت: 55 هزار تومن!
راهم را گرفتم و رفتم.
دیروز دیدم یک ماشین، گوجهسبز میفروخت، روی آن نوشته بود؛ 8000! با کمی تردید و تعجب پرسیدم:
ببخشید! قیمت گوجهسبز چقدره؟
گفت: 8 هزار تومن!
گفتم: چرا؟!
گفت: دیشب تگرگ، گوجهسبزها رو لکهدار کرده!
من نمیدانم آنتگرگ، انتقام طبیعت بود یا نبود اما تأثیر رفتارهای خوب و بدِ افراد، در طبیعت، یکی از آموزههای دینی، و از گزارههای فلسفی است؛ این آموزه در عصر حاضر، چون مورد تمسّخر برخی نگاههای مادی، زمینی، و بریدهی از آسمان قرار گرفته، خیلی از باورمندان میترسند با صدای بلند بگویند:
به دیگران رحم کنید تا نظام آفرینش به شما رحم کند!
اما این یک واقعیت است و نباید اجازه دهیم عدهای با تمسخر، این آموزهی کنترلکننده را از افق باورها بهزیر بکشند؛
مرحوم علامهی طباطبائی، در تفسیر المیزان، در موارد متعددی، به تبیین این آموزهی دینی و فلسفی پرداخته؛ از جملهی آنها ذیل آیهی شریفهی فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا (10) يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَارًا (11)نوح
مرحوم علامه ذیل آیات دیگری نیز به این بحث پرداختهاند از قبیل؛ شوری27و 30، جن 16، مائده3، انفال 53، هود52، رعد11، نحل112، شعرا152 و...
✍️ #استاد_احمد_فربهی
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠(به هنگام دفن رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: همانا شكيبایی نيكوست جز در غم از دست دادنت، و بی تابی ناپسند است جز در اندوه مرگ تو، مصيبت تو بزرگ، اما مصيبتهای پيش از تو و پس از تو ناچيزند.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت292
╔═.🍃.═══════╗
🌼@khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠 همنشين بی خرد مباش، كه كار زشت خود را زيبا جلوه داده، دوست دارد تو همانند او باشی.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت293
╔═.🍃.═══════╗
🌼@khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
🌺هر روز معرفی یک شهید بزرگوار
#شهید_محمدرضا_دهقان
مادرت میگوید از همان اول هم با دیگر فرزندانش تفاوت داشتی و شیطنت های خاص بچگی ات تورا ورد زبان ها کرده بود. مادر با قد کشیدنت ؛ زمزمه میکرد لا حول و لا قوه الا بالله تا مبادا جوان رعنایش را چشم بزنند.
با خاطرات #دفاع_مقدس پدرت قد کشیدی و بخشندگی را خوب اموخته بودی که تمام وسایل پدرت را به دوستانت هدیه میدادی. حرف هایت هم که دنیایی جداگانه میطلبد؛#انجام_واجبات_و_ترک_محرمات.
خوب به یاد سپرده بودی جمله ای را که میگوید *رفیق شهید ؛ شهیدت میکنه* و اینگونه بود که تمام وجودت را مامور خدا کرده بودی که شبیه #رفیق_شهیدت #رسول_خلیلی شوی.
گمنامی را از او یاد گرفتی و نام جهادی برگزیدی تا مبادا کسی تورا بشناسد و شهوت دنیا زمین گیرت کند. همیشه غصه ی غربت مزار #شهید_محمودرضا_بیضایی بر دلت بود ؛همانی که نام جهادی اش حسین نصرتی بود و تو به سبب علاقه ات نام جهادی حسین را از او هدیه گرفتی .
میگویند فرمانده شهید اصغر وصالی را هم بسیار یاد میکردی و درنهایت نامی برگزیدی که عطر و بوی شهدای دلت را داشت ؛ *حسین وصالی*
#شهیدانه
#روزهای_فرد
#ادمین_شهیدانه
╔═.🍃.═══════╗
🌼@khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
☆∞🦋∞☆
#تلنگر🔔
بزرگے گفتـــــ : وابسته به خدا شويد.
❗️پرسيدم: چطورے؟
گفتـــــ : چطورے وابسته به يه نفر ميشے؟
گفتم: وقتے زياد باهاش حرفـــــ ميزنم زياد ميرم و ميام.
گفتـــــ : احسنتـــــ ! زياد با خدا حرفـــــ بزن، زياد با خدا رفتـــــ و آمد ڪن.
