eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
8.3هزار ویدیو
250 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 داستان ام البنین ، بانوی نازنین 🌷 🌷 قسمت دومین 🌷 🌸 حَزام بن خالد ، پدر ام البنین ، 🌸 به همراه جمعی از قبیله بنی کلاب ، 🌸 به سفر رفته بود . 🌸 در یکی از شب ها ، به خواب فرو رفت 🌸 و در عالم رؤیا دید 🌸 که در زمین سرسبزی نشسته بود 🌸 و ناگهان مروارید درخشان و زیبایی ، 🌸 بر دستان او نشست . 🌸 حَزام ، از زیبایی آن ، تعجب کرد . 🌸 سپس از دور مردی را دید 🌸 که از طرف بلندی ، به سوی او می آید . 🌸 آن مرد غریبه کنار حَزام ایستاد و سلام کرد 🌸 حزام نیز ، جواب سلام او را داد . 🌸 آن مرد به حَزام گفت : ☀️ این مروارید را به چه قیمت می فروشی ؟ 🌸 حَزام ، به آن دُرّ زیبایی که در دستانش بود ، 🌸 نگاهی کرد ‌و گفت : 🍎 من قیمت این دُرّ را نمی دانم 🍎 شما آن را به چه قیمت می خرید ؟ ☀️ مرد گفت : من نیز قیمت او را نمی دانم ☀️ ولی این هدیه ای است که یکی از پادشاهان ، ☀️ به تو عطا کرده است . ☀️ و من در عوض آن برای تو ضامنم ☀️ تا چیزی بهتر و بالاتر از درهم و دینار ، ☀️ به تو عطا کنم . 🍎 حَزام  گفت : آن چیز چیست ؟ ☀️ مرد گفت : ☀️ تضمین می کنم که او ، ☀️ شرافت و سیادت ابدی دارد ☀️ و بهره و بزرگی از او ، نصیب تو می شود . 🍎 حزام  گفت : 🍎 آیا این را برایم ضمانت می کنی ؟ ☀️ و مرد پاسخ داد : آری . 🌸 ناگهان در بین گفتگویش با آن مرد غریبه ، 🌸 حَزام از خواب بیدار شد . 🌸 و رؤیای خود را برای دوستانش ، تعریف کرد 🌸 و خواستار تعبیر آن شد . 🌸 یکی از خاندان او گفت : 🍂 اگر رؤیای صادقه باشد 🍂 دختری روزی تو خواهد شد 🍂 که یکی از بزرگان ، او را عقد خواهد کرد 🍂 و به سبب این دختر ، 🍂 مجد و شرافت و آقایی ، 🍂 نصیب تو خواهد شد . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 @kodak_novjavan1399
📋متن حضرت ام البنین سلام الله علیها 🗓13 جمادی الثانی روز شهادت حضرت ام البنین (س) و روز تکریم مادران و همسران شهدا گرامیباد. ⚫️ @kodak_novjavan1399
فاطمه ثانی - استاد رائفی پور.mp3
1.83M
🔮 « فاطمه‌ی ثانی؛ (س) » 🎤سخنرانی: وفات (س) 🔊 👤استاد ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 🔘 @kodak_novjavan1399
24.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 تصویری سفره ام البنین 🎤 محمد حسین 🍃 پیشنهاد ویژه برای دانلود ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 🔘 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 اصرار بر : ✍اصرار بر گناه و تکرار آن حالتی در روح انسان به وجود می‌آورد که با آن وضعیت، دیگر یاد خدا هم فایده‌ای نخواهد داشت و آن حالت عبارت است از سبک شمردن امر الهی، بی‌پروا بودن در هتک حرمت او و خود را در پیشگاه مقدسش بزرگ شمردن و بدیهی است که با پدید آمدن چنین حالتی در انسان، دیگر روح بندگی در وجود او باقی نمانده و در نتیجه یاد خدا هم اثر و نتیجه‌ای نخواهد بخشید البته باید دانست که این جریان در صورتیست که تکرار گناه و اصرار بر آن، از روی علم و عمد باشد. 