اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ;
برادر جان اجل در هر نفس با ماست، باور کن
نشان مرگ در هر عضو ما پیداست، باور کن
رفیقان را وفایی نیست در دنیا، ولی بشنو
از آنان بی وفاتر با تو این دنیاست، باور کن
به خدا تو خونه قبر،،،
تنهای تنها میشیم،،،
ما میمونیم و اعمالمون،،،
آخی،،،،
پدر رفت ودلم دریای خونه
زند بر سینه ام داغش جوونه
🥀🥀
غم بابا بسوزد استخوانم
نشینم بهر او روضه بخوانم
▪️▪️▪️▪️▪️
آی عزیزان داغ دیده،،،
امروز اومدین،،،
به یاد بابا عزاداری میکنید،،،،
کنار مزار بابا،،،
یک ساله،،،،
هی میای سر مزار بابا،،،،
هی یادت از مهربونی بابا میاد،،،
یادت از مظلومی بابا میاد،،،
به یاد بیماری بابا اشک میریزی،،،
آی اربابان مصیبت،،،
این جمعیت امروز اومدن..
به شما تسلیت گفتن...
زیر بغلای شما رو گرفتن،،،،
⬅️آی خانواده های محترم داغ دیده....
شما نازنین بابا رو از دست دادین،،،
خدا صبرتون بده،،،
داغ پدر سنگینه،،،
سخته،،،،
اما اگه داغ بابا دیدین،،،
همه دوستان و آشناها اومدن ،،،،
بدن بابای شما رو به خاک سپردن،،،
به شما تسلیت گفتند،،،
شما رو دلداری دادند،،،
مطمئنم به بدن بابای شماجسارت نشد،،،
اما دلا بسوزه،،،،
برا عزیز زهرا حسین،،،
سه روز و دوشب،،،
بدنش رو خاک گرم کربلا،،،
بی غسل و کفن ،،،رها شده بود،،،،
آخه بدن حسین زهرا،،،
با اسبای جنگی لگد مال شده بود،،،
بعد از حادثه عاشورا،،،،
بنی اسد وقتی اومدن بدنهای شهدای کربلا رو دفن کنند،،
اونقدر به بدن ها نیزه و شمشیر زدن،،،،
بنی اسد نشناختند،،،
خدایا چه کنیم،،،؟؟
اما یه وقت دیدن امام سجاد داره میاد،،،
فرمود بنی اسد،،،
صبر کنید،،،آخه من این بدنها رو خوب میشناسم،،،
این بدن بریره،،،این بدن ظهیره،،،،
این بدن عموم ابالفضله،،،قربون دستای قلم شدت،،،یا قمر بنی هاشم،،،
صدا زد این بدن بابای غریبم حسینه،،،
آقا فرمود بنی اسد برید یه قطعه حصیر بیارید...
🔸بنی اسد بیایید
🔸با خود کفن بیارید
🔸حسین کفن ندارد
🔸سر به بدن ندارد
بدن بابا رو میان حصیر گذاشت....
همینکه بدن و گذاشت داخل قبر،،،
دیدن آقا امام سجاد بیرون نمیاد،،،
بنی اسد نزدیک شدن،،،،
دیدن آقا زین العابدین لبها رو گذاشته به رگهای بریده بابا،،،
هی میگه بابای غریبم حسین...
بابای مظلومم حسین...
بابای تشنه لبم حسین،،،
❣یتیمی درد بی درمان یتیمی
❣یتیمی خاری دوران یتیمی
❣الهی طفل بی بابا نباشد
❣اگر باشد کتک خورده نباشد
بدم المظلوم بکربلا،،،،
صدای نالتو بلند کن سه مرتبه از سویدای دلت بلند بگو یا حسین...
