هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#توضیح_زیارت_عاشورا 1⃣ 1⃣ قسمت یازدهم 💠 تفاوت سیزدهمین نوبت از لعن ها با سایر نوبتهای قبلی این است
#توضیح_زیارت_عاشورا
2⃣1⃣ قسمت دوازدهم
💠 گفتیم که در زیارت عاشورا نکات قابل توجه زیادی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
💠 زیارت عاشورا با سلام بر امام حسین علیه السلام شروع می کنیم و با سجده بر خدا تمام می کنیم. یعنی اگر با امام حسین روبرو شویم، خدائی می شویم.
💠 مخلوقات دیگری هم در کرات دیگری هستند که شهادت امام حسین علیه السلام بر آنها سخت است.
💠 بیزاری جستن و لعن کردنِ دشمنان اهل بیت علیهم السلام، نوعی رزق است که خدا نصیب برخی انسانها می کند.
💠 داشتن معرفت به امام، موجب کرامت و ارزش ماست.
💠 زیارت عاشورا درخواستی رسمی از خداست برای قبولی شفاعت امام حسین علیه السلام موقع ورود به قیامت.
💠 زیارت عاشورا از جمله معدوذ زیاراتی است که امام معصوم ضمانت فرموده هرکس آنرا بخواند، به موارد زیر دست می یابد:
- زیارتش قبول شود.
- سعی و کوشش او مشکور باشد.
- حاجتش هرچه باشد برآورده شود و نا امید برنگردد.
💠 در یک جای زیارت عاشورا فهمانده اند برای مقرب شدن به درگاه خداوند، دو کار لازم است:
1⃣ قبول ولایت معصومین علیهم السلام و اعلام آن.
2⃣ اعلام بیزاری از دشمنان آنها.
#توضیح_زیارت_عاشورا
◀️ ادامه دارد.....
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
ادامه قسمت۱۸۹ از کتاب #دلتنگنباش #شهید_روحالله_قربانے هفته بعد هم سر مزار، حاج سعید سیاح طاهری ر
ادامه قسمت۱۹۰
از کتاب #دلتنگنباش
#شهید_روحالله_قربانے
حسابی تر از اینم مگه بود؟»
به اندازه یک اتاق بزرگ کادو برایش جمع شد. اما زینب نمی دانست باید چه عکس العملی نشان بدهد، حتی قدرت تشکر کردن هم نداشت.
یک روز که حسابی دلش هوای روح الله را کرده بود، دور از چشم خانواده اش به خانه خودشان رفت. کلید را که به در انداخت و وارد شد بیشتر احساس دلتنگی کرد. خیلی دلش برای روح الله تنگ شده بود. با قدم های آهسته و چشمی گریان، خودش را به اتاق او رساند. به کتابخانه روح الله نگاه کرد. از بین آن همه کتاب و جزوه های نظامی، نگاهش روی«هشت کتاب» سهراب سپهری، که روحالله برایش کادو خریده بود ثابت ماند. جلو رفت و آن را از بین کتابهای دیگر بیرون کشید. با دست خاک رویش را پاک کرد و آن را باز کرد. کتاب را که ورق زد، دو تا گل برگ گل رز خشک شده از آن بیرون افتاد.
زینب عادت داشت گل هایی را که روحالله برایش میخرید، پرپر می کرد و لای کتاب خشک میکرد. در یکی از نبودن های روح الله، وقتی دلتنگش شده بود، روی یکی از گلبرگ ها نوشت:« آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت، که اگر سر برود از دل و از جان نرود.»
این گلبرگ را خودش نوشته بود. اما جریان گلبرگ دوم را نمیدانست. وقتی آن را برگرداند، دستخط روحالله را شناخت که روی گلبرگ نوشته بود:« عشق من دلتنگ نباش»
نمی دانست که روحالله کی این را نوشته. خیلی خوشحال شد. گویی آرامش را جرعه جرعه نوشید. و تمام دلتنگی هایش برطرف شد.
دو ماه بعد از شهادت روح الله، تماس گرفتند و گفتند میخواهند او را به سوریه ببرند. این بهترین خبری بود که میشنید. همراه مادرش رفتند سوریه. از هواپیما که پیاده شدند، همه جا تاریک بود. شهر وضعیت جنگی داشت. اوضاع را که اینطور دید با خود گفت: روحالله دمت گرم. اون همه آسایش و آرامش رو تو کشور خودت ول کردی، اومدی اینجا!
چون شب رسیده بودند، نمیشد بروند زیارت. زینب تا خود صبح بیدار بود و لحظهشماری میکرد. پنجره را باز میکرد و نفس می کشید. با خودش فکر می کرد:« روحالله تو همین هوا نفس کشید و شهید شد.»