👈 گناهان کبیره، گناهانی هستند که در قرآن و روایات به کبیره بودن یا عذاب آنها تصریح شود که در صورت استغفار و تصمیم بر عدم برگشتن به‌سوی آنها دیگر گناهان ـ‌گناهان صغیره‌ـ نیز به لطف و عنایت الهی بخشوده می‌شود. از جمله گناهانی که در قرآن و سنت به کبیره بودن آنها تصریح شده است، اصرار بر گناهان حتی صغیره می‌باشد که گناه صغیره را تبدیل به کبیره می‌کند. 📚شیخ حر عاملی، محمدبن الحسن؛ وسایل الشیعه، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، چاپ اول، ۱۴۱۲ق، ج.۱۵، ص۳۲۹، ح۳۳ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @kodak_novjavan1399
قسمت سوم داستان قرآنی اصحاب کهف 🌴 چوپان گفت : اگر موافقت کنید من هم با شما هم عقیده ام و مایلم در این سفر با شما شرکت کنم . و در عبادت خداوند با شما شرکت کنم . رفقا موافقت کردند . چوپان گوسفندان را به صاحبش رد کرد و با آنان همراه شد و سگ چوپان هم به دنبال آنها به راه افتاد . 🌴 آنان با یکدیگر گفتند : اگر سگ همراه ما بیاید ، گاه و بی گاه صدا می کند و مردم را از جایگاه ما آگاه می سازد باید او را از خود برانیم و با خیال آسوده راه خود را تعقیب کنیم . سگ را راندند ، نرفت . تهدید کردند ، نهراسید . سنگ به سویش انداختند ، حاضر به بازگشت نشد . 🌴 بالاخره چاره در این دیدند که او را هم با خود ببرند .چوبان رفقای جدید خود را از کوهی بالا برد و از جانب دیگر کوه به دامنه سبز و خرم و با طراوتی رسانید . در آن نقطه درختان میوه و نهرهای آب گوارا وجود داشت و نسیم لذت بخشی می‌وزید . ا🌴 ز میوه ها خوردند و از آب گوارا نوشیدند . آنگاه قدم در شکاف ( کهف ) گذاشتند .آفتاب از شکاف کوه در آن غار تایبده بود . رفقا تصمیم گرفتند ساعتی استراحت کنند تا از سختی راه و پیاده روی بیاسایند و سپس به عبادت مشغول شوند . ✅ خواب طولانی ❇️ و لبثوا فی کهفهم ثلثماءه سنین و ازدادوا تسمعا . ( کهف : 19 ) 🌴 لحظه ای از این تصمیم نگذشته بود که آن مردان با ایمان در کنار یکدیگر به خواب عمیقی فرو رفتند و سگ چوپان هم در کنار درب ، سر خود را روی دست نهاد و به خواب رفت . نسیم مطبوع همچنان بدنشان را نوازش می داد و خورشید هم گاهی از شکاف کوه ، نظری در آن غار می افکند 🌴 ولی آنان بدون توجه به این مورد در خواب بودند . خوابی که بیش از سیصد سال به طول انجامید و در این مدت حتی برای یکمتربه هم آنها به هوش نیامدند دارد ... 🍃 🌸🍃 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ 🍃🌸 🌺🍃🌸اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🌺🍃🌸مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🌺🍃🌸وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم 🎬 ༺🦋 @kodak_novjavan1399
