eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
1.4هزار دنبال‌کننده
889 عکس
502 ویدیو
4 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: @m_sepehri
مشاهده در ایتا
دانلود
در سالروز شهادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها، در متن کتاب می‌گردم و نام حضرت زهرا را جستجو می‌کنم... به ماجرای تست یک راکت رسیدم که اتفاقا بخش کوتاهی از فیلم آن بارها پخش شده. شما هم بخوانید: "آن روز مصادف با سوم جمادی الثانی و سالروز شهادت حضرت زهرا (س) بود. حاج حسن دیگر نتوانسته بود مراسم فاطمیه را مثل سال قبل در خانه‌اش برگزار کند، اما با همۀ وجودش در اختیار این کار بود. دوربین‌هایی که مهدی نواب با دقت و مهارت در جای جای آن بیابان کاشته بود تا صحنۀ اوج گرفتن این راکت غول پیکر را ثبت کند، به زیبایی تصویر می‌گرفتند. راکت، به بهترین شکلِ ممکن به پرواز درآمد و در اولین تستِ میدانی، موفقیت کامل را برایشان به ارمغان آورد. اشک‌ها و لبخندها با صدای یا زهرا و یا زینب در هم آمیخته بود. حاج حسن که بلوز سفیدی به تن داشت، چشمان خیسش را بسته و سر به سجده گذاشته بود. شکر او نهایتی نداشت. هر موشکی که اوج می‌گرفت جانِ شاکرِ او، صبورتر و مصمم‌تر می‌شد برای ادامۀ راه. او می‌دانست که این راکت حتی با نصب سیستم هدایت کنترل و تبدیل آن به موشکِ نقطه‌زن، از نظر عملیاتی چندان مورد نیازشان نیست. اما قدرت تبلیغاتی آن بسیار زیاد بود و در آن زمان، به دادشان می‎‌رسید. وقتی گردوخاک پرواز راکت غدیر نشست، همه به سمت سازۀ باعظمتِ سکو رفتند. حاج حسن درست زیر سکوی پرتاب باز سر به سجده گذاشت. سند این سجده‌های شیرین در پایان هر پیروزی و خاکسار شدن در برابر خدا، به نام او خورده بود. دوستانش هم مثل او شده بودند. همه زیر آفتاب ظهر در دل بیابان، کنار سکو نشستند تا دل به سخنان فرمانده محبوب‌شان بدهند. ـ ... بچه‌ها! خدا راه را به ما نشان داد، دست ما را گرفت، به ما یاد داد، ما را از خطرات حفظ کرد و نهایتا ما را در این مسیر قرار داد که امروز من این بشارت رو به شما می‌دم، اگر اتفاقی نیفتاد بگین فلانی اون روز که مقارن با شهادت حضرت زهرا بود، [ گفتی و نشد] این‌قدر محکم من به شما می‌گم!... *بخش‌هایی که واو به واو از کلام شریف حاج حسن پیاده و وارد کتاب نمودم، لطف و هدایتی بود که خودشان خواستند. خدایا شکر... متشکرم که بدون لینک منتشر نمی‌کنید، لطفا خالصانه دعا بفرمایید برای این کار...🌹🙏 https://eitaa.com/lashkarekhoban
2.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این فیلم معروف، صحنه پس از تست موفق راکت غول پیکر غدیر است در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۰، از این صحنه، بیش از سه صفحه، فرمایشات دقیق حاج حسن آقا در کتاب آمده است... این قسمت، بخش پایانی کلام ایشان است که بارها منتشر شده. البته در پایان این صحبتها، حاج حسن قول عجیبی هم از بچه‌هایش گرفت که هنوز پخش نشده (؟!؟!) و برخوردی که بسیار درس آموز است.... اصلا بخاطر همین‌ برخوردها بچه‌ها عاشقش بودند... و ما ادراک حاج حسن؟.... 😭❤️🌹 https://eitaa.com/lashkarekhoban
از بابت دخترهایش زینب و فاطمه، خیالش راحت بود. آنها همه‌ جا با مادرشان بودند. مادری که سال‌های قبل، با هنرمندی لباس عروسک باربی زینب را عوض کرده و ‌برایش چادر و روسری دوخته بود تا عروسکِ یک دختر مسلمانِ باحجاب باشد! حسن همیشه به حجاب همسر و دخترهایش می‌بالید. حتی گاهی به زینب می‌گفت: «من اگه دختر بودم هیچ وقت نمی‌تونستم چادر سر کنم!» این کلمات از هر آفرین و تشویقی برای دخترانش شیرین‌تر بود؛ یعنی شما از من هم قوی‌ترید که حجاب چادر دارید! https://eitaa.com/lashkarekhoban
با طرز تفکر حسن مقدّم، به‌مرور پای افراد زیادی به دفاتر مختلف طراحی که همگی ذیل سازمان جهاد خودکفایی بودند، باز شد. ـ حاج آقا! این مهندسی که تازگی اومده تو دفتر ما، خیلی پشتکار عالی داره. خیلی خوب شد اومد. ظاهرش مثل ماها نیست اما انصافا ... . حاج حسن سرش را بلند کرد و چشم دوخت به کسی که این حرف را زده بود! یعنی «این چه حرفی بود که زدی؟!» ـ حاج آقا! منظورم اینه مثل ماها ظاهرش مذهبی نیست! حاج حسن زد توی برجکش: «خب؟! ... حالا ماها که ظاهر مذهبی داریم مگه چی هستیم؟!» 🍃🍃 ممنونم که مطالب را حتما با لینک، ارسال می‌کنید. https://eitaa.com/lashkarekhoban
دشمن غلط کرده از اون‌ ورِ کرۀ زمین آمده اینجا و می‌خواد ریشه من و تو را بِکَند، می‌آد شیعیان را در روز عاشورا تکه تکه می‌کند! غیرت مسلمان‌ها مُرد؟! ... ولی شیعه که نمرده! [آمریکا] برای چی از اون ور کرۀ زمین بلند شده و اومده اینجا،‌ و ما تو لونه موش‌مان داریم می‌لرزیم!! فکر می‌کند که اسلام و مسلمین اینقدر خفت و خوار شدن که تن بدهند به این ذلت؟! ما نیستیم اهلش! ما تا آخرین لحظه هم که خدا به ما عمر بدهد،‌ در کنار امام حسین و در کنار یاران و اصحاب حسین، باقی می‌مانیم، و اگر به این‌ها [هنوز جواب نمی‌دهیم] دندان‌ها را به‌ همدیگر می‌فشاریم تا روز موعود فرا برسد. اگر هم اون روز، روز نبرد بود، الحمدللّه رب العالمین، مثل گذشته اگر خدا توفیق داد یا علی! اگر هم نبرد نشد، بچه‌ها،‌ اصل و قلب این [دشمن] را نشانه می‌گیریم. در هر صورت بچه‌ها، عزت همیشه در سایۀ شمشیرهاست.....(سخنرانی حسن طهرانی مقدم در جمع فرماندهان موشکی در سال 1382.. ) درود بر روح بلندش که درس عزت و سلاح قدرت را خوب به شاگردان یاد دادی... الله اکبر... الله اکبر... الله اکبر... https://eitaa.com/lashkarekhoban
..... شهریورماه 1380، حاج حسن به همراه خانواده‌اش در سفر حج عمره بود، اما نمی‌خواست تا بازگشتِ او، تست مهم‌شان به تعویق بیفتد. اصلا نمی‌خواست دوستانش فکر کنند بدون ‌او نمی‌توانند! بعد از چندین سال، با باری سنگین از کارها و آرزوهای بزرگ به سرزمین وحی سفر کرده بود اما تمام فکرش در بیابانی در مرکز ایران بود که قرار بود شاهد نتیجۀ تلاشِ طولانی دانشمندان گمنام ایران باشد. عملیات با روال همۀ تست‌های قبلی با دعوت از مسئولان