وَإِذَا سَأَلَڪَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّے قَرِیبٌــــــ أُجِیبُـــــ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَان (بقره-186)
💠 خادم
╔═.🍃.═══════╗
🌼@khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
#سیمایامامزمانعلیهالسلامدرقرآن
👈سورهفصلت👉
🏝سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَیءٍ شَهید.
سوره فصلت آیه 53🏝
⚘بهزودى نشانه هاى خود را در اطراف (جهان) و در خودشان به آنان مى نمایانیم، تا اینكه براى آنان آشكار شود كه او حق است؛ و آیا كافى نیست كه پروردگارت بر هر چیز گواه است؟! (53)⚘
🌟ابوبصیر گوید: دربارهی تفسیر آیه: سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الآفَاقِ و فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّی یتَبَینَ لهُمْ أَنَّهُ الحَقُّ از امام صادق علیه السلام سؤال کردم. آن حضرت فرمود: «خداوند در وجودشان مسخشدن و در جهان، تنگ شدن عرصه ی هستی بر آنان را به ایشان نشان می دهد. در نتیجه آنان به قدرت خداوند در وجودشان و جهان هستی پی میبرند. همچنین حَتَّی یتَبَینَ لهُمْ أَنَّهُ الحَقُّ به معنای خروج قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که حقیقتی از سوی پروردگار است که بیتردید مردم او را خواهند دید.
الکافی ج8ص381
[1] ( 4) فصّلت: 53
#رمضان_الکریم
💠 خادم
╔═.🍃.═══════╗
🌼@khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
⚠️ تلنگر
#انتظار هم شد ڪار ...❓
✍ یاد گرفته ایم #جمعه به جمعه اعلام ڪنیم ڪه نیآمد ...❗️
خب نیامد ،حالا تو برنامهات چیست ...❓
چرا قدم برنمیدارے ...❓
بخدا او منتظر ماست ...
منتظر یڪ قدم برداشتن ما ...
چقدر بَد ڪه بعد این همه سال، آبـے از ما گرم نشده ...
اولین مخاطب این صحبتها خود من بودم ...
اصلا باور کن شان نزول حرفام خودم بودم ...☹️
رفیق❗️
تا جوونیم باید یه ڪارے بڪنیم ...❗️
یامهدے 🌸
#تلنگر
💕🧡💕
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
#نماز_خوب
💠 خادم
╔═.🍃.═══════╗
🌼@khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
🏝#یا_الهنا🏝
✍ خیلی وقت است که زمانِ توبه رسیده و ... خبر نداریم!
💎توبه از تمام لا اله الّا الله هایِ از سر عادت.
💎توبه از تمام نمازهای پُر از رخوت.
💎توبه از همهی سجاده هایی که قرار بود حجلهی عاشقی باشد و در خلوت، پهن شود؛
اما در شلوغترین جایِ خانه افتاد ...
#رمضان_الکریم
💠 خادم
╔═.🍃.═══════╗
🌼@khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏝روزهفدهمماهمیهمانیخدا
👈سورهفصلت👉
#رمضان_الکریم
💠 خادم
╔═.🍃.═══════╗
🌼@khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
16.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🌹چه قدر زیباست این انیمیشن*
*🔻ظهور منجی عالم حضرت صاحب الزمان عج*
*🔻خیلی زیباست! حتما ملاحظه کنید و برای دیگران نیز حتما ارسال کنید.*
💠 خادم
╔═.🍃.═══════╗
🌼@khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
🌷مهدی شناسی ۳۳🌷 🔷تمام گره های ریز و درشت ما به دست امام باز می شود و اگر این را بدانیم،دلمان شیف
🌷مهدی شناسی ۳۴🌷
🔷وقتی پرده می گذاریم،یعنی رابطه ی چندان خوبی با نور مستقیم خورشید نداریم؛چون محدود هستیم و ضیق وجودی داریم و اگر اندکی بیشتر با این چشم محدودمان به او نگاه کنیم،کور می شویم.
🔷یعنی چون محدودیم،از او کناره می گیریم؛نه فقط به خاطر این که او قوی است.بلکه به خاطر این که ظرفیت ما کم است و تحمل این همه نور را ندارد.
🔷خورشید این طور نیست که بگوید:حالا که محدودی،من هم غروب می کنم!
🔷او آن قدر مهربان است که با وجود پرده ها و محدودیت ها سعی می کند از هر روزنه ای که شده،نور خود را برساند.