✨﷽✨ 📚 ✍روزی کشاورزی متوجه شد ساعت طلای ميراث خانوادگی اش را در انبار علوفه گم کرده بعد از آنکه در ميان علوفه بسيار جستجو کرد و آن را نيافت از گروهی کودک که بيرون انبار مشغول بازی بودند کمک خواست و وعده داد هرکس آنرا پيدا کند جايزه ميگيرد. به محض اينکه اسم جايزه برده شد کودکان به درون انبار هجوم بردند و تمام کپه های علوفه را گشتند اما باز هم ساعت پيدا نشد. همينکه کودکان نااميد از انبار خارج شدند پسرکی نزد کشاورز آمد و از او خواست فرصتی ديگر به او بدهد. کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود انديشيد:چرا که نه؟ کودک مصممی به نظر ميرسد، پس کودک به تنهايی درون انبار رفت و پس از مدتی به همراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز شادمان و متحير از او پرسيد چگونه موفق شدی درحالی که بقيه کودکان نتوانستند؟ کودک پاسخ داد: من کار زيادی نکردم، روی زمين نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تيک تاک ساعت را شنيدم و در همان جهت حرکت کردم و آنرا يافتم... "ذهن وقتی در آرامش است، بهتر از ذهن پرمشغله، کار ميکند. هر روز اجازه دهيد ذهن شما اندکی آرامش يابد تا ببينيد چطور بايد زندگی خود را آنگونه که می خواهيد سروسامان دهيد. @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 امیرالمومنین امام علی(علیه السلام) : 👌 ميوه خردمندى ، رهانيدن جان از زرق و برق دنيا است ☘ رَدعُ النَّفسِ عَن زَخارِفِ الدُّنيا ثَمَرَةُ العَقلِ 📚 غررالحكم ، ح 5399 @kodak_novjavan1399
✨﷽✨ 💠 شادى مؤمن 💠 ✍چه طور تخمه کدو براى بعضى ‏ها خوشمزه است. براى بعضى هم «سبحان اللّه» گفتن، شیرین است. امام مى‏ گوید: «مناجات یک شیرینى دارد. خدایا آن شیرینى را به من بچشان»؛ «الَهی أذِقْنِی حَلاوَةَ ذِکْرک». شادى خوب آن است که آدم آخرتش را تأمین کرده باشد. در این دنیا، خانه ‏اش کاهگل بوده و آپارتمان شده است. دوچرخه ‏اش به ماشین تبدیل شده است. مثلًا اگر عباى من نخى باشد. حالا پشمی شده. نخ، از پنبه است و پشم براى شتر است. نخ و پشم شرف نیست. حتى مدرک هم ارزش ندارد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «فَلْیکنْ سُرُورُک بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِک» (نهج البلاغه، نامه 22)؛ «کاری کن که شادی تو برای رسیدن به آخرت باشد». اگر خواستى شاد بشوى، ببین چه قدر آخرتت را تأمین کرده ‏اى؟ چند رکعت نماز با توجه در عمرت خوانده ‏اى؟ چه قدر جبهه رفته ‏اى؟ چقدر به پشت جبهه کمک کرده ‏اى؟ از پارسال تا به حال، چقدر به آواره‏ها و سیل زده‏ها کمک کرده‏ اى؟ از پارسال تا به حال، چند بچه یتیم را بوسیده ‏اى؟ به دیدن چند خانواده شهید رفته‏ اى و اظهار ادب کرده ‏اى؟ چند کتاب مطالعه کرده‏ اى؟ چه گامى برداشته‏ اى؟ این که آدم انبارش را بچرخاند، بازارش را بچرخاند، دکورسازى کند، خانه سازى کند، مبلمان و ماشینش را عوض کند،. این‏ها چیزى نیست. خودت چه قدر بزرگ شده ‏اى؟ مهم این است که خودم چقدر بالا آمدم؟ یعنى علم، تقوا، نور، شعور، انسانیت و شخصیت من چقدر بالا رفته است؟ اینکه پنبه، پشم شده است، مهم نیست. اینکه دوچرخه به موتور تبدیل شده است، مهم نیست. خودت چه شده ‏اى؟ 📚 کتاب خنده و گریه در آثار استاد قرائتی @kodak_novjavan1399