وَ سَیَعلمُ الذین ظَلمو ای مُنقَلبٍ یَنقلبون
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
#ختم پدر
#رروضه شام غریبان(2)
#روضه امام حسین (ع)
گریز حضرت رقیه (س)
بسم الله الرحمن الرحیم
یارحمن یا رحیم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللّهِ، وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَدًا ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ، وَ لا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
♦️خدایا بی سرو سامانم امشب ♦️اسیر درد بی پایانم امشب
♦️ز دستم رفته بابای عزیزم ♦️بگرداب الم حیرانم امشب
♦️پدر از هجر رویت بی قرارم ♦️چو شمعی تا سحر گریانم امشب
♦️شب شام غریبان تو باشد ♦️رود بر آسمان افغانم امشب
♦️الا ای شمعها امشب بسوزید ♦️که من در آتشی سوزانم امشب
♦️گلم را عاقبت از شاخه چیدند ♦️چو بلبل زار و سر گردانم امشب
♦️بود عکس تو بابا رو برویم ♦️گرفتار غم دورانم امشب
♦️عجب شام غریبانی است امشب ♦️سرشک از غصه بردامانم امشب
♦️بخوانم من نماز لیله الدفن ♦️برایت طالب غفرانم امشب
♦️بیا بابا به بین بر سفره غم ♦️ز هجران تو من مهمانم امشب
♦️کجا یاد تو می گردد فراموش ♦️پریشان خاطر و نالانم امشب
♦️نمانده طاعت و تاب و توانی ♦️گرفته غم تمام جانم امشب
⬅️مجلس امشب ما به مناسبت شام غریبان پدرمهربان و دلسوز بنام.......... بر پا شده است، برادران داغ دیده ، پسران ودختران داغ دیده ازامشب دیگه چراغ خانه تان خاموش شده از امشب دیگه جای خالی پدر را احساس می کنید انشاالله روح این پدر را بر سر سفره آقا امام حسین مهمان کنه اما
عزیزان داغدیده، میدونم دلی غمدیده دارید نمیخوام نمک رو زخمتون بپاشم ولی باید بگم پدر ستون خونه و روشنایی خونه ست، پدر پشت و پناه دختره ، پدر تکیه گاه دختره حالا ک دلتون شکست بریم در خونه آقا ابا عبدالله اشکاتو آمیخته کن با اشکای یتیمان ابا عبدالله😭😭😭
اما من بمیرم برا یتیمان امام حسین ، آخه تو کربلا کسی نبود با عزیزان حسین همدردی کنه بمیرم هر وقت ک میگفتن بابا مونو میخوایم با ضرب تازیانه و سیلی جوابشونو دادن، شما رو فامیل با ناز و نوازش از بدن بابا جدا کردن اما بمیرم برا دختر امام حسین با ضرب سیلی از بدن بابا جدا کردن بخدا داغ بابا آتیش میزنه قلب آدمو اما برا دختر داغ بابا سخت تره ، همۂ وجود یه دختر باباشه، الهی بمیرم برا غربت حسین، بخدا خیلی سخته یه دختر بدن پاره پاره ی بابا شو ببینه، بخدا خیلی سخته یه دختر بدن بی سر باباشو ببینه ، یه جایی هم تو خرابۂ شام سه سالۂ امام حسین هی بهونه ی بابا رو می گیرد، هر کاری کردن این دختر آروم نشد اینقدر گریه کرد تا سر بریده ی باباشو براش اُوردن با دستهای کوچیکش این سر و به سینه چسباند و شروع کرد به درد و دل کردن با سرِ بابا.😭😭....
چه بلایی سرت آوردن...بابا...
🔸سر و روی پدر را پاک می کرد
🔸برایش عقده ی دل باز می کرد
صدا زد بابای خوبم..😭.
🔸به قربان سر نورانی تو
🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو
🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا
🔸لبان تو چرا نیلی است بابا😭
بابا کی با چوب به لب و دندانت زده...
اما میخام بگم..😭.
بابای خوبم😭...
🔸تو از چوب جفا داری نشانه
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
اگه با چوب به لب و دندان تو زدن...
اما به منم تازیانه زدن..😭.
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم...
طاقت سیلی خوردن ندارم...😭
طاقت سنگ خوردن ندارم...
