eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.3هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
دفترچه‌ای داشت که برنامه‌ها و کارهایش را داخل آن می‌نوشت روزی ڪه خیلی ڪار برایِ خدا انجام می‌ داد بیشتر از روزهـایِ قبل خوشحال بود ... یادم هست یڪ بار گفت : « امروز بهتـرین روز من است چون خدا توفیق داد توانستم گره از کار چندین بنده‌‌خدا باز کنم» 📚 برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم۲
🔸 " در محضـــر شهیـــــد "... ✍ابراهیم دعا را باز ڪرد و به همراه بچه‌ها خواندیم. 🍁بعد از آن در حالی ڪه با به تحت نفــوذ دشــمن نگاه می‌ڪـردم، گفتم: 🍁ابـــرام جـون این رو ببین ڪـه به ســــمت می‌ره. ببین چــــقدر راحــت عراقــی‌ها توے اون تــردد می‌ڪنن. 🍁بعد با حســـــرت گفتــــم: 🍁یعنی یه روزے مـردم ما راحـــت از این جاده‌ها رد بشــــن و به شـــهرهاے خودشون برن. 🍁ابـــراهیم ڪه انگـــــار به حـرف‌هاے من نبــــود و با داشـــت رو می‌دیــــد، لبخندے زد و گفت: 🍁چی می‌گی! ڪه از همین جــــاده خودمـــون دسته‌ دسته میرن رو زیـــــارت می‌ڪنن. 🍁در مســیر برگشت از بچه‌ها پرسیدم: اسم اون پاسگاه مرزی رو می‌دونین؟ 🍁یڪی از بچه‌ها گفت : . 🍁 سال بعد به کربلا می‌رفتیم. نگاهم به همان ارتفاعی افتاد که ابراهیم بر فراز آن زیارت عاشــــورا خوانده بود. 🍁گوئی ابراهیم را می‌دیدم که ما را می‌کرد. آن ارتفاع درست روبروی منطقه مـرزی خســـــروے قرار داشــــت. آن روز از همان جاده به سمت مرز در حرکت بودند و از همان جاده مـردم ما به زیـــــارت می‌رفتند. 🕊 🚩
.. اواسط بهمن رفتیم خونه یکی از بچه ها. ابراهیم خواب رفت. اما یکدفعه از جا پرید و به صورتم نگاه کرد و بی مقدمه گفت: حاج علی، جان من راست بگو! تو چهره من شهادت می بینی؟! ابراهیم بلند شد گفت و سریع حرکت کنیم بریم. نیمه شب آمدیم مسجد ابراهیم با بچه ها خداحافظی کرد. رفت خانه، از مادر و خانواده اش هم خداحافظی کرد. از مادر خواست برای شهادتش دعا کند. صبح روز بعد هم راهی منطقه شد . همه آماده حرکت به سمت فکه شدند. با دیدن چهره ابراهیم دلم لرزید. جمال زیبای او ملکوتی شده بود. رفتم بهش گفتم داش ابرام خیلی نورانی شدی. نفس عمیقی کشید و گفت روزی بهشتی شهید شد خیلی ناراحت بودم. اما با خودم گفتم: خوش بحالش که با شهادت رفت، حیف بود با مرگ طبیعی از دنیا بره . بعد نفس عمیقی کشید و گفت خوشکل ترین شهادت را می خوام. قطرات اشک از گونه اش جاری شد. ابراهیم ادامه داد: اگه جایی بمانی که دست احدی به تو نرسه، کسی هم تو رو نشناسه، خودت باشی و آقا، مولا هم بیاد سرت را به دامن بگیره، این ... .
. هر انسانی عطر خاصی دارد گاهی برخی عجیب بوی خدا میدهند همانند... ‌ . .
.. ابراهیم در عین حال ڪہ جوانے با ویژگۍ های منحصر بہ فرد بود، ڪارهایی مے ڪرد ڪہ براۍ ما عجیب بود. یڪبار وارد مسجد شدم، می خواستم بہ دستشویی بروم. دیدم دو نفر دیگر از زیرزمین برگشتند و گفتند: چاه دستشویی گرفته. برای نماز بہ خانہ می رویم . . من هم می خواستم برگردم، همان موقع ابراهیم رسید. وقتی ماجرا را شنید ، آستینش را بالا زد و رفت توی زیرزمین. داخل محل دستشویی شد و در را بست! یڪ ربع بعد در را باز ڪرد. چاه دستشویی را باز و همه جا را شستہ و تمیز ڪرده بود! بعد هم مشغول شستن دست خودش شد . . ابراهیم در مقابل خدا براۍ خودش شخصیتی نمی دید. هر ڪاری می توانست، برای رضای خدا انجام می داد. خودش را در مقابل خدا ڪوچک می دید و افتادگی داشت. خدا هم در چشم مردم ، بہ او عظمت عجیبی داد .
