eitaa logo
خلوت وصال❤️🌱
340 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
508 ویدیو
6 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 💕اینجا خلوتی است از دلنوشته های یک پرنده ی کوچک، در آرزوی شب وصال... . . کپی، با ذکر نام نویسنده #زهره_قاسمی، آزاد🌹 . . من👈 https://eitaa.com/Vesal1393 😍 . . از نقد و نظراتتون خوشحال میشم⁦☺️⁩💐
مشاهده در ایتا
دانلود
خلوت وصال❤️🌱
دیدی یه بچه با سوز که گریه میکنه، همه برمیگردن طرفش، به مامانش میگن چی شده، اگه از ما کاری برمیاد بگید، دلشون میسوزه خب... شب آخر که میشه، باید برم گوشه ی صحن اسماعیل طلا... گدا تر از همیشه... بشینم روی سنگا... سرمو کج کنم... دستمو بیارم بالا... از زیر چادر، بگم مولا بده در راه خدا... الان وقتشه که اینقدر گریه کنم، تا دلت بسوزه... بگی باز تو اومدی؟چته؟چی میخوای... آقا جان ببخش شب آخری آداب سرم نمیشه... مفاتیح و مهرم جلومه ها، اما وقت نیست... دیره... میترسم حتی یه لحظه هم از دست بدم نگا کردنتو... آخ که چقد زیر سایه ی گنبدت آرومم... @khalvatevesal
خلوت وصال❤️🌱
... این روزها به این فکر میکنم: اگر «حاج قاسم» ((سرباز)) اسلام بود، پس من چه هستم برای اسلام؟!!... نقش من کجای این تاریخ است؟! حیات من چگونه گذشت؟! مماتم چگونه خواهد بود؟! الگو و میزانمان را (علی علیه السلام) معرفی کردند... گاها بهانه ای برای توجیه، این را میگویم: من کجا وعلی علیه السلام کجا... براستی نمیشود؟! نمیتوان؟! با خود فکر میکنم هدف از آفرینش من شیعه فقط یدک کشیدن نام شیعه و داشتن حداقل ها هست؟! اگر اینطور بوده چطور در حسرت «حاج قاسم» اشک ریختم و آه کشیدم و غبطه خوردم؟!!... پس گویی درونم چیز دیگری را میطلبد! گویی هدف والاتری از آفرینش داشته ام!! گویی همان خدایی که«حاج قاسم»را برای خودش آفرید وکارگزار خودش قرار داد من را نیز....!!! پس حالا چکنم؟! عزاداری؟! غصه؟! ناامیدی؟! همان من کجا و او کجا؟!... یا حال که حجتی از حجتهای خدا باز هم برایم روشن شده باید حرکتی کنم! باید بجنبم! باید جا نمانم!... صفتهای«حاج قاسم» را از قول حضرت فرمانده ، باز میشمارم: «معتقد به حدود شرعی» «دانا» «متواضع» «با تدبیر» «با اخلاص» «متنفر از ریا» «سیاستمدار» «فراجناحی» «کلام نافذ» «جنگاور» «منطقی» «شجاع» «مراقب ومدافع حقوق مردم و مظلومین» «انقلابی» و... حال راحت تر میتوانم ببینم من برای اسلام و انقلاب چه و که هستم.... @khalvatevesal
خلوت وصال❤️🌱
مولای من... رجب تمام شد، و من برای آخرین بار ، در آخرین سحر این ماه حرامت، کنار بارگاه امام رئوفت، باز خواندمت: ای کسی که از تو امید هر خیری و احسانی را دارم؛ و ای کسی که تنها پناه من هستی در هر شر و بدی؛ ای کسی که به کمِ من، زیاد عطا میکنی؛ ای کسی که نعمت نشناخته را نیز دریغ نمی کنی ... رجب، این جویبار بهشتی... این ماه نزول رحمت آسمانی... این ماه عظیم، این ماه استغفار، تمام شد... و ما چقدر پاک شدیم؟... و چقدر آماده شدیم برای مهمانی ات؟... چه زود گذشت اللهم بارک لَنایِمان و اشک شوقمان بعد از دیدن هلال رجب... و حال نمیدانیم که جزء مرحومین هستیم و باید اشک شادی بریزیم یا جزء محرومین و اشک حسرت و خوف... مولای من... عطش بهار طاعتت در ما بیداد میکند... و انتظار گمشده