eitaa logo
کیمیای سعادت (همسران)
1.6هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
3هزار ویدیو
190 فایل
☘ارتباط با ادمین☘ ↙️ @Kimia_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
*آیا با ۳۱۳ نفر می‌شود قیام کرد؟ در مقاله‌ای که یک اندیشکده یهودی به تازگی چاپ نموده، عنوان کرده است: وقتی یک ژنرال ایرانی شیعه به نام "قاسم سلیمانی" می‌تواند ارتشی نیم‌سری و نیم‌نظامی چریک را در سطح خاورمیانه آماده‌سازی و تا آمریکای جنوبی و افریقا گسترش دهد که هیچ ارتشی در سطح جهانی تاب مقابله با آن را نداشته باشد، یا وقتی در مانورها بهترین ارتش‌های جهان همچون ارتش آمریکا و اسرائیل مقابل آنها قرار می‌گیرند، به سمت نبرد فرسایشی پیش می‌روند و در نهایت درمانده و خسته، یا باید آتش‌بس استراتژیک و یا شکست مذبوحانه را پذیرا باشند، می‌توان گفت: اگر در سطح جهانی فقط ۱٠٠ نفر نه ۳۱۳ نفر، از این چنین افرادی را شخصی در اختیار داشته باشد می‌تواند، ادعای رهبری و حکومت بر کل گیتی را داشته باشد!!! *همین اندیشکده* عنوان کرد: 👇🏻👇🏻👇🏻 در زمانی که "داعش" به کردستان عراق یورش برد، کردستان عراق ۹٠ هزار نیرو و انواع سلاح‌های سبک، نیمه‌سنگین، و سنگین را در اختیار داشت، که در عرض فقط چند ساعت شکست خورد! و ناچاراً در آخرین لحظات سقوط، دست به دامان سردار ایرانی "حاج قاسم سلیمانی" شدند، او فقط با ۴٠ نیرو برای مقابله با اشغالگران داعشی وارد کردستان عراق شد، خودِ سرکرده کردهای عراق "آقای بارزانی" می‌گوید: وقتی او و چهل نیرویش را دیدم، پاهایم سست شده بود و گفتم: فقط  همین چند نفر؟! اما وقتی خبر حضور "حاج قاسم" به گوش داعشی‌ها رسید، در نهایت ناباوری دیدیم که با شنیدن خبر حضور "حاج قاسم" چند کیلومتر عقب‌نشینی استراتژیک نمودند!🇮🇷🇮🇷 جالب آن‌که این چهل نفر، هر کدام متخصص یک قسمت از  امور نظامی بودند؛ مثل: ▪︎ اطلاعات، ▪︎ خمپاره انداز، ▪︎ بی‌سیم‌چی، ▪︎ نقشه خوان، ▪︎ طراح جنگهای درون شهری، ▪︎ طراح جنگهای چریکی و شبانه، ▪︎ طراح جنگهای نامنظم و خط شکن ▪︎ و... بعد از پیروزی بر "داعش" بود که بارزانی می‌گوید: تازه فهمیدم چرا همه جا صحبت "لشکر یک نفره" در میان است! مابا ۹٠ هزار نیرو در چند ساعت شکست خورده بودیم و "کردستان عراق" طومارش داشت در هم می‌پیچید، ولی یک نفر با ۴٠ نیروی زبده داعشِ تا بن دندان مسلح را عقب راند و کردستان را باز پس گرفت! *نکته:* تنها سردار ایرانی که، "آیت‌الله سیستانی" مرجع عالیقدر عراق با شنیدن خبر شهادتش گریست و پیام همدردی و اعلام عزای عمومی نمود "حاج قاسم" و "دوستش "ابومهدی المهندس" بود! آری وقتی خداوند وعده منجی را با حضور۳۱۳ یار می‌دهد، منظورش من و امثال من نخواهد بود، بلکه آنانی که در خودباوری به اعلا درجه رسیده باشند و خداوند را با چشم دل مشاهده کرده باشند، آن‌چنان فرماندهی و سربازی کنند که از صفر تا صد سربازی تا فرماندهی آنان فاصله‌ای کمتر از دو چشم از هم باشد، سر سپرده و تابع امر ولی زمانه خویش. وقتی سردارانی از جنس شهدا، تابع امر ولی فقیه و همسو با آرمان‌های والای مهدوی، همچون سلیمانی‌ها هستند، آن زمان به این ادراک خواهیم رسید. 👇🏻👇🏻👇🏻 که با ۳۱۳ نفر می‌توان در زیر پرچم امام زمان(ع) دنیا را از تمام امراض، گرفتاری‌ها و بی‌عدالتی‌ها نجات داد. @kimiayesaadat1
﷽ اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً @kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سالروز شهادت سردار شهید دکتر مصطفی چمران گرامی باد. @kimiayesaadat1