دولتی، فرماندهان، دانشمندان و کسانی که نقشی در تولد این موشک جدید داشتند، انجام شد. دلهرۀ تکرار دو شکست قبلی و صدها سوال پیچیدۀ علمی که در پی هر شکست سربرمی‌آورد، ساعات بسیار پرالتهابی برای دانشمندان ساخته بود. نگاه‌های مختلف حاضران در میدانِ تست به موشکی دوخته شده بود که قرار بود فقط در دو سه دقیقه، تکلیف چند سال کار گروهی از مردان موشکی را معلوم کند. قلب محمد علی احمدی پر از شور و توسل به حضرت حق بود. ـ کاش حسن آقا اینجا بود. فکر می‌کرد تحمل آن فضای سنگین و پراضطراب در کنار حسن آقا خیلی آسان‌تر بود، اما حاج حسن، صدها کیلومتر دورتر، در شهر پیامبر منتظر شنیدن خبر فتح بزرگ‌شان بود!....... https://eitaa.com/lashkarekhoban
موفقیت این تست می‌توانست پایه‌گذار موشک‌هایی با برد بلند و حتی ماهواره‌بر در آینده باشد، و شکست آن پایان تلخی بود بر رویای داشتنِ موشک سوخت جامد هدایت‌شونده و باقی ماندن قدرت موشکی بر پایۀ موشک‌های سوخت مایع که معایب بسیاری در حیطۀ عملیات داشت! ـ بسم‌اللّه الرحمن الرحیم ... بِاِذن اللّه و بِاِذن رسول اللّه ... کلمات آشنایی که از دوران دستیابی‌شان به نخستین موشک‌ها در لحظۀ فایر بر قلب و زبا‌ن‌شان جاری بود، در فضا پخش می‌شد... حالا هر کس با هر آن‌چه متصل‌تر بود، به درگاه خدا چنگ زده بود تا مجموع قوانین علمی که آنها را به نقطۀ نهایی کارشان رسانده بود، در صحنۀ عمل نیز درست رفتار کند. ـ یا فاطمه‌الزهرا ... یا امام رضا ... یا صاحب‌الزمان ... شمارش معکوس میان این اسامی شریف برای شیعه، گم شد... https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
موفقیت این تست می‌توانست پایه‌گذار موشک‌هایی با برد بلند و حتی ماهواره‌بر در آینده باشد، و شکست آن پ
سه، دو، یک .... یا زهرا... موشک این بار به زیبایی اوج گرفت... راکت سوخت جامدی که از لحظۀ پرتاب به سرعت رها می‌شد و آن‌ را وحشی و غیرقابل‌ کنترل می‌نامیدند، حالا موشکی دست‌آموز شده بود که بر طبق تمام داده‌های تِله‌متریک، آسمان را به سمت هدف شکافت و از چشم‌هایشان ناپدید شد. چند ثانیه بعد، صدای فریاد اللّه‌اکبرِ دیده‌بان‌ها، بی‌سیم‌ها را پر کرد. ـ اللّه‌اکبر ... خورد به هدف! ... اللّه‌اکبر ... اللّه‌اکبر ... درست به هدف... . در آن بیابان، اشک، تکبیر و سجدۀ شکر، ترجمان حال‌شان بود. همدیگر را در آغوش گرفته و از فتح بزرگی که خدا نصیب‌شان کرده بود، می‌گریستند و اشک و لبخندشان به هم می‌آمیخت. اسم این موشک را گذاشته بودند فاتح‌ـ110؛ «اولین موشکِ واقعا ایرانی نقطه‌زن» همان موشکی که حاج حسن در آرزویش بود تا با افتخار آن راMADE IN SHIA و ساخت ایران بنامد. https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
رسولیان، برندۀ سیمرغ جلوه‌های ویژۀ میدانی: با افتخار جایزه‌ام را به پدر موشکی ایران، شهید حسن طهرانی