ی آشنای خود، ما را سرگردان کرده است... رجبت تمرین بندگی رمضانت بود، و من نمیدانم در این امتحان چقدر پیروزم... ولی این را میدانم، ماه خجسته ای را پشت سر گذاشتم که طلیعه ی آن ، میلاد امام شکافنده ی دانش بود که گرما بخش جان هر طالبی... و چندی بعد، نسیم، خبر از مولودی با برکت برایمان آورد که سراسر نور بود و کرامت و بخشش... و اما در روز سیزدهمش، نوزادی در خانه ات متولد شد که نقطه ی عطف تاریخ بشر بود، کسی که تجلی الطاف خداوندی تو بود، کسی که رکن ایمان بود و از تصور ما پنهان... نیمه اش را گذراندیم که محبوب ترین روز بود در نزد تو... و به روزی رسیدیم که زمین وآسمان بهم پیوند داده شد و وعده ی الهی تحقق یافت و خاک و افلاک با هم، همراه و همراز شدند... چه خوب گفته ای که رجب، شهرالله است... و چه سفره ی با برکتی... و چه خوب میزبانی... میزبانی که ما را برای ماه پیامبرش و ماه بندگانش آماده میکند... آری اکنون امیدوار تر از گذشته دست به سویت دراز میکنم و راغب تر از قبل میخوانمت: ای خدایی که مالک حاجتهای فقیران هستی... و ای خدایی که دانا به اسرار خاموشان... مرا امان بده و پاکیزه گردان و برسان به ماه صیام... ای صاحب جلال وکرامت.... ... @khalvatevesal
خلوت وصال❤️🌱
این روز ها،خبر هاییست در زمین.. صدای بالهای ملائک زیاد به گوش میرسد.. خانه کوچک است ، اما پر از نور... صدای هلهله و شادی فرشتگان، تمام آسمان را پر کرده است. نگاه علی(ع) به فاطمه(س)؛ و حسن(ع) به حسین(ع) دوخته شده‌ و لبخند ها تمامی ندارد... پدر بزرگ وارد میشوند. قنداقه را بغلشان میدهند. پیامبر(ص) میگریند... ملائک اشک میریزند به پای اشک های اهل خانه؛ با خود میگویند: چطور دلشان می آید خونِ این نور .. این ماه .. این زیبا .. این مهربان .. را ....... همه میدانند این نوزاد ، روزی قربانی میشود ... قربانی برای خدا برای اسلام برای ما ... برای به عرش رساندن ما، برای تضمین بهشت ما، برای نجات ما! برای ما که بدانیم، فاصله ی زمینی بودنمان تا آسمان چقدر است. حسین آمد و با خون خود ، کشتی ساخت. بسیار وسیع ... و بسیار سریع ... کشتی اش برای همه جا دارد. تنها شرطش «خواستن» و «عاشق شدن» است... ای انسان! یک وقت ناامید نشوی! خجالت نکشی! هرکه هستی هرچه هستی هرجا که هستی بیا... جا نمانی... خدا «حسین» را به ما داده... ♥️♥️♥️ @khalvatevesal
خلوت وصال❤️🌱
نسیم بهاری ، نوای قرآن و عطر گلها، بهشتی بی مثال را روی زمین ساخته اند. گوشه ی بهشت ، زیر سایه ی امامم نشسته ام. سرم پایین و نگاهم دوخته شده به کفش ها! داستان کفش ها همیشه برایم جذاب بوده... از کفش ها هم میشود فهمید که سال نو شده است. غرق قصه ( غصه )ها ی گوناگونشان شده ام. حرفهایشان تمامی ندارد. هرکس به گونه ای می خواهد پیش امام رئوف(علیه السلام) دلبری کند... کوچک و بزرگ ، زنانه و مردانه ، با هر رنگ و شکل و اندازه ، با عرض سلام و ارادت خاصی وارد حرم میشوند. عده ای همان ابتدای راه از شعف، میخ کوب شده و قدم از قدم بر نمی‌دارند... گروهی از کفش ها ، آرام و با وقار ، همراه ملائک بال گرفته اند... بعضی با شور و شوق مسیر را میدوَند تا زودتر دور حضرت بگردند... بعضی ها زبان باز کرده اند به ناله و گلایه از سختی روزگار... بعضی از طوفان حوادث به حرم پناه آورده و میخندند... برخی هم بس که باریده اند ، به کندی خود را می‌کِشند سمت حرم... توجهم به کفشی جلب میشود. نمیدانم چرا چشمم را گرفته!... قهوه ای سوخته ایست که چند شماره ای بزرگتر از پای صاحبش به نظر می رسد. سرم را بالا می آورم. مردی میان سال ، با چهره ای آشفته، حیران زده ، انگار دنبال چیزی میگردد. نوای {قربون کبوترای حرمت..