جهت دریافت بلیط تخفیف ۵۰ درصد باغ‌وحش ارم و بلیط تخفیف ۳۰ درصد شهربازی ارم به فرهنگی مراجعه نمایید. @kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت هشتاد و یکم گفتند بیا معراج. حاج آقا قول داده بود باهم تنها باشیم، از طرفی هم نگران بود حالم بد شود. گفتم مگه قرار نبود با هم تنها باشیم. شما نگران نباشید من حالم خوبه. خیالم راحت شد، سر به تن داشت. آرزویش بود مثل اربابش شهید شود. پیشانی‌اش مثل یخ بود. به‌به زینت ارباب شدی، خرج ارباب شدی، نوش جونت. حقت بود. اول از همه ابروهایش را هم مرتب کردم. دوست داشت؛ خوشش می‌آمد وقتی ابروهایش را نوازش می‌کردم خوابش می‌برد. دست کشیدم داخل موهایش همان موهایی که تازه کاشته بود؛ همان موهایی که وقتی با امیرحسین بازی می‌کرد و می‌خندید: نکش می‌دونی بابت هر تار اینا ۵۰۰ هزار تومان پول دادم. یک سال هم نشد. پلاستیک دور بدن را باز کرده بودند بازتر کردم. دوست داشتم با همان لباس رزم ببینمش. کفن شده بود. از من پرسیدند کربلا و مکه که رفتید لباس آخر خریدید؟؟؟ گفتم اتفاقاً من چند بار گفتم ولی قبول نکرد. می‌گفت من که شهید می‌شم، شهیدم که نه غسل داره نه کفن‌. ناراحت بودم که چرا با لباس رزم دفنش نکردند می‌خواستم بدنش را خوب ببینم سالمِ سالم بود. فقط بالای گوش یک تیر خورده بود. وقتش رسیده بود همه کارهایی را که دوست داشت انجام دادم. همان وصیت‌هایی که هنگام بازی‌های ما می‌گفت. راحت کنارش نشستم. امیرحسین را نشاندم روی سینه‌اش درست همانطور که خودش می‌خواست. ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری @kimiayesaadat1
مردی چاق که موبایل دستشه سبک‌تر از دختری که کتاب دستشه...!!! @kimiayesaadat1
📖 📝شاید فرق بین افراد موفق و افراد ناموفق در کتابخواندن باشد. @kimiayesaadat1
🔉 📣 جلسه پنجم * معنای سلام در نماز را به من القا کردند. * نورانی ترین قطعه سلام در نماز * سلام آخر نماز خطاب به چه کسانی است؟ * به من گفتند:هرچه به مضجع اهل بیت نزدیک تر شوی بیشتر در معرض نوری. * شهداء عند ربهم یرزقون هستند تا آخر * نور شما را طاهر می‌کند. * با روضه خانه‌هایتان را نورانی کنید. * محل ریختن خون شهدا و مزار آن ها نورانی تر است. * چرا نور کربلا از همه بیشتر است؟ * کربلا، اوج نور افشانی خدا * چگونه به نور برسیم؟ * ادامه داستان: واقعه چهارم * حقایقی که از بیمارستان بعثت شروع شد. * حیوانات وحشی به من حمله کردند. * با ذکر یا زهرا قفل زبانم باز شد. * با ذکر لا حول و لا قوه الا بالله حیوانات وحشی از من دور شدند. * از زنبور می‌ترسیدم، شیطان در قالب همون حشره ظاهر شد. * فعالیت شدید شیطان در واپسین ساعات عمر * تمثیل شیطان در قالب چهره یک زن در بالین پیرمرد روحانی * دیدن زن نقابدار شیطانی توسط برادرم * فریاد کشیدن زن شیطانی با هر دفعه که ذکر میگفتم. * تلاش شیطان برای دور کردن من از بخش آی سیو و پیرمرد روحانی * تاثیر شیطان در تصمیم‌گیری دکترها برای انتقال من به بخش زنان * رعایت نکردن خط قرمزها در بیمارستان * شوخی و خنده‌های پرستاران با نامحرم باعث آزار بیماران می‌شد. * بیمارستان، بدترین مکان برای جان دادن!! ⏰ مدت زمان: ۴۴:۰۴ @kimiayesaadat1