🔸ز تو دارم تمنا جان بابا
🔸مرا با خود ببر در نزد زهرا
لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم
وَ سَیَعلمُ الذین ظَلمو ای مُنقَلبٍ یَنقلبون بلند صلوات
احمد بهزادی
التماس دعا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
#ختم مادر
#روضه ختم مادر روز اول
#روضه فاطمه زهرا
یا فاطِمَةُ الزَّهْراءُ، یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، یَا قُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُولِ، یَا سَیِّدَتَنا وَ مَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکِ إِلَی اللّٰهِ وَ قَدَّمْناکِ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا، یَا وَجِیهَةً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعِی لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
♦️خداوندا دگر مادر ندارم
♦️دریقا سایه اش برسرندارم
♦️همه گویندکه مادر رفته ازما
♦️فراق مرگ او باورم ندارم
♦️مادرجان دلم را مادر شکستی
♦️تمام رشته عمرم گسستی
اخ قربان دردهای دلت بشم مادر
🔸امیداست فاطمه دستت بگیرد
اخه مادر یک عمری برای زهرا مرضیه اشک ریختی مادر😭😭
برای حسین فاطمه عزاداری کردید
🔸امید فاطمه دست بگیرد😭😭
🔸که تودر روضه زهرا نشستی
🔹دوچشمی ای فلک پر آب دارم
🔹دلی پر غصه وبی تاب دارم
🔹چرا چون مرغ شب از دل ننالم
🔹که این جا مادری درخواب دارم
⬅️ای عزیزان دلم خدا به شما صبر بده
همسری مهربان مادری دلسوز خواهری غم خوار ازدست دادید
باچه احترامی بدن نازنین مادر عزیزمان را. غسل دادید کفن کردید بدن مادر به خاک سپردید همه فامیل همسایگان ......
امدند درکنار شما بودند به شما تسلیت گفتند
یاد شهدا امام شهدا اموات جمع
حاضر الخصوص روی این مادر ازاین مجلس ومحفل فیض ببرد اما دلها امده شد بریم مدینه دلها بسوزه برای
ان مادری که نیمه شب غسل دادند
بمیرم چه کرد مولا علی به وصیت زهر
میگن شبانه بدن زهراش را ارام ارام غسل داد اسما روی بدن زهرا آب می ریخت یک وقت اسما متوجه شدعلی
دست ازغسل کشید دست بر دیوار غربت گذاشت صدای ناله علی بلندشد لا اله الا الله...
صدازدعلی جان چرا بلند گریه می کنید...
صدا زد اسما دست روی دلم نگذار حالا دستم رسید به بازوی ورم کرده زهرا ...
دستت رسید به بازوی طاقت نیاوردی
اما علی جان نبودی کربلا آن ساعتی
که زینب آمد گودی قتلگاه ...
اما برادران مرحومه این جا شما کنار بدن خواهر بودی اما کربلا برعکس شد...
خواهر آمد کنار بدن برادرچه کرد
شمشیر شکسته ها را نیزه شکسته ها
را کنار زد صدا زد زینب ...
🔸گلی گم کرده ام می جویم اورا
🔸به هر گل می رسم می بویم اورا
🔸گل من یک نشانی دربدن داشت
🔸یکی پیراهن کهنه به تن داشت
اما جمله اخر و زبان حال فرزندان مرحومه والتماس دعا
♦️یتیمی درد بی درمان یتیمی
♦️اخ یتیمی خاری دوران یتیمی
بدون مادر خیلی سخته مادر
جدایی ما خیلی زود بود مادر
♦️الهی طفلی بی مادر نباشد
♦️اگرباشد دراین سامان نباشد
علي لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
التماس دعا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ
#قسمت_اول
✴️مقدمه:
نوشتار حاضر نوعی برداشت از تجسم و بازتاب اعمال آدمی در جهان آخرت است که با استفاده از آیات و روایات به تصویر ذهنی درآمدهاند و ان شاالله که منشأ تذکر و بیداری قرار گیرد.
❇️لازم به ذکر هست که ما از کتابی استفاده میکنیم که در آن از احادیث و روایات معتبر استفاده شده و مورد تایید عالم گرانقدر «آیت الله جعفر سبحانی» هم قرار و مورد استقبال قرار گرفته است...
🔴حالت احتضار:
✴️چند روز بود که درد سراسر وجودم را فرا گرفته و به شدت آزارم میداد. سرانجام مقدمات مرگ من با فرا رسیدن حالت احتضار فراهم شد.