} را می‌شنوم... راستی کبوتر ها چرا نیستند؟! دستش دو کیسه گندم است و چشم هایش پر از التماس... قدم های تندش ، تبدیل به دویدن میشود... انگار ندایی در قلبش می گوید : دیر شد! بدو! معطل چه هستی؟... هوا سرد شده... شاید کبوتر ها گرسنه مانده اند... @khalvatevesal
آشتی کنان زمین و آسمان است که که بهار را تماشایی کرده... ای انسان وقتش رسید! دستان نیازت را رو به آسمان بلند کن، و حدیث اشتیاقت را به گوش آسمان بخوان؛ تا بهار جان تو نیز تماشایی شود... 🌹 🍃 @khalvatevesal
مثل وقتایی که راه میفتم سمت مشهد و میترسم که امام رضا رو ندیده بمیرم، دلشوره دارم... آخدا بذار یه بار دیگه این چشمای گنهکار، ماه قشنگتو ببینه و این دل ناپاک، سر سفره ت بشینه... شاید فرجی شد و منم ... 😭😭😭 @khalvatevesal
خلوت وصال❤️🌱
+مامان(با گریه ی شدید..) -جانم +منم دلم شهادت میخواد... -انشاالله هممون شهید میشیم عزیزم +مثه حاج قاسم؟ -مثه حاج قاسم... +مامان!(بغضشو قورت میده..) اگه من شهید نشدم، بچه هامو طوری تربیت میکنم که اونا حتما شهید بشن... ... @khalvatevesal
خدا جونم یکسال بدی کردم یکسال گوش به حرفت ندادم یکسال منتظرم بودی و من امروز و فردا کردم اما امشب اومدم درسته که سرم پایینه اما دستام بالاس... در پناه قرآن و اهل بیت علیهم السلام، اومدم بگم غلط کردم... اومدم بگم به خودم بد کردم اومدم بگم پشیمونم اومدم بگم دوسِت دارم اومدم بگم بیچاره ی مهربونی هاتم... یقین دارم که می‌بخشیم... کمکم کن حال خوب این شبا رو نگه دارم... @khalvatevesal
این دنیا که حسین رو ازم گرفتن، اگه اون دنیا هم، زبونم لال، اعمالم باعث بشه حسین رو ازم بگیرن ...؟! این دنیام که فقط شده اشک و آه، اگه اون دنیا رو هم سیل حسرت خراب کنه ...؟! این دنیام که شده سوختن و ندیدنش، اگه اون دنیامم بسوزمو نبینمش ...؟! این دنیام که همش شده به تو از دور سلام، اگه اون دنیا هم ... ... 😭😭😭 چیکار کنم خسرالدنیا و الاخره نشم، حسین؟! ... @khalvatevesal
مجازی را باز میکنم. در گروه های درسیِ تلگرامِ معلومِ الحال، گشتی میزنم و سریع الفرار! واتساپ چند دقیقه ای وقتم را میگیرد، چرا که موضوع روز جهانی مادر، داغ است. به به و چهچه این روز را از زبان کسانی میشنوم که انگار در روز میلاد حضرت زهرا سلام‌اللّه‌علیها خواب بوده اند و ارج و قرب مقام مادر و زن برای بار اول است که به گوششان خورده! باز قلمم صدایم میزند که بنویس برایشان ، ای تازه به دوران رسیده های دیگر پرست، کجا بودید زمانی که پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم در ثنای مادران این گونه می‌فرمودند که : هیهات، هیهات، اگر به عدد ریگ های بیابان و قطره های باران در خدمت مادر بایستید معادل یک روزی که در شکم او بوده اید نخواهد بود... و هنگامی که زن باردار می شود در تمام طول مدت حمل به منزله روزه دار و شب زنده دار و مجاهد در راه خدا با