eitaa logo
کیمیای سعادت (همسران)
1.6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
195 فایل
☘ارتباط با ادمین☘ ↙️ @Kimia_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 بخشی از وصیتنامه سردار سلیمانی: بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی‌ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(ص) ۱۲ فروردین مبارک باد. @kimiayesaadat1
در آخرین آدینه ماه شعبان صلواتی هدیه بر تربت تابناک ائمه معصومین علیهم سلام الله و تعجیل در فرج اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آل مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آل مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آل مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ🌸ﷺ @kimiayesaadat1
قسمت یازدهم نشست رو به رویم. خندید و گفت: «دیدی آخر به دل تون نشستم!». زبانم بند آمده بود! من که همیشه حاضر جواب بودم و پنج تا روی حرفش می‌گذاشتم و تحویلش می دادم، حالا انگار لال شده بودم. خودش جواب خودش را داد. رفتم مشهد، یه دهه به امام رضا متوسل شدم. گفتم حالا که بله نمیگید، امام رضا از توی دلم بیرونتون کنه! پاک پاک که دیگه به یادتون نیفتم. نشسته بودم گوشه رواق که سخنران گفت این جا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست خیر کنن و بهتون بدن! نظرم عوض شد. دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید. نفسم بند اومده بود قلبم تند تند میزد و سرم داغ شده بود! توی دلم حال عجیبی داشتم. حالا فهمیده بودم الکی نبود که یکدفعه نظرم عوض شد! انگار دست امام بود و دل من!!! از ۱۹ سالگی اش گفت که قصد ازدواج داشته و دنبال گزینه مناسب بوده. دقیقاً جمله اش این بود: که « راست کارم نبودند، گیر و گور داشتند!» گفتم: از کجا معلوم من به دردتون بخورم!!! خندید و گفت: توی این سالها شما رو خوب شناختم. ادامه دارد… ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری @kimiayesaadat1
روز طبیعت گرامی باد. 🌳🌲🍃🌳🌲 @kimiayesaadat1
13.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌟 ۹ توصیه عالی از مرحوم آیت‌الله کشمیری برای ماه مبارک رمضان @kimiayesaadat1
✅ آیا روزه ای؟ ✍ در ماه رمضان چند جوان، پیرمردی را دیدند کـه دور از چشم مردم غذا می‌خورد. بـه او گفتند: اي پیرمرد مگر روزه نیستی؟ پیرمرد گفت: چرا روزه ام، فقط آب و غذا می‌خورم. جوانان خندیدند و گفتند: واقعا؟ پیرمرد گفت: بلی، دروغ نمی‌گویم، بـه کسی بد نگاه نمی‌کنم، کسی را مسخره نمی‌کنم. با کسی با دشنام سخن نمی‌گویم، کسی را آزرده نمی‌کنم چشم بـه مال کسی ندارم و… ولی چون بیماری خاصی دارم متاسفانه نمی‌توانم معده را هم روزه دارش کنم. بعد پیرمرد بـه جوانان گفت: آیا شـما هم روزه هستید؟ یکی از جوانان در حالی‌که سرش را از خجالت پایین انداخته بود بـه آرامی گفت: خیر ما فقط غذا نمی‌خوریم!! @kimiayesaadat1
قسمت دوازدهم یکی از چیزهایی که نظرش رو جلب کرده بود، کتاب‌هایی بود که دیده و شنیده بود که خوانده‌ام. همان کتاب‌های پالتویی روایت فتح، خاطرات همسران شهدا. می‌گفت: «خوشم میاد که شما این کتابارو نخوندین، بلکه خوردین!». فهمیدم خودش هم دستی بر آتش دارد. می‌گفت: «وقتی این کتاب‌ها رو می‌خوندم، واقعا به حال اونا غبطه می‌خوردم که اگه پنج سال، ده سال یا حتی یک لحظه باهم زندگی کردن، واقعا زندگی کردن! اینا خیلی کم دیده میشن. نایابه!». من هم وقتی آن ها را می‌خواندم، به همین رسیده بودم که اگر الان سختی می‌کشند، ولی حلاوتی را که آنها چشیده اندد، خیلی‌ها نچشیده‌اند. این جمله را هم ضمیمه‌اش کرد که «اگه‌ همین امشب جنگ بشه، منم می‌رم، مثل وهب!» می‌خواستم کم نیاورم، گفتم «خب منم