وقتی عشق و ارادت مردم را در زمان و مکان‌های مختلف نسبت به حاج حسن آقا می‌بینم، چقدر چقدر خدا را شکر می‌کنم که سهمی کوچک در معرفی شایسته این انسان بزرگ به هموطنانم در حال و آینده، خواهم داشت.... امیدوارم چه من باشم یا نه، کتاب زندگی این مرد بزرگ، شهید حسن طهرانی مقدم، به لطف و اذن خدا، به شایستگی با همه متن حدود ۲۰۰۰ صفحه‌ای و قریب ۷۰۰ عکس و اسنادی که قریب ۶ ماه برای یافتن و گویا کردنشان گذشت.... منتشر بشود و مرجعی برای شناخت این مرد در راه دشواری باشد که به عزت و قدرت ایران اسلامی و شیعه در جهان انجامید.... ان‌شاءالله https://eitaa.com/lashkarekhoban
..... بخشی از کتاب مرد ابدی (زندگی شهید طهرانی مقدم) از اولین روزهای تأسیس توپخانۀ سپاه، یک یار مطمئن کنار مقدّم بود: سرهنگ علی صیاد شیرازی، ارتشی مخلصی که بعد از عملیات شکست حصر آبادان، فرماندهی نیروی زمینی ارتش را بر عهده داشت. او افسر توپخانه بود و در دوره‌های عالی توپخانه در آمریکا، نفر ممتاز شده بود. او یک ارتشی با روحیۀ بسیجی بود که با روی گشاده و دست گشوده به کمک توپچی‌های جوان سپاه آمد و از هیچ کمکی برای تقویت آتش سنگین در سپاه دریغ نکرد. دستور داد امکاناتی از زرّادخانه‌های ارتش در اختیار چند تیپ قَدَر سپاه قرار بگیرد. صیاد شیرازی بیش از آن‌چه که فکرش را می‌کردند همراه‌شان بود. با کمک او، فرماندهان جوان سپاه با الفبای توپخانه آشنا شدند و مأموریت‌های چهارگانۀ توپخانه یعنی «کمک‌مستقیم، تقویت، عملِ کلی، عمل کلی تقویت» برای فرماندهان جا افتاد. صیاد، آداب ارتباط با ارتشی‌ها را یادشان داد، کار او فراتر از وظایف سازمانی‌اش بود و مقدّم به‌خوبی متوجه روح بلند این مرد بود. https://eitaa.com/lashkarekhoban
با خبرِ شهادتِ صیاد، باز هم سوال وحشتناکی آرامش الهام را به‌هم ریخت: «آیا منافقین سراغ حاج حسن هم خواهند آمد؟!» حسن بعد از غروب به خانه آمد، ناراحتی در چهره‌اش نمایان بود و می‌گفت: «این مردِ بزرگ از ابتدای جنگ، زمانی که کسی باور نمی‌کرد سپاه بتونه توپخانه تاسیس کنه، به ما کمک کرد! ارتشی بود اما مثل یک بسیجی بااخلاص به کشورش خدمت کرد. خوش به حال خودش و حیف بر ما!» روز تشییعِ صیاد، وقتی فرمانده کل قوا، خم شد و بر تابوت او بوسه زد، تمام مردم فهمیدند صیاد چه جایگاه ویژه‌ای نزد رهبرشان دارد. این قدردانی رهبر و ابراز رضایتش، پاداش مجاهدت‌های صیاد بود، و لحظه‌ای که همۀ سربازانِ مخلصِ نظام، آرزویش را داشتند. بچه‌های حفاظت موشکی پیام‌هایی از اطلاعات گرفته بودند که تیم‌های ترور به دنبال حسن مقدّم هم هستند! پیدا کردن حسن برای دشمنان راحت نبود، چون ...... (📌لطفا بدون لینک کانال جایی منتشر نشود) https://eitaa.com/lashkarekhoban
او هیچ‌وقت اهل آه‌وناله و حسرت دوران جنگ نبود اما همیشه از دو شهید زمان جنگ زیاد یاد می‌کرد: حسن غازی و حسن شفیع‌زاده. ذکر این دو حسن همیشه با بچه‌های قدیمی توپخانه بود. حسن آن‌قدر به شفیع‌زاده علاقه داشت که در شلوغی کارهایش برای مراسم سالگرد شهید شفیع‌زاده در اوایل اردیبهشت‌، چند بار به تبریز سفر کرد و دوبار هم سخنران مراسم سالگرد شفیع‌زاده بود. https://eitaa.com/lashkarekhoban