03 Mostanade Soti Shonood (1401-03-05)(1).MP3
14.35M
مستند صوتی شنود
#قصه_دلبری
قسمت هشتاد
آخر سر خود حاجآقا آمد و گفت: بیا یه شرطی با هم بذاریم، تو بیا بریم، من قول میدم هماهنگ کنم دوساعت با محمدحسین تنها باشی. خوشحال شدم، گفتم خونه خودم، هیچ کس هم نباشه. حاجآقا گفت چشم.
تو هواپیما پذیرایی آوردند. از گلویم پایین نمیرفت، حتی آب. هنوز نمیتوانستم امیرحسین را بغل کنم. نه اینکه نخواهم، توانش را نداشتم. با خودم زمزمه کردم الهی بنفسی انت. آفریننده خود تو بودی. نمیدونم شاید برخی جونها رو با حساب خاصی که فقط خودت میدونی ارزشمندتر از بقیه خلق کردی که خودت خریدارشون باشی.
بعد از ۲۸ روز مادرم را دیدم. در پارکینگ خانه. پاهایش جلو نمیآمد. اشک از روی صورتش میغلتید اما حرف نمیزد. نه فقط او همه انگار زبانشان بند آمده بود. بی حس و حال خودم را ول کردم در آغوشش. رفته بودم با محمدحسین برگردم ولی چه برگشتنی. میگفتند بهتش زده که برّ و برّ همه رو نگاه میکنه. داد و فریاد راه نمیانداختم گریه هم نمیکردم. نمیدانم چرا ولی آرام بودم.
حالم بد شد. سقف دور سرم چرخید. چیزی نفهمیدم از قطرههای آب پاشیده شده روی صورتم، حدس زدم بیهوش شدهام. یک روز بود چیزی نخورده بودم. شاید هم فشارم افتاده بود. شب سختی بود. همه خوابیدند اما من خوابم نمیبرد. دوست داشتم پیامهای تلگرامیاش را بخوانم. داخل اتاق رفتم. در را هم بستم.
ادامه دارد...
#قصہ_دلبرے ❤️
روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️
و قلم محمد علی جعفری
@kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاکید پرفسور خیراندیش برای حجامت حزیران امسال
۲۹و۳۰و۳۱ خرداد ماه
یکشنبه، دوشنبه و سه شنبه
مطابق با ۱۹ و ۲۰ و ۲۱ ماه ذی القعده؛
به فریاد خودتون برسید.
@kimiayesaadat1
🧒🏼👧#رفع_ضعف_کودکان
🦋سویق کودک
🦋انجیر
🦋عناب
🦋حریره بادام یا شیر بادام
🐝فالوده سیب
🐝سنجد
🐝مویز
🐝برگه زردالو
🐝سوپ گندم
🦆عسل
🦆نخودچی و کشمش
🦆برگ چغندر در غذاها
🐝شیره انگور یا سه شیره (در مزاج گرم سه شیره توصیه نمیشود) اثر معکوس دارد
⚠️پرهیز از محصولات کارخانهای
@kimiayesaadat1
🔻پیاده روی صبحگاهی و فواید آن
✅البته بعد از صبحانه مختصر باشه
@kimiayesaadat1
🔈#مستند_صوتی_شنود
📣 جلسه چهارم
ادامه واقعه سوم..
* از اینکه افراد سرشار از تعفن ولی بی خیال بودند، تعجب کردم.
* خودرو هایی که کاملا تمیز بودند.
* دنبال منشا صدای قهقهه می گشتم.
* موجودی هفت برابر انسان، با قیافه بسیار زشت را دیدم.
* شیطانک هایی که گرد آن موجود طواف می کردند.
* چرا شیطان بلند بلند می خندید.
* ماشین، تمثل از موجود رونده است
* توانم برای از بین بردن ابلیس،ناکام بود
* کثافاتی که با وجود انسانها یکی بودند.
* آنچه می دیدم، تمثل بود نه کشف استار واسرار
* شبکه نور وظلمت که به هم تنیده بودند.
* خانه های نورانی با شعاع نور به هم وصل بودند و از هم انرژی می گرفتند.
* واقعه چهارم
* نورانی ترین نقطه عالم با رائحه ای دیوانه کننده
* تمثل کربلا را زیارت می کردم
* از آن شب ،هر شب کربلا بودم.
* به شفاعت حضرت عبدالعظیم برگشتم.
* یکی بودن کربلا وحرم شاه عبدالعظیم
* اسم و رسم دنیا همه سراب است.
* وقتی برگشتم گناه برایم معنایی نداشت.
* اثر گناه مثل آهن گداخته روی پوست است.
* بعد از برگشت، هرچه اراده می کردم می دیدم.
* با وضو طهارت روحی پیدا می کنیم
* طهارت ظاهر وباطن انسان را در معرض نور خدا قرار می دهد.
* مکان نورانی و عمل نورانی انسان را نورانی می کند.
* مسجد محل صدور نور است.
* حقیقت سلام نماز چیست؟
⏰ مدت زمان :۴٢:٣١
#نور
#کربلا
#تمثل
#ظلمت
@kimiayesaadat1
*آیا با ۳۱۳ نفر میشود قیام کرد؟
در مقالهای که یک اندیشکده یهودی به تازگی چاپ نموده، عنوان کرده است:
وقتی یک ژنرال ایرانی شیعه به نام "قاسم سلیمانی" میتواند ارتشی نیمسری و نیمنظامی چریک را در سطح خاورمیانه آمادهسازی و تا آمریکای جنوبی و افریقا گسترش دهد که هیچ ارتشی در سطح جهانی تاب مقابله با آن را نداشته باشد،
یا وقتی در مانورها بهترین ارتشهای جهان همچون ارتش آمریکا و اسرائیل مقابل آنها قرار میگیرند، به سمت نبرد فرسایشی پیش میروند و در نهایت درمانده و خسته، یا باید آتشبس استراتژیک و یا شکست مذبوحانه را پذیرا باشند، میتوان گفت: اگر در سطح جهانی فقط ۱٠٠ نفر نه ۳۱۳ نفر، از این چنین افرادی را شخصی در اختیار داشته باشد میتواند، ادعای رهبری و حکومت بر کل گیتی را داشته باشد!!!
*همین اندیشکده* عنوان کرد:
👇🏻👇🏻👇🏻
در زمانی که "داعش" به کردستان عراق یورش برد، کردستان عراق ۹٠ هزار نیرو و انواع سلاحهای سبک، نیمهسنگین، و سنگین را در اختیار داشت، که در عرض فقط چند ساعت شکست خورد! و ناچاراً در آخرین لحظات سقوط، دست به دامان سردار ایرانی "حاج قاسم سلیمانی" شدند، او فقط با ۴٠ نیرو برای مقابله با اشغالگران داعشی وارد کردستان عراق شد، خودِ سرکرده کردهای عراق "آقای بارزانی" میگوید:
وقتی او و چهل نیرویش را دیدم، پاهایم سست شده بود و گفتم: فقط همین چند نفر؟!
اما وقتی خبر حضور "حاج قاسم" به گوش داعشیها رسید، در نهایت ناباوری دیدیم که با شنیدن خبر حضور "حاج قاسم" چند کیلومتر عقبنشینی استراتژیک نمودند!🇮🇷🇮🇷
جالب آنکه این چهل نفر، هر کدام متخصص یک قسمت از امور نظامی بودند؛ مثل:
▪︎ اطلاعات،
▪︎ خمپاره انداز،
▪︎ بیسیمچی،
▪︎ نقشه خوان،
▪︎ طراح جنگهای درون شهری،
▪︎ طراح جنگهای چریکی و شبانه،
▪︎ طراح جنگهای نامنظم و خط شکن
▪︎ و...
بعد از پیروزی بر "داعش" بود که بارزانی میگوید: تازه فهمیدم چرا همه جا صحبت "لشکر یک نفره" در میان است! مابا ۹٠ هزار نیرو در چند ساعت شکست خورده بودیم و "کردستان عراق" طومارش داشت در هم میپیچید،
ولی یک نفر با ۴٠ نیروی زبده داعشِ تا بن دندان مسلح را عقب راند و کردستان را باز پس گرفت!
*نکته:*
تنها سردار ایرانی که، "آیتالله سیستانی" مرجع عالیقدر عراق با شنیدن خبر شهادتش گریست و پیام همدردی و اعلام عزای عمومی نمود "حاج قاسم" و "دوستش "ابومهدی المهندس" بود!
آری وقتی خداوند وعده منجی را با حضور۳۱۳ یار میدهد،
منظورش من و امثال من نخواهد بود، بلکه آنانی که در خودباوری به اعلا درجه رسیده باشند و خداوند را با چشم دل مشاهده کرده باشند، آنچنان فرماندهی و سربازی کنند که از صفر تا صد سربازی تا فرماندهی آنان فاصلهای کمتر از دو چشم از هم باشد، سر سپرده و تابع امر ولی زمانه خویش.
وقتی سردارانی از جنس شهدا، تابع امر ولی فقیه و همسو با آرمانهای والای مهدوی، همچون سلیمانیها هستند، آن زمان به این ادراک خواهیم رسید.
👇🏻👇🏻👇🏻
که با ۳۱۳ نفر میتوان در زیر پرچم امام زمان(ع) دنیا را از تمام امراض، گرفتاریها و بیعدالتیها نجات داد.
@kimiayesaadat1
﷽
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
#سلام_امام_زمانم
@kimiayesaadat1
سالروز شهادت سردار شهید دکتر مصطفی چمران گرامی باد.
@kimiayesaadat1
#اطلاعیه
#پارک_ارم
جهت دریافت بلیط تخفیف ۵۰ درصد باغوحش ارم و بلیط تخفیف ۳۰ درصد شهربازی ارم به فرهنگی مراجعه نمایید.
@kimiayesaadat1
#قصه_دلبری
قسمت هشتاد و یکم
گفتند بیا معراج. حاج آقا قول داده بود باهم تنها باشیم، از طرفی هم نگران بود حالم بد شود. گفتم مگه قرار نبود با هم تنها باشیم. شما نگران نباشید من حالم خوبه.
خیالم راحت شد، سر به تن داشت. آرزویش بود مثل اربابش شهید شود. پیشانیاش مثل یخ بود. بهبه زینت ارباب شدی، خرج ارباب شدی، نوش جونت. حقت بود.
اول از همه ابروهایش را هم مرتب کردم. دوست داشت؛ خوشش میآمد وقتی ابروهایش را نوازش میکردم خوابش میبرد. دست کشیدم داخل موهایش همان موهایی که تازه کاشته بود؛ همان موهایی که وقتی با امیرحسین بازی میکرد و میخندید: نکش میدونی بابت هر تار اینا ۵۰۰ هزار تومان پول دادم. یک سال هم نشد.
پلاستیک دور بدن را باز کرده بودند بازتر کردم. دوست داشتم با همان لباس رزم ببینمش. کفن شده بود.
از من پرسیدند کربلا و مکه که رفتید لباس آخر خریدید؟؟؟
گفتم اتفاقاً من چند بار گفتم ولی قبول نکرد. میگفت من که شهید میشم، شهیدم که نه غسل داره نه کفن.
ناراحت بودم که چرا با لباس رزم دفنش نکردند میخواستم بدنش را خوب ببینم سالمِ سالم بود. فقط بالای گوش یک تیر خورده بود. وقتش رسیده بود همه کارهایی را که دوست داشت انجام دادم. همان وصیتهایی که هنگام بازیهای ما میگفت. راحت کنارش نشستم. امیرحسین را نشاندم روی سینهاش درست همانطور که خودش میخواست.
ادامه دارد...
#قصہ_دلبرے ❤️
روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️
و قلم محمد علی جعفری
@kimiayesaadat1
مردی چاق که موبایل دستشه سبکتر از دختری که کتاب دستشه...!!!
@kimiayesaadat1
📖#کتابخوانی
📝شاید فرق بین افراد موفق و افراد ناموفق در کتابخواندن باشد.
