خوبان پارسیگو
بخشی از مقدمهٔ محمدرضا سنگری بر کتاب «خورشید در عبای تو پیچیده است» از مرتضی حیدری آل کثیر: شعر آذر
این متن را بخوانید و بخوانید و بخوانید ✔️
یا جوادالائمه ادرکنی
پیلهام، پیله در اندیشهٔ پروانهشدن
متوسل به جوادم که دهد حاجت من
ذرّه در وادی خورشید نهاده است قدم
کم نبوده است کویری که شد اینجا گلشن
خواست بینا بشوم حال مرا ریخت بههم
مثل یعقوب پس از بوسهٔ بر پیراهن
اشک بر گونه سرازیر، شدم محو حرم
روی لب ذکر جواد است عسل گشته دهن
موج افتاده در اطراف ضریحی که دو گل
دارد از نسل علی در دل پاکش مدفن
پنجه انداخته هر کس به گره پنجرهها
موم گردیده از آن شعشعهٔ «نور آهن»
کاظمین است ولی عطر رضا را دارد
هرکه با شیوهٔ خود غرق مناجات و سخن
میروم غرق شوم در دل آن موج اگر
بپذیرند بدِ خیرهسرِ عهدشکن
شیعه مدیون جواد است و به این مفتخرم
شیعهام، شیعهٔ اثنیعشری مذهب من
#محمدجواد_منوچهری
@gida13
خلاصهٔ برکات چهارده معصوم
جواد کیست؟ ببین خود حروف ابجد را
#عاطفه_سادات_موسوی
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
#حافظ
طالع:
ط = ۹
ا = ۱
ل = ۳۰
ع = ۷۰
۹+۱+۳۰+۷۰ =۱۱۰
علی به ابجد = ۱۱۰
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام اگر مدد بدهد دامنش آورم به کف
تا خموشی داشتیم آفاق بیتشویش بود
موج این بحر از زبان ما تلاطم کرده است
#بیدل_دهلوی
زدی، بستی، شکستی، سوختی، انداختی، رفتی
جوابت چیست فردای قیامت دادخواهان را؟
#عارف_شیرازی
حکایتها که بعد از من، تو خواهی گفت با خاکم
کنون تا زندهام بینی، بگو با جان غمناکم
#طبیب_اصفهانی
گدای عشق ندارد ز ملک و مال غمی
به کنج میکدهٔ عشق هر گداست جمی
قدم به افسر سلطان نهد کسی که نهاد
گدای رهگذر عشق بر سرش قدمی
پریش باش که جمعیّتش پریشانی است
دلی که نیست پریشان طرّهٔ صنمی
مخور فسون که نیرزد به کارخانهٔ دهر
هزار نوش نشاط ای پسر! به نیش غمی
ببر پناه به شاهی که در قلمرو روح
به امر اوست که جاری است هر سرِ قلمی
یگانهگوهر بحر قدم تقیّ جواد
که قطرهای است ز دریاش، هرکجاست یمی
گرفت لشگر غم کشور وجودِ صفا
بزن به ملک خود ای پادشاه جان علمی
ز لطف توست مرا دیدهٔ کرامت و بس
که نیست جز تو در آفاق صاحب کرمی
#صفای_اصفهانی
تار و پود عالم امکان بههم پیوسته است
عالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد
#صائب_تبریزی
بادها هر ابر را از آسمانم میبرند
پشتِ پایش ابر پربارانتری میآورند
جنگلی خالی پساز یک ماه آتش سوزیام
خاطرات سبز من حالا فقط خاکسترند
بیتو مثل برّهای در باتلاق افتادهام
هرچه سعیم بیشتر، امّیدهایم کمترند
تو کجا؟ رام کدام آهوی صحرایی شدی؟
ببرِ مغرورِ من! آیا زخمهایت بهترند؟
من کسی دیگر سراغم را نمیگیرد، مگر
قاصدکها گاهگاه از آسمانم بگذرند
#پانتهآ_صفایی