eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
0⃣0⃣2⃣2⃣صلوات به امام موسی کاظم (ع) هدیه شد .قبول باشد .
⭕️ 🔸امام صادق (ع): 🔹شش (صفت) در مؤمن نيست: سخت‏گيرى، بى‏‌خيرى، حسادت، لجاجت، دروغگويى و تجاوز. (تحف العقول، ص‏۳۷۷-وسایل الشیعه ج۱۵،ص۳۴۹) 🆔@shohadea_sho 🌹👆
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب 💫💫💫💫💫 ♦️ تذکر مهم : 🔹 آیا می دانید که امام زمان(عج) به تمام محتوای گوشی ما دسترسی دارند؟ و از جزئیات آن آگاه هستند ؟ اگر مطلب بدی داری که حضرت را ناراحت میکنه ، فردا دیره، همین الان پاکش کن..... !
نماز اول وقت••• پاشیم یاعلے 🌱:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خشتـــ بهشتـــ
⃣3⃣ 🌿 تو اردوگاه برای پذیرائی از مهمان ها وارد سوله می شدیم. به من می گفت: داداش تو سوله چند نفر هستند. می گفتم نمی دونم 200 یا 300 نفری می شوند. می گفت الان تو سه ثانیه 300 تا صلوات برای شهید درویشی جمع می کنم. با صدای بلند و داش مشتی اش می فت: شادی روح شهید درویشی صلوات، صدای صلوات کل سوله رو پر می کرد. با این صلوات ها کارمون برکت پیدا می کرد. خیلی زود از چند صد نفر به خوبی پذیرائی می کردیم. سفره ها رو پهن می کردیم. بعضی ها دوتا ماست یا نوشابه می خواستند سید بدون هیچ ممانعتی می داد. می گفتم سید جان اینطوری حاتم بخشی می کنی اگه کم بیاری می خوای چی کار کنی؟! می گفت کم نمیاد این ها که مال ما نیست، مال شهداست. ما هم کارگر زئرهای شهداییم. انشاالله خوشون برکت می دن. ما کارگر شهدائیم صاحب کار حواسش به کارگراش هست. همه کارهاشو با شهدا وفق می داد، می گفت نگران نباش. شهدا عنایت می کنند. من گفتم سید جان چی داری می گی من دارم می بینم که غذا داره کم میاد. می گفت نگران نباش ما هیچ کاره ایم. گاهی آمار زائرین 200 نفر بود، نزدیک شام یکدفعه 100 نفر به آمار اضافه می شد. ما هم کاری از دستمون بر نمی اومد. سید می گفت اصلا نگران نباشید. برکت پیدا می کنه. یادمه یه بار خورشت قیمه داشتیم. با اینکه آمارمون یکی دوتا اتوبوس اضافه شد، اما با عنایت شهدا حتی یک دیس برنج اضافی اومد! سید می گفت: من اگر یک سال راهیان نور نرم دق می کنم. الحمدلله سال ها است که شهدا نظر کرده اند و من رو جزو خادم شون پذیرفتند. زندگی بدون شهدا برای من معنی نداره. تو راهیان نور همه کاری رو انجام می داد. بعضی از بچه ها می گفتند: سید تو مثلا مهندسی، چرا داری قابلمه می شوری؟ چرا کفش جفت می کنی؟ چرا رادوگاه رو جارو می کنی؟ برات افت داره پسر، سید می خندید و می گفت: جواد این ها رو ببین، من چی دارم می بینم. این ها چی دارند می بینند؟؟! سید می گفت: من خدمت به خودم می کنم، شاید شهدا به خاطر خادم بودن به ما عنایت کنند. بعضی وقت ها تنها می رفت مناطق. می گفتم سید الان اونجا هیچ کس نیست، می گفت: شهدا هستند و حسابی از ما پذیرائی می کنند. ♥️ ... ✅ 🌿[ @shohadae_sho ]🌿 💙👆
خشتـــ بهشتـــ