🔷اصل وجود امام در میان مردم برکت است.امام باقر علیه السلام می فرمایند:"به درستی که خداوند به واسطه ی یک مومن حقیقی،نابودی را از قریه ای برمی دارد."
🔷اگر امام مهدی علیه السلام نبود اوضاع و احوال هستی،هرگز چنین نبود؛نه آب شیرینی پیدا می شد تا انسان بنوشد و نه هوای سالمی که استنشاق کند.روزی ها هم این طور بر اهل زمین سرازیر نمی شد.
🔷وجود ایشان در کل هستی است که اینچنین بلاها را نگه داشته است.
#مهدی_شناسی
╔═.🍃.═══════╗
🌼@khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند بندهاش را از هيچ چيز نهى نكرده، مگر آنكه مىداند كه او توان ترك آن را دارد و او را به هيچ چيز امر نكرده، مگر آنكه مىداند كه او توان انجام آن را دارد
.»
بسيارى از مشكلات و مصيبتها در زندگى فرد يا جامعه، ناشى از اعمال نادرست و گناهان خود انسان بوده كه با دست خود، زمينه آن را فراهم ساخته و لازمه قانون علّيت در جهان است.
به عنوان مثال، استعمار و استثمار ملتهاى محروم توسط قدرتهاى بزرگ و ستمهايى كه از سوى حكومتهاى ستمگر بر مردم مىشود، در اثر سكوت، تسليم و يا همكارى خود مردم با حاكمان ستمگر و وجود تفرقه و اختلاف در ميان ملتهاست. بیان قرآن کریم چنین است: (إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ؛ هرگز براى سنّت خدا تبديلى نخواهى يافت و هرگز براى سنّت الهى تغييرى نمىيابى)
*انتخاب درست*
مردم خیلی قدرت دارند اما بعد انتخاب کردن اون قدرت را می دهند به فرد منتخب. اگر فرد منتخب ضعیف بود ، مردم هم ضعیف می شوند. ضعف اقتصادی و ضعف امنیتی و... چشم ها را باید شست و به حرف امام جامعه گوش باید داد تا ضعیف نشویم.
این کانال به خاطر قیمتاش و جایزههاش ایتا ترکونده😱
⭐️مانتو⭐️شلوار⭐️لباس زیر
⭐️ستخونگی
#شروع_قیمتها_از_60_هزار_تومان
#ارسال_با_پیک
ارسال فوری به سراسر کشور✈️✈️✈️
کانال😍👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/4148887599Cfdeb46df60
وارد شو ضرر نمیکنی😘😜
✅مورد تایید ما😉باخیال راحت خرید کنید
#قسمت_۳۶
انگشت اشاره اش را به سمت گیسو گرفت و تکان داد و گفت: - اینبار میگذرم اما این آخرین باریه که همچین چیزی رو ازت میبینم دختر.
خشم سراپای گیسو را در بر گرفت چرا برای چند لحظه فکر کرده بود که پدرش آدم دیگریست و او اشتباه کرده است؟؟ شخصی که روبه رویش نشسته
همان آدم سخت گیر گذشته است بلند شدو به پدرش پشت گردو از الاچیق خارج شد با دو خود را به عمارت رساند و به اتاقش رفت، در دل خود را لعنت کرد که چرا به حرف سبحان گوش کرده.
مادرش از صبح به این طرف و آن طرف میرفت و دستپاچه بود. گیسو اصلا از این حرکات مادرش سر در نمی آورد. نمیدانست آشفتگی مادرش چه دلیلی
میتواند داشته باشد أخر طاقت نیاورد و به سمت مادرش رفت مامان چی شده چرا انقدر پریشونی؟ هی این طرف و اون طرف میری یه جابند نمیشی"
مادرش به سمت گیسو برگشت و گفت ؛ - شب مهموم داریم دختر، بخاطر همینه که انقدر مضطربم
گیسو با تعجب گفت:
مامان ؟ بخاطر یه مهمونیه ساده انقدر هول و ولا داری؟ ازت بعیده ها؟! مگه کیا قرار بیان که اینجوری استرس گرفتی
مادرش نشست تا نفسی تازه کند، با هن هن گفت
چند وقتی میشه که بابات بایکی شریک شده، خیلی از خودش و خانواده اش تعریف میکنه، خیلی هم قبولشون داره، صبح بهم گفت که برای شام وعده
گرفته و دعوتشون کرده، اونجوری که بابات ازشون تعریف میکنه معلومه که آدمهای درست | و حسایی هستند دلم میخواد همه چیز عالی پیش بره، آبروی
#به_وقت_رمان
💠 خادم
╔═.🍃.═══════╗
📚 @khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
#قسمت_37
پدرت باید حفظ بشه. به هرحال غريبه ا ن و برای اولین بار دعوت شدن باید آبرو داری کنیم توام پاشو یکم بهم کمک کن، از کت کول افتادم دختر
ابتدا تعجب کرد که چطور تا امروز چیزی از این شریک و شراکت جدید پدرش نشنیده بود. اما بعد پوزخند بیصدایی زدو در دل گفت (باز کدوم مادر مرده
ای رو گیر آوردیسن و میخواین ثروت و شهرتتون رو به رخشون بکشید و حتما قرار ده مدل غذا درست کنید و از شیر مرغ تا جون آدمیزاد رو سفره پرو
پیمونتون بذارید)
همیشه از این افراط گری ها متنفر بود، حتی چندین بار هم به مادرش گفته بود که این کارها درست نیست و میتوانند با سفره ای ساده تر هم آبرو داری
کنند، حیف این غذا ها نیست که نصف بیشتر شان دست نخورده می ماند و باید خوراک گربه ها شود؟؟
از پدرش متعجب بود با اینکه ادعای دینداریش گوش فلک را کر میکند.اما توجه ای به این مسائل نداشت، در قرآنش نخوانده بود که اصراف نکنید ؟ پس
چرا
پوفی کرد و از جایش برخاست و رو به مادرش گفت:
کاری داشتین صدام کنید من تو اتاقمم راه کج کرد و به سمت اتاقش قدم برداشت
حاج رضا و سبحان با دستانی پر وارد شدند، همینکه حاج رضا شخصا خرید کرده کافی بود تا گیسو باچشماتی که از فرط تعجب گرد شده است را به
پدرش بدوزد و جوری زُل بزند که انگار سالهاست او را ندیده، پس حتما این مهمانی ،به سبک بزم معمولی نیست پشتش چیزهایی نهفته است ، مشتاق شد این خانواده را ببیند.
#به_وقت_رمان
💠 خادم
╔═.🍃.═══════╗
📚 @khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
#قسمت_38
با این اوصاف حتما با کسانی امشب روبه رو میشوند که از دماغ فیل افتاده اند. نمیشود بایک من عسل هم خوردشان ، باعبور این فکر از ذهنش اخمهایش را
درهم کشید. همیشه از این آدمها بیزار بود کسانی که خودشان را سرتراز باقی آدمها میبینند و کسی را در حد خود نمیدانند، البته باید میدیدشان بعد
چوب قضاوت دست میگرفت.
نیم نگاهی به خود انداخت، کت و دامن شیک و خوش دوخت، به رنگ آبی آسمانی و | روسری ساتن همرنگش که مدل لبنانی روی سرش بسته بود این
مدل خیلی به صورت گرد و نمکینش می آمد. خوب که خود را برانداز کرد خیالش راحت شد ، نمیدانست چرا انقدر مشتاق بود به چشم مهمان ها خوب و
آراسته به نظر برسد ، انقدر که مادرش امروز وسواس به خرج داده و مراقب بود همه چیز خوب و عالی به نظر برسد انگار به گیسو هم این وسواس منتقل
شده بود
صدای زنگ در به گوششان خورد، ناگهان مادرش از جا پریدو گفت:
-- ای وای اومدن
گیسو با اخم به مادرش زُل زدو گفت
مامان چرا انقدر هولی؟! چه خبره مگه؟! یه جوری رفتار میکنی انگار امشب نخست وزیری چیزی مهمونمونه زشته بخدا اگه بخوای جلوی خودشونم
اینجوری رفتار کنی یه دقیقه ام اینجا نمی مونم ، میرم تو اتاقم.
برای اولین بار گیتی هم حرف گیسو را تایید کرد
#به_وقت_رمان
💠 خادم
╔═.🍃.═══════╗
📚 @khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
#قسمت_39
دیگر وقتی نبود که گیسو از این رفتار گیتی تعجب کند، صدای سلام و احوال پرسی پدرش را شنید ، حتما با ماشین وارد باغ شده اند که انقدر سریع
خودشان را به عمارت رساندند.
به سمت در ورودی عمارت رفتند، کاملا مشتاقانه.
حاج رضا کنار رفت و مهمانان را یکی یکی به داخل دعوت میکرد. ابتدا مردی خوش پوش اما جاافتاده با موها و ریش کوتاه یکدست جوگندمی داخل شد،
حدس زد که همان اقای مؤدت است که پدرش مدتیست باو شراکت میکند. گیسو مطمئن بود که بیشتر از پنجاه سال سن دارد، چهره و رفتار مرد را زیر
ذره بین قرار داده آنطور که از رفتار و سکنات اقای مودت مشخص بود خیلی خون گرم، صمیمی و امروزی است، در دل به تفکرات خود نیشخند زد که چرا
انقدر زود بدون اینکه آنها را ببیند قضاوتشان کرده بود.
بعداز آن زئی محجبه و چادری وارد شد، جوان تر از آن مرد بود ، میتوانست حدس بزند که همسر آقای مودت است. در چهره اش دقیق شد، چقدر
دوستداشتنی و مهربان به نظر میرسید.... خیلی معمولی چادر سر کرده بود برخلاف مادرش که وقتی چادر سر میکردفقط دو چشمان و بینی اش را می
توانستند ببینند ،در دل به فکر خود خندید و
بارویی گشاده به هر دویشان خوش آمد گفت. زن دستان گیسو رافشرد و گفت :
- هزار الله و اکبر، دختر تو چقدر شیرینی قربون خلقت خدا برم خدا برای پدر و مادرت حفظت کنه عزیزم
دروغ که حناق نبود ، در گلویش
گیر کند؟
دلش نمیخواست به خود دروغ بگوید بدجوری از تعریف و تمجید این زن کیلو کیلو در دلش قند آب میشد، خیلی ها از زیبایی و ظرافت گیسو تعریف
میکردند، اما این تعریف نه تملق بود نه چاپلوسی، واقعی و حقیقی بود از ته دل میگوید حرفی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند... همین بود دیگه
#به_وقت_رمان
💠 خادم
╔═.🍃.═══════╗
📚 @khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
#قسمت_40
با لبخند راهنمايشان کرد تا به محل پذیرایی بروند و بنشینند بازگشت تا نفر بعدی را ملاقات کند ، پدرش گفته بود که چهار نفر هستند ، خیلی دلش
میخواست این خانواده دختری هم داشته باشند، مطمئن بود که دخترشان هم به خودشان رفته ،همانطور که چشم به در دوخته و منتظر بود تا دختری
هم سن و سال خودش را ببیند در کمال تعجب پسری را دید. در نگاه اول متوجه شد که از خودش کوچک تر است. حدودا پانزده شانزده ساله آهسته
پوفی کرد،اخمهایش را در هم کشید و در دل گفت زنگوله های تابوت میخواستین! چیکار سر پیری و معرکه گیری همینه دیگه) به اجبار لبخندی زد و بعد از سلام و احوال پرسی کوتاهی مهمانخانه را نشانش داد، برگشت لب باز کرد تا به مادرش چیزی بگوید که ناگهان چشمانش در
دو گوی عسلی رنگ قفل شد
ماتِ آن دو حفره ی عسلی بود، چیز دیگری نمیدید، یک آن به خودش آمدو نگاهش را در دید و به زمین چشم دوخت، نمیدانست چطور شد که اینگونه
اختیار از کف داد. خداراشکر کرد که کسی متوجه این حالش نشده والا به قول نیاز حسابش با کرام الكاتبين بود. سر بلند کرد و دوباره او را وارسی کرد اینبار
کامل و با جزئیات، قد بلند و خوش اندام ، حدودا سی ساله موهای صاف قهوه ای رنگ ریش کوتاه و همرنگ موهایش بینی و لبهای متناسب با
صور تش قيافه ی معمولی اما گیرا و جذاب ، دست از وارسی این پسر برداشت. اصلأ خودش هم نمیدانست چرا دلش میخواست این پسر را کنکاش کند و
زیر و زبرش را بیرون بکشد سبحان در کنار آن پسر قدم برمیداشت معلوم بود که قبلا باهم آشنا شده اند. بالاخره صدای این موجود به ظاهر مرموز را شنید که سر بزیر با مادرش
صحبت میکرد : با سلام خانم ، ببخشید اسباب زحمت شدیم ،من آذین موقت هستم ، خوشبختم از آشناییتون
مادرش با رویی گشاده و لبی خندان پاسخش را داد
#به_وقت_رمان
💠 خادم
╔═.🍃.═══════╗
📚 @khademngoo🌼
╚═══════.🍃.═╝
پاسخ زیبای شهید سلیمانی خطاب به ظریف:
چرا امام حسین(ع) شمشیر کشید؟👆🏿☘️