eitaa logo
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
399 دنبال‌کننده
893 عکس
365 ویدیو
0 فایل
ارتباط با مدیر کانال : ۰۹۱۹۰۲۶۵۴۵۷ برای تبادل نظرات با ادمین ارتباط داشته باشید @ShahidGomnaam313
مشاهده در ایتا
دانلود
باسلام پنج شنبه مورخ ۱۴۰۳/۳/۱۰ مزار مادر شهید سردار محمود رئییس قنواتی بر گزاری زیارت عاشورا تو سط گروه دیدار با خانواده شهدا. https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت بیست و سوم الان ک
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت: بیست و چهارم حسن محمودی همراه خود جگر ، دل و قلوه آورده بود که ما اول به علت باران آنها را کباب نکردیم ولی بعد از مدتی دیدم فایده ای ندارد، باید جگرها را کباب کرد. من و مهرداد جگرها را تکه تکه کردیم و حسن آمد تا آتش روشن بکند ، و بعد او، و کسانی که همراه او بودند رفتند. من در سنگر خودمان بودم . مرتضی آمد کمی نشستیم و سنگر را کمی درست کردیم . بعد من به مرتضی گفتم باید آنها را کباب کنیم ولی باران بود و مرتضی می گفت نمیشود . من از سنگر رفتم بیرون و دنبال قوطی فلزی بزرگی می‌گشتم که در آن آتش روشن بکنم. با وجودی که باران داشت روی سرم می‌بارید و هیچ کس بیرون نبود، دله ای پیدا کردم و توی باران نصف آن را بریدم ، چوب هم آماده کردم و گوشت ها را هم آوردم و به مرتضی که داخل سنگر بود ، دادم و بعد آمدم داخل . حالا بود که مرتضی برای کباب داغ شده بود داخل سنگر آتش روشن کردیم . بعد از چند دقیقه ، سنگر پر از دود شد طوری که داشتیم خفه می شدیم ، فوری آتش را که در داخل قوطی بود بیرون گذاشتیم و من رفتم بیرون ، باران هم داشت می‌بارید. من نصف در سنگر و نصف بیرون ایستادم و آتش را درست کردم و مرتضی از داخل سنگر به من جگرها را میداد و من آنها را همین طوری داخل آتش انداختم و با فوت کردم و باد زدن تا توانستم آنها را کباب کنم. البته چند تکه از آن سوخت و من حالا حسابی خیس شده بودم که باران قطع کرد و مجید و محمود آمدند بیرون. ⬅️ادامه دارد... 📚منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحه ۵۱-۵۳ 📝مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی 📍انتشارات قدر ولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
مــادر نبـــوده‌ای کـــه بـدانـی غم پســـــر آتـش بـه جـــــان مــــــادر دلتنـگ می‌زند 🥺💔 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
بازسازی هنری چهره شهدا 💌 کانال شهید فاضل شیرالی ✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت: بیست و چهارم حسن
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت : بیست و پنجم مجید که دید من دارم کباب درست می کنم ، فوری دعوا می شد و همه با هم دست خود را داخل آتش میکردیم که یکی با چوب می زد و نمی گذاشت برداریم ، یکی هول می داد یکی سوک می‌داد که ما اینجا حسابی زده بودیم زیر خنده . چرا که داخل این باران ماندن و روی کباب دعوا کردن ، مزه ای داشت ، یک دفعه مرتضی نوک چاقوی خود را برای تکه ای که کباب کرده بود به آن زد و آن را برداشت که بخورد ولی مجید فوری پرید و آن را گرفت و خورد که ما حسابی زدیم زیر خنده و محمود هم که نمی‌توانست کاری بکند ، تکه ای بزرگتر از جگر را به چوب کرده بود و روی آتش گرفته بود که کباب نمیشد ، من با زرنگی جگر خیلی خوردم و آخر هم گازی از تکه ی بزرگ جگر محمود زدم و آمدم داخل سنگر که پیراهن و شلوارم تمام خیس شده بود . پیراهنم را در آوردم و دراز کشیدم . مرتضی خودش تنها بیرون ماند و تکه ای دیگر از جگر را برای خود کباب کرد وقتی آمد داخل حسابی خوشحال بود و می خندید و می گفت من جگر بیشتر از همه ی تان خوردم و دو تایی دراز کشیدم ، تا حالا که بلند شدیم و شروع به نوشتن کردم و مرتضی هم برای خودش تا بحال میخواند که همین الآن به من گفت کمپوت را باز کنیم و من جواب مثبت به او دادم. حالا من میخواهم کمپوتی را که از قبل داشتیم ، خودم و مرتضی بخوریم . نوشته هایم را به امید نوشتن خاطره ی پیروزی قطع میکنم. خدایا ، پیروزی را نصیب تمام مسلمانان بکن. ⬅️ادامه دارد... 📚منبع کتاب : خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحه ۵۷_۵۳ 📝مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی 📍انتشارات قدر ولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊⚘️ شهید سمیر ثامریون ثامریون، سمیر، فرزند محسن، در یکم شهریور ۱۳۵۱ در بندر ماهشهر به دنیا آمد. دوران کودکی اش در بندر ماهشهر سپری شد؛ در همان جا به مدرسه رفت و تا کلاس دوم راهنمایی درس خواند. او در دوران دفاع مقدس، به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد و در سیزدهم خرداد ۱۳۶۷ ، در جزیره مجنون به شهادت رسید. پیکر شهید را در گلزار شهدای بندر ماهشهر به خاک سپردند (سن شهید: ۱۶ سال). 📚منبع: جلد سوم کتاب سرافرازان ابدی، صفحه ۶۴ 📝مؤلفان: عادل شیرالی_نرگس شامحمدی https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت : بیست و پنجم مجی
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت بیست و ششم کمی ز دل خرابم بگویم ما در وسط بیابان کشور خود نشسته ایم ، با کمترین امکانات و دشمن در خاک ما با بهترین امکانات و پررویی بیش از حد ای دهنده‌ی بینایی ، به ما، خدایا، ما در این زمین یک امام داریم ، یک رهبر داریم، اوست که مظهر اسلام است ، اوست که بعد از تو ای پروردگار ، عشق فراوان به او داریم و او نیز همچنین. خدایا خودت او را یاری بنما و به او طول عمر بیشتر برای گسترش و نگهداری انقلاب اسلامی عطا بفرما . خدایا اوست که می‌گوید اگر سپاه نبود ، کشور هم نبود . خدایا باز اختلاف بین سران مملکت افتاده. ما میدانیم که قلب تپنده ی انقلابمان، مغز حرکت دهنده ی جامعه مان رهبر مجاهد کبیرمان به درد می آید ، و ما هم در اینجا از این جریانات دلگیر می‌شویم و برای خون شهیدانمان ناراحت. زیرا که می‌ترسیم به دست این منافقان بر باد برود ، پروردگارا، به حق خون شهیدان ،مخصوصا سالار شهیدان ،در این سنگر وسط بیابان ، در زیر باران قسمت می دهم که خودت این اختلاف کنندگان را سر جای خود بنشانی. یا رب، خودت بر ما رحم بکن، به ما صبر و استقامتی عطا فرما که در راه تو به پیکار بپردازیم ، خدایا، خودت می دانی که اگر ما چیزی نمی‌داشتیم، نمی نالیدیم. ⬅️ ادامه دارد.‌‌.. 📚منبع کتاب : خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحات ۶۱_۵۷ 📝مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی 📍انتشارات قدر ولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـــ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🌹   « سالروز آسمانی شدن شهید سمیر ثامریون مبارک باد ».🇮🇷 تاریخ تولد : ۱۳۵۱/۶/۱ بندرماهشهر تاریخ شهادت : ۱۳۶۷/۳/۱۳ محل شهادت : جزيره مجنون 🌷 مزار شهید: بندر ماهشهر 🌸 https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
‌‏سال‌ها می‌گذرد حادثه‌ها می‌آید‏ انتظار فرج از نیمۀ خرداد کشم‏. https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رهبر ما خامنه ای حفظه الله زنده باد ان شاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهداء"🌷 ⚘️رفیق آسمانی تولدت مبارک ⚘️   « سالروز تولد شهید عبدالصمد عدالت‌دوست مبارک باد »❤️ تاریخ تولد : ۱۳۴۶/۳/۱۵ محل تولد : ماهشهر🌷 https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت بیست و ششم کمی ز د
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت: بیست و هفتم ای رب العالمین ، دردم و درد هایم زیاد است ، خودت بهتر از من از دلم خبر داری، ما را ببخش که اینقدر کوته فکریم ، خدایا ما را ببخش. ۱۳۵۹/۹/۲۶ به دنبال خاطرات امروزم ادامه می دهم . الآن شب شده و هنوز باران دارد می بارد. از هر گوشه ی سنگر ما آب چکه میکند. وضع بسیار بدی من و مرتضی هر کدام در یک کنج نشسته ایم. مرتضی خیلی ناراحت است. از این وضع و دارد سیگار می کشد . الآن اور کت خود را پوشیده به گفته ی خودش سردش شده است . من که با یک گرمکن، نیمه دراز کشم، پیراهنم خیس شده و نمیشود پوشید . بعضی از سنگرهای بچه ها پر آب شده است . مخصوصاً سنگر حسین و مهرداد که یکیشان پهلوی مجید و محمود رفته و دیگری پیش یدالله بادین و احمد عبادی رفته اند . از وضع بقیه ی بچه ها به علت بدی هوا ، خبری ندارم. بیابان پر آب شده است. من که آر.پی.جی را در یک سنگر رو باز گذاشته ام ، گویا سنگر پر آب شده است. سنگر ما نیز پر آب شده است . معلوم نیست کسی به فکر ما هست یا نیست. ما نماز هم نخوانده ایم و نمی‌دانیم چه رنگ نماز بخوانیم. مرتضی مرتب دعا می کند باران بند بیاید و خیلی داخل فکر است الآن باد شدید شده و باران خیلی کم می‌بارد. ⬅️ ادامه دارد... 📚منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحات ۶۵_۶۱ 📝 مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی 📍انتشارات قدر ولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت : بیست و هشتم بسم الله قاسم الجبارین ۱۳۵۹/۹/۲۷ ساعت سه و ربع کم ظهر روز پنجشنبه است. من و مرتضی و بدران در سنگر ها نشسته ایم، چای خورده ایم و بدران و مرتضی دارند سیگار می‌کشند و صحبت می کنند و از جریانات روز حرف می زنند . ما امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدیم و آفتاب زد و سختی های شب را پشت سر گذاشته بودیم ، سنگرمان پر آب شده بود . تمام اثاثیه ی سنگر را بیرون ریختیم و زیر آفتاب گذاشتم. تمام بچه های دیگر نیز همین کار را کردند. دوباره صبح از باقیمانده ی دل و قلوه های روز گذشته کباب کردیم و با بچه ها خوردیم . من رفتم پیش بچه های قسمت تانک و یک بشکه آب آوردم. بعد آمدم نماز خواندم. بعد از نماز یکی از افراد ژاندارمری آمد و برادر رحیمی از قسمت تانک آمد و برای هم، درد و دل کردیم . همه از وضع بسامانی اینجا می نالیدیم. از وضع تجهیزات و لوازم جنگی که اینجا داریم ، از کمبود نیروی انسانی. در اینجا از کار نکردن گردانندگان جنگ (منظور بنی صدر است) و آزاد گذاشتن دشمن در خاکمان و از خیلی کمبود ها و چیزهای دیگر که واقعاً برای ما دردناک بود. واقعاً اگر ما خدا را نداشتیم، هیچ بودیم. فقط قدرت خداست که تا به حال ما را نگه داشته است . با یک باران ما داشتیم نفله می شدیم . اگر دشمن از وضع تجهیزات ما در اینجا با خبر بشود، برای ما خیلی خطرناک است و با یک حمله می‌تواند اینجا را بگیرد . ولی خدا با ما است. ⬅️ ادامه دارد... 📚 منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحات ۶۷_۶۶ 📝 مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی 📍انتشارات قدر ولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهداء"🌷 ⚘️رفیق آسمانی تولدت مبارک ⚘️   « سالروز تولد شهید صادق فتّه مبارک باد »❤️ تاریخ تولد : ۱۳۴۶/۳/۱۷ محل تولد : خرمشهر🌷 https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr