eitaa logo
کانال علی‌اصغر(همراه‌بامعرفی مطالب کانال‌هایی درارتباط‌با کودک و نوجوان)
263 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
6.5هزار ویدیو
68 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال علی‌اصغر(همراه‌بامعرفی مطالب کانال‌هایی درارتباط‌با کودک و نوجوان)
لاله‌های باغچه‌ی پیرزن یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچکس نبود. یک پیرزن مهربانی بود که در یک خانه ی کوچک زندگی می کرد. پیرزن مهربان در باغچه ی خانه اش یک عالمه لاله های زیبا داشت. یک شب که پیرزن خواب بود با صدای آوازی قشنگ بیدار شد. او به طرف پنجره رفت و به بیرون نگاه کرد. انگار صدا از طرف لاله ها بود. اما پیرزن چیزی ندید. صبح روز بعد پیرزن به سمت گل هایش رفت و با دقت به آن ها نگاه کرد، اما نه چیزی دید و نه صدایی شنید. شب بعد پیرزن دوباره با همان صداها بیدار شد. از رختخوابش بلند شد و یواشکی به طرف باغچه اش رفت. ماه خیلی زیبا می تابید و گل ها به آرامی به این طرف و آن طرف تاب می خوردند. پیرزن با دقت به گل ها نگاه کرد و دید کنار هر گل لاله ای یک مامان پری ایستاده و برای بچه اش لالایی می خواند و گل لاله را مانند گهواره تاب می دهد. پری کوچولوها هم داخل گل های لاله می خندند و بازی می کنند. پیرزن مهربان یواشکی به خانه اش برگشت و از آن زمان به بعد دیگر هیچ گل لاله ای را نچید و به همسایه هایش هم اجازه نداد که آن ها را بچینند. گل های لاله روز به روز بزرگ تر و خوش رنگ تر می شدند و عطر آن ها مانند گل رز تمام باغچه و اطرافش را خوشبو می کرد. آن ها همه ی سال شکوفه می دادند و هر شب مامان پری ها بچه های شان را نوازش می کردند و آن را در گهواره های لاله ای تاب می دادند. اما یک روز پیرزن مهربان دیگر بیدار نشد، چون او مرده بود. همسایه ها که مثل پیرزن مهربان نبودند گل های لاله را چیدند و به جای آن سبزی کاشتند. اما همه ی سبزی ها خراب شدند و دیگر هیچ گل و سبزه ای در آن باغچه رشد نکرد. اما قبر پیرزن خیلی زیبا بود، چون پری ها بالای آن آواز می خواندند و گل های بهاری مثل_داوودی، بنفشه و لاله_ روی آن می روییدند. ترجمه:نعیمه درویشی بخش کودک و نوجوان تبیان کانال کودکان(و نوجوانان)علی اصغر در ایتا👇 eitaa.com/koodakAliAsghar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خداوند در نخستین آيه سوره «همزه» با تهديدی كوبنده به سراغ عيب‌جويان و غيبت‌كنندگان مى‌رود و مى‌فرمايد: (واى به هر عيب‌جوى غيبت‌كننده‌اى كه مردم با ايمان را به سخريه مى‌گيرند و با نيش زبان و حركات دست، چشم و ابرو در پشت سر و پيش رو مؤمنان را هدف تيرهاى طعن و تهمت قرارمى‌دهند)؛ «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَة لُمَزَة» 📚آیین رحمت - معارف اسلامی و پاسخ به شبهات کلامی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌊 ساحل سرافراز 😉 دیگه گذشت زمانی که انگلیسی‌ها دستور می‌دادن ✅ «در دوره‌ ننگین پهلوی‌ها و قاجاری‌ها ما با این همه ساحل دریایی، با این همه امکانات دریایی، دریا را نمی‌شناختیم، بلد نبودیم. نیروی دریایی ما هم سرش به کارهای دیگری گرم بود. انقلاب دریا را از تعطیلی در آورد، دریانوردی را از فراموشی خارج کرد.» ۱۴۰۲/۰۵/۱۵ 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_khamenei
