فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای جااان
اولين باره كه مامانشو ميبينه🥰
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
امروز 182 روز از سال 1401 گذشته و 182 روز از سال باقیمانده ...
امروز وسط ترین روز ساله ...😍👏
بهانه ایی هست برای اینکه
برای هم آرزو های خوب بکنیم ...🤗❤️
تو گیر و دار زندگی...
یادمون باشه که سال به نصف رسید!
امیدوارم در باقیمانده سال
خدا بهترین روزها ❤️
و بهترین سرنوشت رو براتون رقم بزنه... ❤️
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
شادی و نکات مومنانه
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود ۳ #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ نفوذ مخفی داعش ۲ ➰ ابتدای جلسه آموزش قرآن بود، اما بعد از آن،
🥀ـ﷽ـ🥀
#شنود ۴
#تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
مننژیت
▫️ در اورژانس یادم هست که یک دکتر بالای سرم آمد و مرا تکان داد و گفت: الان دقیقا چه مشکلی داری؟ نمیدانم چه کسی به زبانم انداخت که گفتم: فکر کنم مننژیت دارم. دکتر سکوت کرد.
▫️ شرایط مرا که بررسی کرد، حدس زد درست گفته باشم. بلافاصله مقدمات لازم را فراهم کرد. یک ماسک به صورتم زد و مرا به یک اتاق کوچک ایزوله انتقال دادند و مشغول گرفتن آزمایش ها شدند. به شدت سردرد داشتم. چشمانم هیچ جا را نمی دید. هیچ دستگاهی به من وصل نبود.
▫️ همسرم که تازه شیمی درمانی کرده بود داشت کارهای بستری شدن مرا انجام میداد. اورژانس شلوغ بود و به غیر از من، چند مریض دیگر در بخش بودند. صدا و نور خیلی مرا اذیت می کرد. من به یک اتاق مخصوص یک تخته منتقل شدم. از شدت سردرد سرم را به تخت فشار میدادم و ذکر می گفتم. صدای دکتر که به همسرم در مورد وضعیت وخیم من توضیح میداد را شنیدم.
▫️ می گفت: چرا این قدر دیر مریض رو رساندید!؟ اما وقتی شرایط همسر مرا دید دیگر حرفی نزد. من این قدر درد داشتم که به مرگم راضی بودم. صدای قلبم هرلحظه شدیدتر میشد. دیگه صدای بیمارستان رو نمی شنیدم. فقط صدای تپش قلبم بود. تا اینکه یکباره تنفس من قطع شد! برای کمتر از چند ثانیه صدای قلبم نیز قطع شد!
▫️ سالها قبل، وقتی در دوره آموزشی مشغول غواصی بودم، در چند متر زیر آب گیر کردم و نزدیک بود غرق شوم. آن لحظات وقتی به سطح آب نگاه میکردم، خورشید را مانند یک گوی نورانی بر سطح آب میدیدم که هر لحظه آرزو داشتم به آن نزدیک شوم. آنجا مسیر نور خورشید را شبیه یک دالان نورانی به سمت بالا میدیدم.
▫️ حالا پس از سالها که از آن روز می گذشت، یک بار دیگر همان اتفاق افتاد! تمام دنیا سیاه شد. فقط بالای سرم را می دیدم که یک نقطه بسیار روشن می درخشید.
▫️ در همان اتاق کوچک بیمارستان، احساس کردم سی متر زیر آب دریا قرار دارم و می خواهم خودم را به سطح آب برسانم. خورشید را همانند قبل، مثل یک گوی یا دالان نورانی بر روی آب میدیدم و می خواستم به سویش بروم. با تلاش می خواستم به سطح آب برسم که صداهای مبهمی به گوشم خورد.
▫️ صدای مادربزرگ مرحوم خودم را کامل شناختم که از شخص نامعلومی می پرسید: هنوز وقتش نشده که فلانی بیاد؟ دیگری می گفت: الان می یاد پیش ما و... بعد صدای همهمه ای آمد که گویی تعداد زیادی در آن سوی نور منتظر من هستند! من صدای گفتگوی اموات فامیل را شنیدم. پدر بزرگ، مادر بزرگ و...