🌷 داستان ام البنین ، بانوی نازنین 🌷 🌷 قسمت سومین 🌷 🌸 حَزام ، چند هفته بعد از خوابی که دید 🌸 از سفر برگشت ، و ثمامة همسر باوفایش را ، 🌸 که حامله بود ، وضع حمل کرده دید 🌸 و دختری هم چون مروارید درخشان و زیبا 🌸 به دنیا آورده بود . 🌸 حزام ، پس از آگاه شدن از تولد دخترش ، 🌸 با خود گفت : واقعا خواب من تعبیر شد . 🌸 حَزام از تولد دخترش شاد و مسرور شد . 🌸 و نام او را " فاطمه " گذاشت . 🌸 فاطمه ، در دامان مادری مهربان و پاک ، 🌸 و زیر دست پدری شجاع و شریف ، 🌸 که هر دو دارای سجایای اخلاقی فراوان بودند 🌸 رشد کرد و بزرگ شد . 🌸 ثمامه ، مادر ام البنین ، 🌸 بانویی ادیب و کامل و عاقل بود . 🌸 آداب عرب را به دخترش آموخت 🌸 و هر آنچه که مورد نیاز یک دختر است ، 🌸 به فاطمه یاد داد . 🌸 ثمامه ، همه مسائل خانه داری ، اَدای حقوق ، 🌸 همسرداری و غیره را ، به فاطمه آموزش داد .   🌸 فاطمه ، دختری پاکدل و باتقوا شد . 🌸 فضایل اخلاقی ، کمالات انسانی ، 🌸 نیروی ایمانی ، حیا و حجاب ، 🌸 ثبات و پایداری ، شکیبایی و بردباری ، 🌸 بصیرت و دانایی و نطق و سخندانی ، 🌸 او را به شایستگی ، بانوی بانوان کرده بود . 🌸 خاندان و قبیله پاک او نیز ، 🌸 چند ویژگی مهم دارند 🌸 که همه آنها در وجود نازنین فاطمه ، 🌸 به ظهور رسیده بودند : 🌹 مثل شجاعت و دلاوری ، 🌹 ادب و متانت و عزت نفس ، 🌹 هنر و ادبیات ، 🌹 حجاب و غیرت و حیا و عفت ، 🌹 ایثارگری و فداکادری ، 🌹 احترام به حقوق دیگران ، 🌹 عشق به ولایت و امامت ، 🌹 وفا و پایبندی به تعهدات و... 🌹 ادامه دارد ... 🌹 🔮 @kodak_novjavan1399
✍گاهی برای انداختن یه درخت باید صد ضربه تبر بزنید. از این صد ضربه، نود و نه ضربه اول کارش اینه که شرایط رو برای ضربه صدم آماده کنه. اینکه درخت در طول نود و نه ضربه سر جاشه، دلیل بیهودگی اون ضربات نیست، دلیل دلسردی نیست، دلیل ناامیدی نیست. حالا هر مبارزه ای به همین شکله... اگه اقداماتی که میکنیم به سرعت جواب نمیده نباید در عزم و اراده ما خللی ایجاد کنه. باید هر کاری میکنیم بذاریم به حساب یکی از همون نود و نه ضربه اول. ضربه صدم بالاخره از راه می رسه و کار خودشو می کنه ... 💠 @kodak_novjavan1399
✍ دانستنی 🐘 حیوان عظیم الجثه خشکی. 🐘 نام فیل بکبار در قرآن در داستان اصحاب فیل آمده یک سوره از قرآن به نام این حیوان است. 👇 أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحٰابِ اَلْفِيلِ (١) فیل 🐘🐘🐘 🍀بزگترین حیوان پستاندار خشکی حیوانی که زندگی اجتماعی دارد دشمن فیلها انسان های شکارچی هستند دارای حافظه بلند مدت هستند گله های فیل در زمان حرکت با یکدیگر از طریق ایجاد امواج صوتی به وسیله پاهای خود در ارتباط هستند. این امواج توسط گوش انسان قابل شنیدن نیست. دوران بارداری فیل 22 ماه است و معمولاً یک ماده فیل هر 4 تا 5 سال یک زایمان دارد. مادرها معمولاً برای 4 سال به نوزاد خود شیر می دهند. 