🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت : بیست و پنجم مجی
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر
✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی
◀️ قسمت بیست و ششم
کمی ز دل خرابم بگویم
ما در وسط بیابان کشور خود نشسته ایم ، با کمترین امکانات و دشمن در خاک ما با بهترین امکانات و پررویی بیش از حد ای دهندهی بینایی ، به ما، خدایا، ما در این زمین یک امام داریم ، یک رهبر داریم، اوست که مظهر اسلام است ، اوست که بعد از تو ای پروردگار ، عشق فراوان به او داریم و او نیز همچنین. خدایا خودت او را یاری بنما و به او طول عمر بیشتر برای گسترش و نگهداری انقلاب اسلامی عطا بفرما . خدایا اوست که میگوید اگر سپاه نبود ، کشور هم نبود . خدایا باز اختلاف بین سران مملکت افتاده. ما میدانیم که قلب تپنده ی انقلابمان، مغز حرکت دهنده ی جامعه مان رهبر مجاهد کبیرمان به درد می آید ، و ما هم در اینجا از این جریانات دلگیر میشویم و برای خون شهیدانمان ناراحت. زیرا که میترسیم به دست این منافقان بر باد برود ، پروردگارا، به حق خون شهیدان ،مخصوصا سالار شهیدان ،در این سنگر وسط بیابان ، در زیر باران قسمت می دهم که خودت این اختلاف کنندگان را سر جای خود بنشانی. یا رب، خودت بر ما رحم بکن، به ما صبر و استقامتی عطا فرما که در راه تو به پیکار بپردازیم ، خدایا، خودت می دانی که اگر ما چیزی نمیداشتیم، نمی نالیدیم.
⬅️ ادامه دارد...
📚منبع کتاب : خاطرات شهدای بندر ماهشهر
صفحات ۶۱_۵۷
📝مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی
📍انتشارات قدر ولایت
#دفاع_مقدس
#دلاوران_ماهشهری
#سیدالشهدا_ی_خدمت
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
5.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـــ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🌹
« سالروز آسمانی شدن شهید سمیر ثامریون مبارک باد ».🇮🇷
تاریخ تولد : ۱۳۵۱/۶/۱ بندرماهشهر
تاریخ شهادت : ۱۳۶۷/۳/۱۳
محل شهادت : جزيره مجنون 🌷
مزار شهید: بندر ماهشهر 🌸
#دفاع_مقدس
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#سیدالشهدا_ی_خدمت
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
سالها میگذرد حادثهها میآید
انتظار فرج از نیمۀ خرداد کشم.
#رحلت_امام_خمینی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷"بسم رب شهداء"🌷
⚘️رفیق آسمانی تولدت مبارک ⚘️
« سالروز تولد شهید عبدالصمد عدالتدوست مبارک باد »❤️
تاریخ تولد : ۱۳۴۶/۳/۱۵
محل تولد : ماهشهر🌷
#تولد
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت بیست و ششم کمی ز د
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر
✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی
◀️ قسمت: بیست و هفتم
ای رب العالمین ، دردم و درد هایم زیاد است ، خودت بهتر از من از دلم خبر داری، ما را ببخش که اینقدر کوته فکریم ، خدایا ما را ببخش.
۱۳۵۹/۹/۲۶
به دنبال خاطرات امروزم ادامه می دهم . الآن شب شده و هنوز باران دارد می بارد. از هر گوشه ی سنگر ما آب چکه میکند. وضع بسیار بدی من و مرتضی هر کدام در یک کنج نشسته ایم. مرتضی خیلی ناراحت است. از این وضع و دارد سیگار می کشد . الآن اور کت خود را پوشیده به گفته ی خودش سردش شده است . من که با یک گرمکن، نیمه دراز کشم، پیراهنم خیس شده و نمیشود پوشید . بعضی از سنگرهای بچه ها پر آب شده است . مخصوصاً سنگر حسین و مهرداد که یکیشان پهلوی مجید و محمود رفته و دیگری پیش یدالله بادین و احمد عبادی رفته اند . از وضع بقیه ی بچه ها به علت بدی هوا ، خبری ندارم. بیابان پر آب شده است. من که آر.پی.جی را در یک سنگر رو باز گذاشته ام ، گویا سنگر پر آب شده است. سنگر ما نیز پر آب شده است . معلوم نیست کسی به فکر ما هست یا نیست. ما نماز هم نخوانده ایم و نمیدانیم چه رنگ نماز بخوانیم. مرتضی مرتب دعا می کند باران بند بیاید و خیلی داخل فکر است الآن باد شدید شده و باران خیلی کم میبارد.
⬅️ ادامه دارد...
📚منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر
صفحات ۶۵_۶۱
📝 مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی
📍انتشارات قدر ولایت
#دفاع_مقدس
#دلاوران_ماهشهری
#سیدالشهدا_ی_خدمت
#رئیسی_عزیز
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر
✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی
◀️ قسمت : بیست و هشتم
بسم الله قاسم الجبارین
۱۳۵۹/۹/۲۷
ساعت سه و ربع کم ظهر روز پنجشنبه است. من و مرتضی و بدران در سنگر ها نشسته ایم، چای خورده ایم و بدران و مرتضی دارند سیگار میکشند و صحبت می کنند و از جریانات روز حرف می زنند . ما امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدیم و آفتاب زد و سختی های شب را پشت سر گذاشته بودیم ، سنگرمان پر آب شده بود . تمام اثاثیه ی سنگر را بیرون ریختیم و زیر آفتاب گذاشتم. تمام بچه های دیگر نیز همین کار را کردند. دوباره صبح از باقیمانده ی دل و قلوه های روز گذشته کباب کردیم و با بچه ها خوردیم . من رفتم پیش بچه های قسمت تانک و یک بشکه آب آوردم. بعد آمدم نماز خواندم. بعد از نماز یکی از افراد ژاندارمری آمد و برادر رحیمی از قسمت تانک آمد و برای هم، درد و دل کردیم . همه از وضع بسامانی اینجا می نالیدیم. از وضع تجهیزات و لوازم جنگی که اینجا داریم ، از کمبود نیروی انسانی. در اینجا از کار نکردن گردانندگان جنگ (منظور بنی صدر است) و آزاد گذاشتن دشمن در خاکمان و از خیلی کمبود ها و چیزهای دیگر که واقعاً برای ما دردناک بود. واقعاً اگر ما خدا را نداشتیم، هیچ بودیم. فقط قدرت خداست که تا به حال ما را نگه داشته است . با یک باران ما داشتیم نفله می شدیم . اگر دشمن از وضع تجهیزات ما در اینجا با خبر بشود، برای ما خیلی خطرناک است و با یک حمله میتواند اینجا را بگیرد . ولی خدا با ما است.
⬅️ ادامه دارد...
📚 منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر
صفحات ۶۷_۶۶
📝 مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی
📍انتشارات قدر ولایت
#دفاع_مقدس
#دلاوران_ماهشهری
#سیدالشهدا_ی_خدمت
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr