فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ 4 سفارش مولا علی علیه السلام
برای سلامتی و بی نیازی از #طبیب
🔸 استاد محمدی یکتا🔸
@kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه بر سر نسل کودک و نوجوان ما داره میاد...
مجموعه برنامه کلیله و دمنه ساخته خانم مرضیه برومند😏🙁
@kimiayesaadat1
#قصه_دلبری
قسمت هفتاد و پنجم
وقتی خیلی طلب حلالیت میکرد، با تشر میگفتم به جای این ننه من غریبم بازی پاشو بیا.
از آن آدمهایی نبود که خیلی اسم امام زمان را بیاورد، ولی در ماموریت آخر قشنگ مینوشت: واقعا اینجا حضور دارن، همونطور که امامحسین شب عاشورا دستشون رو گرفتند و جایگاه یارانشون رو نشان دادن، اینجا هم واقعا همون جوریه. اینجا تازه میتونی حضورشون رو پررنگتر حس کنی.
در کل ۲۹روزی که در منطقه بودم سه بار زنگ زد. آنجا اینترنت نداشتم و ارتباط اینترنتیمان هم قطع شد. خیلی محترمانه و مؤدبانه صحبت میکرد و مشخص بود کسی پهلویش هست که راحت نبود. هیچوقت اینقدر مؤدب ندیده بودمش.
گاهی که دلم تنگ میشود دوباره به پیامهایش نگاه میکنم. میبینم آنموقع به من همه چیز را گفته ولی گیرایی من ضعیف بوده و فحوای کلامش را نگرفتهام. از این واضحتر نمیتوانست بنویسد:
قبل از اینکه من شهید بشم، خدا به تو صبر و تحمل میده.
مطمئنم تو و امیرحسین سپرده شدین دست یکی دیگه.
سفرم افتاده بود در ایام محرم. خیلی سخت گذشت، از طرفی بلاتکلیف بودم که چرا اینقدر امروز و فردا میکند، از طرفی هم هیچ کدام از مراسمات آنجا به دلم نمیچسبید.
زمان خاصی داشت، بیشتر از دو ساعت هم طول نمیکشید. سالهای قبل با محمدحسین محرم و صفر سرمان را میزدی هیأت بود تهمان را میگرفتی هیأت. عربی نمیفهمیدم، دست و پا شکسته فرازهای معروف مقتل را متوجه میشدم. افسوس میخوردم چرا تهران نماندم، ولی دلم را صابون میزدم برای اربعین.
ادامه دارد...
#قصہ_دلبرے ❤️
روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️
و قلم محمد علی جعفری
@kimiayesaadat1
🔖حکایت یک نشان
امام و مولایی که بی قرار و منتظرش هستیم یک نشان دارد:
«زرہ دانش بر تن دارد وبا تمامی آداب، و با توجه و معرفت کامل آن را فراگرفته است، حکمت، گمشدہی اوست که هموارہ در جستوجوی آن میباشد».
نهج البلاغه خطبه۱۸۲
📌رمز ظهور سنخیت با امام زمان ارواحناه فداهست. چقدر در این مسیر قدم برمیداریم؟
#یاد_امام_زمان_در_هر_زمان
@kimiayesaadat1
✍حضرت آیتاللہ خامنهای:
#انتظار فقط نشستن و اشک ریختن نیست، انتظار به معنای این است که ما باید خود را برای #سربازی امام زمان آمادہ کنیم.
#انتظار_فرج یعنی کمر بسته بودن، آمادہ بودن، خود را از همه جهت برای آن هدفی که امام زمان علیه السلام برای آن هدف قیام خواهد کرد، آمادہ کردن.
📝 کتاب میراث فاطمی صفحه۱۵۴
@kimiayesaadat1
📌#مرکز #تخصصی #مشاوره و #روانشناسی #شمیم🌹💐🌷
🔷کارکنان و خانواده های ایشان از تخفیفات ویژه برخوردار می باشند.
❇️ 🏫 #فعالیت_مرکز_مشاوره_شمیم؛ در زمینه های ذیل می باشد: ⬇️
✅ 1⃣مشاوره #خانواده:
پیش از ازدواج، خانواده درمانی، زوج درمانی،آموزش مهارت های زندگی، تحکیم بنیان خانواده، آموزش مهارت های فرزندپروری، تربیت دینی فرزندان، شیوه های صحیح تربیتی و فرزندپروری.
✅ 2⃣مشاوره #روانشناسی_بالینی:
انجام مداخلات بالینی، افسردگی، اضطراب، وسواس، خیانت، طلاق.
✅ 3⃣روانشناسی #کودک و #نوجوان:
اضطراب کودکان، مسائل فکری، پریشانی های عاطفی، اختلالات یادگیری و رفتاری، مشاوره تحصیلی و......
✅ 4⃣مشاوره #حقوقی:
🔷کیفری: چک، کلاهبرداری، دیّات، تصادفات، فروش مال غیر، سرقت، مزاحمت، ممانعت از حق.
🔷حقوقی: مِلکی، سرقفلی، تخلیه، مطالبه اجاره بها، قراردادها و مشکلات ناشی از آن
🔷خانوادگی: مهریه، طلاق، فسخ نکاح، حضانت، استردادجهیزیه، نفقه، شروط ضمن عقد، اُجرت المثل ایام زندگی، تنظیم لوایح و قراردادها.