▫️ دکتر منتظر جواب آزمایش ها بود و هنوز هیچ دستگاهی برای بررسی وضعیت، به من وصل نشده بود. من دردی را حس نمی کردم. صدای تپش قلبم را هم نمی شنیدم و انگار راحت شده بودم. در همین حین که تلاش می کردم به سطح آب بیایم، احساس کردم سینه ام سنگین شد! چنان سنگین که گویی یک بار سنگین را روی آن قرار داده اند؟
🖌 ادامه دارد... منتظر باشید
#کتاب_شنود #معاد #زندگی_پس_از_زندگی
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
#روابط_همسران #استاد_شجاعي
❣خانم خونه؛
تموم انرژی و وقتتون روبرای کارهای خونه هزینه نکنید!
🔻مهم ترین وظیفه شما؛
تامین عاطفی همسر وفرزندان تونه.
براشون وقت وانرژی کافی،داشته باشین😊
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمین رو از این زاویه دیده بودین؟!
هیجان انگیزه👌
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
#پاسخ_مخاطب
حدودا دو ماه پیش بود رفته بودم تهران
هوا خیلی گرم بود و دستام پر بار
نتونستم خوب کنترل کنم شالم کنار رفته بود گردنم معلوم شده بود ماشین گشت ارشاد کنارم ایستاد دوخانم محجبه با احترام پیشم اومدن گفتن که شالتون کنار رفته درستش کنید من بلافاصله سریع بارها رو زمین گذاشتم و درست کردم شالمو. بعدشم ازشون تشکر کردم و گفتم بخدا متوجه نشده بودم ببخشید قصد بی حجابی نداشتم یکی از اون خانم ها پیشونی منو بوسید گفت متوجه شدیم .
تعظیم کردم و رفتم. اصلا با من بدرفتار نکردن حتی یکی از اقایان گفت می خواین واسطون اسنپ بگیریم من تشکر کردم. هیچ بی احترامی هیچ فشاری
هیچ توهینی ندیدم و نشنیدم نسبت به خودم.
بلا نسبت بعضیا. بعضیا سروصدا میکنن توهین میکنن داد میکشن سنگ پرتاپ میکنن و حجابشونو درست نمیکنن
چون خودم تجربه اش کرده بودم گذاشتم .
هدایت شده از زندگی از غسالخونه تا برزخ
شادی و نکات مومنانه
#سفر_پرماجرا ۷ سفر دیگران را به نظاره می ایستی، اما.... از تصورِ این لحظه برای خودت؛
CQACAgQAAxkBAAF58shjGAwnDq3wfz2gT5fnRJCxW6OLcwACrgUAAoJX2FKkvpd8bJxE7CkE.mp3
8.78M
#سفر_پرماجرا ۸
پُرهزینه ترین روزهای عُمر تو؛
پس از تولدت به برزخ آغاز می شود.
تمامِ سرمایه ات را خرجِ دنیا نکن!
برای آنروز، تا می توانی پیش فرست.
#استاد_شجاعی 🎤
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
✍خیلیها دوست دارند اینگونه جان بدهند؛ بخوانید و لذت ببرید
#متن_خاطره:
در فاصلۀ چند متری ، با عراقیها درگیر شدیم. کاظم روی تپه بود که زخمی شد. رفتم کنارش و دیدم خونِ زیادی ازش رفته. خواستم بلندش کنم که بهم گفت: من رو اینجا بذار و برو ...
بهش گفتم: تو رو می رسونم بیمارستان ... اما کاظم گفت: آقا امام زمان(عج) رو به رویم نشسته
بعد هم آرام گفت: السلام علیک یا امام زمان(عج) و پر کشید...
.
🌷خاطرهای از زندگی سردار شهید کاظم خائف
📚منبع: کتاب افلاکیان ، صفحه 178
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از سیمخاردار نفست عبور کن...
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak
توپمون دو لایه بود ، ساندویچمون دو نونه بود اما مرام و معرفتمون دو روزه نبود .
#نوستالژی
.┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅
@khandehpak