جان و مال است و هنگامی که وضع حمل می کند آنقدر خدا به او پاداش می دهد که هیچکس حد آنرا از عظمت نمی داند و هنگامی که فرزندش را شیر می دهد در برابر هر مکیدنی از سوی کودک خداوند پاداش آزاد کردن برده ای از فرزندان اسماعیل را به او می دهد و هنگامی که دوران شیرخوارگی کودک تمام شد یکی از فرشتگان بزرگوار بر پهلوی او می زند و می گوید: برنامه اعمال خود را از نوآغاز کن چرا که خداوند همه گناهان ترا بخشید... و بهشت زیر قدم مادران است... و... یکدفعه استاتوس دوستی توجهم را جلب میکند: دنیا انقدر کوچک شده است که آرزوهای دخترکانش در یک کتاب ورق ورق شده هم جای نمیگیرد... چه خبر شده؟! سریع جستی به ایتا میزنم. طبق عادت، اول داغ ترین های ایتا: سریع کانال های خبری را چک میکنم. خدای من... چه عاشورایی شده در آخر رمضان... زبانم بند می آید از نوشتن ، برای روز جهانی مادر... فقط از اعماق وجودم دعا میکنم همه ی عکسها و فیلم‌های دخترکان همسایه ی مظلومم، بسوزند تا هیچ مادری آنها را نبیند... 😭😭😭 💔🖤💔 @khalvatevesal
میگن: بُعد منزل نَبُوَد در سفر روحانی... نمیدونم کسی که این حرفو زده، عاشق شده یا نه. عاشق که میشی دیگه سفر روحانی و این حرفا برات معنا نداره.. فقط دیدنش فقط شنیدنش فقط رسیدنش رو میخوای. وقتی آروم میگیری به وصال معشوقت رسیده باشی... من میگم عنایت خود اربابِ که تا حالا دیوونه نشدیم!.. وگرنه کسی که کربلا رو می بینه، مگه دیگه اون آدم قبل میشه؟... @khalvatevesal
فردا روز آشتی کنونه نه که قهر باشیما، نه دیدی گاهی همینجوری دوست داریم دورِ دوست مهربونمون ، جمع شیم و خوش بگذرونیم ؟ فردا آسمون دوباره درهای رحمتش رو باز میکنه برای خوش گذرونی زمینیا ، برا کیف کردن ، برا قربون صدقه رفتن ... برای وصال به حضرت دوست ... خدا جونم میدونم آماده ای... آماده م کن... @khalvatevesal
چندین سال پیش، همچین شبی عرفه را دیدم. نمیتوانم واژه ی 《بودن》 را بکار ببرم بنابر احتیاط. چرا که خلافِ واقع ، زبان را آلوده گرداند... با اینکه بر فرض خودم، روز ها و ماه ها ، مهیا و آماده ی عرفات بودم، اما هنگام رسیدن به صحرای عجیب و اسرار آمیز عرفات، 《 خود 》را طوری گم کردم، که هنوزم که هنوز است بعد از ۶ سال دنبالش میگردم... عرفه را عارفان میشناسند. من که باشم؟! عرفه ای در کفه ی مقابل رمضان ایستاده و هنر نمایی میکند... میبخشد...عطا میکند...آزاد میکند...و... بارالها من در سرزمین مقدست پا گذاشتم که 《خود 》را همانند مولایم حسین، بشناسم، تا به 《خدایم》برسم... ولی من را چه شد که بار اندوهم بیش از گذشته بر پشتم سنگینی کرد و با قلبی تهی از 《خود》 از سرزمین عاشقانه هایت بازگشتم؟ شیطان نفسم را چطور میتوانستم رمی کنم در حالی که 《خودم》 از من گریخته بود؟ من سالهاست قربانیِ حیله های نفسی شدم که چاقوی مقدس ابراهیم را به خنجر زهرآگین گناه مبدل کرده، که قلب مالامال از دردم ، هنوز تیر می کشد... مهربانا بر اسیر و گرفتار و بیچاره و مجروح ، حرجی نیست. میدانم دیر است اما خسته ی در راه مانده را عذر پذیر... دستان کوتاهم را بعد از سالها دوری، در سیاهی های شب بگیر که خجالت، پرده ای باشد میان عبد ومعبود... خدایا 《خودم》 را به من باز ده تا 《خودت》 را پیدا کنم... من محتاج آغوش رحیمانه ات هستم تا طواف بندگی ات شروع کنم... ... @khalvatevesal