❇️کم کم پاهایم را به سمت قبله چرخاندند. همسر، فرزندان، خویشان و برخی دوستان اطرافم را گرفته بعضی از آنها اشک در چشمهایشان حلقه بسته بود.
✴️چشمانم را به آرامی فرو بستم و در دریایی از افکار فرو رفتم. با خود اندیشیدم که عمرم را چگونه و در چه راهی صرف نموده و اموال هرچند اندک خود را از کدام راه به دست آورده و در کدامین مسیر خرج کردهام. فکرش به شدت آزارم میداد، از شدت اضطراب چشمانم را گشودم.
❇️در این هنگام ناگاه متوجه سفید پوش بلند قامتی شدم که دستانش را بر نوک انگشتان پاهایم نهاده بود و آرام و آهسته به سمت بالا میکشاند،
✴️در قسمت پاها هیچگونه دردی احساس نمیکردم اما هرچه دستش به طرف بالا میآمد درد بیشتری در ناحیه فوقانی بدنم احساس میکردم گویا همه دردهای وجودم به سمت بالا در حرکت بود.
❇️تا اینکه دستش به گلویم رسید. تمامی بدنم بی حس شده بود اما سرم چنان سنگینی میکرد که احساس میکردم هر آن ممکن است از شدت فشار بترکد و یا چشمانم از حدقه درآید.
✴️عمویم که پیرمردی ریش سفید بود جلو آمد و با چشمان اشک آلود گفت: عمو جان شهادت را بگو...
❇️من میگویم و تو تکرار کن:
اشهد ان لااله الاالله و اشهد انّ محمداً رسول الله و انّ علیاً ولی الله و ... او را میدیدم و صدایش را میشنیدم.
✴️لبهایم به آرامی تکانی خورد و چون خواستم شهادتین را بر زبان جاری کنم یکباره هیکلهای سیاه و زشتی مرا احاطه کردند و به اصرار از من خواستند شهادتین را نگویم
.
✅ شنیده بودم شیاطین هنگام مرگ برای گرفتن ایمان تلاش میکنند اما هرگز گمان نمیکردم آنها در اغفال من توفیقی داشته باشند....😈
✍ادامه دارد...
#ادامه_دارد....
🍃الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج🍃
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
ترحیم خوانی مجمع الذاکرین
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ #قسمت_اول ✴️مقدمه: نوشتار حاضر نوعی برداشت از تجسم و بازتاب اعمال آدمی د
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ
#قسمت_۲
✴️عمویم دوباره صورتش را به من نزدیک کرد و شهادتین را به من تلقین نمود.
❇️همین که خواستم زبانم را تکان دهم دوباره شیاطین به تلاش افتادند اما این بار از راه تهدید وارد شدند...
✴️ لحظه عجیبی بود، از یک طرف آن شخص سفید پوش با کارهای عجیبش و از طرف دیگر اصرار عمویم بر گفتن شهادتین و از سوی دیگر ارواح خبیثه که سعی در ربودن ایمان، در آخرین لحظات زندگیم داشتند.
❇️زبانم سنگین و گویا لبهایم بهم دوخته شده بود. واقعاً درمانده شده بودم. دلم میخواست از این وضع رنج آور نجات مییافتم اما چگونه⁉️ از کدام راه؟ به وسیله چه کسی⁉️
✴️ در این کشاکش ناگهان از دور چند نور درخشان ظاهر شدند، با آمدن آنها مرد سفیدپوش به تعظیم ایستاد و آن چهرههای ناپاک فرار کردند،
❇️ هرچند در آن لحظه آن نورهای پاک و بی نظیر را نشناختم اما بعدها فهمیدم که آنها ائمه اطهار (علیم السلام) بودند که در آن لحظه حساس به فریاد من رسیدند و از برکت وجود آنها چهرهام باز و سبک شده، لبهایم را تکان دادم و شهادتین را زمزمه کردم.
✴️ در این لحظه دستهای آن سفیدپوش از روی صورتم گذشت و من که در اوج درد و رنج بودم ناگهان تکانی خورده و آرام شدم.