قسمت هشتاد و دوم بچه دست انداخت به ریش‌های بلندش. یا زینب چیزی جز زیبایی نمی‌بینم. گفته بود اگه جنازه‌ای بود و من رو دیدی اول از همه بگو نوش جونت. بلند بلند می‌گفتم نوش جونت نوش جونت. می‌بوسیدمش می‌بوسیدمش می‌بوسیدمش. این ساعت را فقط بوسیدمش. بهش می‌گفتم بی‌بی زینب هم بدن امام را وقتی از میان نیزه‌ها پیدا کرد در اولین لحظه بوسیدش. سلام من رو به ارباب برسون. به شانه‌هایش دست کشیدم. شانه‌های همیشه گرمش، سرد سرد شده بود. چشمش باز شد. حاج آقا فکر کرد دستم خورده یا وقت بوسیدن و دولا راست شدن باز شده. آنقدر غرق بوسیدنش بودم که متوجه چشم باز کردنش نشدم. حاج آقا دست کشید روی چشمش اما کامل بسته نشد. آمدند که تابوت را ببرند داخل حسینیه. نمی‌توانستم دل بکنم. بعد از ۹۹ روز دوری این نیم ساعت که چیزی نبود. باز دوباره گفتند که باید فریز بشه. داشتم دیوانه می‌شدم. هی میگفتن فریز فریز فریز فریز. بلند شدن از بالای سر شهید قوت زانو می‌خواست که نداشتم. حریف نشدم تابوت را بردن داخل حسینیه که رفقا و حاج خانم با او وداع کنند. زیر لب گفتم یا زینب باز خدا رو شکر که جنازه رو می‌برن من رو نه. بعد از معراج تا خاکسپاری فقط تابوتش را دیدم. موقع تشییع خیلی سریع حرکت می‌کردند. پشت تابوتش که حرکت می‌کردم می‌گفتم: ای کاروان آهسته ران آرام جانم می‌رود. این تک مصراع را تکرار می‌کردم و نمی‌تونستم به پای جمعیت برسم. ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری @kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و فردا صبح در شهرک شهید محلاتی از مسجد نزدیک خانه‌مان تا مقبره شهدا تشییع شد. همان‌جا کنار شهدا نمازش را خواندند. یاد شب عروسی افتادم، قبل از اینکه از تالار برویم خانه، رفتیم زیارت شهدای گمنام. مداح داشت روضه علی‌اصغر می‌خواند. نمی‌دانستم آنجا چه خبر است، شروع کرد به لالایی خواندن. بعد هم گفت همین دفعه آخر که داشت می‌رفت، گفت من دارم می‌رم و دیگه هم برنمی‌گردم، تو مراسمم برای بچه‌ام لالایی بخوان. محمدحسین نوحه (رسیدی کربلا خیره شو/ به گنبد و گلدسته‌ها خیره شو) را خیلی دوست داشت. نمی‌دانم کسی به گوش مداح رساند یا خودش انتخاب کرده بود که آن را بخواند. یکی از رفیق‌های محمدحسین که جزو مدافعان حرم بود، آمد که: اگه می‌خواین بیاین با آمبولانس همراه تابوت برید بهشت زهرا. خواهر و مادر محمدحسین هم بودن. موقع سوار شدن به من گفت محمدحسین خیلی سفارش شما رو پیش من کرده. اونجا با هم عهد بستیم هرکدوم زودتر شهید بشه اون یکی هوای زن و بچه‌اش رو داشته باشه. گفتم می‌تونین کاری کنید برم تو قبر. خیلی همراهی و راهنمایی‌ام کرد‌. آبان‌ماه بود و هوا هم خیلی سرد. باران هم نم‌نم می‌بارید. وقتی رفتم پایین تمام بدنم مورمور شد و تنم به لرزه افتاد. همه روضه‌هایی که برایم خوانده بود، زمزمه کردم. خاک قبر خیس بود و سرد. گفته بود داخل قبر برام زیارت عاشورا بخون، روضه بخون، اشک گریه برای امام حسین رو بریز تو قبر، تا حدی که یه خورده از خاکش گل بشه. صدای "این گل پرپر از کجا آمده" نزدیک‌تر می‌شد. سعی کردم احساساتم را کنترل کنم. می‌خواستم واقعاً آن اشکی که داخل قبر می‌ریزم اشک روضه امام‌حسین باشد نه از دست دادن محمدحسین. هرچه به ذهنم می‌رسید می‌خواندم و گریه می‌کردم. دست و پاهایم کرخت شده بود و نمی‌توانستم تکان بخورم. یاد روز خواستگاری افتادم که پاهایم خواب رفته بود. به من می‌گفت شما زودتر برو بیرون. نگاهی به قبر انداختم. باید می‌رفتم. فقط صداهای درهم و برهمی می‌شنیدم که از من می‌خواستند بروم بالا. اما نمی‌توانستم. تازه داشت گرم می‌شد دایی‌ام آمد و به زور من را برد بیرون. مو به مو همه وصیت‌هایش را انجام داده بودم. درست مثل همان بازی‌ها. سخت بود در آن همه شلوغی و گریه‌زاری با کسی صحبت کنم. آقایی رفت پایین در تابوت را باز کرد. برایم سخت بود ولی دل کندن سخت‌تر. چشم‌هایش کامل بسته نمی‌شد. می‌بستند دوباره باز می‌شد. وقتی بدن را