🍀مرگ یک فیل از این جهت می توان گفت که فیل ها زندگی بسیار شبیه به انسان دارند. زمانی که یکی از اعضای گروه فیل ها بیمار شود ، سایر اعضای گله به او کمک کرده و برای او آب و غذا تهیه می کنند. پس از مرگ یکی از اعضای گله فیل های حاضر در آن دسته به شکل عجیبی آرام می شوند و برای مدتی در سکوت به راهپیمایی ادامه می دهند. به طور میانگین یک فیل بین ۶۰ تا ۸۰ سال عمر می کند و از این نظر نیز به انسان شبیه است. فیل همعمولاًر مرگ یکی از اعضاء گروه برای او قبری حفر کرده و او را دفن می کنند. اعضای سایر گله ها که از کنار مدفن فیلی عبور می کنند به نوعی به وی اداء احترام می کنند. حتی گزارشاتی از به خاک سپرده شدن انسان های مرده در بیابان توسط فیل ها موجود است. ✍ از بدن فیل بیاموزیم: دهان کوچک:کمتر صحبت کردن گوشهای بزرگ: با صبر بیشتر گوش کردن چشمان باریک:تمرکز دقیق و عمیق بینی بلند:جستجو در اطراف برای یاد گیری بیشتر 🐘 🐘 @kodak_novjavan1399
قسمت چهارم داستان قرآنی اصحاب کهف 🌴 ولی پس از گذشتن آن بنابه اراده خداوند ، از خواب بیدار شدند و نظری به اطراف خود افکندند و از یکدیگر پرسیدند : 🌴 ما چقدر خوابیده ایم ؟ بعضی گفتند یک روز و بعضی اظهار کردند : یک نیمه روز خوابیده ایم . ولی مطلبی که موجب بهت شدید و حیرت آنها شد خشگ شدن درختها و نابودی آنها و گرسنگی خودشان بود . 🌴 هر چه درباره درختها و آبها فکر کردند ، فکرشان به جائی نرسید و سبب اینکه همه در یک روز از بین رفته اند ، بر آنها نامعلوم ماند . باری برای نجات از گرسنگی ، گفتند : یکی از ما باید محرمانه به شهر برود و با این بول مختصری که داریم غذائی تهیه کند ولی اینکار باید بی سر و صدا انجام شود و کسی از جریان کار ما اطلاع نیابد و گرنه ما را می‌کشند یا به بت پرستی وادار می سازند . 🌴 یکی از آنها که مردی آزموده و کاردان بود ، از جا برخواست . لباسهای مرد چوپان را گرفت و پوشید و به سوی شهر رهسپار شد . چون به دروازه شهر رسید ، شهر به نظرش نا آشنا آمد . قدم در شهر گذاشت . همه چیز را به وضع دیگری دید . کوچه ها و عمارتها تغییر کرده ، مغازه ها به صورت دیگری در آمده ، لباس مردم عوض شده و خصوصیات دیگر شهر نیز تغییر یافته بود . 🌴 این مطالب برای او موجب حیرت گردید . با خود می گفت خدایا من خواب می بینم ؟ آیا راه را گم کرده ام و این شهر ، شهر دیگری است ؟ چرا همه چیز عوض شده و چرا من این مردم را نمی شناسم . 🌴 به هر حال ، خود را به مغازه نانوائی رسانید . چند دانه نان برداشت و پولهای خود را به صاحب مغازه داد . خباز پولها را گرقت ، نظری برآن افکند و گفت ای جوان ! آیا گنج پیدا کرده ای ؟ گفت : نه . این پول خرمائی است که من پریروز فروخته ام و از این شهر رفته ام . 🌴 این جواب خباز را قانع نکرد و بالاخره او را نزد شاه برد و گفت : این جوان گنج پیدا کرده و این پولها نشانه آن است . شاه گفت : ای جوان ! نترس و حقیقت مطلب را بگو . ما با تو کاری نداریم . پیامبر ما عیسی بن مریم به ما دستور داده که از پیدا کننده گنج ، خمس آن را دریافت کنیم . اینک تو یک پنجم آن را به ما بده و به سلامت برو . دارد... 🍃 🌼🍃 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خـبـر آمـد خبـری نیـست هنـوز از غـم دوری دلـدار بـسـوز بـایـد ایـن جـمعه بیایـد، بایـد! مـن دگـر خسـته شـدم از شـایـد! 🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج🍃 @kodak_novjavan1399