صبح سوار اتوبوس شدند و رفتند به سمت حرم سیّده زینب «علیهاسلام».
زینب تک تک لحظه ها را می شمارد. چفیه روحالله را به گردن انداخته بود. وقتی رسید، به یادش افتاد که روح الله میگفت:« وقتی مشهد میرفتم، کفشام رو درمیآوردم.» زینب هم به یاد او کفش هایش را درآورد و به دست گرفت. اطراف حرم مخروبه شده بود و خاکی بود.
#ادامه_دارد
[هر روز با #شهید_روحالله_قربانے ♡
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
ادامه قسمت۱۹۰ از کتاب #دلتنگنباش #شهید_روحالله_قربانے حسابی تر از اینم مگه بود؟» به اندازه یک ا
ادامه قسمت۱۹۱
از کتاب #دلتنگنباش
#شهید_روحالله_قربانے
وقتی وارد شدند، غربت و خلوت حرم خیلی به چشم میآمد. زینب با دیدن غربت حرم گفت: «روحالله خیلی مردی، خیلی مردونگی کردی. من اصلا از این کاری که کردی ناراضی نیستم. چی بهتر از اینکه با اون وضع فدایی حضرت زینب بشی.»
به ضریح که رسید، بغضش ترکید. بلند بلند گریه کرد. خطاب به حضرت زینب سلام الله علیها گفت: «یا حضرت زینب، همه زندگی من بود. من همه زندگیم رو یک جا دادم. منتی هم نیست، اما من جا موندم.»
دردودل کردن با بانوی صبر و استقامت خیلی به او انرژی میداد.
عصر همان روز هم رفتند زیارت سیده رقیه سلام الله علیها. هر وقت اسم حضرت رقیه سلام الله علیها میآمد، اشک در چشمان روح الله جمع میشد. زینب از شدت علاقه او به حضرت رقیه سلام الله علیها خبر داشت. در آن مکان نورانی برای روح الله زیارت عاشورا خواند و از حضرت رقیه سلام الله علیها مدد خواست. از سوریه که برگشت، خیلی آرام تر شده بود. غربت حرم حضرت زینب سلام الله علیها را که دیده بود، به روح الله حق می داد که به آنجا برود و فدایی حضرت بشود. با خود گفت: روح الله، می ارزید یه همچین اتفاقی برای زندگیمون بیفته. بعد از سوریه، سر مزار که رفت، همان جایی ایستاد که آن روز حاج سعید ایستاده بود. در حال خودش بود که پدرش زنگ زد و گفت: «حاج سعید هم شهید شده.»
زینب شوکه شد. با خودش گفت:« اگه میدونستم حاج سعید هم شهید میشه، سفارش می کردم سلام من رو به روح الله برسونه.»
به حال او غبطه میخورد که به شهدا رسیده است.
زینب با روح الله قرار گذاشته بود هر وقت سر مزارش رفت، سر مزار مادر روحالله هم برود. اولین باری که این کار را کرد، اتفاق جالبی برایش افتاد. مثل روح الله نشست و با دقت مزار مادرش را شست. فاتحه ای خواند و بلند شد. وقتی میخواست سوار ماشین شود، روی شیشه ماشین عکس روح الله را دید که دارد به او لبخند می زند. با چشمان متعجب به تصویرش زل زده بود. اول شک کرد، اما وقتی نزدیک تر شد دید، خودش است. دستش را برای او تکان داد و گفت:« روح الله خودتی؟»
دو رهگذری که آنجا بودند، برگشتند و نگاهش کردند. زینب سریع دستش را انداخت تا آنها فکر نکنند دیوانه شده است. یه لحظه حواسش پرت آنها شد. وقتی دوباره به شیشه نگاه کرد، تصویر روح الله محو شده بود.
#ادامه_دارد
[هر روز با #شهید_روحالله_قربانے ♡
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
ادامه قسمت۱۹۱ از کتاب #دلتنگنباش #شهید_روحالله_قربانے وقتی وارد شدند، غربت و خلوت حرم خیلی به چش
ادامه قسمت۱۹۲
از کتاب #دلتنگنباش
#شهید_روحالله_قربانے
اما مطمئن بود که او را دیده. حتی لباسهای تنش را هم دیده بود که چی پوشیده. این اتفاق چند بار دیگر برایش پیش آمد و روحالله را دید که به او لبخند میزند.
اگر او را هم نمی دید، در تمام لحظات حضورش را حس می کرد و لحظه لحظه با او زندگی می کرد.
روحالله همیشه به زینب میگفت:« بیا برای خودمون باقیات الصالحات جمع کنیم. یه کاری بکنیم که بعد از مرگمون هم اون دنیا به کارمون بیاد.»
به حال پدر و مادر امام خمینی غبطه می خورد و می گفت:« خوش به حال پدر و مادر امام خمینی. ببین چه پسری تربیت کردن که هنوز هم براشون باقیات الصالحات داره.»
زینب به این فکر میکرد که حالا خود روح الله شهید شده و باقیات الصالحات پدر و مادرش شده و چقدر قشنگ به چیزی که میخواست رسیده بود.
«ادامه فصل دوازدهم»
چشمهایش را باز کرد. هنوز ضریح در دستانش بود. نمیدانست چقدر از زمان گذشته فقط می دانست تمام روزهای زندگیاش از ذهنش گذشته بود.
صدای روح الله در عمق وجودش پیچید.
_ زینب، اگه رفتیم کربلا، حاضری حلقه هامون رو بندازیم حرم؟
_ وای روحالله، معلومه که نه. حلقه های ازدواجمون تنها چیز مشترک بین من و توئه. چجوری ازش دل بکنم؟
_ ولی اگه حلقه هامون رو بندازیم حرم،
عشقمون جاودانه میشه ها!
_ نمیدونم. حالا بذار قسمت بشه بریم کربلا، اون موقع تصمیم میگیرم.
بعد از شهادت روحالله، با خودش عهد کرد هر وقت کربلا قسمتش شد، حلقه هایشان را بیندازد داخل ضریح.
کیسه ای را از قبل آماده کرده بود و روی آن نوشته بود:
«این حلقه های من و همسر شهیدم است که در دفاع از حرم حضرت زینب «سلام الله علیها» شهید شد. فقط خرج ضریح شود.»
حلقه هایش را از انگشتش بیرون آورد و درون کیسه انداخت. در کیسه را محکم کرد و آن را انداخت درون ضریح.
با چشم مسیر عبورش را دنبال کرد. افتادند کنار قبر مطهر امام حسین «علیه السلام».
رو به ضریح گفت: «امام حسین، حلقه های ازدواجم رو انداختم ضریح تا بگم از بهترین چیزای زندگیم گذاشتم برای شما. منتی هم نیست. روح الله همه زندگیم بود و حلقههای ازدواجمون تنها چیزی بود که بینمون مشترک بود. هر دوی اینها فدای شما.»
آرامش عجیبی داشت که تا آن روز تجربه نکرده بود. در ازای تمام چیزهایی که داده بود، یک چیز گران بها به دست آورده بود. آن هم چیزی نبود، جز روح الله ابدی...
#ادامه_دارد
[هر روز با #شهید_روحالله_قربانے ♡
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
ادامه قسمت۱۹۲ از کتاب #دلتنگنباش #شهید_روحالله_قربانے اما مطمئن بود که او را دیده. حتی لباسهای
تقدیم به روح مطهر همه شهدا، بالاخص شهدای مدافع حرم به امید گوشه چشمی 🌱🥀🌱🥀🌱🥀
#دلتنگ_نباش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 عزاداریقبیله طویریج که علامه بحرالعلوم رحمت الله علیه، حضرت ولیعصر امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را بین ایشان سربرهنه و پا برهنه زیارت کرد که در حال عزاداری و هروله کنان راهی حرم است...
یاااااحسین ،یا مولای 😭😭
✅حتما ببینید و منتشر نمایید.
کهیعص
وغروب...
رسیده بودند به "ص"
به عاشقانه ها...
به صبر زینب!
....
و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی!
الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که الشمرّ...
[برقعی]
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
کهیعص وغروب... رسیده بودند به "ص" به عاشقانه ها... به صبر زینب! .... و زنی محو تماشاست ز بالای بل
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود ...
این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود
ای کاش این روایت پر غم سند نداشت
بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود
[محمدمهدی سیار]
عاشورای ۶۱ هجری، ۳۰ هزار نفر آمدند دستبهدست هم دادند تا با فوتهایشان خورشید را خاموش کنند
اما ١٣٨٢ سال است که خورشید تابندهتر از قبل میتابد.
يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ
مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا گر چه كافران را ناخوش افتد نور خود را كامل خواهد گردانيد(صف آیه ۸)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه ی امروزِ😭😭😭
یازده محرم
#شیخ_حسین_انصاریان
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
روضه ی امروزِ😭😭😭 یازده محرم #شیخ_حسین_انصاریان
من که زآغاز عمر
بی تو نکردم سفر
خیز و ببین یا اخا
با که سفر می کنم...
حالا که دل تنگ است از داغ جدایی
یک روضهی عباس میخوانم بیایی
#العجلیامولاییاصاحبالزمان..
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
من که زآغاز عمر بی تو نکردم سفر خیز و ببین یا اخا با که سفر می کنم...
•♥️🌱•
± روز یازدهم، روضه ی ناموسِ خدا...
من بمیرم که تو را سوی اسارت بردند...🖤🕯
#عقیلةالعرب🥀
😭😭😭😭
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
🔶 عزاداریقبیله طویریج که علامه بحرالعلوم رحمت الله علیه، حضرت ولیعصر امام زمان عج الله تعالی فرجه ا
🔶 هیئت طویریج
حجت السلام والمسلمین قرائتی نقل میکند: توفیقی بود که چندین روز عاشورا کربلا بودم. روز عاشورا مردم کربلا عزاداری خود را زود تمام کرده و به استقبال هیئت طویریج میروند. من علمای زیادی را دیدم که پابرهنه در این هیئت شرکت کرده و به سر و سینه می زدند ، از جمله شهید محراب آیت اللّه مدنی. از ایشان سوال کردم راز این قصه چیست؟ فرمود: سید بحرالعلوم که از علمای بزرگ نجف بود، برای زیارت به کربلا آمده بودند. در مسیر راه حرم، به تماشای هیئت عزادارای طویریج می ایستد. ناگهان مردم می بینند سید بحرالعلوم عبا و عمّامه را به کناری گذارده و به داخل جمعیت رفته و یا حسین! یا حسین می کند. طلبه ها می روند آقا را از داخل جمعیت نجات دهند تا زیر دست و پا له نشود؛ امّا اجازه نمی دهند. بعد از عزاداری می بینند سید در آستانه غش کردن است، علّت این حرکت را می پرسند؟ سید میگوید: همین که مشغول تماشای هیئت بودم، #حضرت_مهدی علیه السلام را دیدم که با پای برهنه و سر بدون عمامه ، در میان عزاداران به سر و سینه می زند، من شرم کردم که تماشاچی باشم.
اجرک الله یا صاحب الزمان 😭😭😭
🏴سلام بر آقایی که
آب می دید به فکر فرو میرفت
نوزاد می دید اشک میریخت
طفلان و کودکان را می دید ناله میکرد.
🏴شهادت مولا و سرورچهارم شیعیان امام سجاد(علیه السلام) تسلیت.
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
عالم همه قطره اند و دریاست حسین...
🖤 اشکی را که برای امام حسین
علیه السلام جاری شده پاک نکنید!
💥سر منشأ این اشک چشمی که در مجالس و محافل عزاداری حضرت ارباب سیدالشهدا علیه السلام
از چشم شما بیرون می آید حوض کوثر است..
🌹 ولله العظیم این آب حیاتی که فرمودن
همین اشک بر امام حسین علیه السلام است.
⛔️مبادا این اشک چشم را با دستمال کاغذی
پاک کنید که بزرگترین کفران نعمت است!
🌷 ای محبین امام حسین ولله اگر دوست دارید که آبرومندترین افراد بین خلق بشید این اشکهاتون رو به صورتتون بکشید هم نورانی میشید و هم آبرومند...
📓عارف سوخته دل،کربلایی سید احمد نجفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فدای گریههای آن شهیدی
که گفت #ما_ملت_امام_حسینیم
▪️گزیدهای از روضهخوانی آقای حاج محمود کریمی در مراسم عزاداری شام غریبان حسینی(علیهالسلام) در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۰/۰۵/۲۸
📥 دریافت نسخه با کیفیت
کانال حاج محمود کریمی
@HajMahmoud_Karimi
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📹 فدای گریههای آن شهیدی که گفت #ما_ملت_امام_حسینیم ▪️گزیدهای از روضهخوانی آقای حاج محمود کریمی د
شیخجعفرآقامجتہدي◗🔊◖.♡
"ما بدونِ گریه بر سٻدالشہداء
نمے توانیم زندھ بمانیم🌱!"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علی الحسین ...😭😭
🌒🕯✨
🕯✨
✨
‼️کسی که در شرایط دشوار #کربلا و حتی #شبعاشورا و #شامعاشورا
← #تهجد و #شبزندهداری اش برقرار بود،
✍🏻حضرت #سجاد(ع) درباره این بانو میفرمایند:
✨« همانا عمهام #زینب همه نمازهای واجب و مستحب خود را در طول مسیر از کوفه به شام ایستاده میخواند
و در بعضی از منزلها نشسته نماز خواند و این هم به جهت گرسنگی و ضعف او بود، زیرا سه شب بود که غذایی را که به او میدادند میان اطفال تقسیم میکرد، چون که آن مردمان (سنگدل) در هر شبانه روز به ما یک قرص نان بیشتر نمیدادند».✨
📚2- همان، ص 62