eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
6.3هزار ویدیو
158 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴شماها یادتون نمیاد اما ما سال ۸۸ عاشورا رو با چشمهای خودمون دیدیم، به خیمه اباعبدالله حمله کردند و آتش زدند، به صف نماز ظهر عاشورا سنگ زدند، سوت و کف و هلهله کردند... 🔶پس وای بر کسانی که صف خودشان را از فتنه گران جدا نکرده باشن ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار بود چوب دین رو بخورید نون دین رو میخوردید ؟ توقع دارید همه برن کنار راه تو باز بشه؟ پیمان ها ،ارزش ها ی رسول خدا کوچک شده،زیر پا گذاشته شده شما صدایی ازتون بلند نمیشه؟! سخنرانی طوفانی امام حسین علیه السلام یک سال قبل از واقعه کربلا خطاب به علمای اسلام...! استاد رحیم پور ازغدی پ؛ن؛ امروز هم تمام عقاید و دین و مذهب ما رو به اسم سلامت و کرونا زیر پا گذاشتن ! مردم رو تبدیل کردن به موش آزمایشگاهی فقط نسخه های سازمان یهودی باید اجرا بشه!!!نسخه هایی که بعد ۲ سال اثر که نداشته باعث فاجعه و قتل و عام مردم شده.... اونم ور هم فشار شدید اقتصادی بر روی دوش مردم ضعیف!! اون زمان سکوت شد یا همراهی کردن با فاسدین!که نتیجه اش چیزی جز به خط کردن مردم علیه امام زمانشان وقتل گاه امام نبود و تسلط اشرار !
🏝یادمان نرود....🏝 💦حسین ع💦 امام زمانی بود که یاری نشد❗ امام هر زمان یار می‌خواهد! نه پندار! در بهمن ٥٧ با خدا عهد ولایت‌پذیری بستیم... بدانیم اگر عهد خود را بشکنیم، سیلی سختی خواهیم خورد؛ سخت‌تر از بنی‌اسرائیل! پس... امام زمانمان و نایبشان را دریابیم و در ذهنمان حک کنیم: چراغ هدایت مهدویون در ایام فتنه‌های آخرالزمانی، نماز اول وقت و اطاعت از امر ولیست. جان زهرا سلام الله علیها... امام زمانمان را دریابیـــــــم ✳️ امام زمان! می‌دانیم که قلب نازنین‌تان در فشار است. کاری جز صدقه و دعا از دستمان برنمی‌آید و این‌که از صمیم قلب عرض کنیم: روی ما حساب کنید آقا...لبیک یا مهدی... 🏝یا لثارات الحسین🏝
🚩 زیارت امام حسین تا اربعین ▪️در ایام سوگواری سیدالشهداء (ع)، مخصوصا از روز عاشورا تا روز اربعین، این چهل روز را بخوانید. ▪️با خواندن فقرات زیارت، توجه به اهداف آن شخصی که او را زیارت می‌‏کنید؛ پیدا کنید؛ ببینید هدف او چه بود؟ برای چه به شهادت رسید؟روشش برای رسیدن به آن هدف چه بود؟ برای اینکه وقتی رابطه عاطفی شما برقرار می‌‏شود؛ اهداف او هم بشود اهدف شما. آرمان‌های او هم بشود آرمان‌های شما؛ رفتار او هم در زندگی شما تجلی پیدا بکند؛ شما شیعه و پیرو او باشید و پا جای پای او بگذارید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#توضیح_زیارت_عاشورا 1⃣ 1⃣ قسمت یازدهم 💠 تفاوت سیزدهمین نوبت از لعن ها با سایر نوبتهای قبلی این است
2⃣1⃣ قسمت دوازدهم 💠 گفتیم که در زیارت عاشورا نکات قابل توجه زیادی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم. 💠 زیارت عاشورا با سلام بر امام حسین علیه السلام شروع می کنیم و با سجده بر خدا تمام می کنیم. یعنی اگر با امام حسین روبرو شویم، خدائی می شویم. 💠 مخلوقات دیگری هم در کرات دیگری هستند که شهادت امام حسین علیه السلام بر آنها سخت است. 💠 بیزاری جستن و لعن کردنِ دشمنان اهل بیت علیهم السلام، نوعی رزق است که خدا نصیب برخی انسانها می کند. 💠 داشتن معرفت به امام، موجب کرامت و ارزش ماست. 💠 زیارت عاشورا درخواستی رسمی از خداست برای قبولی شفاعت امام حسین علیه السلام موقع ورود به قیامت. 💠 زیارت عاشورا از جمله معدوذ زیاراتی است که امام معصوم ضمانت فرموده هرکس آنرا بخواند، به موارد زیر دست می یابد: - زیارتش قبول شود. - سعی و کوشش او مشکور باشد. - حاجتش هرچه باشد برآورده شود و نا امید برنگردد. 💠 در یک جای زیارت عاشورا فهمانده اند برای مقرب شدن به درگاه خداوند، دو کار لازم است: 1⃣ قبول ولایت معصومین علیهم السلام و اعلام آن. 2⃣ اعلام بیزاری از دشمنان آنها. ◀️ ادامه دارد.....