✍امام رضا(علیه السلام): هر گاه برای شما پیشامد سختی روی داد، به وسیله ما اهل بیت از خدا یاری بجویید. 📚مستدرک؛ ج ۵ ص۲۲۸ 💠 @kodak_novjavan1399
✍ماجراي شدّاد چيست؟ 👈حضرت هود (ع) / ماجراي شدّاد چيست؟ بهشت شدّاد و هلاكت او قبل از ديدار بهشت خود بعضي در ذيل آيه 6 تا 8 سوره فجر ماجراي بهشت شدّاد و هلاكت او را قبل از ديدار آن بهشت نقل كرده‌اند. در اين آيات چنين مي‌خوانيم: «اَ لَمْ تَرَ كَيفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِي لَمْ يخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ؛ آيا نديدي پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟ با آن شهر اِرَم و باعظمت عاد چه نمود؟ همان شهري كه مانندش در شهرها آفريده نشده.» روايت شده: عاد كه حضرت هود - عليه السلام - مأمور هدايت قوم عاد شد، دو پسر به نام «شدّاد» و «شديد» داشت، عاد از دنيا رفت، شدّاد و شديد با قلدري جمعي را به دور خود جمع كردند و به فتح شهرها پرداختند، و با زور و ظلم و غارت بر همه جا تسلط يافتند، در اين ميان، شديد از دنيا رفت، و شدّاد تنها شاه بي‌رقيب كشور پهناور شد، غرور او را فرا گرفت (هود - عليه السلام - او را به خداپرستي دعوت كرد، و به او فرمود: «اگر به سوي خدا آيي، خداوند پاداش بهشت جاويد به تو خواهد داد، او گفت: بهشت چگونه است؟ هود - عليه السلام - بخشي از اوصاف بهشت خدا را براي او توصيف نمود. شدّاد گفت اينكه چيزي نيست من خودم اين گونه بهشت را خواهم ساخت، كبر و غرور او را از پيروي هود - عليه السلام - باز داشت). او تصميم گرفت از روي غرور، بهشتي بسازد تا با خداي بزرگ جهان عرض اندام كند، شهر اِرَم را ساخت، صد نفر از قهرمانان لشكرش را مأمور نظارت ساختن بهشت در آن شهر نمود، هر يك از آن قهرمانان هزار نفر كارگر را سرپرستي مي‌كردند و آنها را به كار مجبور مي‌ساختند. شدّاد براي پادشاهان جهان نامه نوشت كه هر چه طلا و جواهرات دارند همه را نزد او بفرستند، و آنها آنچه داشتند فرستادند. آن قهرمانان مدت طولاني به بهشت سازي مشغول شدند، تا اين كه از ساختن آن فارغ گشتند، و در اطراف آن بهشت مصنوعي، حصار (قلعه و دژ) محكمي ساختند، در اطراف آن حصار هزار قصر با شكوه بنا نهادند، سپس به شدّاد گزارش دادند كه با وزيران و لشكرش براي افتتاح شهر بهشت وارد گردد. شدّاد با همراهان، با زرق و برق بسيار عريض و طويلي به سوي آن شهر (كه در جزيرة العرب، بين يمن و حجاز قرار داشت) حركت كردند، هنوز يك شبانه روز وقت مي‌خواست كه به آن شهر برسند، ناگاه صاعقه‌اي همراه با صداي كوبنده و بلندي از سوي آسمان به سوي آنها آمد و همه آنها را به سختي بر زمين كوبيد، همه آنها متلاشي شده و به هلاكت رسيدند.(1) ✍ ادامه دارد.......ان شاءالله ✅ @kodak_novjavan1399