میام!!!». منبر کاملی رفت مثل آخوند ها؛ از دانشگاه و مسائل جامعه گرفته تا اهداف زندگی‌اش. از خواستگاری‌هایش گفت و اینکه کجا رفته و هرکدام را چه کسی معرفی کرده، حتی چیزهایی که به آنها گفته بود. گفتم: «من نیازی نمی‌بینم اینا رو بشنوم» ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری @kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماه برڪت زِ آسمان می‌آید صوت خوش‌قرآن و اذان می‌آید تبریڪ به مؤمنینِ عاشق پیشه تبریڪ، بهار رمضان می‌آید حلول‌ماه‌مبارڪ‌رمضان‌ماه‌بندگی خدا بر مومنین‌جهان‌مبارڪ 🌙 @kimiayesaadat1
14.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 رسیدیم به سَـــرِ خـــــط ..! آشفته‌ترها گرفتارترها افسرده‌ترها غمگین‌ترها بیمارترها و .... درِ درمانگاه، باز شـــده .... هر چی داغون‌تر؛ توجهِ غیب برای درمان، بیشتر! حتی اگر همه‌ی عمرت رو اشتباه رفتی؛ سی شب و سی روز ، برای قدرت گرفتن و شروعِ دوباره وقت هست! @kimiayesaadat1
قسمت سیزدهم می‌گفت: «اتفاقا باید بدونین خوب تصمیم بگیرید!!!» گفت: «از وقتی شما به دلم نشستی، به خاطر اصرار خانواده بقیه خواستگاری‌ها رو صوری می‌رفتم !!!.» می‌گفت: « می‌رفتم تا بهونه پیدا کنم یا بهانه‌ای بدم دست طرف» می‌خندید که: «چون اکثر دخترا از ریش بلند خوششون نمیاد این شکلی می‌رفتم؛ اگه کسی هم پیدا می‌شد که خوشش می‌اومد و می‌پرسید که آیا ریش‌هاتون رو درست و مرتب می‌کنین، می‌گفتم نه من همین ریختی می‌چرخم!!! یادم می‌آید از قبل به مادرم گفته بودم که من پذیرایی نمی‌کنم. مادرم در زد و چای و میوه آورد و گفت: «حرفتون که تموم شد کارتون دارم. از بس دلشوره داشتم دست و دلم به هیچ چیز نمی‌رفت. حرف می‌زد و لابلاش میوه پوست می‌کند و می‌خورد گاهی با خنده به من تعارف می‌کرد: «خونه خودتونه بفرمایید.» زیاد سوال می‌پرسید بعضی ها که سخت بود؛ بعضی هم خنده دار. خاطرم هست که می‌پرسید: « نظر شما درباره حضرت آقا چیه؟ گفتم: ایشان را قبول دارم و هر چی بگن اطاعت می‌کنم. گیر داد که چقدر قبولشون دارید؟ در آن لحظه مضطرب بودم و چیزی به ذهنم نمی‌رسید. گفتم خیلی!!! خودم را راحت کردم که نمی‌توانم بگویم چقدر؛ زیرکی به خرج داد و گفت: «اگه آقا بگن من رو بکشید می‌کشید؟» بی‌معطلی گفتم: « اگه آقا می‌گن بله». نتوانست جلوی خنده‌اش را بگیرد. انگار از اول بله را شنیده؛ شروع کرد دوباره برای آینده شغلی‌اش حرف زد گفت: « دوست دارد برود در تشکیلات سپاه؛ فقط هم سپاه قدس.» ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری @kimiayesaadat1
باسلام و عرض قبولی طاعات و عبادات 💎 به اطلاع می‌رساند در ماه مبارک روزانه یک آیه مهدوی از آیات قرآن کریم با هشتگ برای شما عزیزان در کانال بارگزاری می‌گردد. 🙌 پس با ما همراه باشید و آیات بارگزاری شده را دنبال کنید و در صورت لزوم یادداشت برداری کنید. چرا که در آخر ماه مبارک از ۳۰ آیه که براتون گذاشتیم سوالاتی طرح می‌کنیم و به برندگان جوایزی اهدا می‌شود. @kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇👇👇👇👇👇
4_611776795204649363.pdf
10.51M
🌸کتاب pdf "مهمانی" 🔶 شعر کودکانه با موضوع برکت و زیبایی‌های ماه مبارک رمضان اشعار: اولین روزه کله گنجشکی یادم نبود روزه ام بفرمایید افطاری مهمونی خدا @kimiayesaadat1
افطار رو چطور شروع کنیم و چی بخوریم؟ @kimiayesaadat1
