💌 #تا_شهادت💔
وقتی #هدف داشته باشے،👌
حتی اگه مقصد، خیلے دور باشه☝️
قلبت با شوق میےتپه❤️ و
مسیر رو با اشتیاق قدم برمیدارے 💚💚
وقتی هدفت #پاڪ باشه،❤️
چهل تا نگاه
چهل تا خونه
چهل تا شهر و روستا
با قدمهات رنگ سرزندگے مےگیره 💜💜
وقتی هدفت #خدایی باشه،🕊
شاید تا لحظه آخر
تا شهادت💔
کسی تو رو نشناسه اما
تا همیشه، مردم
به قلب بیباڪ و پرمهرت افتخار میکنن.....💕
#شهـــادتآرزومـــه💔🕊
#اللهـــمارزقنـــا💔
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#طنــــزجبهــــه❤️👌👇
😍#لـبـخــنـدهــاےخــاڪـــے😂
منو به زور جبهه آوردن😂
🔶آوازه اش در مخ کار گرفتن صفر کیلومترها به گوش ما رسیده بود👌😐.
بنده خدایی تازه به #جبهه آمده بود و فکر میکرد هر کدام از ما برای خودمان یک پا #عارف و #زاهد و دست از جان کشیده ایم.😄😑
راستش همه ما برای دفاع از میهن مان دل از خانواده کنده بودیم🤗 اما هیچکدام از ما اهل ظاهر سازی و جانماز آب کشیدن نبودیم.🙂
میدانستیم که این امر برای او که #خبرنگار یکی از روزنامههای کشور است باورنکردنی است.😃
🔶شنیده بودیم که خیلیها حاضر به مصاحبه نشدهاند و دارد به سراغ ما میآید😉
نشستیم و فکرهایمان رایک کاسه کردیم و بعد مثل نو عروسان بدقلق «#بله» را گفتیم.😂
طفلک کلی ذوق کرد که لابد ماها مثل بچه آدم دو زانو مینشینیم😂 و به سوالات او پاسخ میدهیم.😁
از سمت راست شروع کرد که از شانس بد او «#یعقوب_بحثی» بود که استاد وراجی و بحث کردن بود.😄
🔶پرسید: «برادر #هدف شما از آمدن به جبهه چیست؟»😕
گفت: «والله شما که #غریبه نیستید، از بی خرجی مونده بودیم😒. این زمستونی هم که کار پیدا نمیشه😔. گفتیم کی به کیه، میرویم جبهه و میگیم به خاطر #خدا و #پیغمبر آمدیم بجنگیم.😔 شاید هم شکم مان سیر شد هم دو زار واسه خانواده بردیم!»😁😂
🔶نفر دوم «#احمدکاتیوشا» بود که با قیافه معصومانه و شرمگین گفت😒: «عالم و آدم میدونن که مرا به زور آوردن جبهه.😄 چون من غیر از این که کف پام صافه و کفیل مادر و یک مشت بچه #یتیم هم هستم،😔 دریچه قلبم گشاده، خیلی از دعوا و مرافه میترسم😂😂! تو محله مان هر وقت بچههای محل با هم یکی به دو میکردند😐 ، من فشارم پایین میآمد و غش میکردم. حالا از شما #عاجزانه میخواهم که حرف هایم را تو روزنامه تان چاپ کنید😒. شاید مسئولین دلشان سوخت و مرا به شهرمان منتقل کنند!»😁😂
🔶خبرنگار که تند تند مینوشت متوجه خندههای بی صدای بچهها نشد.😄
🔶«#مش علی» که سن و سالی داشت، گفت: «روم نمیشود بگم، اما حقیقتش اینه که مرا #زنم از خونه بیرون کرد.😃 گفت، گردن کلفت که نگه نمیدارم. اگر نری جبهه یا زود برگردی خودم چادرم را میبندم دور گردنم و اول یک فصل کتکت میزنم😒 و بعد میرم جبهه و آبرو برات نمیگذارم😞. منم از ترس جان و آبرو از اینجا سر درآوردم.»😂
🔶خبرنگار کم کم داشت بو میبرد😂. چون مثل اول دیگر تند تند نمینوشت. نوبت من شد.☺️
گفتم: «از شما چه پنهون من میخواستم #زن بگیرم اما هیچ کس حاضر نشد😔 #دخترش را بدبخت کند و به من بدهد😂. آمدم این جا تا ان شاءالله تقی به توقی بخورد و من شهید بشوم و #داماد خدا بشوم. خدا کریمه! نمیگذارد من آرزو به دل و ناکام بمانم!»😁😂
🔶خبرنگار دست از نوشتن برداشت.😕
بغل دستی ام گفت: «راستش من #کمبودشخصیت داشتم😒. هیچ کس به حرفم نمیخندید😞. تو خونه هم #آدم حسابم نمیکردند چه رسد به محله😒. آمدم اینجا #شهید بشم شاید همه تحویلم بگیرند و برام دلتنگی کنند.»😂😂😂
🔶دیگر کسی نتوانست خودش را نگه دارد و خنده مثل نارنجک تو چادرمان ترکید.😂🙈 ترکش این نارنجک #خبرنگار را هم بی نصیب نگذاشت😂😂😂
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
❌ #عکس_باز_شود ☝ ⚠ #تلنگر 👇 @kheiybar
📌 رفته بودند #مجازی برای کار فرهنگی..
چون که #آقا فرموده بودند؛من اگر #رهبر نبودم میشدم رئیس مجازی ...
📱شروع کردند یک به یک پستای مختلف
مذهبی،سیاسی،فرهنگی!
الحق و النصاف خوب پیش میرفتند و کارشان بود مورد #قبول رضای الهی..
🍂مدتی گذشت..
نم نمک ریزش داشت #پستهای_جهادی ...
عده ای #سقوط کردن این وسط حسابی ...
🍂یک در میان شد پستهایشان #سطحی و آبکی..
نیم بیشتر پستها هم شد؛
#عکس با ریش و تسبیح و #یقه آخوندی ...
عکس در جوار ائمه و #مزار_شهدا !
دعا کنید برایم که من هم بشوم لایق شهادت..
📩 #کامنتهای همیشه در صحنه بعضی #خواهران
چقدر به چهرتان می آید شهادت..
الهی که روزیتان شود شربتش..
عجب نورانیست این چهره مردانه..
احسنت به شما #برادر ...
🍂آرام آرام جدا شدند از #پستهای تلنگـری ...
اکثر پستهایشان شد؛ته ریش و به دست تسبیح!📿
یادشان رفته بود انگار که چیست #کار اصلی ...
📱برای چه آمده بودند اصلا به مجازی؟!
#فراموش کرده بودند گویا
که #شهدا راهی سخت گرفته بودند در پیش ...
👌از #نفس و #جان و #مال گذشته بودند
نه اینکه راه به راه پست از ریش و ته ریش!!!
🍂 #کار_فرهنگی شان رفته بود برباد ..!
کارشان ایراد شرعی نداشت گویا
اما #هدف چه شد کجا رفت به یکباره روی هوا ..!؟
❗عده ای هم لیز خوردن چو ماهی در #پی_وی و #دایرکت ها ...
شدند عاشق دلخسته و بی قرار یار!
دخترکان هم شدند #کشته مرده ریش و ژست، #لبخند مردانه !
علی باش؛فاطمه ات میشوم!
بود #شعارشان در این راه..
💢کجـای دنیـا از این راه #علوی و #فاطمی شدند ها ؟!
کارشان بود #غلط اندر غلط ..
حججی که شد ابراهیم این زمانه..
#سر داد و #سلفی نداد از ریش و انواع ژست مردانه..
بلکه داد سلفی از #ابهت مردانه ی بی مثال..
🌼 #کارهایش که رو شد یک به یک..
#کار فرهنگی و #جهاد سازندگی با #نیت قربه الی الله..
آنوقت دانستند که او بوده گوش به فرمان علی..
#فرمان چه بود؟
آری همان #آتش_بـه_اختیار رهبری ...
در حقیقت او بود مرد میدان..
آنچه را که میدانست کرد #اِعمال ...
آن زمان بود که برادرها و خواهرها فهمیدند که ای دل #غافل چه راحت باخته بودند خود را..
آمدند نرم نرمک به #خود انگار..
#کار_فرهنگی
#آتش_به_اختیار
@kheiybar