✅ما آدمهای فراموشکار ✍گاهی چه راحت از خاطر می‌بریم که خداوندی که در دوران جنینی که هیچ قدرت دفاعی از خودمان نداشتیم، چه زیبا از ما مراقبت کرد و بعد از آن در دوران کودکی با وجود هزاران خطر چگونه ما را حفظ کرد و پرورشمان داد. حالا هم همان خدا، خدای ماست اما ما عوض شدیم، خواستیم همه چیز را کنترل کنیم، خواستیم با جوش و حرص و استرس نشان دهیم که چقدر آینده نگر و دغدغه مند هستیم. باید اعتراف کنیم، ایمانی که در کودکی به پدر ومادر خودمان داشتیم، را از دست داده ایم و به همان اندازه به خداوند ایمان و باور نداریم اما خداوند باز هم عاشق و حافظ و منجی ماست، درست در لحظه ای که به او چشم اميد می‌بندیم. لا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ ﻣﺘﺮﺱ ﻭ ﻏﻤﮕﻴﻦ ﻣﺒﺎﺵ ، ﻗﻄﻌﺎً ﻣﺎ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻫﺴﺘﻴﻢ 📚سوره عنکبوت (33) @kodak_novjavan1399
✍ ماجرای شداد(۲) 👈دلسوزي عزرائيل براي شدّاد 🔰روزي رسول خدا - عليه السلام - نشسته بود، عزرائيل به زيارت آن حضرت آمد پيامبر - صلّي الله عليه و آله - از او پرسيد: «اي برادر! چندين هزار سال است كه تو مأمور قبض روح انسانها هستي، آيا در هنگام جان كندن آنها دلت براي كسي رحم آمد؟» عزرائيل گفت: در اين مدت دلم براي دو نفر سوخت: 1. روزي دريا طوفاني شد و امواج سهمگين دريا يك كشتي را در هم شكست، همه سرنشينان كشتي غرق شدند، تنها يك زن حامله نجات يافت، او سوار بر پاره تخته كشتي شد و امواج ملايم دريا او را به ساحل آورد و در جزيره‌اي افكند، در اين ميان فرزند پسري از او متولد شد، من مأمور شدم جان آن زن را قبض كنم، دلم به حال آن پسر سوخت. 2. هنگامي كه شدّاد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بي‌نظير خود پرداخت، و همه توان و امكانات ثروت خود را در ساختن آن صرف كرد، و خروارها طلا و گوهرهاي ديگر براي ستونها و ساير زرق و برق آن خرج نمود تا تكميل شد(2) وقتي كه خواست از آن ديدار كند، همين كه خواست از اسب پياده شود و پاي راست از ركاب بر زمين نهاد، هنوز پاي چپش بر ركاب بود كه فرمان از سوي خدا آمد كه جان او را قبض كنم، آن تيره بخت از پشت اسب بين زمين و ركاب اسب گير كرد و مرد، دلم به حال او سوخت از اين رو كه او عمري را به اميد ديدار بهشتي كه ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نيفتاده بود، اسير مرگ شد. در اين هنگام جبرئيل به محضر پيامبر - صلّي الله عليه و آله - رسيد و گفت: «اي محمد! خدايت سلام مي‌رساند و مي‌فرمايد: به عظمت و جلالم سوگند كه آن كودك همان شدّاد بن عاد بود، او را از درياي بيكران به لطف خود گرفتيم، بي‌مادر تربيت كرديم و به پادشاهي رسانديم، در عين حال كفران نعمت كرد، و خودبيني و تكبر نمود، و پرچم مخالفت با ما برافراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانيان بدانند كه ما به كافران مهلت مي‌دهيم ولي آنها را رها نمي‌كنيم، چنان كه در قرآن مي‌فرمايد: «إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ؛ ما به آنها مهلت مي‌دهيم تنها براي اين كه بر گناهان خود بيفزايند، و براي آنها عذاب خوار كننده‌اي آماده شده است.»(3) ------------------------------ 1- مجمع البيان، ج 1، ص 486 و 487. 2- اوصاف اين بهشت بسيار پر زرق و برق در شهر اِرَم، در كتاب مجمع البيان، ج 10، ص 486 و 487 آمده است. 3- آل عمران ✅ @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا