eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39.9هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
3.2هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃 🔔🔔 💢شـنـیـده ام که این روزها حال و هوای دلتـ❤️ را زیـر و رو کـرده.از دلتـنـگـی هایت بر روی صـفـحـه ی کاغذ📝 دیده بودم...❗️ 💢از نوشته های دختران حواستان باشد 👌 حجاب حجاب حواستان به باشد... 💢دخترانی را میبینیم که عکسهایشان را با به اشتراک میگذراند من منظورم با همه نیست❌ من هم از استفاده میکنم ⚡️اما تاکنون همچین اتفاقاتی رخ نداده😊.... 💢 را خـوانـده ام ⚡️امـا آنـلاین📱 ک میـشوی ♨️ را جدی بگیر؛عکس پروفایلش را ک دیدی!!! انگشتانت را برای تایپ ب تـبـعیـد ببر...✔️ 💢مبادا پروفایل را مجـوز ورود بدانی📛 هر چند اگر عکسش کوچه های باشد... 💢 ،آرزوی رابا قسمت نکن❌ .آری ... درد ودل کردن تو را امیدوار میکند✌️ .⚡️اما یادت نرود این گفتگو تو را از خاک  و شام...به سواحل آنتالیا میکشاند.. 💢رفته رفته آرزوی به رابطه ی پنهانی تبدیل میشود😔. اندک اندک جای عکس دوستان شهید، عکس   جایگزین میشود🚫 💢طرز فکرت عوض میشود😔 تا جایی ک میگویی: برای خودشان ما در داخل دفاع👊 خواهیم کرد ،اگر دفاعی درکار  باشد... 💢بـرادر هوشـیار باش🚨؛دلـسـرد شدنت را احساس میکنی..⁉️ 🚫فـــــقــــــط یـــــادت بــــــاشـــــــد🚫 جلو جلو عواقب 📱کردنت را ب تو یادآوری کـردم ؛روز نگویی که ندانسته وارد پـرتـگاه شدم 💢من آنروز به آگاهیت شهادت میدهم یادت باشد☝️ شیرینی شهادت که شود غلظت بالا میرود 💢راسـتـی اول مـاجـرا را بـیـاد داری⁉️ اولین پی ام ات بود... از بعدی ها دیگر نـمیـگـویـم🙊 😔 ♨️فــقــط یــک ســوال هنوز هم را خواهرصدا میزنی⁉️😔 😭 @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
❌ #عکس_باز_شود ☝ ⚠ #تلنگر 👇 @kheiybar
📌 رفته بودند برای کار فرهنگی.. چون که فرموده بودند؛من اگر نبودم میشدم رئیس مجازی ... 📱شروع کردند یک به یک پستای مختلف مذهبی،سیاسی،فرهنگی! الحق و النصاف خوب پیش میرفتند و کارشان بود مورد رضای الهی.. 🍂مدتی گذشت.. نم نمک ریزش داشت ... عده ای کردن این وسط حسابی ... 🍂یک در میان شد پستهایشان و آبکی.. نیم بیشتر پستها هم شد؛ با ریش و تسبیح و آخوندی ... عکس در جوار ائمه و ! دعا کنید برایم که من هم بشوم لایق شهادت.. 📩 همیشه در صحنه بعضی چقدر به چهرتان می آید شهادت.. الهی که روزیتان شود شربتش.. عجب نورانیست این چهره مردانه.. احسنت به شما ... 🍂آرام آرام جدا شدند از تلنگـری ... اکثر پستهایشان شد؛ته ریش و به دست تسبیح!📿 یادشان رفته بود انگار که چیست اصلی ... 📱برای چه آمده بودند اصلا به مجازی؟! کرده بودند گویا که راهی سخت گرفته بودند در پیش ... 👌از و و گذشته بودند نه اینکه راه به راه پست از ریش و ته ریش!!! 🍂 شان رفته بود برباد ..! کارشان ایراد شرعی نداشت گویا اما چه شد کجا رفت به یکباره روی هوا ..!؟ ❗عده ای هم لیز خوردن چو ماهی در و ها ... شدند عاشق دلخسته و بی قرار یار! دخترکان هم شدند مرده ریش و ژست، مردانه ! علی باش؛فاطمه ات میشوم! بود در این راه.. 💢کجـای دنیـا از این راه و شدند ها ؟! کارشان بود اندر غلط .. حججی که شد ابراهیم این زمانه.. داد و نداد از ریش و انواع ژست مردانه.. بلکه داد سلفی از مردانه ی بی مثال.. 🌼 که رو شد یک به یک.. فرهنگی و سازندگی با قربه الی الله.. آنوقت دانستند که او بوده گوش به فرمان علی.. چه بود؟ آری همان رهبری ... در حقیقت او بود مرد میدان.. آنچه را که میدانست کرد ... آن زمان بود که برادرها و خواهرها فهمیدند که ای دل چه راحت باخته بودند خود را.. آمدند نرم نرمک به انگار.. @kheiybar
#شهیدهمت به روایت همسرش 3 #قسمت‌_چهل‌و‌پنجم گفتم «نه. او نه. او سرش خیلی شلوغ ست. من خودم خبر دارم. فرماندار پاوه فکر کنم بهتر باشد. آره او حتماً بهترست.»🍃 گفت «چه فرقی می کند؟» گفتم «فرق، خب چرا،حتماً دارد. باید برویم سراغ کسی که نه نشنویم. او سرش، من خودم آنجا بوده ام دیده ام، خیلی کار ریخته. همان فرماندار که گفتم…» گفت «باشد. هرچی شما بگویید.» نفس راحتی کشیدم.🙁 برنامه را تنظیم کردیم. با فرماندار هم هماهنگ شد. یک ساعت قبل از شروع برنامه تلفن📞 زدند گفتند «فرماندار حالشان به شدت بد شده نمی توانند تشریف بیاورند خدمت شما. معذرت خواستند گفتند دفعه ی بعد.»☹️ مدیرمان هم زنگ زد به #ابراهیم، بدون اینکه با من مشورت کند. او هم قبول کرده بود بیاید. نمی خواستم بفهمد من باز آمده ام پاوه. رفتم توی کتابخانه‌ی مدرسه نشستم، که در زیرزمین بود. نمی خواستم ببینمش تا باز حرفی پیش بیاید.😩 مدیر مدرسه چندبار فرستاد دنبالم که «الآن مهمانمان می آید. شما توی دفتر باشید تا اگر آمدند بروید پیشوازشان.» سرایدار مدرسه هم هی می آمد، گفت « #برادر_همت می خواهد بیاید.» نگو فارسی را درست نمی توانسته بگوید و باید می گفته « #برادر همت آمده اند.»😇😐 راوی:همسرشهید #محمدابراهیم‌همت @kheiybar