eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
740 دنبال‌کننده
588 عکس
284 ویدیو
2 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: @m_sepehri
مشاهده در ایتا
دانلود
علی ... و ما ادراک علی ... علی، کوچکترین فرزند محمود طهرانی مقدم و مهری بود... علی، شهید آزادی سوسنگرد، در 28 آبان 1359، ظهر روز عاشورا با لبانی تشنه و با تیر و ترکش‌های فراوان بر بدنی شکفته در خون عروج کرد.... آری، شهادت علی، آتش مقدسی در وجود برادر بزرگترش حسن برانگیخت که او را سنگرنشین جبهه‌های مقاومت کرد... یادت بخیر علی جان... یادت بخیر رزمندۀ جوان و پاک و غیور ما... من از یادت نمی‌کاهم... تو را که هرگز از یادت نمی‌برم که چطور مهربانانه برادری کرده‌ای و می‌کنی....🌷🌷 https://eitaa.com/lashkarekhoban
مادر به نماز جمعه رفته بود. او بی‌قراری مردم را در اتوبوس می‌دید. حتی راننده هم با گریه می‌گفت: «شونزده نفر از شهدای روز عاشورا رو از جنوب دارن می‌آرن.» رادیوی اتوبوس روشن بود و داشت اسامی شهدا را می‌خواند: علی طهرانی‌مقدّم...! مهری متوجه نشد که اولین اسم، اسم فرزند خودش است! فقط می‌گفت: «خدایا، صدّام‌و نابود کن... خدایا، به مادرای این شهدا صبر بده... .» فریده در خانه بود که در زدند. مردی بود با پیامی... . - منزل طهرانی‌مقدّم؟ ببخشید خانم، شما خواهرشون هستین؟ راستش، من باید پیغامی به شما بدم... برادرتون... برادرتون... به شهادت رسیده! فریده انگار میان زمین و آسمان معلّق شد... . آن مرد رفت و فریده در اوج اضطراب تنها ماند. صدایی در درونش فریاد می‌کشید: برادرم شهید شده؟ برادرم ... کدوم‌ یکی؟ کدوم برادرم؟! نکنه سیا شهید شده... نکنه...! دقایقی بعد از جا بلند شد. باید برای دادن خبر به مادر کسی کمکش می‌کرد. زنگِ درِ همسایه را زد. اشک می‌ریخت و در درونش آشوبی بلند بود: کاش سیا* نباشه... کاش سیا نباشه... آه! مامااان...! بیچاره مامان...! (فریده خانم همیشه و هنوز، برادرش حسن آقا را به نام سیامک که در کودکی و نوجوانی صدایش می‌کردند، صدا می‌کند؛ سیا ، مخفف سیامک) https://eitaa.com/lashkarekhoban .....