eitaa logo
خاکریز خاطرات شهدا
98 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
10 فایل
امام خامنہ‌ای روحی فداه : انگیزہ های بسیار شدیدی وجود دارد برای فراموشی شهــدا.. نگذارید یاد شهـدا فراموش شود •✾🌻🍂🌻✾• خاکریز خاطرات شهدا https://eitaa.com/khakrizshohadair ╭━━⊰❀🔻🔸🔻❀⊱━━╮ کپی با ذکر صلوات آزاد ارتباط با مدیر @abasiniah
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃 ۲   قسمت شصت‌ودوم؛ تا سه روز بعد که ذخیره آب و غذای حرم و خانواده‌ها تمام شد. دست مدافعان خالی بود مراقبت از همین امانت جان مصطفی را گرفته بود که خبر ورود ارتش به داریا در حرم پیچید. ابوالفضل بلافاصله تماس گرفت تا بی‌معطلی از داریا خارج شویم می‌دانست این آتش اگر دوباره شعله بگیرد خاکستر داریا را به باد خواهد داد. حرم (علیهاالسلام) و پیکر سیدحسن در داریا بود با هر قدم، مصطفی جان می‌داد و من اشک‌هایم را از چشمانش مخفی می‌کردم تا کمتر زجرش دهم. با ماشین از محدوده حرم خارج شدیم تازه می‌دیدیم که کوچه‌های داریا مقتل مردم شده است. آن‌هایی که فرصت نکرده بودند جایی پنهان شوند یا به حرم بیایند، در همان میان خیابان سلاخی شده و پیکر‌های پاره پاره و غرق به خون هر جا رها شده بود. مصطفی خیابان‌ها را به سرعت طی می‌کرد تا من و مادرش کمتر جنازه مردم مظلوم داریا را ببینیم دلش از هم پاشیده بود فقط زیر لب خدا را صدا می‌زد. دسته‌های ارتش در گوشه و کنار شهر مستقر شده و خبرنگاران از صدها جسدی که سه روز در خیابان مانده بود، فیلم‌برداری می‌کردند… آخرین صحنه شهر زیبا و سرسبز داریا، قبرستانی بود که داغش روی قلب‌مان ماند و این داغ با هیچ آبی خنک نمی‌شد تا زینبیه فقط گریه کردیم. مصطفی آدرس را از ابوالفضل گرفته بود مستقیم به خیابانی در نزدیکی حرم (علیهاالسلام) رفت. ابوالفضل مقابل در خانه‌ای قدیمی ایستاده و با نگاهش برایم پَرپَر می‌زد تا از ماشین پیاده شدم، مثل اینکه گمشده‌اش را پیدا کرده باشد، در آغوشم کشید. در این سه روز بارها در دلم رؤیای دیدارش را به قیامت سپرده بودم و حالا در عطر ملیح لباسش گریه‌هایم را گم می‌کردم تا مصطفی و مادرش نبینند ولی به‌خوبی می‌دیدند مصطفی از شرم قدمی عقب‌تر رفت و مادرش عذر تقصیر خواست: «این چند روز خیلی ضعیف شده، می‌خواید ببریمش دکتر؟» ابوالفضل از حرارت پیشانی‌ام، تب تنهایی‌ام را حس می‌کرد روی لبش لبخندی نشست و با لحنی دلنشین پاسخ داد: «دکترش حضرت زینبه (علیهاالسلام)!» خانه‌ای دو طبقه برایمان تهیه کرده بود می‌دانست چه بهشتی از این خانه نمایان است در را به رویمان گشود و با همان شرین‌زبانی ادامه داد: «از پشت بام حرم پیداس! تا شما برید تو، من می‌برمش رو ببینه قلبش آروم شه!» نمی‌دانستم پشت این نسخه، رازی پنهان شده دستم را گرفت و از راه پله باریک خانه، پا به پای قامت شکسته‌ام تا بام آمد. قدم به بام خانه نهادم خورشید حرم در آسمان آبی دمشق طوری به دلم تابید نگاهم از حال رفت. حس می‌کردم گنبد حرم به رویم می‌خندد و (علیهاالسلام) نگاهم می‌کند در آغوش عشقش قلبم را رها کردم. از هر آنچه دیده بودم برای حضرت شکایت می‌کردم و به‌خدا قسم حرف‌هایم را می‌شنید، اشک‌هایم را می‌خرید و ابوالفضل حال دیدنیِ دلم را می‌دید آهسته زمزمه کرد: «آروم شدی زینب جان؟» به سمتش چرخیدم، پاسخ سوالش را از آرامش چشمانم گرفت تیغی در گلویش مانده بود رو به حرم چرخید تا سوز صدایش را پنهان کند: «این سه روز فقط (علیهاالسلام) می‌دونه من چی کشیدم!» از همین یک جمله درددل خجالت کشید دوباره نگاهم کرد و حرف را به هوایی دیگر بُرد: «اونا عکست رو دارن، اون روز تو بیمارستان کسی که اون زن انتحاری رو پوشش می‌داده، تو رو دیده. همونجا عکست رو گرفتن.» محو نگاه سنگینش مانده بودم می‌دید این حرف‌ها دل کوچکم را چطور ترسانده برای ادای هر کلمه جان می‌داد: «از رو همون عکس ابوجعده تو رو شناخته!» ✳️ ادامه دارد ... 🔸🌺🔸--------------
