eitaa logo
تبلیغ مجازی حجت الاسلام خلیلیان
81 دنبال‌کننده
56.4هزار عکس
36.1هزار ویدیو
491 فایل
تبلیغ در فضای مجازی ماه مبارک رمضان 1342 1400 ه.ش) حجت الاسلام خلیلیان آدرس کانال: @khalilian_tabligh ارتباط با ادمین: Eitaa.ir/Majid_khalilian
مشاهده در ایتا
دانلود
ند که اینجا آنجائی است که ایرانیها در آن دوره لشکرکشی کردند و در اینجا شکست خوردند. یک فضای خالی را نشان می‌دهند، یک مدعای تاریخی را با یک فضای خالی اثبات می‌کنند. ‌ ‌⭕️ خوب، اینجا نزدیکی کازرون -آنطوری که شنیدم- مجسمه‌ی والرین است، امپراتور روم، که زانو زده در مقابل پادشاه ایران. خیلی خوب، اینجا را بروید نشان بدهید؛ این به آن در! ۱۳۸۷/۲/۱۸ 🆔 @sireh_agha 🚨کتاب‌های مورد علاقه در دبستان 💠 دوران‌های اول و دوم و سوم را که اصلاً یادم نیست، الان هیچ نمی‌توانم قضاوتی بکنم که به چه درس‌هایی علاقه داشتم؛ لیکن در اواخر دوره دبستان - یعنی کلاس پنجم و ششم - به درس‌های و علاقه داشتم، خیلی به علاقه داشتم، به هم - به خصوص - علاقه داشتم. البته در درس‌های دینی هم خیلی خوب بودم‌، قرآن را با صدای بلند می‌خواندم، بودم. یک کتاب دینی را آن وقت به ما درس می‌دادند به نام برای آن وقت‌ها کتاب خیلی خوبی بود. من تکه‌هایی از آن درس را - فصل فصل بود - حفظ می‌کردم. 🌐 بیانات مقام معظم رهبری با گروهی از نوجوانان و جوانان ۱۳۷۶/۱۱/۱۴ 🆔@sireh_agha 🚨احترام ویژه به سردار پاسدار علی فضلی می‌گوید: 💠 من برادری داشتم به نام «رحمان» که در سال ۱۳۶۱ در جبهه شهید شد. وی پسری به نام دارد که در زمان شهادت پدر چهارماهه بود. یک روز که در محضر مقام معظم رهبری بودیم، مصطفی را نیز با خود بردم. او در داخل حیاط نشسته و ما وارد جلسه شدیم، جلسه‌ی ما حدود دو ساعت طول کشید. بعد از جلسه که بیرون آمدیم، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای چشمشان به مصطفی افتاد من او را به معرفی کردم. معظم له وقتی فهمیدند که وی فرزند شهید است چهره‌شان شد و مصطفی را در آغوش کشیدند و بوسیدند. سپس به صورت گلایه به من فرمودند: «چرا زودتر به من نگفتی؟» بعد، معظم‌له به داخل اتاق خود رفتند و یک و برای مصطفی هدیه آوردند و به وی دادند. 📘 خورشید در جبهه، ص ۱۹۴ 🆔@sireh_agha 🚨هر سه روز یک ختم !!! ⭕️ غلام شاه‌پسندی از رهبر انقلاب: 💠 هر زمانی که شما ایشان را ببینید، یا می‌گوید یا می‌خواند. ایشان به ما توصیه می‌کردند و می‌گفتند: «بچه‌ها قرآن را زیاد بخوانید؛ قرآن است، قرآن را خیلی مطالعه کنید. من در هر سه روز یک دور قرآن می‌خواندم. یعنی روزی ده جزء. الآن دیگر اصلاً حوصله‌اش نیست، پیر شده‌ام، از نظر سن‌وسال، وضعیت، شغل، گرفتاری‌های کاری، این‌ همه مسائل واقعاً نمی‌توانم قرآن بخوانم. خیلی از قرآن دور شدم. نُه روز، ده روز طول می‌کشد من یک دور قرآن را بخوانم.» الآن که دور شده، روزی سه جزء قرآن می‌خوانند!!! 