✅انگار تمام دردها و رنجها برای اهالی آن دنیا جا نهاده بودم، زیرا چنان آسایش یافتم که هیچگاه مثل آن روز آزادی و آرامش نداشتم ..
✴️حال زبان و عقلم به کار افتاده بود، همه را میدیدم و گفتارشان را میشنیدم.
⬅️در این لحظه نگاهم به آن مرد سفیدپوش افتاد. پرسیدم: تو کیستی⁉️
از من چه میخواهی⁉️ همه اطرافیانم را میشناسم جز تو.
❇️گفت:
تا حال باید مرا شناخته باشی من ملک الموت هستم. از شنیدن نامش ترس و اضطراب وجودم را لرزاند.
✴️ خاضعانه در مقابلش ایستادم و گفتم: درود خدا بر تو فرشته الهی باد، نام تو را بارها شنیدهام با این حال در آستانه مرگ هم نتوانستم تو را بشناسم، آیا برای تمام کردن کار از من اجازه میخواهی⁉️
❇️فرشته مرگ در حالی که لبخند میزد گفت: من برای جدا کردن روح از بدن، محتاج به اجازه هیچ بندهای نیستم و تو هم اگر خوب دقت کنی دار فانی را وداع گفتهای، خوب نگاه کن آن جسد توست که در میان جمع بر زمین مانده است.
✴️به پایین نگاه کردم. وحشت و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفته بود.
جسدم در میان اقوام و آشنایان بدون هیچگونه حرکتی بر زمین افتاده بود و همسر و فرزندان و بسیاری نزدیکانم، در حالیکه در اطراف جنازهام خیمه زده بودند، ناله و فریادشان به آسمان بلند بود،با خود اندیشیدم: اینان برای چه و برای که اینگونه شیون میکنند⁉️
❇️ خواستم آنها را به آرامش دعوت کنم، مگر میشد... فریاد برآوردم: عزیزان من! آرام باشید، مگر آرامش و راحتیم را نمیخواستید⁉️ پس چرا زانوی غم در بغل گرفتهاید⁉️
✴️من اکنون پس از آن درد جانفرسا، به آسایش و آرامش خوشحال کنندهای رسیدهام.
⏬با شمایم آی! آیا صدایم را نمیشنوید⁉️
گریهتان برای چیست⁉️
شکوه و شکایت از چه میکنید⁉️ فضای خانه را پر از دعا و ذکر حق کنید...
✍ادامه دارد...
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
ترحیم خوانی مجمع الذاکرین
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ #قسمت_۲ ✴️عمویم دوباره صورتش را به من نزدیک کرد و شهادتین را به من
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ
#قسمت_۳
✅صدای ملک الموت را شنیدم که میگفت: این جماعت را چه شده⁉️ به خدا قسم من به او ظلم نکردم؛ روزی او از این دنیا تمام شده است.
✴️اگر شما هم جای من بودید به دستور خدا، جان مرا میگرفتید. اطاعت و عبادت من بر درگاه الهی این است که هر روز و شب دست گروه زیادی را از دنیا قطع کنم.نوبت به شما هم می رسد...
❇️جمعیت به کار خود مشغول و گوش شنیدن این هشدارها را نداشتند. آرزو میکردم ای کاش در دنیا یکبار برای همیشه این هشدارها را شنیده بودم تا درسی برای امروزم بود.
اما ...افسوس و صد افسوس!😢
✴️پارچهای بر بدنم کشیدند و پس از ساعتی بدنم را به غسالخانه بردند، مکان آشنایی بود، بارها برای شستن مرده هامان به اینجا آمده بودم😢
⏬در این حال، متوجه غسال شدم که بدون ملاحظه، بدنم را به این سو و آن سو میچرخاند.😢
❇️به خاطر علاقهای که به بدنم داشتم، بر سر غسال فریاد میزدم: آهستهتر! مدارا کن!
اما او بدون کوچکترین توجهی به درخواستهای مکرر من، به کار خویش مشغول بود.😢
✴️آن روزها فکر میکردم خرید کفن، یک عمل تشریفاتی است، اما .. چه زود بدنم را سفیدپوش کرد. واقعاً دنیا محل عبور است😢
❇️با شنیدن صدای دلنشین الصلوة... الصلوة...الصلوة...نوعی آرامش به من دست داد..😢
✴️چون نماز تمام شد،جنازهام را روی دستهایشان بلند کردند و ترنم روح نواز شهادتین، بار دیگر دلم را آرام کرد. من نیز بالای جنازهام قرار گرفتم و به واسطه علاقهام به جسد، همراه او حرکت کردم.😢
❇️تشییع کنندگان را به خوبی میشناختم. باطن بسیاری از آنها برایم آشکار شده بود .
چند تن از آنها را به صورت میمون میدیدم در حالیکه قبلاً فکر میکردم آدمهای خوبی هستند⚰
✴️ از سوی دیگر، یکی از آشنایان را دیدم که عطر دل انگیز و روح نوازش، شامهام را نوازش میداد. این در حالی بود که من او را به واسطه ظاهر سادهاش محترم نمیشمردم، شاید هم غیبت دیگران، او را از چشمم انداخته بود و یا 😢
⬅️تابوت بر روی شانه دوستان و آشنایان در حرکت بود و من همچنان، با نگرانی از آینده، آنهارا همراهی میکردم.
در حالیکه بسیاری از تشییع کنندگان، زبانشان به ترنم عاشقانه لااله الاالله و ... مشغول بود.⚰
❇️دو نفر از دوستانم آهسته به گفتگو مشغول بودند. به کنارشان آمدم و به حرفهایشان گوش سپردم. عجبا! سخن از معامله و چک برگشت خورده و سود کلان و ... میکنید⁉️ چقدر خوب بود در این لحظات اندکی به فکر آخرت خویش میبودید، به آن روزی که دستتان از زمین و آسمان کوتاه خواهد شد و پرونده اعمالتان بسته و هرچقدر مانند من مهلت بطلبید، اجازه برگشتن نخواهید گرفت😢
✴️آنگاه رو کردم به اهل و عیالم و گفتم: «ای عزیزان من! دنیا شما را بازی ندهد، چنانکه مرا به بازی گرفت»😢
❇️مرا مجبور کردید به جمع آوری اموالی که لذتش برای شما و مسئولیتش با من است...😢
#ادامه_دارد....
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
#مادر
#چهلم
چهل روزه که باره غم به دوشُم
نمی آید صدای تو به گوشُم
چهل روزه که داغِت کرده پیرُم
دلُم خواهد که از هجرت بمیرُم
چهل روزه که مرگِت نیست باور
زده بر قلب مو داغِ تو آذر
چهل روزه مو کردُم سوگواری
خبر از مو مگر مادر نداری
چهل روزه دلُم بی تاب گشته
دو چشمونُم زِ غم بی آب گشته
چهل روزه که جایت مانده خالی
همه گویند زِ غصه چند نالی
مادر مهربون و سر به زیرُم
چهل روزه به هجرونت اسیرُم
همیشه تو به مو سر میزدی سر
چهل روزه دو چشمم مانده بر در
همیشه بودی تو جویای حالُم
بیا حالا ببین بشکسته بالُم
#پدر
ای پدر ای با دل من همنشین
ای صمیمی ای بر انگشتر نگین
ای پدر ای همدم تنهاییم
آشنایی با غم تنهاییم
ای طنین نام تو بر گوش من
ای پناه گریه خاموش من
همچو باران مهربان بر من ببار
ای که هستی مثل ابر نو بهار
در صداقت برتر از آیینهای
در رفاقت بادهای بی کینهای
ای سپیدار بلند و بی پایدار
میبرم نام تو را با افتخار
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
ای که هستی نور چشم و تاج سر
رحمت بارانی روشن تبار
مهربانی از تو مانده یادگار
ای پدر بوی شقایق میدهی
عاشقی را یاد عاشق میدهی
با تو سبزم، گل بهارم ای پدر
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
🔸️شاعر:
#مهدی_فرجی
754.4K
🏴#پدر
🎤مداح :کربلایی مصطفی کامران
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
#پدر #مادر #جوان #فرزند #مجری #ترحیم_خوانی
میباره اشکام بارونیه چشمام بدون تو اینجا من تنهام
میلرزه جونم بی تو نمی تونم الهی برگرده اون روزا م
هرجا باشم یاد تو همرامه با قلب پر خونم برات میخونم
میشه بازم منو تو آغوشت بگیری ُ بگی دردت به جونم
*دق میکنم بدون تو اشک چشاممو باز ببین
وقتی که عکست پیشمه لرزش لبهامو ببین....