.. چه آرزوهای قشنگی می کردند و چقدر زیبا اجابت می شد... حاج احمد آرزو کرده بود: "بدست شقی ترین انسانهای روی زمین یعنی اسرائیلی ها کشته بشم" و حالا دست اونهاست... . حاج همت از خدا خواسته بود: "مثل مولایم بدون سر وارد بهشت بشم" ترکش خمپاره سرش رو برد... .  همیشه می گفت: "دوست دارم مثل حضرت زهرا گمنام باشم" سالها پیکرش مفقود شده... . آقا مهدی باکری می گفت از خدا خواستم: "بدنم حتی یک وجب از خاک زمین رو اشغال نکنه" آب دجله او رو برای همیشه با خودش برد... . حاج آقا ابوترابی در مسیر پیاده روی مشهد می گفت آرزو دارم: "در جاده عشق (مشهد) از دنیا برم" تو همون مسیر خدا بردش و روز شهادت امام رضا در جوار امام رضا دفن شد... . . . میخواستن میشد... میخوایم نمیشه... چه کار کردیم با این دل ها... . .
دفترچه‌ای داشت که برنامه‌ها و کارهایش را داخل آن می‌نوشت روزی ڪه خیلی ڪار برایِ خدا انجام می‌ داد بیشتر از روزهـایِ قبل خوشحال بود ... یادم هست یڪ بار گفت : « امروز بهتـرین روز من است چون خدا توفیق داد توانستم گره از کار چندین بنده‌‌خدا باز کنم» 📚 برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم۲
دوستان عزیز سلام✋🏻 اگہ کانال ما مشکلی داره لطفا بهمون بگید که بتوانیم با کمک همدیگه هم شهید رو از خودمون راضی کنیم،هم بتوانیم جوان های بیشتری رو با شهدا به خصوص شهید آشنا کنیم🌸 ممنونم از شما که کانال یا بهتر بگم کانال رو دنبال می کنید.اجرتون با خود شهدا🍃:)
هر انسانی عطر خاصی دارد گاهی برخی عجیب بوی خدا می دهند همانند...
.. چه آرزوهای قشنگی می کردند و چقدر زیبا اجابت می شد... حاج احمد آرزو کرده بود: "بدست شقی ترین انسانهای روی زمین یعنی اسرائیلی ها کشته بشم" و حالا دست اونهاست... . حاج همت از خدا خواسته بود: "مثل مولایم بدون سر وارد بهشت بشم" ترکش خمپاره سرش رو برد... .  همیشه می گفت: "دوست دارم مثل حضرت زهرا گمنام باشم" سالها پیکرش مفقود شده... . آقا مهدی باکری می گفت از خدا خواستم: "بدنم حتی یک وجب از خاک زمین رو اشغال نکنه" آب دجله او رو برای همیشه با خودش برد... . حاج آقا ابوترابی در مسیر پیاده روی مشهد می گفت آرزو دارم: "در جاده عشق (مشهد) از دنیا برم" تو همون مسیر خدا بردش و روز شهادت امام رضا در جوار امام رضا دفن شد... . . . میخواستن میشد... میخوایم نمیشه... چه کار کردیم با این دل ها... . .
دفترچه‌ای داشت که برنامه‌ها و کارهایش را داخل آن می‌نوشت روزی ڪه خیلی ڪار برایِ خدا انجام می‌ داد بیشتر از روزهـایِ قبل خوشحال بود ... یادم هست یڪ بار گفت : « امروز بهتـرین روز من است چون خدا توفیق داد توانستم گره از کار چندین بنده‌‌خدا باز کنم» 📚 برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم۲ 🌱 💞 🖤 @Komeil3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°♥🖇📿✿ بی گمان چشم خبر میدهد از سر درون... ورنه چشم شهدا اینهمه آرام نبود... 😭♥️ 😻🤤 •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غروب امروز کسی گفت به من:تو چقدر تنهایی! گفتمش در پاسخ: تو چقدر نادانی! تن من گر تنهاست،دل من با دلهاست دوستانی دارم همه از جنس بلور که دعا گوییند و دعایشان گویم یادشان در دل من! قلبشان منزل من! دو دوست صمیمی ام:امام زمان،شهدا...❤️ # ┈┈••✾•🥀❤️🥀•✾••┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ❤️ 💕 ❤️ Eitaa.com/komeil3