🔵 با توجه به شیوع ویروس کرونا؛ جهت #سهولت_متقاضیان امور مشاوره ای؛ طبق روال گذشته؛ مشاوره به دوصورت #حضوری و #تلفنی توسط #متخصصان و #مشاوران #مرکز_مشاوره_شمیم انجام می پذیرد.
══✼🍃🌹🍃✼══
@kimiayesaadat1
#قصه_دلبری
قسمت هفتاد و ششم
فکر میکردم هر چه اینجا به ظاهر کمتر گذرم میافتد به هیأت و روضه به جایش در مسیر نجف تا کربلا جبران میشود. قرار گذاشته بود از ماموریت که برگشت باهم برویم پیادهروی اربعین. یادم نمیرود، یکشنبه بود زنگ زد، بهش گفتم اگر قرار نیست بیای راست و پوست کنده بگو من برگردم ایران. گفت نه هرطور شده تا یکشنبه هفته بعد برمیگردم.
نمیدانم قبل از نماز ظهر بود یا بعد از نماز. شنبه هفته بعد چشمم به در و گوشم به زنگ بود. با اطمینانی که به من داده بود باورم نمیشد بدقولی کند، یک روز دیگر وقت داشت. ۲۸روز به امید دیدنش در غربت چشمم به در سفید شد.
حاج آقا اومد. داخل اتاق راه میرفت. تا نگاهش میکردم چشمش را از من میدزدید. نشست روی مبل فشارش را گرفت، رفتارش طبیعی نبود. حرف نمیزد، دور و بر امیرحسین هم آفتابی نمیشد. مانده بودم چه اتفاقی افتاده. قرآن روی عسلی را برداشتم که حاج آقا ناگهان برگشت و گفت پاشو جمع کن بریم دمشق. مکث کرد نفس سختی از سینهاش آمد بالا، خودش را راحت کرد: حسین زخمی شده. ناگهان حاجخانم داد زد: نه شهید شده، به همه اول همین رو میگن.
سرم روی صفحه قرآن خشک شد. داغ شدم، لبم را گاز گرفتم پلکم افتاد. انگار بدنم شده بود پر کاه و وسط هوا و زمین میچرخید. نمیدانستم قرآن را ببندم یا سوره را تمام کنم. یک لحظه هم فکر نکردم ممکن است شهید شده باشد. سریع رفتم وضو گرفتم ایستادم به نماز.
ادامه دارد...
#قصہ_دلبرے ❤️
روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️
و قلم محمد علی جعفری
@kimiayesaadat1
#اطلاع_رسانی #سلام_فرمانده
🔺️اجتماع بزرگ خانوادگی یاوران حضرت مهدی عجلالله تعالی فرجه
🔺️سهشنبه ۳۱ خردادماه/ ساعت ۱۸:۳۰/ مسجد مقدس جمکران
برنامه ۳۰ روزه مهارت و توسعه فردی
تابستون داره میاد سعی کن برنامه خوبی برای تابستونت داشته باشی😊😉
@kimiayesaadat1
#قصه_دلبری
قسمت هفتاد و هفتم
نفسم بند آمده بود. فکر میکردم زخم و زار شده و دارد از بدنش خون میرود. تا به حال مجروح نشده بود که آمادگیاش را داشته باشم. نمیتوانستم جلوی اشکم را بگیرم. مستاصل شده بودم و فقط نماز میخواندم. حاج آقا گفت چمدونت رو ببند. اما نمیتوانستم. حس از دست و پایم رفته بود. خواهر کوچک محمدحسین وسایلم را جمع کرد. قرار بود ماشین بیاید دنبالمان. در این فرصت تندتند نماز میخواندم. داشتم فکر میکردم دیگر چه نمازی بخوانم که حاج آقا گفت ماشین اومد. به سختی لباس پوشیدم. توان بغل کردن امیرحسین را نداشتم، یادم نیست چه کسی آوردش تا داخل ماشین.
انگار این اتوبان کش میآمد و تمامی نداشت. نمیدانم صبر من کم شده بود یا دلیل دیگری داشت. هی میپرسیدم چرا هرچی میریم تموم نمیشه. حتی وقتی راننده نگه داشت عصبانی شدم که الان چه وقت دستشویی رفتنه؟
لبهایم میلرزید و نمیتوانستم روی کلماتم مسلط شوم.
میخواستم نذر کنم شاید خون ریزیاش بند میآمد. مغزم کار نمیکرد. ختم قرآن، نماز مستحبی، چله، قربانی، ذکر، به چه کسی، به کجا. میخواستم داد بزنم.
قبلاً چند بار خواستم نذر کنم سالم برگردد که شاکی شد و گفت برای چی؟ اگه با اصل رفتنم مشکل داری کار درستی نیست. وقتی عزیزترین چیزت رو در راه خدا میفرستی که دیگه نذر نداره. هم میخوای بدی هم میخوای ندی؟
میگفتم درسته شهید چمران به آرزویش رسید، ولی اگر بود شاید بیشتر به درد کشور میخورد. زیر بار نمیرفت.
ادامه دارد...
#قصہ_دلبرے ❤️
روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️
و قلم محمد علی جعفری
@kimiayesaadat1