📗یک روز با رهبری، ماهنامه‌ی امتداد ، شماره۶۴، ص ۱۶ 🆔 @sireh_agha 🚨 مطالعه‌ی چند کتاب در 🔘 رهبر انقلاب: 💠 من مى‌خواهم خواهشى از مردم بکنم و آن این است کسانى که وقت‌هاى ضایع‌ شونده‌اى دارند؛ مثلاً به یا تاکسى سوار مى‌شوند، یا سوار وسیله‌ى نقلیه‌ى خودشان هستند و دیگرى ماشین را مى‌راند، یا در جاهایى مثل مطب پزشک در حال انتظار به سر مى‌برند و به‌ هرحال اوقاتى را در حال انتظار به بى‌کارى مى‌گذرانند، در تمام این ساعات، بخوانند. کتاب در کیف یا جیب خود داشته باشند و در اتوبوس که نشستند، کتاب را باز کنند و بخوانند. وقتى هم به مقصد رسیدند، نشانه‌اى لاى کتاب بگذارند و باز در فرصت یا فرصتهاى بعدى آن را باز کنند و از همان جا بخوانند. بنده خودم چند جلد از یک عنوان کتاب را در اتوبوس خواندم! البته قضیه مربوط به قبل از انقلاب است که چند روزى براى انجام کارى از مشهد به تهران آمده بودم. بنا به دلایلى نمى‌خواهم اسم کتاب را بگویم. وضعیت و فضاى اتوبوس‌هاى آن روزگار براى ما خیلى آزار دهنده بود و نمى‌توانستیم تحمّل کنیم. دلم مى‌خواست سرم پایین باشد و خواندن کتاب در چنین وضعیتى بهترین کار بود. ساعتى را که به این حالت مى‌گذراندم احساس نمى‌کردم ضایع مى‌شود. آن وقتها تقریباً یک ساعت طول مى‌کشید تا آدم با اتوبوس از جایى به جاى دیگر مى‌رفت. بعضى وقتها این جابجایى کمتر یا بیشتر هم طول مى‌کشید. به‌هرحال چنین یک ساعتهایى را احساس نمى‌کردم که ضایع مى‌شود؛ چون کتاب مى‌خواندم. 🌐 مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما پس از بازدید از نمایشگاه کتاب ۱۳۷۵/۰۲/۲۲ 🆔 @sireh_agha 🚨 ماجرای جالب کاسه‌ی دوغ 💠 آقای ذوالنوری می‌گوید در زمان جنگ، آیت‌الله خامنه‌ای به تیپ الغدیر تشریف بردند. معظم له بعد از سخنرانی برای صرف ناهار به سنگر فرماندهی رفتند. آیت الله سید روح الله خاتمی نیز حضور داشتند‌. ایشان با دستهای لرزان خود، کاسه بزرگی را برداشت، مقداری ماست داخل آن ریخت و بعد شروع به درست کردن نمود. کاسه دوغ را خدمت مقام معظم رهبری آورد و فرمود: آقا دوغ را برای
🚨 برخورد جالب رهبر انقلاب با پسر و دختر نامحرم در 💠 یکی از محافظان رهبر انقلاب می‌گوید یک روز که مقام معظم رهبری به کوههای اطراف تهران برای کوه پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می کنند که به لحاظ ظاهری وضع نامناسبی داشتند. آنها به یک باره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور کردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان نداشتند از رفتار آنها مشخص بود که خیلی ترسیده بودند واینگونه به نظر می رسید که آنها تصور می کردند که الآن آقا دستور دستگیری آنها را صادر خواهد کرد. ولی برخلاف تصور آنها، آقا با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید که شما زن و شوهر هستید؟ آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت؛ و جواب داد خیر من و این دختر دوست هستیم. آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود: بد نیست صیغه محرمیتی هم در میان شما برقرار شود و شما با هم ازدواج کنید. آقا به آنها پیشنهاد داد که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیائید، و من هم آمادگی دارم که شخصا خطبه عقد شما را بخوانم. آن دو خداحافظی کردند و طبق قرار همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند. آقا هم خطبه عقد آن دو را جاری کردند. با برخورد کریمانه ایشان این دو جوان مسیر زندگی خود را تغییر دادند آن دختر غیر محجبه به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو هم به یک جوان مذهبی مبدل شدند. 