@kimiayesaadat1
🔉#مستند_صوتی_شنود
📣 جلسه پنجم
* معنای سلام در نماز را به من القا کردند.
* نورانی ترین قطعه سلام در نماز
* سلام آخر نماز خطاب به چه کسانی است؟
* به من گفتند:هرچه به مضجع اهل بیت نزدیک تر شوی بیشتر در معرض نوری.
* شهداء عند ربهم یرزقون هستند تا آخر
* نور شما را طاهر میکند.
* با روضه خانههایتان را نورانی کنید.
* محل ریختن خون شهدا و مزار آن ها نورانی تر است.
* چرا نور کربلا از همه بیشتر است؟
* کربلا، اوج نور افشانی خدا
* چگونه به نور برسیم؟
* ادامه داستان: واقعه چهارم
* حقایقی که از بیمارستان بعثت شروع شد.
* حیوانات وحشی به من حمله کردند.
* با ذکر یا زهرا قفل زبانم باز شد.
* با ذکر لا حول و لا قوه الا بالله حیوانات وحشی از من دور شدند.
* از زنبور میترسیدم، شیطان در قالب همون حشره ظاهر شد.
* فعالیت شدید شیطان در واپسین ساعات عمر
* تمثیل شیطان در قالب چهره یک زن در بالین پیرمرد روحانی
* دیدن زن نقابدار شیطانی توسط برادرم
* فریاد کشیدن زن شیطانی با هر دفعه که ذکر میگفتم.
* تلاش شیطان برای دور کردن من از بخش آی سیو و پیرمرد روحانی
* تاثیر شیطان در تصمیمگیری دکترها برای انتقال من به بخش زنان
* رعایت نکردن خط قرمزها در بیمارستان
* شوخی و خندههای پرستاران با نامحرم باعث آزار بیماران میشد.
* بیمارستان، بدترین مکان برای جان دادن!!
⏰ مدت زمان: ۴۴:۰۴
#نور
#اذکار
#کربلا
#شنود
@kimiayesaadat1
#قصه_دلبری
قسمت هشتاد و دوم
بچه دست انداخت به ریشهای بلندش. یا زینب چیزی جز زیبایی نمیبینم.
گفته بود اگه جنازهای بود و من رو دیدی اول از همه بگو نوش جونت. بلند بلند میگفتم نوش جونت نوش جونت.
میبوسیدمش میبوسیدمش میبوسیدمش. این ساعت را فقط بوسیدمش. بهش میگفتم بیبی زینب هم بدن امام را وقتی از میان نیزهها پیدا کرد در اولین لحظه بوسیدش. سلام من رو به ارباب برسون.
به شانههایش دست کشیدم. شانههای همیشه گرمش، سرد سرد شده بود.
چشمش باز شد. حاج آقا فکر کرد دستم خورده یا وقت بوسیدن و دولا راست شدن باز شده. آنقدر غرق بوسیدنش بودم که متوجه چشم باز کردنش نشدم. حاج آقا دست کشید روی چشمش اما کامل بسته نشد. آمدند که تابوت را ببرند داخل حسینیه. نمیتوانستم دل بکنم. بعد از ۹۹ روز دوری این نیم ساعت که چیزی نبود. باز دوباره گفتند که باید فریز بشه. داشتم دیوانه میشدم. هی میگفتن فریز فریز فریز فریز.
بلند شدن از بالای سر شهید قوت زانو میخواست که نداشتم. حریف نشدم تابوت را بردن داخل حسینیه که رفقا و حاج خانم با او وداع کنند. زیر لب گفتم یا زینب باز خدا رو شکر که جنازه رو میبرن من رو نه. بعد از معراج تا خاکسپاری فقط تابوتش را دیدم. موقع تشییع خیلی سریع حرکت میکردند. پشت تابوتش که حرکت میکردم میگفتم: ای کاروان آهسته ران آرام جانم میرود. این تک مصراع را تکرار میکردم و نمیتونستم به پای جمعیت برسم.
ادامه دارد...
#قصہ_دلبرے ❤️
روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️
و قلم محمد علی جعفری
@kimiayesaadat1