🌊 دریایی از برکت 🤔 تا حالا به استفاده‌های دریا فکر کردی؟ ✅ «دریای آزاد مال همه است. دریا و هوا باید برای همه‌ ملت‌ها آزاد باشد، امنیت کشتیرانی و حمل و نقل دریایی باید برای همه‌ کشورها تأمین بشود.» ۱۴۰۲/۰۵/۱۵ 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_khamenei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🤲 خدا سایه شما رو از سر ملت ایران کم نکنه ✂️ بخشی از سخنان آقا در دیدار ناوگروه ۸۶ ارتش | ۱۴۰۲/۵/۱۵ 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_khamenei
کانال علی‌اصغر(همراه‌بامعرفی مطالب کانال‌هایی درارتباط‌با کودک و نوجوان)
آرزوی معلم‌شدن معلم شدم مامان گفت:«حواست رو حسابی جمع کن؛ امروز دانش آموز نیستی، بلکه خانم معلم هستی.» راه می افتم به مدرسه که می رسم دلهره ام بیشتر می شود. یعنی از پس کارها بر می آیم ؟ درس امروز را خوب حاضر کرده ام تا آن را برای بچه ها توضیح دهم . امروز سمیه ناظم است و مژده مدیر. امروز قرار است خود بچه ها مدرسه را اداره کنند. از هر کلاس یک نفر انتخاب شده تا معلم باشد. سهیلا هم به جای خانم مولایی، خدمت گزار مدرسه، مسئول تمیز کردن مدرسه است. سمیه و مژده توی دفتر هستند بعد از برنامه ی صبحگاهی بچه ها مثل هر روز می روند سر کلاس. من الآن معلم هستم. بعد از بچه ها وارد کلاس می شوم. -برپا -خواهش می کنم بنشینید. درس می دهم حتماً معلم های دیگر هم مشغول درس دادن هستند. زنگ تفریح می خورد ما مثل خانم معلم هایمان توی دفتر چای می خوریم. من مثل خانم معلم خودمان از پنجره دفتر به حیاط نگاه می کنم. سهیلا دور حیاط می گردد. البته کسی هم آشغال نمی ریزد. خانم معلم های واقعی خوش حال هستند و می خندند. سمیه زنگ کلاس را سر ساعت می زند. می دانم که باید مثل یک معلم فکر کنم. نباید آرزو کنم که ای کاش زنگ تفریح بیشتر بود. سر کلاس می رویم نغمه با کنار دستی اش صحبت می کند. به او می گویم ساکت باشد و به درس گوش کند. می گویم نغمه خانم ، هم خودت گوش نمی کنی هم حواس بچه ها را پرت می کنی. بچه های دیگر حتی مونا هم به حمایت از هدیه بر می خیزند. گونه های نغمه قرمز می شود سرش را پایین می اندازد. من به درس ادامه می دهم و می دانم اگر حمایت همه بچه ها نبود، از کلاس بیرون می رفتم و می زدم زیر گریه. زنگ آخر است خانم مدیر از همه بچه ها که امروز در اداره ی مدرسه کمک کردند تشکر می کند و برایمان دست می زند. همه معلم ها،خانم ناظم و خانم مولایی برایمان دست می زنند. ما هم برایشان دست می زنیم. با صدای ساعت از خواب پریدم. چه خواب قشنگی بود، کاش من هم معلم می شدم، کاش خوابم واقعی می شد. بخش کودک و نوجوان تبیان کانال کودکان(و نوجوانان)علی اصغر در ایتا👇 https://eitaa.com/koodakAliAsghar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مفهوم کودکانه سوره حمد: بسم الله الرحمن الرحیم به نام خدای بخشنده­‌ی مهربون الحمد لله رب العالمین شکر ‌می­‌کنیم خدایی رو که خدای همه‌چیز و همه‌جا و همه‌کسه الرحمن الرحیم خدای بخشنده مهربون مالک یوم الدین صاحب روز جایزه‌ها ایاک نعبد و ایاک نستعین خدایا تنها تو را می­‌پرستیم و تنها از تو یاری‌می­‌جوییم اهدنا الصراط المستقیم خدایا ما را به راه راست هدایت فرما صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین راه کسانی که دوستشون‌داری و به اونا جایزه­‌های زیادی دادی نه راه اونایی که تو رو ناراحت کردند و نه راه اونایی که راه راست رو گم‌کردند. کانال کودکان(و نوجوانان)علی اصغر در ایتا👇 eitaa.com/koodakAliAsghar