📙نشریه ماه تمام، شماره ۳،ص۱۷ 🆔@sireh_agha 🎥 در منزل من، همه‌ی افراد، هرشب در حال مطالعه خوابشان مى‌برد! ⭕️ : 💠 من اين را مى‌خواهم عرض كنم كه در منزل خودِ من، همه افراد، ، هرشب در حال خوابشان مى‌برد. خود من هم همين‌طورم. نه اين‌كه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مى‌كنم؛ تا خوابم مى‌آيد، را مى‌گذارم و مى‌خوابم. همه افراد خانه ما، وقتى مى‌خواهند بخوابند حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مى‌كنم كه همه خانواده‌هاى ايرانى بايد اين‌گونه باشند. من، اين است. 🌐 مصاحبه در پایان بازدید از نمایشگاه کتاب ۱۳۷۴/۰۲/۲۶ 🆔 @sireh_agha 🎥 خاطره‌ی زیبا کلام از حضور در بیت رهبری ⭕️ : من گفتم که واقعاً بنازم به صبرتون آقای خامنه‌ای 🆔 @sireh_agha 🚨 خودکار بیت المال 🔘 آقای همدانی مسئول سابق روابط عمومی بیت رهبری: 💠 من در سازمان ریاست جمهوری برای یک خدمت ایشان رفتم. ایشان مشغول نوشتن بودند و را انجام می‌دادند. وقتی آن کار شخصی را می‌خواستند یادداشت کنند، دیدم را از جیبشان درآوردند و یادداشت کردند. 📗 سلاله‌ی نور، ص ۱۳۹ 🆔 @sireh_agha 🚨 ماجرای خریدن 💠 ایشان خاطره‌ای را خودشان نقل می‌کردند و فرمودند: چون قبل از انقلاب همه‌اش مبارزه و زندان و تبعید و اینها بود و ما نبودیم که بچه‌ها خیلی خلأ نبود پدر را احساس نکنند لذا من برای اینکه بیشتر در داخل خانه حضور داشته و کنار بچه ها باشم، به دفتر گفتم، که یک عدد دو نفره برای ما تهیه کنند که وقتی داخل خانه و زندگی شخصی می‌روم روی مبل باشم که کمر و پایم درد می‌گیرد راحت باشم، ضمناً بتوانم در آن فرصت به کارها هم برسم، نامه‌ها و گزارشها را مطالعه کنم، در ضمن در خانه حضور داشته باشم تا بچه‌ها وجود پدر را احساس کنند. بعد فرمودند یک روز آمدم دیدم، این را که آورده‌اند خانواده‌ی ما آن را بیرون گذاشته‌اند. به ایشان گفتم که چرا بیرون گذاشتید؟ خانواده گفتند: آقا! تا حالا در خانه‌ی ما مبل نبوده، تا الان زندگی ما بوده، الان هم مبل در خانه نیاورید. فرمودند: گفتم این را از پول شخصی‌ام تهیه کردند نه از پول دفتر، آن هم بخاطر اینکه حضورم در خانه بیشتر باشد. گفتند خیلی خ، حالا اگر این باعث می‌شود شما حضورتان در خانه بیشتر باشد، بچه‌ها بیشتر پدر را احساس بکنند، ما این مبل دو نفره را تحمل می‌کنیم. آقای مروی می‌گوید: بعداً من، ماجرا را از دوستان دفتر سوال کردم. گفتند: این یک مبل بود، این را تهیه کردیم، دادیم تعمیرش کردند، پارچه روی آن کشیدند و برای آوردیم. 🌐 گفتگو با حجت‌الاسلام 🆔 @sireh_agha 🚨 مرا نشناخت! 💠 یک روز پسرم را که دو ساله بود، به آوردند. یکی از سربازان دوان دوان آمد و گفت: پسر شما را آورده‌اند. به درِ زندان نگاه انداختم، دیدم یکی از افسران، مصطفی را بغل گرفته و به سوی من می‌آید. مصطفی را گرفتم و بوسیدم. کودک، به علت این که مدتی طولانی از او دور بودم، مرا نشناخت. لذا با چهره‌ای گرفته و اخم کرده و حیرت زده به من می‌نگریست سپس زد زیر گریه به شدت می‌گریست نتوانستم او را آرام کنند لذا او را دوباره به افسر دادم تا به همسرم و بقیه -که اجازه‌ی دیدار با من را نداشتند- بازگرداند. این امر به قدری مرا ساخت که تا چند روز بعد نی
ما گدای فاطمه هستیم عزت را ببین دار و ندار ماست ثروت را ببین تا ابد شکر خدا ، شکر خدا ، شکر خدا مادری چون مجتبی گشتیم، نعمت را ببین حضرت اجازه بر من آلوده داد تا زنم او را صدا ، کرامت را ببین عالم و آدم تماما دست بوس مصطفاست شد دست بوس او ، فضیلت را ببین @canale_komail