eitaa logo
خاکریز خاطرات شهدا
98 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
10 فایل
امام خامنہ‌ای روحی فداه : انگیزہ های بسیار شدیدی وجود دارد برای فراموشی شهــدا.. نگذارید یاد شهـدا فراموش شود •✾🌻🍂🌻✾• خاکریز خاطرات شهدا https://eitaa.com/khakrizshohadair ╭━━⊰❀🔻🔸🔻❀⊱━━╮ کپی با ذکر صلوات آزاد ارتباط با مدیر @abasiniah
مشاهده در ایتا
دانلود
۲   قسمت سی‌وهفتم؛ در آغوش مادر مصطفی تمام تنم از ترس می‌لرزید تهدید بسمه یادم آمده بود با بی‌تابی ضجه زدم: «دیشب تو حرم بهم گفت؛ همین امشب شوهرت رو سر می‌بره و عقدت می‌کنه!» نه به هوای سعد که از وحشت ابوجعده دندان‌هایم از ترس به هم می‌خورد مصطفی مضطرب پرسید: «کی بهتون اینو گفت؟» سرشانه پیراهن آبی مادرش از اشک‌هایم خیس شد میان گریه معصومانه شهادت دادم: «دیشب من نمی‌خواستم بیام حرم، بسمه تهدیدم کرد اگه نرم ابوجعده سعد رو می‌کشه و میاد سراغم!» هنوز کلامم به آخر نرسیده، خون غیرت در صورتش پاشید از این تهدید بی‌شرمانه از چشمانم شرم کرد نگاهش به زمین افتاد می‌دیدم با داغیِ نگاهش زمین را آتش می‌زند. مادرش سر و صورتم را نوازش می‌کرد تا کمتر بلرزم مصطفی آیه را خوانده بود به چشمانم خیره ماند و خبر داد: «بچه‌ها دیشب ساعت ۱۱ پیداش کردن، همون ساعتی که شما هنوز تو حرم بودید یعنی اون کار خودش رو کرده بود، چه شما حرم می‌رفتید؛ چه نمی‌رفتید دستور کشتن همسرتون رو داده بود و …» دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد سفیدی چشمانش از عصبانیت سرخ شد و گونه‌هایش از خجالت گل انداخت. از تصور بلایی که دیشب می‌شد به سرم بیاید و به حرمت حرم (سلام‌الله‌علیها) خدا نجاتم داده بود، قلبم به قفسه سینه می‌کوبید دل مصطفی هم برای محافظت از این امانت به لرزه افتاده بود با لحن گرمش التماسم می‌کرد: «خواهرم! قسم‌تون میدم از این خونه بیرون نرید! الان اون حرومزاده زخمیه، تا زهرش رو نپاشه آروم نمی‌گیره!» شدت گریه نفسم را بریده بود مادرش می‌خواست کمکم کند تا دراز بکشم که پهلویم در هم رفت و دیگر از درد جیغ زدم. مصطفی حیرت‌زده نگاهم می‌کرد تنها خودم می‌دانستم بسمه با چه قدرتی به پهلویم ضربه زده که با همه جدایی چندساله‌ام از هیئت، دلم تا روضه در و دیوار پر کشید. میان بستر از درد به خودم می‌پیچیدم پس از سال‌ها (علیهاالسلام) را صدا می‌زدم تا ساعتی بعد در بیمارستان که مشخص شد دنده‌ای از پهلویم ترک خورده است. نمی‌خواست از خانه خارج شوم حضورم در این بیمارستان کارش را سخت‌تر کرده بود مقابل در اتاق رژه می‌رفت مبادا کسی نزدیکم شود… صورت خونی و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمی‌رفت، در تمام این مدت از حضورش متنفر بودم و باز دیدن جنازه‌اش دلم را زیر و رو کرده بود روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، غریبانه گریه می‌کردم. از همان مقابل در اتاق، اشک‌هایم طاقتش را تمام کرده بود کنار تختم آمد از تمام حرف دلش تنها یک جمله گفت: «مسکّن اثر کنه، می‌برم‌تون خونه!» می‌دانستم از حضور من در بیمارستان جان به لب شده می‌ترسید کسی سراغم بیاید کنار تختم ایستاده و باز یک چشمش به در اتاق بود تا کسی داخل نشود. از تنهایی این اتاق و خلوت با این زن نامحرم خجالت می‌کشید به سمت در برگشت، دوباره به طرفم چرخید و با صدایی آهسته عذرخواست: «مادرم زانو درد داره، وگرنه حتماً میومد پیش‌تون!» دل من پیش جسد سعد جا مانده بود با گریه پرسیدم: «باهاش چیکار کردن؟» ادامه دارد ... 🔸🌺🔸--------------
🟡این دعای مدامِ وهرروزه سلام‌الله‌ علیها: ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌••✾🌻🍂🌻✾• خاکریز خاطرات شهدا https://eitaa.com/khakrizshohadair
12.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاقبتی کسی که حتی شاهد وصیت و دفن سلام‌الله‌علیها بود 🔰 برشی از سخنرانی به مناسبت سالروز جنگ جمل ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •✾🌻🍂🌻✾• خاکریز خاطرات شهدا https://eitaa.com/khakrizshohadair
12_Ramezani_Pedar_Mafghodolasar_(www.rasekhoon.net).mp3
1.66M
🎙مداحی بسیار زیبای و قدیمی کربلایی مجتبی رمضانی درباره پدر مفقود الاثر به یاد مادر سادات و شهید مفقودالاثر غلامرضا عباسی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •✾🌻🍂🌻✾• خاکریز خاطرات شهدا https://eitaa.com/khakrizshohadair
33.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️حضرت مادر 🎥 باصدای: محمد کوهرخی شعر و ملودی: اسماعیل شبرنگ تنظیم: علی وانیار ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •✾🌻🍂🌻✾• خاکریز خاطرات شهدا https://eitaa.com/khakrizshohadair