یکساااالِ تمام ماه ها و روز ها و ثانیه ها رو بشمری برسی به وقت قرار بعد ببینی آسمون و زمین ، دست به دست هم دادن تا نرسی به معشوقت... میخواستم امسال برات سنگ تموم بذارم ولی ... باشه حسینم امسالم اینطور برام رقم زدی میدونم که میدونی نازِت خیلی خریدار داره... چه از دور چه از نزدیک! تمام نفس های داغم ، فدای یک نفسِ داغِ اصغرِ تو... ... @khalvatevesal
میگم: دلم تنگه روضه و هیئته میگه: امام حسین تو دلای شکسته س میگم: اگه اینطوره، پس چرا دارم دق میکنم؟! میگه: بخواه هرچی حسین میخواد میگم: میدونم که میخواد بسوزم براش میگه: آخه خودشو خانوادش سوختن و پرپر شدن برای ما... آخ...حسین... میکشی مرا حسین... @khalvatevesal
از صبح چندبار دست به تایپ شدم، میخواستم برات از دل تنگم بنویسم میخواستم برات از حال و روز این روزام بنویسم میخواستم برات از غم و ناراحتی و خستگی و استرس و نگرانی و درد و رنج و عذاب و ... بنویسم میخواستم ناله کنم گلایه کنم شکایت کنم داد بزنم اشک بریزم فغان کنم اما با خودم گفتم مگه میشه صاحب ، از حال رعیتش خبر نداشته باشه؟! اونم صاحب و امامی از مادر مهربون تر ،دلسوز تر و درد آشناتر... آقا جان، میدونم که برات شیعه ی درست حسابی نبودم میدونم که همیشه برات درد سر بودم میدونم که خیلی عقبم، بدم، گنهکارم وووو... اما آقا که درمونده رو به حال خودش رها نمیکنه کریم که از بیچاره رو برنمیگردونه مولا که دست رد به سینه ی بی پناه نمیزنه عزیزدل خدا سالهاست که ما باید دعا میکردیم برای شما و نکردیم اونطور که باید... من که از خودمون ناامیدم! میشه دیگه خودت دست به دعا برداری؟! آقای من حال شیعه خونه ت بده ها.... نمیخوای یه عنایتی، مددی، لطفی، چیزی؟... نفسامون تنگه روزامون سیاهه شبامون ابریه اما چشمامون هنوز برق امید داره! تا دیر نشده...میترسم آقا... @khalvatevesal
خلوت وصال❤️🌱
حسینم... من نه عباس و قاسمتم نه حبیب و زهیرت من از جون ، غلام سیاهت ، هم سیاه ترم... اینقدر بدی کردم که تا خود صبح بشمرم، وقت کم میارم شما امشبو مهلت گرفتین برا عبادت... من که عبادت بدرد بخوری نه دارم و داشتم، نه بلدم ولی یه چیز رو میدونم اکسیره یه ذکر رو میدونم شفاس یه نام رو میدونم خدا بش حساسه... اونم حسینه... امشب تا صبح میخام فقط بگم حسین... حسین... حسین... اینقدر میگمت تا دلت برام بسوزه نگام کنی بگی چیکار داری اینقدر صدام میکنی منم بگم شب عاشوراس مولا من بدم خیلی اما دوسِت دارم خیلی آقا جان،دور سر اهل بیتت بگردم، میشه بخریم؟... میشه ببریم؟... هنوز وقتش نشده بمیرم برات؟... آه... @khalvatevesal
مثلا دو سال پیش بود... مثلا شبا خوابمون نمیبرد از هول اینکه گذرناممون به موقع میرسه یا نه... مثلا همه ی دغدغه مون کوله ی خوب و کفش مناسب بود برا پیاده روی... مثلا هی از با تجربه ها میپرسیدیم چی ببریم،چی لازمه،چیکار کنیم... مثلا هی کانال های تلوزیون رو اینور اونور میکردیم و بال بال میزدیم با دیدن تصاویر پیاده روی... مثلا ویزامون دیر میومد و عصبانی می‌شدیم که دیر شدددد، جاموندم که... مثلا حنا می زدیم و نارنجی می شدیم تا پاهامون تاول نزنه... مثلا برنامه های گوشی رو پاک میکردیم تا جا داشته باشه برا دانلود مداحی... مثلا کوله مون رو پر از عکس و پیکسل شهدا میکردیم... مثلا مثلا مثلا.... همش برامون شد خیال!