به نام خدایی که همه خوبی‌ها از اوست سلام امیر المومنین علی علیه السلام زشت‏ترين راستگويى، تعريف انسان از خویش است اَقْبَحُ الصِّدقِ ثَناءُ الرَجُلِ عَلى نَفْسِهِ غررالحكم، ج۲، ص۳۸۸، ح۲۹۴۲ بدون شرح
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز.سهم روز دویست و پنجاه و هفتم ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄ 📜 : ( پس از بیعت مردم مدینه با امام علیه السلام این اولین سخنرانی آن حضرت در سال ۳۵ هجری است). 1⃣ اعلام سياستهای حكومتی ♦️آنچه می گويم به عهده می گيرم و خود به آن پای بَندم. کسی که عبرت ها برای او آشکار شود و از عذاب آن پند گيرد، تقوا و خويشتن داری او را از سقوط در شبهات نگه می دارد. آگاه باشيد تيره روزی ها و آزمايش ها همانند زمان بعثت پيامبر(صلی الله علیه و آله) بار ديگر به شما روی آورد. سوگند به خدايی که پيامبر(صلی الله علیه و آله) را به حق مبعوث کرد، سخت آزمايش می شويد، چون دانه ای که در غربال ريزند، يا غذايی که در ديگ گذارند به هم خواهيد ريخت، زير و رُو خواهيد شد، تا آنکه پايين به بالا و بالا به پايين رود؛ آنان که سابقه ای در اسلام داشتند و تاکنون منزوی بودند بر سر کار می آيند و آنها که به ناحق پيشی گرفتند عقب زده خواهند شد. 2⃣ فضائل اخلاقی امام (علیه السلام) ♦️"به خدا سوگند، کلمه ای از حق را نپوشاندم؛ هيچ گاه دروغی نگفته ام؛ از روز نخست به اين مقام خلافت و چنين روزی خبر داده شدم. آگاه باشيد، همانا گناهان چون مرکب های بدرفتارند که سواران خود (گناه کاران) را عنان رها شده در آتش دوزخ می اندازند. آگاه باشيد، همانا تقوا چونان مرکب های فرمانبرداری است که سواران خود را عنان بر دست وارد بهشت جاويدان می کنند. حقّ و باطل هميشه در پيکارند و برای هر کدام طرفدارانی است. اگر باطل پيروز شود جای شگفتی نيست، از دير باز چنين بوده و اگر طرفداران حق اندکند چه بسا روزی فراوان گردند و پيروز شوند، امّا کمتر اتّفاق می افتد که چيز رفته باز گردد. می گويم: «کلمات امام(علیه السلام) پيرامون حقّ و باطل، از سخنان نيکويی است که کلام کسی از سخن سرايان به آن نخواهد رسيد، و بيش از آنچه که ما در شگفت شويم، شگفتی برابر آن فرومانده است، در اين کلمات امام(علیه السلام) ريزه کاری هايی از فصاحت است که نه زبان قدرت شرح آن را دارد و نه انسانی می تواند از دَرّه های عميق آن بگذرد، اين اعتراف مرا کسانی که در فصاحت پيشگام و با سابقه اند، درک می کنند.»" 3⃣ سرگردانی مردم و ضرورت تقوا ♦️ آن کس که بهشت و دوزخ را پيش روی خود دارد در تلاش است. برخی از مردم به سُرعت به سوی حق پيش می روند که اهل نجاتند و بعضی به کندی می روند و اميدوارند و ديگری کوتاهی می کند و در آتش جهنّم گرفتار است. چپ و راست گمراهی و راه ميانه، جادّه مستقيم الهی است که قرآن و آثار نبوّت آن را سفارش می کند و گذرگاه سنّت پيامبر(صلی الله علیه و آله)است و سرانجام بازگشت همه بِدان سُو می باشد. ادّعاکننده باطل نابود شد و دروغگو زيان کرد، هر کس با حق در افتاد هلاک گرديد. نادانیِ انسان همين بس که قَدر خويش نشناسد. آنچه بر اساس تقوا پايه گذاری شود نابود نگردد. کشتزاری که با تقوا آبياری شود تشنگی ندارد. مردم! به خانه های خود روی آوريد، مسايل ميان خود را اصلاح کنيد، توبه و بازگشت پس از زشتی ها ميسّر است. جز پروردگار خود ديگری را ستايش نکنيد و جز خويشتنِ خويش ديگری را سرزنش ننماييد. ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
