۲
تعجب می کنم، چی؟!! درست شنیدم؟؟ شیعیان؟!!
ادامه مي دهد « انها نمی خواستند ما با اسراییل بجنگیم و به هر روشی از مبارزه ي ما با اسراییل جلوگیری می کردند.»
آخر چرااااا؟؟!!!
می گوید «خوب نیست از خودمان تعریف کنم اما قدری می گویم تا بدانید در چه شرایطی می جنگیدیم. ما با اسراییل می جنگیدیم و همزمان در محاصره بودیم . ما را از خانه هایمان اخراج می کردند ،بچه های حزب الله را می کشتند و دستگیر می کردند حتی خانم ها را . وسایل خانه هایمان را می دزدیدند ، به مادرم می گفتند شما بی عاطفه هستید که می گذارید بچه هایتان بروند مبارزه کنند. ما در این شرایط با اسراییل می جنگیدیم ،هر چه سعی کردند ما دست برداریم ولی ما ادامه دادیم. »
«یکبار پسر کم سن و سالی در عملیات زخمی شده بود و راه رساندن او به بیمارستان به گونه ای بود که امبولانس نمی توانست عبور کند و زن ها باید کمک می کردند تا مخفیانه از راه مال رو ، او را به بیمارستان برسانند ولی آن دسته از شیعیان مخالف مبارزه ، نگذاشتند آن پسر نوجوان را به بیمارستان برسانیم و او از شدت خونریزی شهید شد.»
علاوه بر اینکه متعجب هستم ، خیلی غمگین و ناراحت می شوم ، بچه ی خودشان بود، همین کار را می کردند؟؟
از شرايط خانواده اش و شغل پدرش مي پرسند، مي گويد
«شغل پدرم تعمیر لوازم برقی بود درامد بالایی نداشتیم ،
در تنها خانه ای که داشتیم مخفیانه از رزمنده های حزب الله پذیرایی می کردیم .برایشان غذا می پختیم و لباس هایشان را شبانه می شستیم تا کسی نفهمد .به دلیل اینکه ما مبارز بودیم گزارش خانه ی ما را دادند و دور تا دور خانه یمان ، دینامیت چینند و دار و ندارمان و کارگاه پدرم از بین رفت. »
« ۴ سال بعد از اینکه برادر بزرگم شهید شد ،سال ۱۹۸۸ انتخابات شد .عده ای از ان دسته از شیعیان که برادرم و خیلی از بچه های حزب الله را شهید کرده بودند کاندید شدند و ما به انها رای دادیم.»!!!!!
مغزم سوت می کشد ، پر از بهت و تعجب و سوال هستم.
ادامه مي دهد «ما رای دادیم، به خاطر وحدت بین شیعیان ،رای دادیم چون خیلی به رهبری سید حسن نصرالله اعتماد داریم ،ما باید رای بدهیم و باید متحد باشیم تا اهداف دشمن را شکست بدهیم ، به خاطر همین رای دادیم و هنوز می دهیم .
بیشتر مردم مقاومت را قبول نمی کردند و می گفتند چشم جلوی سوزن نمی تونه بایسته و ما نمی توانیم هزینه ی مقاومت را بدهیم .با هر عملیات که حزب الله انجام داد و پیروز شد، مردم بیدارتر شدند و متوجه شدند مسیر مقاومت سید حسن نصرالله درست است و جمله ی (چشم جلوی سوزن نمی تونه بایسته )جایش را به شعار (دست دادن به دشمن ذلت است ) داد و تفکر مردم تغییر کرد .»
هنوز از حرف هایی که شنیده ام بهت زده ام و همزمان در دلم شجاعت و جسارت و مقاومتشان را تحسین می کنم.
تاریخ برایم مرور می شود ،زمان جنگ های امام علی ،که برادر مقابل برادر قرار گرفت ، زمان صلح امام حسن ،صلحی که هدفش حفظ اسلام بود و جنگ امام حسین، جنگی که هدف آن هم حفظ اسلام بود .
هدی معلم تاریخ است، تاریخ را خوب بلد است.می گوید تاریخ انقلاب اسلامی را مطالعه کرده ، حرف از اعتماد به رهبر می زند، حرف از وحدت می زند.
من هم تا حدودی مطالعه کرده ام و اینها را می دانم، اما چقدر در صحنه هستم؟
چقدر شجاعت بودن در صحنه را دارم؟ چقدر حاضرم برای مقاومت هزینه بدهم؟ چقدر به حرف رهبرم اعتنا می کنم؟
من حاضرم رای بدهم به کسی که برادرم را شهید کرده؟؟!!
تا به حال برای چه رای داده ام؟!
از این به بعد برای چه رای می دهم؟؟
پی نوشت: در ادامه درباره ی صلاحیت کاندیداها از ایشان پرسیدند ،توضیح دادند که شرایط سیاسی و انتخابات لبنان خیلی با ایران متفاوت است. شرایط لبنان طوری نیست که به صلاحیت ها توجه داشته باشند. وحدت بیشتر از کارامدی برایشان مهم است.
✍ #حا_الف
#خط_روایت
#انتخابات
#ایران_قوی
@khatterevayat
〰〰〰〰〰〰🔻🔻
امتیاز بدهید.