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
ادامه قسمت۱۸۹ از کتاب #دلتنگ‌نباش #شهید_روح‌الله_قربانے هفته بعد هم سر مزار، حاج سعید سیاح طاهری ر
ادامه قسمت۱۹۰ از کتاب حسابی تر از اینم مگه بود؟» به اندازه یک اتاق بزرگ کادو برایش جمع شد. اما زینب نمی دانست باید چه عکس العملی نشان بدهد، حتی قدرت تشکر کردن هم نداشت. یک روز که حسابی دلش هوای روح الله را کرده بود، دور از چشم خانواده اش به خانه خودشان رفت. کلید را که به در انداخت و وارد شد بیشتر احساس دلتنگی کرد. خیلی دلش برای روح الله تنگ شده بود. با قدم های آهسته و چشمی گریان، خودش را به اتاق او رساند. به کتابخانه روح الله نگاه کرد. از بین آن همه کتاب و جزوه های نظامی، نگاهش روی«هشت کتاب» سهراب سپهری، که روح‌الله برایش کادو خریده بود ثابت ماند. جلو رفت و آن را از بین کتاب‌های دیگر بیرون کشید. با دست خاک رویش را پاک کرد و آن را باز کرد. کتاب را که ورق زد، دو تا گل برگ گل رز خشک شده از آن بیرون افتاد. زینب عادت داشت گل هایی را که روح‌الله برایش می‌خرید، پرپر می کرد و لای کتاب خشک می‌کرد. در یکی از نبودن های روح الله، وقتی دلتنگش شده بود، روی یکی از گلبرگ ها نوشت:« آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت، که اگر سر برود از دل و از جان نرود.» این گلبرگ را خودش نوشته بود. اما جریان گلبرگ دوم را نمی‌دانست. وقتی آن را برگرداند، دستخط روح‌الله را شناخت که روی گلبرگ نوشته بود:« عشق من دلتنگ نباش» نمی دانست که روح‌الله کی این را نوشته. خیلی خوشحال شد. گویی آرامش را جرعه جرعه نوشید. و تمام دلتنگی هایش برطرف شد. دو ماه بعد از شهادت روح الله، تماس گرفتند و گفتند می‌خواهند او را به سوریه ببرند. این بهترین خبری بود که می‌شنید. همراه مادرش رفتند سوریه. از هواپیما که پیاده شدند، همه جا تاریک بود. شهر وضعیت جنگی داشت. اوضاع را که اینطور دید با خود گفت: روح‌الله دمت گرم. اون همه آسایش و آرامش رو تو کشور خودت ول کردی، اومدی اینجا! چون شب رسیده بودند، نمیشد بروند زیارت. زینب تا خود صبح بیدار بود و لحظه‌شماری می‌کرد. پنجره را باز می‌کرد و نفس می کشید. با خودش فکر می کرد:« روح‌الله تو همین هوا نفس کشید و شهید شد.» صبح سوار اتوبوس شدند و رفتند به سمت حرم سیّده زینب «علیهاسلام». زینب تک تک لحظه ها را می شمارد. چفیه روح‌الله را به گردن انداخته بود. وقتی رسید، به یادش افتاد که روح الله می‌گفت:« وقتی مشهد می‌رفتم، کفشام رو درمی‌آوردم.» زینب هم به یاد او کفش هایش را درآورد و به دست گرفت. اطراف حرم مخروبه شده بود و خاکی بود. [هر روز با
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
ادامه قسمت۱۹۰ از کتاب #دلتنگ‌نباش #شهید_روح‌الله_قربانے حسابی تر از اینم مگه بود؟» به اندازه یک ا
ادامه قسمت۱۹۱ از کتاب وقتی وارد شدند، غربت و خلوت حرم خیلی به چشم می‌آمد. زینب با دیدن غربت حرم گفت: «روح‌الله خیلی مردی، خیلی مردونگی کردی. من اصلا از این کاری که کردی ناراضی نیستم. چی بهتر از اینکه با اون وضع فدایی حضرت زینب بشی.» به ضریح که رسید، بغضش ترکید. بلند بلند گریه کرد. خطاب به حضرت زینب سلام الله علیها گفت: «یا حضرت زینب، همه زندگی من بود. من همه زندگیم رو یک جا دادم. منتی هم نیست، اما من جا موندم.» دردودل کردن با بانوی صبر و استقامت خیلی به او انرژی می‌داد. عصر همان روز هم رفتند زیارت سیده رقیه سلام الله علیها. هر وقت اسم حضرت رقیه سلام الله علیها می‌آمد، اشک در چشمان روح الله جمع می‌شد. زینب از شدت علاقه او به حضرت رقیه سلام الله علیها خبر داشت. در آن مکان نورانی برای روح الله زیارت عاشورا خواند و از حضرت رقیه سلام الله علیها مدد خواست. از سوریه که برگشت، خیلی آرام تر شده بود. غربت حرم حضرت زینب سلام الله علیها را که دیده بود، به روح الله حق می داد که به آنجا برود و فدایی حضرت بشود. با خود گفت: روح الله، می ارزید یه همچین اتفاقی برای زندگیمون بیفته. بعد از سوریه، سر مزار که رفت، همان جایی ایستاد که آن روز حاج سعید ایستاده بود. در حال خودش بود که پدرش زنگ زد و گفت: «حاج سعید هم شهید شده.» زینب شوکه شد. با خودش گفت:« اگه میدونستم حاج سعید هم شهید میشه، سفارش می کردم سلام من رو به روح الله برسونه.» به حال او غبطه می‌خورد که به شهدا رسیده است. زینب با روح الله قرار گذاشته بود هر وقت سر مزارش رفت، سر مزار مادر روح‌الله هم برود. اولین باری که این کار را کرد، اتفاق جالبی برایش افتاد. مثل روح الله نشست و با دقت مزار مادرش را شست. فاتحه ای خواند و بلند شد. وقتی می‌خواست سوار ماشین شود، روی شیشه ماشین عکس روح الله را دید که دارد به او لبخند می زند. با چشمان متعجب به تصویرش زل زده بود. اول شک کرد، اما وقتی نزدیک تر شد دید، خودش است. دستش را برای او تکان داد و گفت:« روح الله خودتی؟» دو رهگذری که آنجا بودند، برگشتند و نگاهش کردند. زینب سریع دستش را انداخت تا آنها فکر نکنند دیوانه شده است. یه لحظه حواسش پرت آنها شد. وقتی دوباره به شیشه نگاه کرد، تصویر روح الله محو شده بود. [هر روز با
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
ادامه قسمت۱۹۱ از کتاب #دلتنگ‌نباش #شهید_روح‌الله_قربانے وقتی وارد شدند، غربت و خلوت حرم خیلی به چش
ادامه قسمت۱۹۲ از کتاب اما مطمئن بود که او را دیده. حتی لباس‌های تنش را هم دیده بود که چی پوشیده. این اتفاق چند بار دیگر برایش پیش آمد و روح‌الله را دید که به او لبخند می‌زند. اگر او را هم نمی دید، در تمام لحظات حضورش را حس می کرد و لحظه لحظه با او زندگی می کرد. روح‌الله همیشه به زینب می‌گفت:« بیا برای خودمون باقیات الصالحات جمع کنیم. یه کاری بکنیم که بعد از مرگمون هم اون دنیا به کارمون بیاد.» به حال پدر و مادر امام خمینی غبطه می خورد و می گفت:« خوش به حال پدر و مادر امام خمینی. ببین چه پسری تربیت کردن که هنوز هم براشون باقیات الصالحات داره.» زینب به این فکر می‌کرد که حالا خود روح الله شهید شده و باقیات الصالحات پدر و مادرش شده و چقدر قشنگ به چیزی که میخواست رسیده بود. «ادامه فصل دوازدهم» چشمهایش را باز کرد. هنوز ضریح در دستانش بود. نمی‌دانست چقدر از زمان گذشته فقط می دانست تمام روزهای زندگی‌اش از ذهنش گذشته بود. صدای روح الله در عمق وجودش پیچید. _ زینب، اگه رفتیم کربلا، حاضری حلقه هامون رو بندازیم حرم؟ _ وای روح‌الله، معلومه که نه. حلقه های ازدواجمون تنها چیز مشترک بین من و توئه. چجوری ازش دل بکنم؟ _ ولی اگه حلقه هامون رو بندازیم حرم، عشقمون جاودانه میشه ها! _ نمیدونم. حالا بذار قسمت بشه بریم کربلا، اون موقع تصمیم می‌گیرم. بعد از شهادت روح‌الله، با خودش عهد کرد هر وقت کربلا قسمتش شد، حلقه هایشان را بیندازد داخل ضریح. کیسه ای را از قبل آماده کرده بود و روی آن نوشته بود: «این حلقه های من و همسر شهیدم است که در دفاع از حرم حضرت زینب «سلام الله علیها» شهید شد. فقط خرج ضریح شود.» حلقه هایش را از انگشتش بیرون آورد و درون کیسه انداخت. در کیسه را محکم کرد و آن را انداخت درون ضریح. با چشم مسیر عبورش را دنبال کرد. افتادند کنار قبر مطهر امام حسین «علیه السلام». رو به ضریح گفت: «امام حسین، حلقه های ازدواجم رو انداختم ضریح تا بگم از بهترین چیزای زندگیم گذاشتم برای شما. منتی هم نیست. روح الله همه زندگیم بود و حلقه‌های ازدواجمون تنها چیزی بود که بینمون مشترک بود. هر دوی اینها فدای شما.» آرامش عجیبی داشت که تا آن روز تجربه نکرده بود‌. در ازای تمام چیزهایی که داده بود، یک چیز گران بها به دست آورده بود. آن هم چیزی نبود، جز روح الله ابدی... [هر روز با