آرزو!رویا!خوابِ شیرین! چی میخواستیم از دنیات مگه خدا؟! سالی یه بار کربلا..پیاده روی اربعین..تجدید بیعت با مولا... همین! نه ترکیه و آنتالیا و کیش و فلان وبهمان... همونم ازمون گرفتی؟! اینقد دور شدیم ینی؟؟؟ اینقد بد شدیم ینی؟؟؟ اینقد نالایق شدیم ینی؟؟؟ مثلا میشه شب بخوابیم صبح ببینیم این دو سال ، همش یه کابوسِ پردردِ تلخ بوده؟..... @khalvatevesal
خوب که دقت میکنم دلم میگیره از آدمهای دور و برم حتی از خودم از اونایی که روزی چندین مرتبه قربون صدقه ات میرن ولی وقتی چند روز نباشی حتی حالتو نمی پرسن همه ما درگیر تعارفات ظاهری هستیم گاهی تحمل شنیدن نظر مخالف خودمونو نداریم زود عصبانی میشیم طرف مقابلو لِه میکنیم بعدشم انگار نه انگار دلم میگیره از بی تفاوت بودن عمیقی که رایج شده البته آدمهای باصفایی هم هستند که دلت گرمه بهشون ولی اونقدردرگیرچارچوبهای خودمون میشیم که اونها را هم از سر راهمون بر میداریم خیلی وقتها دلم به حال خودمون میسوزه کاش کمی واقعی محبت می کردیم😞 @khatdl
مولای من... رجب تمام شد، و من برای آخرین بار ، باز خواندمت: ای کسی که از تو امید هر خیری و احسانی را دارم؛ و ای کسی که تنها پناه من هستی در هر شر و بدی؛ ای کسی که به کمِ من، زیاد عطا میکنی؛ ای کسی که نعمت نشناخته را نیز دریغ نمی کنی ... رجب، این جویبار بهشتی... این ماه نزول رحمت آسمانی... این ماه عظیم، این ماه استغفار، تمام شد... و ما چقدر پاک شدیم؟... و چقدر آماده شدیم برای مهمانی ات؟... چه زود گذشت اللهم بارک لَنایِمان و اشک شوقمان بعد از دیدن هلال رجب... و حال نمیدانیم که جزء مرحومین هستیم و باید اشک شادی بریزیم یا جزء محرومین و اشک حسرت و خوف... مولای من... عطش بهار طاعتت در ما بیداد میکند... و انتظار گمشده ی آشنای خود، ما را سرگردان کرده است... رجبت تمرین بندگی رمضانت بود، و من نمیدانم در این امتحان چقدر پیروزم... ولی این را میدانم، ماه خجسته ای را پشت سر گذاشتم که طلیعه ی آن ، میلاد امام شکافنده ی دانش بود که گرما بخش جان هر طالبی... و چندی بعد، نسیم، خبر از مولودی با برکت برایمان آورد که سراسر نور بود و کرامت و بخشش... و اما در روز سیزدهمش، نوزادی در خانه ات متولد شد که نقطه ی عطف تاریخ بشر بود، کسی که تجلی الطاف خداوندی تو بود، کسی که رکن ایمان بود و از تصور ما پنهان... نیمه اش را گذراندیم که محبوب ترین روز بود در نزد تو... و به روزی رسیدیم که زمین وآسمان بهم پیوند داده شد و وعده ی الهی تحقق یافت و خاک و افلاک با هم، همراه و همراز شدند... چه خوب گفته ای که رجب، شهرالله است... و چه سفره ی با برکتی... و چه خوب میزبانی... میزبانی که ما را برای ماه پیامبرش و ماه بندگانش آماده میکند... آری اکنون امیدوار تر از گذشته دست به سویت دراز میکنم و راغب تر از قبل میخوانمت: ای خدایی که مالک حاجتهای فقیران هستی... و ای خدایی که دانا به اسرار خاموشان... مرا امان بده و پاکیزه گردان و برسان به ماه صیام... ای صاحب جلال وکرامت.... @khalvatevesal