7.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک دقیــقه تلـاوت با یک نفــس بشنوید و لـــــذت ببرید ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*این هم خبر خوب، برای کسانی که عکس شهدا را به در و دیوار می زنند، یادواره شهدا می گیرند، به خانواده های شهدا سر کشی می کنند، شهدا را یاد می کنند و راه شان را ادامه می دهند
8.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این سید حسن نصرالله آینده است که از یمن خروشیده 😅😀 ماشاءالله ، ماشاءالله ، الله اکبر 🌹 رحمت خدا بر آن پدر و مادری که تو را پرورده اند 🤲 اللّهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَیکشِفُ السُّوءَ 🏴🇮🇷🇮🇶🇸🇾🇱🇧🇵🇸🇾🇪🇦🇫
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃حکایت عشق روضه شهید گمنام « رسیدم حر شوم آزاد باشم » 🎙حاج مهدی رسولی لحظاتی باشهیدگمنام
🍃🌸🍃 ۲   قسمت شصت‌وسوم؛ نام ابوجعده هم ردیف حماقت و بی‌غیرتی سعد بود صدای ابوالفضل خش افتاد: «از همون روز دنبالته. نه به خاطر انتقام زنش که تو لو دادی و تا الان حتماً اعدام شده، به خاطر اینکه تو رو با یه سپاهی ایرانی دیدن و فکر می‌کنن از همون شبی که سعد تو رو برد تو اون خونه، جاسوس سپاه بودی. حالا می‌خوان گیرت بندازن تا اطلاعات بقیه رو ازت دربیارن.» گیج این راز شش ماهه زبانم بند آمده بود نگاهش بین من و حرم می‌چرخید تا لرزش چشمانم بند زبانش نشود همچنان شمرده صحبت می‌کرد: «همون روز تو فرودگاه بچه‌ها به من خبر دادن، البته نه از دمشق، از تهران! ظاهراً آدمای تهران‌شون فعال‌تر بودن و منتظر بودن تا پات برسه تهران!» از تصور بلایی که تهران در انتظارم بود باز هم رنگش پرید صدایش بیشتر گرفت: «البته ردّ تو رو فقط از دمشق و از همون بیمارستان و تو تهران داشتن، اما داریا براشون نقطه کور بود. برا همین حس کردم امن‌ترین جا برات همون داریاست.» از وحشتی که این مدت به تنهایی تحمل کرده بود، دلم آتش گرفت می‌دید نگاهم از نفس افتاده حال دلم را با حکایت مصطفی خوش کرد: «همون روز از فرودگاه تا بیمارستان آمار مصطفی رو از بچه‌های دمشق گرفتم و اونا تأییدش کردن. منم همه چی رو بهش گفتم و سفارش کردم چشم ازت برنداره. فکر می‌کردم شرایط زودتر از این حرفا عادی میشه و با هم برمی‌گردیم ایران، ولی نشد.» سه روز پیش من در یک قدمی همین خطر بودم که خطوط صورتش همه در هم شکست و صدایش در گلو فرو رفت: «از وقتی مصطفی زنگ زد و گفت تو داریا شناسایی‌ات کردن تا امروز که دیدمت، هزار بار مردم و زنده شدم!» سپس از همان روی بام با چشمش دور حرم چرخید در پناه (علیهاالسلام) حرف آخرش را زد: «تا امروز این راز بین من و مصطفی بود تا تو آروم باشی و از هیچی نترسی. برا اینکه مطمئن بودیم داریا تو اون خونه جات امنه، اما از امروز هیچ جا برات امن نیست! شاید از این به بعد حرم هم نتونی بری!»