⃣3⃣ 🌿 شهدا باب حاجت من یک مشکل خاصی داشتم. از درون می سوختم اما کسی نمی تونست کمکم کنه، همون روزها بود که سید اومد تو اداره ما و وارد اتاقم شد. سلام داد و گفت: کیشه (مرد) چرا پکری؟! چت شده؟! کشتی هات غرق دشه؟! همین طور که صحبت می کرد اصلا اجازه نداد من از پشت میز کامپیوترم بلند بشم. گفت به کار اداری ات برس ما مدیون نشیم. رفتم براش چایی بیارم اجازه نداد، شاید بابت اینکه فکر می کرد حق الناسی به گردنش بیاد. بعد از کلی صحبت من مشکلم رو باهاش مطرح کردم. از من خداحافظی کرد و رفت. شب بعد از نماز گوشی ام زنگ خورد. اسم سید میلاد روی صفحه گوشیم خودنمائی کرد. - سلام سید جان امری باشه در خدمتیم، گفت سلام محمد جان، بیا بریم همدان کارت دارم. گفتم چشم. چشم بر هم زدنی سوار بر ماشین به سمت همدان حرکت کردیم. گفتم: سید کجا برم گفت: برو گلزار شهدای همدان! گفتم: سید جان، شبه باران تندی هم می یاد. بریم اونجا چیکار کنیم؟! گفت: مگه نمی خوای مشکلت حل بشه؟! خوب آره سید جان حال و روزم رو مگه نمی بینی. چقدر بهم ریختم. گفت چاره دردت توسل به شهداست والسلام. چنان با صلابت و محکم حرف زد که پاسخی برایش نداشتم. صدای شرشر باران سکوت دل انگیز گلزار شهدای همدان را بهم می زد. آرامش رو کاملا در اون مکان حس می کردم. باورم نمی شد که چقدر زود و راحت می شود از هیاهوی شهر جدا شد و خود را به قطعه ای از بهشت رساند. البته اگر مانند سید محرم باشیم این حضور عرفانی رو درک می کنیم. سید شروع کرد از شهدا سخن گفتن، کناری ایستاده بود و آدرس مزار شهدا رو به من نشون می داد. اینجا مزار شهید علی آقا چیت سازیانه، انتهای همین قطعه سردار حسن ترک و... سمت قطعه شهدای گمنام و شهید قهاری رفتیم مزار شهید اسماعیل سریشی رو بهم نشون داد. این قدر قشنگ از شهدا حرف می زد و آدرس مزارشون رو بلد بود که مطمئن بودم سید سال ها اینجا نفس کشیده و بزرگ شده. آخرش به من گفت: بریم مزار شهید حاج ستار ابراهیمی. اونجا ازش بخواه مشکلت رو حل کنه. رسیدیم دو زانو مودب روبروی مزار شهید نشست. اشاره کرد به عکس مزار و گفت: سلام پهلوون، این رفیق ما اومده دعا کنی انشاالله مشکلش حل بشه. اومدم براش ریش گروه بزارم. دو سه روز بعد مشکلم به راحتی حل شد. زنگ زدم گفتم: سید باورت می شه، مشکلم حل شد! سید خیلی نعجب نکرد. گف: مطمئن بودم. همیشه می گفت: دوستی با شهدا دو طرفه است. خیلی این جمله رو تکرار می کرد. هیچ کاری برو برای خودش عار نمی دونست. دوران دانشجویی اش هم در تابستان می اومد صحرا کار می کرد. همون موقع خیلی به نماز اول وقت اهمیت می داد. سید هیئت و مسجد خاصی نداشت. همه هیئت ها و مساجدها می رفت. هر جا که می دونست می تونه تاثیر گزار باشه می رفت. شیخ بهاری رو خیلی دوست داشت. دائما توی این گلزار شهدا و مزار شیخ بهاری بود. هر وقت می خواستیم سید رو پیداش کنیم می رفتیم گلزار شهدا، بارها دیده بودم که می رفت کنار مزار می نشست و تو حال خودش بود. به خانم حضرت زینب (س) علاقه خاصی داشت. یه موتوری داشت و جلوی موتورش سربند مقدس یا زینب (س) رو زده بود. خانم رو به نام عمه جان صدا می زد. دائما زیر لب می گفت حسین جانم حسین جانم. ♥️ ... ✅ 🌿[ @shohadae_sho ]🌿 💙👆
خشتـــ بهشتـــ
⃣3⃣ 🌿 شهید محمد رحیمی سال 90 بود. نزدیکای عید نوروز قرار بود بریم اردوگاه شهید درویشی برا خادم الشهدایی. سید میلاد قبل از اینکه بریم رفت اکثر کارای جاموندش رو انجام داد. یکی دو روز قبل اینکه بریم رفت دیدن مادر شهید محمد رحیمی. سید میلاد این مادر گرامی را عمه صدا می زد. به ایشان گفت: عمه جان دعا کن شهدا ما رو قبول کنند و اونجا همه جوره همراهمون باشند، واقعا هر کاری هم بکنیم شرمندشونیم و اینکه به پسر شهیدت محمد سفارش کن حتما بیاد اردوگاه. تو همه شرایط کمک کنه. بالاخره وسایلامون رو جمع و جور کردیم و راه افتادیم. تو راه و تو ماشین سید راننده بود، اما هوای همه بچه ها و مخصوصا سربازها رو داشت. سید سعی می کرد از همون جا رو بچه ها کار کنه. تو اردوگاه بچه ها یه حسینیه ای درست کردن تا زائرا هر روز نمازاشون رو اونجا بخونن، دیوار این حسینیه و داخلش جوری طراحی شد که مثل نمایشگاهی بشه تا زائرا که میان حسینیه حس و حال معنوی داشته باشن. یکروز حاج امیر فرجام همراه کاروان به اردوگاه اومده بود. ایشان متوجه عکسی شد که بچه ها سر در حسینیه نصب کرده بودند. اون تصویر بزرگ چند نفر از رزمندگان بود که تعدادی از اون ها شهید شده بودند. یکی از اون ها که دقیقا بلای ورودی حسینیه قرار داشت، کسی نبود جز شهید حاج محمد رحیمی. حاجی خیره شده بود به عکس. بعد سید میلاد رو صدا زد و گفت: شهدای این عکس رو می شناسی؟ ♥️ ... ✅ 🌿[ @shohadae_sho ]🌿 💙👆
خشتـــ بهشتـــ
⃣3⃣ 🌿 سید با تعجب نگاه کرد! در همین حین حاجی گفت: اون بالایی رفیقته، شهید محمد رحیمی!! سید این رو که شنید دیگه تو حال خودش نبود. اون روز کلا سید حالش دگرگون بود. می گفت: من قبل اومدن رفتم سر مزار شهید رحیمی و از مادرش خواستم که حاج محمد بیاد اینجا و تو همه شرایط کمکمون باشه!! بعد گفت: واقعا شهدا آخر معرفتند، معلوم میشه حاج محمد و سایر شهدا همیشه حواسشون به ما بوده و این ماییم که با چشم دنیایی نمی تونیم خیلی چیزا رو ببینیم... مادر شهید رحیمی می گفت: سید میلاد هر بار که می اومد به منزل ما سر بزنه، چند نفر نوجوان و جوان رو که تازه با شهدا آشنا شده بودند با خودش می آورد. دو زانو، مودب جلوی در می نشست. هیچ وقت اجازه نداد من براشون میوه یا برای پذیرایی چیزی بیاورم. همیشه میوه یا شیرینی با دوستان تهیه می کرد و می آورد. خودشم پذیرایی می کرد. آخرین بار که اومدف خودش تنها اومد به من سر بزنه. حال عجیبی داشت. مدادم گریه می کرد و من رو قسم می داد براش دعای شهادت کنم. احساس می کردم وقتی با عکس پسر شهیدم حرف می زد تو این دنیا نبود! خیلی گریه کرد. بهم گفت: عمه به محمد (پسرتان) بگو برام دعا کنه. عمه حلالم کن. هر جا که کارش خیلی گیر می کرد می رفت سر مزار شهید رحیمی، مدت ها خیره می شد به عکس شهید و می گفت: حاج محمد این رسم رفاقت نیست! رفیقت مشکل داره چرا دستشو نمی گیری؟ یه بار بین بچه ها مشکل مهمی پیش اومد و باعث بروز مشکلات زیادی شد. با سید رفتیم سر مزار شهید رحیمی طبق معمول سید رفت و خیره به عکس شهید شروع به درد دل کرد. باورش شاید خیلی سخت بود، اما به همین شهدا قسم چند ساعت بعد همه اون مشکلات برطرف شد و شخصی که همه این مشکلات بود سر و کله اش پیدا شد و قضیه به خیر گذشت. یادمه تا شنید عمه می خواد بره کربلاف رفتیم خونه عمه. سید گفت عمه جان شنیدم می خوای بری کربلا، خوش به سعادتت، دعا کن آقا ما رو هم قبول کنه بریم زیارتش. عه جان اومدم اگه کاری هست برات انجام بدم. ♥️ ... ✅ 🌿[ @shohadae_sho ]🌿 💙👆
خشتـــ بهشتـــ
⃣4⃣ 🌿 پیامبر اکرم (ص) فرمودند: خداوند می فرمایند من جانشین (شهید) در خانواده او هستم، هر کس رضایت آن ها را جلب کند، رضایت مرا جلب کرده و هر کس آن ها ر به خشم آورد مرا به خشم آورده است. (مستدرکالوسائل، ج 11، ص 10) بر این اساس سید میلاد خیلی به خانواده شهدا مخصوصا به این پیرزن با تقوا سر کشی می کرد. حتی بعد از شهادت، سید میلاد به خواب یکی دو نفر از عزیزان آمده و گفته بود: به مادر شهید رحیمی (عمه جان) سر بزنید. الان هم که رفقا به دیدن این مادر می روند، بیش از اینکه از پسرش خاطره بگوید از میلاد می گوید. او میلاد را پسر دیگرش می دانست که