🕊 باورت میشه شعبان تموم شد؟... باورت میشه رمضان اومد؟... رمضان ماه عزیزشدن پیش خداس... با چه آبرویی برم؟... چی دارم برا مهمونیش ببرم؟... جز گناه فک کن برا صاحب خونه چیزی ببری که دوست نداشته باشه... زشت باشه... کثیف باشه... با چه رویی برم؟...... تازه اینقدرم پرو ام که چیزی هم از صاحب خونه با طلبکاری میخوام.... خراب کردم به هرچی که بهم عطا کرده بود از فضلش.... به قول استاد پناهیان آخدااااا ما که آدم نمی شیم.. خودت نمیخوای یه کاری کنی ؟؟ تا بیشتر از این افتضاح نشدیم ؟؟ هی خدا محبت میکنه هی من گناه میکنم هی میبخشه هی من عصیان میکنم هی میگه بیا هی من فرار میکنم اون فقط دنبال بهانه س من فقط دنبال خودم...نفسم... میخوام داد بزنم بگم خدااا... بسه دیگه ... صبرت محبتت بخششت‌ مهربونیت‌.. بزرگتر ازمنه دارم از خجالت میمیرم اما بعدش میگم اگه نباشه چه کنم اخه ندارم جز تو... @khalvatevesal
حسینم... من نه عباس و قاسمتم نه حبیب و زهیرت من از جون ، غلام سیاهت ، هم سیاه ترم... اینقدر بدی کردم که تا خود صبح بشمرم، وقت کم میارم شما امشبو مهلت گرفتین برا عبادت... من که عبادت بدرد بخوری نه دارم و داشتم، نه بلدم ولی یه چیز رو میدونم اکسیره یه ذکر رو میدونم شفاس یه نام رو میدونم خدا بش حساسه... اونم حسینه... امشب تا صبح میخام فقط بگم حسین... حسین... حسین... اینقدر میگمت تا دلت برام بسوزه نگام کنی بگی چیکار داری اینقدر صدام میکنی منم بگم شب عاشوراس مولا من بدم خیلی اما دوسِت دارم خیلی آقا جان،دور سر اهل بیتت بگردم، میشه بخریم؟... میشه ببریم؟... هنوز وقتش نشده بمیرم برات؟... آه... @khalvatevesal
داشتم به این فکر میکردم که اگه من پارسال مرده بودم، الان کی به یاد من بود؟! کی دلش برا من تنگ شده بود؟! کی یه کاری برام میکرد؟! یه ترس بدی اومد تو وجودم. فکر کنم ما آدما نه فقط قیامت از هم فرار میکنیم، بلکه تو این دنیا هم بعضی هامون اینقدر خسیسیم که دوست داریم همه ی کار خوبامون فقط برا خودمون باشه! مثلا چه عیبی داره من تمام رفتگان رو شریک بکنم تو نماز روزه ها و قران و زیارت عاشوراهام؟! البته که مسلما هستن کسایی که به فکر بدبخت بیچاره هایی مثل منن که اونور دارن تو اعمال بدشون، ذوب میشن... ولی بازم میترسم، خیلی! نسیم گهگدارِ زنده ها، چطوری میتونه آتیش سالها گناه من رو خاموش کنه؟! من به کسی نیاز دارم که اونور هوامو داشته باشه... پیشم باشه... حمایت و شفاعتم کنه... به یه ارباب احتیاج دارم، رئوف و دلسوز... حسینم میدونم خیلی بدم که تو رو فقط برا خواسته های خودم میخوام اما چیکار کنم... من یه عبد ذلیل فقیره گنهکارم که جز تو کسی رو نمیشناسه... مرا هزار امید است و هر هزار تویی...حسین جانم... @khalvatevesal
یا رب الحسین ... مرور عکسهای سفرِ بی مثال، دوباره دلم را بی قرار کرده ... هرسال، کم کَمَک این روزها به فکر قرارمان می افتیم با حضرت عشق ... اعجاز حسین بن علی(علیه السلام) زن و مرد، فقیر و غنی، پیر و جوان نمی شناسد. فکر ها ، همه درگیر دل ها ، همه بی تاب چشم ها ، همه منتظر ... چه با تجربه ها و چه سفر اولی ها فکرِ مشترک و زیبایی دارند برای تمهیدات لازم مادی و معنوی، _آیا فکر همه جا را کرده ام؟... دلشوره و نگرانی حس مشترکِ زیبای میلیون ها عاشق می‌شود، _آیا طلبیده میشوم؟... صبح وشام دستها به آسمان بلند می‌شود، و دعای زیبای مشترکِ میلیون ها دلداده، _اللهم اربعین... پیاده... کربلا ... اما امسال چه میشود؟! با خوف نرفتن میلرزم و رجاء رسیدن، لبخندی به لب هایم هدیه می‌دهد. حسین جان، نوکرت دلتنگ مسیری ست به ظاهر خاکی، اما افلاکی... مسیری که بال پرواز است به سمت ظهور... این حس، مشترک است که دیر یا زود جهانگیر می‌شود. حس مشترکِ نیاز ... نیاز به حسین نیاز به ظهور نیاز به معجزه ی دستان خدا ... @khalvatevesal