… ساکت بودم از نفس زدن‌هایم وحشتم را حس می‌کرد به سمتم چرخید، هر دو دستم را گرفت تا کمتر بلرزد عاشقانه حرف حرم را وسط کشید: «زینب جان! همونطور که اونجا تو پناه (علیهاالسلام) بودی، مطمئن باش اینجام (علیهاالسلام) خودش حمایتت می‌کنه!» صورتم به طرف صورتش ماند نگاهم تا حرم کشیده شد قلبم تحمل اینهمه وحشت را نداشت معصومانه به گریه افتادم. تازه نبض نگرانی نگاه مصطفی در تمام این شش ماه زیر انگشت احساسم آمد حس می‌کردم به هوای من چه وحشتی را تحمل می‌کرد که هر روز تارهای سفید روی شقیقه‌اش بیشتر می‌شد و خط پیشانی‌اش عمیق‌تر. دوباره طنین عشق سحرگاهی امروزش در گوشم نشست بی‌اختیار دلم برای لحن گرمش تنگ شد تا لحظه‌ای که به اتاق برگشتیم اولین صوتی که شنیدم صدای مردانه او بود: «تکلیف حرم سیده سکینه چی می‌شه؟» انگار به همین چند لحظه که چشمانم را ندیده بود، دلتنگی نفسش را گرفته و طاقتش تمام شده بود رو به ابوالفضل سوالش را پرسید ولی قلب نگاهش برای چشمان خیس من می‌تپید. ابوالفضل هم دلش برای حرم داریا می‌لرزید همان پاشنه در روی زمین نشست و نجوا کرد: «فعلاً که کنترل داریا با نیروهای ارتشه!» این خوش‌خبری ابوالفضل چند روز بیشتر دوام نیاورد اینبار نه فقط تکفیری‌های داخل شهر که رفقای مصطفی از داریا خبر دادند؛ ارتش آزاد با تانک وارد شهر شده است. 🔗 ادامه دارد ... 🔸🌺🔸--------------
به نام خداوند مهربان سلام خداوند کریم در قرآن عظیم فرموده: ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ یوسف خطاب به زندانیان فرمود: آنچه شما عبادت می کنید از غیر خدا چیزی نیست جز اسم هایی که شما و پدرانتان نامگذاری کرده اید در حالی که خداوند هیچ دلیلی بر حقانیّت آنها نفرستاده است. کسی جز خدا حقّ فرمانروایی ندارد، او دستور داده که جز او را نپرستید. این دینِ پا بر جا و استوار است، ولی اکثر مردم نمی دانند. سوره یوسف آیه ۴۰ از این آیه شریفه نکات زیر قابل برداشت است: ۱. معبودهاَی غیر او واقعی نیستند، بلکه ساخته خیال مشرکان و نیاکان آنهاست. ۲. بسیاری از قدرت ها، سازمان ها، مؤسسات، سمینارها، قطعنامه‌ها، ملاقات‌ها و حمایت‌ها و محکومیت‌ها و عناوین و القاب دیگر، اسم‌های بی‌مسمّی و بت‌های مدرن روزگار ما هستند که بشر به جای خدا، دنباله رو آنان شده است. ۳. سابقه و قدمت، دلیل حقانیّت نیست. ۴. عقاید آدمی باید متکی بر دلیل و برهان عقلی یا نقلی باشد. ۵. در برابر هیچ فرمانِ غیر الهی، کرنش نکیند. زیرا فرمان دادن تنها حقّ خداوند است. ۶. عبادت خالصانه (توحید)، راه مستقیم و پا برجاست. ۷. هر قانونی جز قانون الهی متزلزل است. ۸. جز بر عقیده محکم و استوار نباید اعتماد کرد. ۹. بیشتر مردم به استواری دین خدا جاهلند. (یا جاهل بسیط که به جهل خود آگاه است یا جاهل مرکّب که خیال می کند می داند و در واقع نمی‌داند) ۱۰. جهل و نادانی، زمینه ساز پیدایش شرک است. --------------
🌿سلام بر شهادت 🌟چند هفته بعد از شهادتش، یکی از هم‌سنگرهایش جمله‌ای را به زبان عربی برایم پیامک کرد که اولش نوشته بود: «این سخنی از محمودرضاست.» جمله این بود: 🌱«إذا کانَ المُنادِی زینب (س) فأهلا بِالشَهادة.»؛ اگر دعوت کننده زینب (س) است، پس سلام بر شهادت.🌹 ✨چیزی در جواب آن بزرگوار نوشتم که دو دقیقه بعد خودش تماس گرفت. از او پرسیدم: «این حرف را محمودرضا کجا زده؟» گفت: «آخرین باری که تهران بود و با هم کلاس برگزار کردیم، این جمله را اول کلاس روی تخته سیاه نوشت. من هم آن را توی دفتر یادداشت کردم.» تاریخ کلاس را پرسیدم، گفت: «۲۷ آذر بود.» حساب کردم، ۳۲ روز قبل از شهادتش بود. 🌴شهید مدافع حرم محمود_رضا_بیضایی از کتاب "تو شهید نمی‌شوی"🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همخوانی طنز و جالب رزمندگان دوران هشت سال دفاع مقدس😊 ⭕️ به چپ چپ، به راست راست ازجلو نظام خبردار قدر آش ننمو حالا میدونم😊 🙏🙏🙏🙏🙏😊😊😊
17.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷شهیدی که پیکرش را امام زمان (عجل الله) تحویل گرفت‌