قسمت چهاردهم روی گزینه‌های بعدی فکر کرده بود؛ طلبگی یا معلمی. هنوز دانشجو بود. خندید و گفت: «که از دار دنیا فقط یک موتور تریل دارد که آن هم پلیس از رفیقش گرفته و فعلا توقیف شده است.» پررو پررو گفت: « اسم بچه‌هامون رو انتخاب کردم امیرحسین، امیرعباس، زینب و زهرا.» انگار کتری آب جوش ریختن روی سرم !!! کسی نبود بهش بگوید هنوز نه به باره نه به داره. یکی یکی در جیب‌های کتش دست می کرد. یاد چراغ جادو افتادم. هر چه بیرون می‌آورد تمامی نداشت. با همان هدیه‌ها جادویم کرد. تکه‌ای از کفن شهید گمنام که خودش تفحص کرده بود، پلاک شهید، مهر و تسبیح تربت با کلی خرت و پرت که از لبنان و سوریه خریده بود. مطمئن شده بود که جوابم مثبت است. تیر خلاص را زد؛ صدایش را پایین‌تر آورد و گفت: «دو تا نامه نوشتم براتون؛ یکی توی حرم امام رضا علیه‌السلام یکی هم کنار شهدای گمنام بهشت زهرا.» برگه‌ها را گذاشت جلوی رویم. کاغذ کوچکی هم گذاشت روی آنها درشت نوشته بود. از همانجا خواندم. زبانم قفل شد: «تو مرجانی، تو در جانی، تو مروارید غلتانی / اگر قلبم صدف باشد میان آن تو پنهانی.» ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری @kimiayesaadat1
حضرت مهدی عج‌الله تعالی: ما از اوضاع شما کاملا باخبریم و ... @kimiayesaadat1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 هوشیاری و بصیرت لازم است 🍃حادثه ناگوار امروز در حرم مطهر امام رضا علیه السلام منجر به شهادت یک روحانی و آسیب دیدن دو روحانی دیگر شد. هنوز در خصوص انگیزه ضارب خبری منتشر نشده است و همه اظهارات حول محور احتمالات است . یکی از گمانه های احتمالی این است که به احتمال قوی این حادثه میتواند قطعه ای از پازل فتنه بین مذاهب و ملت ها باشد. 🍃اما آنچه که در این خصوص قطعی به نظر میرسد سوء استفاده دشمن و موج سواری و ماهیگیری آنان روی این حادثه است پس بدیهی است که در ساعت های آتی ضمن محکوم کردن قاطع این حادثه تلخ و مطالبه اجرای فوری عدالت برای ضارب، میبایست هوشمندانه خیلی مراقب اظهار نظرها و تحلیل های رسانه ای خود باشیم و بدون توجه به شانتاژهای رسانه ای از تحلیل های قومی، قومیتی و مذهبی پرهیز کرده تا مبادا بر آتش فتنه دمیده و در پازل دشمن حرکت کنیم؛ بغض مقدس ما نبایست سلاح اصحاب تفرقه و موجب لبخند دشمنان قسم خورده اسلام و شیعه شود... 🔻 : ✅ ندای وحدت آفرین و هشدار مولای متقیان (خطبه ۱ نهج البلاغه) به گوش میرسد: "همانا راههای خود را به شما آسان جلوه می دهد و اتصالات کلیدی دین شما را یکی پس از دیگری می گشاید و به جای وحدت و همدلی، بر شما می افزاید و با بهره گیری از همین تشتت و شکاف، به و گرفتارتان می سازد." @kimiayesaadat1
قسمت پانزدهم انگار در این عالم نبود. سرخوش. مادر و خاله آمدند و به او گفتند: « هیچ کاری توی خونه بلد نیست؛ اصلاً دور گاز پیداش نمیشه؛ یه پوست تخمه جابجا نمی کنه؛ خیلی نازنازیه!!!» خندید و گفت: «من فکر کردم چه مسئله مهمی می‌خواین بگین، اینا که مهم نیست.» حرفی نمانده بود؛ سه چهار ساعتی صحبت‌هایمان طول کشید. گیر داد که اول شما از اتاق بروید بیرون. پایم خواب رفته بود و نمی‌توانستم از جایم تکان بخورم.‌ از بس به نقطه‌ای خیره مانده بودم گردن‌درد گرفته بودم و صاف نمی‌شد. التماس می‌کردم شما بفرمایید من بعد از شما میام. ول کن نبود. مرغ عشق یک پا داشت. حرصم درآمده بود که چرا اینقدر یک‌دندگی می‌کند. خجالت می‌کشیدم بگویم چرا بلند نمی‌شوم؛ دیدم بیرون برو نیست، دل به دریا زدم و گفتم:‌ «پام خواب رفته.» از سر غزل پرانی گفت: «فکر میکردم عیبی دارید و انگار قراره سر من کلا بره.» دلش روشن بود که این ازدواج سر می‌گیرد. نزدیک در به من گفت: «رفتم کربلا زیر قبه امام حسین علیه‌السلام گفتم برام پدری کنید؛ فکر کنید منم علی‌اکبرتونم. هرکاری قرار بود برای ازدواج پسرتون انجام بدید برای من بکنید. ادامه دارد... ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری @kimiayesaadat1
📚خواندن، اثر مثبت بر بدن نیز دارد. خواندن یک کتاب می تواند استرس را بهتر از پیاده روی یا گوش دادن به موسیقی از بین ببرد. @kimiayesaadat1