آه ای شعبان زیبای من! کاش میشد همیشه در آغوش گرمت آسوده خاطر، بمانم. اما چه کنم که شوق رمضان تپشِ قلبم را تند کرده است. دل تنگی هایم را با امید رسیدن به ماه خداست که تحمل میکنم. اما به من قول بده برای روح خسته ام، دل شکسته ام و جسم رنجورم دعا کنی... ای شعبان مهربان و دوست داشتنی از من راضی باش... https://eitaa.com/khalvatevesal
یه چیزی بگم؟! شوق و خوفم قاطی شده از یه چشمم اشک شیرین میباره و از یه چشمم اشک شور. به الله امیدوارم و از خودم ناامید. دلم یه دلخوشی یه نشونه یه نور یه بهونه میخواد. این حس رو چندبار تا حالا تجربه کردم خصوصا وقتی میخواستم حج برم. خدا جونم کارنامه ی حج م رو که سیاه کردم، نمیدونم کارنامه ی رمضان امسالم رو چه میکنم؟ شوق و خوفم قاطی شده... https://eitaa.com/khalvatevesal
حسینم... من نه عباس و قاسمتم نه حبیب و زهیرت من از جون ، غلام سیاهت ، هم سیاه ترم... اینقدر بدی کردم که تا خود صبح بشمرم، وقت کم میارم شما امشبو مهلت گرفتین برا عبادت... من که عبادت بدرد بخوری نه دارم و داشتم، نه بلدم ولی یه چیز رو میدونم اکسیره یه ذکر رو میدونم شفاس یه نام رو میدونم خدا بش حساسه... اونم حسینه... امشب تا صبح میخام فقط بگم حسین... حسین... حسین... اینقدر میگمت تا دلت برام بسوزه نگام کنی بگی چیکار داری اینقدر صدام میکنی منم بگم شب عاشوراس مولا من بدم خیلی اما دوسِت دارم خیلی آقا جان،دور سر اهل بیتت بگردم، میشه بخریم؟... میشه ببریم؟... هنوز وقتش نشده بمیرم برات؟... آه... https://eitaa.com/khalvatevesal
آه ای شعبان زیبای من! کاش میشد همیشه در آغوش گرمت آسوده خاطر، بمانم. اما چه کنم که شوق رمضان تپشِ قلبم را تند کرده است. دل تنگی هایم را با امید رسیدن به ماه خداست که تحمل میکنم. اما به من قول بده برای روح خسته ام، دل شکسته ام و جسم رنجورم دعا کنی... ای شعبان مهربان و دوست داشتنی از من راضی باش... https://eitaa.com/khalvatevesal
از دیروز که حاجی ها رفتن عرفات، تو دلم غوغاس. هرسال که میگذره، بیشتر میفهمم که چقدر لیاقت نداشتم و سفر حجّم رو چه راحت از دست دادم... هرسال که میگذره و من پیرتر میشم و پرونده م پُرتر و سیاهتر، بیشتر میفهمم که تو جوونی چه هدیه نابی رو به باد دادم... هرسال که میگذره، بیشتر در حسرتش میسوزم و ... بنظرم دوباره امسال هم باید برم در خونه ش التماس. اوضاعم خرابتر از اونیه که خودم بتونم کاری کنم! خداجون سالها مثل برق و باد گذشت و منِ غافلِ جاهلِ به درد نخور با خودم کاری کردم که امشب، حتی روم نمیشه سرمو بالا بگیرم... ولی مثل همیشه یکیو دارم که واسطه میشه که هوامو داره که ضامنم میشه... خودت بهم معرفیش کردی. اصلا اومده دست بدبخت بیچاره های بی عرضه رو بگیره... از اعمال امشب فقط روم میشه زیارتش رو بخونم و بعدش بگم خداجون غلط کردم... صلی الله علیک یا ابا عبدالله 💔😭😭😭 https://eitaa.com/khalvatevesal