فرستادند در سراشیبی قبر پاهایم بی‌حس شد. کنار قبر زانو زدم. همه جانم را آوردم در دهانم که به آن آقا حالی کنم که با او کار دارم. از داخل کیفم لباس مشکی‌اش را بیرون آوردم. همان که محرم‌ها می‌پوشید. چفیه مشکی هم بود. صدایش می‌لرزید. به آنها گفتم این لباس و این چفیه رو قشنگ بکشید روی بدنش. خدا خیرش بدهد در آن زمان با وسواس پیراهن را کشید روی تنش و چفیه را انداخت دور گردنش. فقط مانده بود یک کار دیگر. به آن آقا گفتم شهید می‌خواست برایش سینه بزنم شما می‌تونید. بغضش ترکید. دست و پایش را گم کرده بود. نمی‌توانست حرف بزند. چند دفعه روی سینه‌اش زد بهش گفتم نوحه هم بخونید. برگشت نگاهم کرد. صورتش خیس خیس بود. نمی‌دانم اشک بود یا آب باران. پرسید چی بخونم. گفتم هرچی زبونت اومد. گفت خودت بگو. نفسم بالا نمی‌آمد. انگار یکی چنگ انداخته بود و گلویم را می‌فشرد. خیلی زور زدم تا نفس عمیق بکشم گفتم: از حرم تا قتلگه زینب صدا می‌زد حسین، دست و پا می‌زد حسین، زینب صدا می‌زد حسین. برگشت با اشاره به من فهماند که همه را انجام داده. خیالم راحت شد. پیش پای ارباب تازه سینه زده بودند. 👌کتاب تمام ولی راهش ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری @kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌مستند صوتی شنود روایت تنها کسی که به علت مسائل خاصی نتوانست در سیما و برنامه زندگی پس از زندگی حضور پیدا کند، ولی با همکاری نشر ابراهیم هادی و حجت الاسلام امینی خواه 👈 در ۱۶ قسمت تمام سرگذشت خود را به طور کامل بیان کردند👌 حتما وقت بگذارید و گوش کنید... التماس دعا https://aminikhaah.ir/%d9%85%d8%b3%d8%aa%d9%86%d8%af-%d8%b5%d9%88%d8%aa%db%8c-%d8%b4%d9%86%d9%88%d8%af/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ درباره پوشش زنان و حجاب در اروپا و ملکه و خانواده سلطنتی @kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای اولین بار، ترکیب فوق العاده و بین‌المللی سرود سلام فرمانده مولای من، ببین که فارغ از رنگ‌پوست و نژاد، دست در دست هم داده‌ایم با پیوندی از جنس نور و عشق به تو که دنیای تاریکمان را منور کرده و یک صدا جهان را طنین‌انداز کرده‌ایم؛ سلام فرمانده! بیا و یک بار جواب این سلام را بده، جوابی که همراه باشد با صوت، الا یا اهل العالم، انا المهدی این نوا با آن جواب و ظهور توست که شیرین می‌شود بیا، جون من بیا ❤️🙂 👤 فوق‌العاده زیبا و ماندگار سلام فرمانده بین المللی حاصل ترکیب فیلم های متعدد و متنوع از کشور های مختلف، تدوین شده توسط گروه رسانه‌ای اهل بیت مدیا ◽ 📥 دانلود با کیفیت بالا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  ┄┅═✧☆✨﷽✨☆✧═┅ 🍃✨بیست و پنجم ذی‌القعده یا نسیم الهی فرصت‌های معنوی زندگی، نسیم‌هایی الهی هستند که دل و جان آنان را که خود را در معرض آن قرار دادند می‌نوازند و به آنها شادمانی و آرامشی ژرف می‌بخشند. «» نیز از آن‌گونه نسیم‌هاست، که سالی تنها یک‌بار می‌وزد. 💫 پس این فرصت طلایی را دریابیم؛ که رسول خدا (ص) فرمود: «اِنَّ لِرَبِّکُمْ فی ایامِ نََفَحاتٌ فَتَعَرَّضُوا لَها لَعَلَّهُ اَن یصیبَکُمْ نَفْحَةٌ مِنْها فَلا تَشْقَوْنَ بَعْدَها اَبداً؛ 🍃 همانا در طول زندگی شما نسیم‌هایی از سوی پروردگارتان می‌وزد. هان! خود را در معرض آنها قرار دهید، باشد که چنین نسیمی سبب شود که برای همیشه بدبختی از شما دور ماند» 📚سیوطی، جامع الصغیر، ج 1، ص 95 @kimiayesaadat1
💠 آداب و اعمال شب و روز دحوالارض @kimiayesaadat1
🖼 ۱۲ رمز زندگی بهتر @kimiayesaadat1