شهید شده. مادر شهید رحیمی می گفت: آخرین باری که آمد اینجا، می خواست بره سوریه. اومد نشست نزدیک در سلام و علیک کرد و گفت: عمه جان می خوام برم جنگ کفار، اسلحه محمد نباید زمین بمونه، حالت عجیبی داشت. چند مرتبه بلند شد و به عکس محمد خیره شد. زیر بل زمزمه و نجواهایی با شهید محمد داشت. عکس مادرش رو از جیبش در آورد و به من نشون داد. گفتم خدا رحمتش کنه میلاد جان، براش نماز و قرآن بخوان و دعا کن. چشماش اشک بار شد گفت: عمه جان یه چیزی رو می خوام بهتون بگم اما دلم نمیاد. گفتم میلاد جان تو برام با محمدم هیچ فرقی نداری، بگو هر چی تو دلت هست. بگو من هم مادرتم. گفت عمه جان دعام کن شهید بشم. دیگه این دنیا جای من نیست!! تا این حرف رو شنیدم خیلی ناراحت شدم. گفتم: میلاد جان، شما چند سال هست که خونه من میای و میری، تا حالا من رو ناراحت نکرده بودی. اما با این حرفت دلم رو لرزوندی. باز بلند شد و به عکس شهید محمد خیره شد! نمی دونم چی تو دلش می گذشت، گفتم میلاد جان بیا عکس یکی از دختران فامیل رو بهت نشون بدم، می خواستم با این کار ترغیبش کنم به ازدواج و... اما توجهی نکرد. چشمانش خیره به عکس محمد بود. سید میلاد هم رفت. اولین کسی که خواب شهادتش رو دید من بودم. این قدر که برای سید میلاد گریه کردم برای محمدم گریه نکردم. سید میلاد هم مثل محمدم بود خداوند برای بار دوم من رو مادر شهید کرد و افتخار می کنم. ♥️ ... ✅ 🌿[ @shohadae_sho ]🌿 💙👆
گروه وصال - سلام بر محمد.mp3
10.21M
🎙گࢪوه وصـال 👌😍 🎊🎊🎊🎊 فࢪدا مےرسد مھدےاٺ از راھ با ݩور ٺو، با عطر و با لبخندٺ با نام زیبای تو، مۍآیـد همصدا با ، همه با ھـم می‌خوانیم راھ‌نجاٺ‌دنٻا‌ |منبع‌سرود،ازکانال‌استاد‌شجاعی|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 اعتراف وقیحانه اسدلله علم ، به کشتار مردم معترض به ، این دیگر اعتراف خودشان است، نه انقلابی ها...
⭕️ 🔸پیامبر (ص): 🔹اى مردم! جز اين نيست كه خداست و شيطان، حق است و باطل، هدايت است و ضلالت، رشد است و گمراهى، دنياست و آخرت، خوبى هاست و بدى ها. هر چه خوبى است از آنِ خداست و هر چه بدى است از آنِ شيطان ملعون است. كافى(ط-الاسلامیه) ج ۲، ص ۱۶ 🆔@shohadea_sho 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب 🔴 نشانه های ظهورِ بعثت او،مردمی را حیران و بی تاب دیدنش کرده بود... آخرالزمان رقم خورد... 🌕 و اینک محمدی دیگر در راه است 🔵 عید مبعث بر وجود نازنین امام عصر و شما مهدی دوستان مبارک باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 امام خامنه ای: درخطبه دیگر نهج البلاغه درباره پیامبر بزرگ اسلام آمده است که پیامبر اسلام هم مرهم ها و هم میله های لازم را فراهم کرد ♦️حدود و مجازات هایی که در اسلام بیان شده است همان مرهم ها و میله های است .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب امروز در گفتگوی تلویزیونی با مردم فضای مجازی رو یک فرصت عنوان کردند و گفتند که جوانان امروز از فضای مجازی برای امیدآفرینی، خسته نشدن، تنبلی نکردن و بصیرت‌افزایی استفاده کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از هیئت‌اُم‌ِّاَبیھــٰا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◍⃟🌸•° • . سخنرانی حجت‌الاسلام عالی. خیلی زیباست🌱 به شدّت بهتون پیشنهاد می‌کنم که دانلود کنید👌 🍃
هدایت شده از هیئت‌اُم‌ِّاَبیھــٰا
madahan-molody-mabaas21 (1).mp3
2.73M
◍⃟🌸•° • . حاج محمود ڪریمے🍀