.
#روایت_نامه 💌
🔸 تب و لرز شدیدی به جانم افتاد، آن قدر تب داشتم که به سختی خودم را به سنگر حاج مهدی رساندم تا از او بخواهم برم گرداند #عقب.
#حاجی داشت با بی سیم صحبت می کرد اشاره کرد که حرفم را بزنم، حرفم را که زدم، آمد جلوتر و دست هایم را گرفت توی دستش و بی هیچ حرفی چشم دوخت به چشم هایم.
داغ بود؛ داشت از شدت #تب_می_سوخت. گرمای دستش را که حس کردم، از #خجالت اشک هایم را مخفی کردم. #بوسیدمش و رفتم سراغ کارم.🍃
#سردار_شهید_مهدی_طیاری🌷
.
🕊کمیته خادمین شهدا هرمزگان🕊
@khademineshohadahormozgan
.
📚 #پرسه_در_کوچه_باغ_کتاب
(معرفی کتاب)
📔 #الی_الحبیب
.
♻️ عطش عامل حرکت
«آب کم جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست»
🔅 از امام درخواست کن که من را هر روز بیش تر #تشنه ی ذکر خودت کن. اگر این دعا را کردی، امام برای این که یک فرد تشنه را به تو نشان دهد، #حبیب بن مظاهر دارد.
✳️ یک شب با قرآن باشی، بخوانی و سیر نشوی، باز هم بخوانی تا سحر برسد و نفهمی چه طور زمان گذشت.
⚜ همیشه احساس تشنگی و #عطش کن. در کنار حرم حبیب «اَنتُمُ الفُقَراءُ» را بهتر می شود فهمید. عبدی که هرشب با قرآن است، باز خودش احساس فقر می کند.
✅ اگر بفهمی چقدر #راه_نرفته پیش رو داری، اگر این را حس کنی که چقدر #عقب ماندی، اگر افق های فتح نشده را ببینی، بیشتر #ضجه می زنی.
.
🕊کمیته خادمین شهدا هرمزگان🕊
@khademineshohadahormozgan