تفسیر کودکانه سوره حمد معنی سوره مبارکه حمد یا فاتحه گشایندگی است.سوره حمد مادر قرآن است.به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان خدایی که از همه‌چیز و همه‌کس بزرگ‌نر است و نسبت به بنده‌هایش بسیارمهربان است، حتی از پدر و مادر ، ما در ‌همه‌حال خدا را می‌خوانیم و از او می‌خواهیم تا راه درست و راست را به‌ما نشان‌بدهد. از او می‌خواهیم که ما را به راه کسانی که مورد لطف خودش بوده‌اند و به آنها نعمت داده مثل انبیا و امامان و انسان‌های خوب و درست‌کار راهنمایی‌کند نه راه کسانی که راه را گم‌کرده‌اند و گم‌راه‌اند. کانال کودکان(و نوجوانان)علی اصغر در ایتا👇 eitaa.com/koodakAliAsghar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِمِ‏... 🌱سلام بر آن خورشیدی که همه مردمان تاریخ در انتظارش بوده اند و با طلوعش همگان زیر سایه محبّتش یکدل و یک نوا می شوند. 🔅سلام بر او و بر لحظه های طلوعش. 📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ✌️ باید سختی‌ها را تحمل کرد و تلاش کرد تا به موفقیت رسید ✂️ بخشی از سخنان آقا در دیدار ناوگروه ۸۶ ارتش | ۱۴۰۲/۵/۱۵ 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_khamenei
💎 از رنج تا گنج 🚫 با راحت‌طلبی و نِق‌زدن کاری پیش نمی‌ره ✅ یک درس مهم از ماموریت دور دنیای ناوگروه ۸۶ ارتش 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_khamenei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 💪 امروز همه چیز عوض شده است ❤️ ساحل ایران عزیز در اختیار دولتی مستقل و ملتی سرافراز است 📲 نسخه مناسب اشتراک در شبکه‌های اجتماعی 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_Khamenei
آیینه‌ی مادربزرگ پروانه داشت با مادربزرگ بازی می کرد. پاورچین پاورچین به طرف مبل رفت. مادربزرگ، پشت مبل قایم شده بود. یک مرتبه بیرون پرید و گفت: "دالی" پروانه هری دلش ریخت. مادربزرگ پرسید: "نرسیدی؟" پروانه ریسه رفت و جواب داد: "نه مادربزرگ، نه که نترسیدم!" مادربزرگ چشم هایش را از تعجب گرد کرد. گفت: "پس حالا بترس!" آن وقت بی حرکت ماند. مجسمه شد! اما پروانه نترسید. خوشش آمد. او هم چشم هایش را گرد کرد و مجسمه شد! مادربزرگ فهمید پروانه باز هم می خواهد بازی کند. برایش شکلک درآورد. پروانه هم شکلک درآورد. مادربزرگ خنده اش گرفت. دست هایش را روی گوش هایش گذاشت. تکان داد و گفت: "من فیل ام!" پروانه هم فیل شد. مادربزرگ دستی به سر پروانه کشید و گفت: "دختر گلم، مگر تو آیینه ی من هستی؟!" پروانه با خوشحالی جواب داد: "بله که من آیینه ی شما هستم!" مادربزرگ خسته بود. باید استراحت می کرد. به طرف اتاقش رفت. او همین طور که جلو می رفت، گفت: "آیینه ی من بیاید که می خواهم بخوابم." پروانه مثل مادربزرگ راه رفت و مثل او حرف هایش را تکرار کرد. مادربزرگ بالشش را روی زمین گذاشت. مادربزرگ دراز کشید. پروانه هم دراز کشید. مادربزرگ چشم هایش را بست. آیینه ی مادربزرگ هم چشم هایش را بست. کمی بعد، مادربزرگ آهسته چشم هایش را باز کرد. اما آیینه ی مادربزرگ چشم هایش را باز نکرد! آیینه خواب بود! مادربزرگ خم شد. صورت پروانه را بوسید. آهسته گفت: "الهی فدای آیینه ی خودم بشوم!" آن وقت، مادربزرگ هم آیینه ی پروانه شد و خوابید! بخش کودک و نوجوان تبیان https://eitaa.com/koodakAliAsghar
کانال اجراهای ناب ✅ لذت استماع تلاوت ناب و فاخر ✅ آموزش نغمات با گلچین قطعات ✅ بهانه ای کوچک، برای انس بیشتر با کلام وحی https://eitaa.com/Parhizkar_Nab_Ejra اجراهای ناب استاد پرهیزگار 🌹 🆔@Parhizkar_Nab_Ejra