یادم میوفته خاطرات باتو چه روزایی خوبی تموم شد
بعد تو اشک و درد و غم بامن هرچی که شادی بود حروم شد
صبر و قرار درد بی درمونه خدایا کاری کن کارم تمومه
بغضم بسته راه نفسهامو حال منو فقط خدا میدونه
*دق میکنم بدون تو اشک چشاممو باز ببین
وقتی که عکست پیشمه لرزش لبهامو ببین...
از وقتی چشمام واشد به این دنیا عشق و وجود من تو بودی
تو راه و رسم زندگی رو با مهر یادم دلم دادی تا بودی
آه از دوری از غم محجوری داغی که تا زنده ام روی دلم هست
آه از دنیا موندم تک و تنها اما هنوز یادت تو خاطرم هست
دق میکنم بدون تو اشک چشاممو باز ببین
وقتی که عکست پیشمه لرزش لبهامو ببین...میباره اشکام بارونیه چشمام بدون تو اینجا من تنهام
میلرزه جونم بی تو نمی تونم الهی برگرده اون روزا م
هرجا باشم یاد تو همرامه با قلب پر خونم برات میخونم
میشه بازم منو تو آغوشت بگیری ُ بگی دردت به جونم
*دق میکنم بدون تو اشک چشاممو باز ببین
وقتی که عکست پیشمه لرزش لبهامو ببین....
یادم میوفته خاطرات باتو چه روزایی خوبی تموم شد
بعد تو اشک و درد و غم بامن هرچی که شادی بود حروم شد
صبر و قرار درد بی درمونه خدایا کاری کن کارم تمومه
بغضم بسته راه نفسهامو حال منو فقط خدا میدونه
*دق میکنم بدون تو اشک چشاممو باز ببین
وقتی که عکست پیشمه لرزش لبهامو ببین...
از وقتی چشمام واشد به این دنیا عشق و وجود من تو بودی
تو راه و رسم زندگی رو با مهر یادم دلم دادی تا بودی
آه از دوری از غم محجوری داغی که تا زنده ام روی دلم هست
آه از دنیا موندم تک و تنها اما هنوز یادت تو خاطرم هست
دق میکنم بدون تو اشک چشاممو باز ببین
وقتی که عکست پیشمه لرزش لبهامو ببین...میباره اشکام بارونیه چشمام بدون تو اینجا من تنهام
میلرزه جونم بی تو نمی تونم الهی برگرده اون روزا م
هرجا باشم یاد تو همرامه با قلب پر خونم برات میخونم
میشه بازم منو تو آغوشت بگیری ُ بگی دردت به جونم
*دق میکنم بدون تو اشک چشاممو باز ببین
وقتی که عکست پیشمه لرزش لبهامو ببین....
یادم میوفته خاطرات باتو چه روزایی خوبی تموم شد
بعد تو اشک و درد و غم بامن هرچی که شادی بود حروم شد
صبر و قرار درد بی درمونه خدایا کاری کن کارم تمومه
بغضم بسته راه نفسهامو حال منو فقط خدا میدونه
*دق میکنم بدون تو اشک چشاممو باز ببین
وقتی که عکست پیشمه لرزش لبهامو ببین...
از وقتی چشمام واشد به این دنیا عشق و وجود من تو بودی
تو راه و رسم زندگی رو با مهر یادم دلم دادی تا بودی
آه از دوری از غم محجوری داغی که تا زنده ام روی دلم هست
آه از دنیا موندم تک و تنها اما هنوز یادت تو خاطرم هست
دق میکنم بدون تو اشک چشاممو باز ببین
وقتی که عکست پیشمه لرزش لبهامو ببین...
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین