بریده از کتاب مرد ابدی ...... روایت پرتابهای همزمان (1)
🌱🇮🇷🌱🇮🇷
خورشید روز نهم اسفند 1366 هنوز غروب نکرده بود که چند انفجار پیدرپی تهران را لرزاند و با تأخیر، صدای آژیرِ قرمز بلند شد. غلامرضا جعفری، که تازه به خانه رسیده بود همراه همسرش به پشت بام رفت. همسرش در دوران زندگی در کرمانشاه آنقدر بمباران دیده بود که دیگر ترسی نداشت! چشمشان به جستوجوی هواپیمای دشمن به آسمانِ ابری بود. ناگهان غلامرضا دید که از میان ابرها موشکی بیرون آمد و به زمین خورد. او از نیروهای تخصصی موشکی نبود اما بارها صحنۀ پرتاب موشک را دیده بود و حالا مطمئن بود چیزی که دیده، بمب نیست بلکه «موشک» است. خیلی نگران شد چون تا آن روز، دشمن هیچ موشک اسکادی به تهران نزده بود. بُرد اسکاد_بی 300 کیلومتر بود و فاصله تهران تا عراق بیش از اینها بود! اما اگر تأیید میشد که انفجارهای نهم اسفند ناشی از موشک بوده، مشخص میشد رؤیای صدام در دستیابی به موشک دوربرد محقق شده و این یعنی آغاز فصل جدیدی در جنگ شهرها!
با صدور دستور عملیات، گروهی از بچههای فنی به منطقه رفته بودند. جعفری به مشایخی، مسئول ستاد یگان حدید، گفت: «من به چشم خودم موشکو دیدم!»
ـ نه! بمباران بود!
ـ آقا جمشید! من یقین دارم موشک بود، بریم جای اصابتو بررسی کنیم!
با نظر حسین زاهدی، که آن روزها مسئول اطلاعات عملیات موشکی بود، تیمی محل اصابت را بررسی و تأیید کردند که انفجار، ناشی از موشک است! در اولین موشکباران تهران، که به اطراف میدان هفت تیر و خیابان جمهوری اصابت کرده بود، 15 نفر شهید و 75 نفر زخمی شده بودند. دهها خانه و بخشی از بیمارستان عیوضیزاده هم ویران شده بود. این اخبارِ دردناک، برای بچههای یگان موشکی نگرانکنندهتر بود. آنها میدانستند که اگر دشمن پاسخ محکمی نگیرد، با موشکهایی که تازه پایشان به تهران و شهرهای عمقی ایران باز شده، مردم بیشماری را به خاک و خون میکشد!
سؤالات متعددی برایشان مطرح شده بود اما وقت عمل بود. از دو روز پیش، در چند نوبت برخی از شهرهای مرزی بمباران شده بود و با حملۀ موشکی به تهران، وقتش رسیده بود دشمن ضرب شست تازهای از ایرانیان بچشد. حسن مدتی پیش به دوستانش گفته بود: «امروز به آقای هاشمی میگم میتونیم سه تا موشکِ همزمان بزنیم!» بچهها تعجب کردند و عبداللّه ادریسی گفت: «حسن آقا! با کی؟!»
#انتشار_برای_اولین_بار
#بریده_از_کتاب_مرد_ابدی
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#مرد_ابدی
#به_روایت_معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
بریده از کتاب مرد ابدی ...... روایت پرتابهای همزمان (قسمت 2)
🌱🇮🇷🌱🇮🇷🌱 حسن مدتی پیش به دوستانش گفته بود: «امروز به آقای هاشمی میگم میتونیم سه تا موشکِ همزمان بزنیم!» بچهها تعجب کردند و عبداللّه ادریسی گفت: «حسن آقا! با کی؟!»
ـ با شما!
بلندپروازی حسن همیشه غافلگیرشان میکرد!
ـ حسن آقا! ما که دو تا رو هم بهزور میتونیم همزمان بزنیم!
حسن خندید و چیزی نگفت. این همه فشار را دشمن به آنها دیکته میکرد و حسن حاضر بود خودش و نیروهایش این شرایط طاقتفرسا را تحمل کنند اما تکلیف جنگ یکسره شود! نیروهایش را سه تیم کرد تا هر کدام، عملیات پرتاب یک موشک از یک سکو را انجام دهند. سکوهای جدیدی که از کره شمالی خریداری کرده بودند دستشان را برای پرتابهای همزمان باز کرده بود. موقعیت ممتازِ پنج پله هم این امکان را به آنها میداد که از روی هر پله یک سکو آمادۀ عملیات شود. تعدادشان برای این کارِ بزرگ خیلی کم بود. بچهها برای توجیه و هدایت، مرتب بین این سه سکو در حرکت بودند! بالاخره با تلاشی جانانه، در کمترین زمان، موشکها را آماده کردند و پاسخ دو موشکِ عراقی را با سه موشک اسکاد_بی دادند، آن هم در نیم ساعت!
بلافاصله ستاد کل سپاه پاسداران اطلاعیهای صادر کرد:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم
رژیم جنگافروز حاکم بر عراق، درپی استیصال روزافزون خود، طی دو روز گذشته حمله به مناطق غیرنظامی و مسکونی چندین شهر کشورمان را آغاز کرد تا عجز و درماندگی خود در مواجهه با رزمندگان سلحشور اسلام را در پوشش این جنایتِ وحشیانه پنهان سازد. در پاسخ به شرارتهای اخیر رژیم صهیونیستی حاکم بر بغداد و حمله به مناطق غیرنظامی و مسکونی شهرهای میهن اسلامی و به شهادت رساندن جمعی از هموطنان، در ساعات 2:55، 3:05، و 3:25 بامداد امروز، سه فروند موشک زمینبهزمین توسط یگان موشکی نیروی هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهسوی ساختمان رادیووتلویزیون و دو مرکز نظامی در شهر بغداد هدفگیری و شلیک شد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بار دیگر به حُکام جنگافروز و جنایتکار هشدار میدهد در صورت تداوم شرارتهای خود، با پاسخی شدیدتر مواجه شده و به حملاتشان به مناطق غیرنظامی کشورمان قاطعانهتر پاسخ داده خواهد شد.»
هنوز تعداد نیروهای تخصصی موشکی به بیست نفر نمیرسید! لیبیاییها، فقط برای پرتاب یک موشک، چهلنفره درگیر کار میشدند اما حالا ایرانیها آنقدر اعتمادبهنفس پیدا کرده بودند که با نصف این تعداد، سه موشک را در کمتر از نیمساعت بهسوی دشمن پرتاب میکردند. سرانِ بعث عراق انتظار چنین واکنشی از سوی ایران را نداشتند. آنها از هر جهت مورد حمایتِ ابرقدرتهای شرق و غرب بودند و کموکسری نیروهایشان را از بیرون تأمین میکردند اما مطمئن بودند که بعد از لیبیاییها، هیچ خارجیای به ایرانیها در پرتاب موشکها کمک نمیکند.
ـ پس ایرانیها این همه توان را از کجا میآورند؟!
این، سؤالِ بیپاسخِ دشمن بود.
فردای آن روز، تهران در شوک انفجارهای پیدرپی موشک فرو رفت! سیزده موشک روانه تهران شده بود ولی در کمال تعجب، فقط شش موشک عمل کرده بود که سه تا از آنها به نقاط مسکونی اصابت کرده و 20 شهید و 126 مجروح روی دستشان گذاشته بود.
رصدِ بچههای موشکی از موشکهای دوربردِ دشمنْ آنها را به نتایج جدیدی میرساند، بعضی از موشکها در هوا منفجر شده بودند و برخی حتی بعد از اصابت به زمین هم، منفجر نشده بودند!
معلوم بود جنگی تمام عیار آغاز شده؛ جنگ موشکها!
بچههای موشکی ایران در جادههای خرمآباد و کرمانشاه و در همۀ 1200 کیلومتر مرز مشترک با همسایۀ غربی، بین پادگانها و مواضع پرتاب در آمدورفت بودند. اسفند سرد سال 66، گرچه در جبهههای نبردِ زمینی عملیات بزرگی نبود، اما تنور عملیاتهای موشکی داغِ داغ شده بود! حسن مقدّم با روحیهای شگفت، تصویری از یگان موشکی به فرماندهان مافوقش نشان داده بود که همه فکر میکردند این یگان میتواند پاسخگوی دشمن غَدّار باشد.
#انتشار_برای_اولین_بار
#بریده_از_کتاب_مرد_ابدی
#مرد_ابدی
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#به_روایت_معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
#بریده_از_کتاب_مرد_ابدی ....
روایت نخستین پرتابهای همزمان در دفاع مقدس ( قسمت ۳)
🌱🇮🇷🌱🇮🇷🌱🇮🇷
دهم تا بیستم اسفندماه(۱۳۶۶)، دشمن 53 موشک بهسوی تهران، قم و اصفهان پرتاب کرد و تلختر از همۀ ویرانیها، داغ صدها شهید و زخمی دیگر را بر دل ایران گذاشت. درمقابل، گروه کوچکِ یگان موشکی ایران بیستویک موشک روانهٔ خاک دشمن متجاوز کردند. تا آن زمان، در هر دورۀ جنگ شهرها، آنها حداکثر ده موشک درطول یک ماه پرتاب کرده بودند، اما حالا گویی فرماندهان دو سوی نبرد، حس میکردند این جنگ طولانی به مراحل پایانی خود رسیده و هرچه در توان داشتند به میدان آورده بودند!
جنگ به کارزار سختی رسیده بود. گرچه توانایی موشکی ایران افزایش یافته بود، اما دست عراقیها پُرتَر از روز اول تهاجم بود. گردانهای موشکیاش هم از سه به پانزده گردانِ موشکی رسیده بود! آنها گاهی هفت موشک را همزمان به تهران میزدند! اما منفجر شدن موشکها در آسمان یا اصابتشان با خطای فراوان به کوه و بیابان، و حتی منفجر نشدن هنگام اصابت، نشان میداد اشکالی جدی در ساختار موشکها هست.
بهتدریج اطلاعات ایرانیها از موشکهای جدید عراق کاملتر شد، موشکهایی که دشمن از روی خباثت، نام «الحسین» را رویشان گذاشته بود! این موشکها گرچه بُردشان تا تهران و شهرهای بزرگ ایران میرسید اما کاراییشان کمتر از اسکاد_بی بود. بچههای صنعت پس از بررسی زیاد، مشکل موشکهای الحسین را فهمیدند. دانشمندان عراقی به کمک خارجیها، تغییراتی در مخزن سوخت و بدنۀ موشکهای اسکاد به وجود آورده بودند. در واقع بدنۀ سه موشک اسکاد را بریده و به دو موشک تبدیل کرده بودند. برای افزایش بُرد مجبور شده بودند وزن مواد انفجاری کلاهک را از 780 به 280 کیلو تیانتی کاهش دهند که قدرت تخریب کمتری داشت. دلیل انفجار موشکهای الحسین در آسمان را هم بچههای مهندسی معکوس موشک فهمیدند؛ موشکهای اسکاد برای صد ثانیه پرواز طراحی شده بودند اما حالا زمان پرواز زیاد شده بود و در لحظۀ ورود به جَو، بدنه و کلاهک موشک، بهحدی داغ میشد که به نقطۀ اشتعال میرسید و خودبهخود منفجر میشد!
آن روزها مجید نواب و یکی دو نفر دیگر، کاری به کارهایشان افزوده بودند. هر وقت گزارش اصابت موشک را در تهران دریافت میکردند، بلافاصله به محل اصابت میرفتند و دنبال بقایای موشک میگشتند تا آنها را به صنعت شهید همت منتقل کنند. آن قطعات را درون استخرِ خالی میریختند و مهندسان، بقایای موشک را مطالعه میکردند. همان قطعاتِ پراکنده در راه مهندسی معکوس خیلی کمکشان میکرد. میارزید برای بهدست آوردن بقایای موشک زحمت بکشند. یک بار از طریق چوپانها خبر رسید موشکی بالای ارتفاعاتِ سد کرج خورده، ولی منفجر نشده. مجید نواب و سید مجید موسوی، پنج، شش ساعت در کوه رفتند و گشتند و موشک را پیدا کردند. نه فقط بقایای منهدم شدۀ موشک، بلکه برخی قطعاتِ حساسْ هم که سالم مانده بودند، به درد متخصصان موشکی میخورد!
یک بار خبر رسید موشکی در باغچۀ خانهای فرود آمده ولی منفجر نشده! اینبار مهندس قیامتیون و بچههای همت هم، همراه شدند چون نیاز به خنثی کردن موشک بود. مهندس مرتضی محراببیگی از اولین نفرات صنعت شهید همت در بخش مهندسی معکوس سرجنگی بود و حالا از افرادی بود که خنثیسازی و بیخطرسازیِ سرجنگیهای عملنکردۀ موشکهای عراقی خیلی کمک میکرد. به خانۀ کوچکی که اتفاقا منزل شهید بود، رفتند. پدر پیر شهید میگفت: «فقط دیدم چیزی مثل بخار آمد سمت باغچه!»
موشک در عمق باغچه فرو رفته بود و چیزی از آن پیدا نبود. شش متر باغچه را کندند و به عمق رفتند تا بالاخره به موشک رسیدند! با اضطراب فراوان و کاری حساس و طولانی، بالاخره موشک را از دل خاک بیرون کشیدند و خنثایش کردند!
زمانی که نیروهای اورژانس دنبال پیکرِ مردم زیر آوار بودند، مجید نواب دنبال قطعاتی از موشک بود! کار او و دوستانش در نظر بچههای سپاه که مراقب منطقه بودند کاملاً نامفهوم بود. اما مجید، برخی قطعات موشکهای عراقی را که سالم مانده بودند باز میکرد وبرای استفادۀ خودشان میبرد! او بارها خط عربی را روی کاغذهایی که با چسب شیشهای روی کابلها زده بودند دیده بود! معلوم بود موشکهای الحسین در شرایط خاص و با سرعت زیادی درست شدهاند! مجید نواب متوجه شده بود که مواد سوپاپهای موشکهای کرهای به محض تماس اکسیدایزر، گیرپاچ میکند، اما در موشکهای الحسین گاهی سوپاپها سالم میماندند. او با یک کیفِ سوپاپ، میرفت سراغ موشکهای عراقی. همه دنبال زخمیها و شهدا بودند، او دنبال سوپاپ و برخی قطعات دیگر که از موشکهای عراقی باز میکرد و بعد میبستند روی موشکهای خودشان و دوباره میفرستادند عراق! این هم از طنزهای روزگار بود!
#انتشار_برای_اولین_بار
#مرد_ابدی
#شهیدان_اقتدار
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#به_روایت_معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
سلام و عرض ادب
وقتتون بخیر
ببخشید مزاحم شدم. فاطمه عارفنژاد هستم. شاعرم و اهل کلمه. چندسال پیش نورالدین رو خوندم و قدرت اون کتاب شگفتزدهم کرد. واقعا بهیادماندنی بود. اخیرا هم مرد ابدی رو خریدم و با اینکه هنوز جلد اولم، اما وظیفه دونستم و اشتیاق داشتم که زودتر بیام و به بهانهٔ وعدهٔ صادق ازتون تشکر کنم. ویژگیهای برجسته و نقاط قوت بسیار زیاد و تحسینبرانگیزه در این اثر، اما من به عنوان کسی که سر و کارم بهصورت حرفهای با شعر و ادبیاته، میخواستم بگم این کتاب و تکتک صحنههای حیات حاجحسن در جهانبینی، زندگی و فضای کاری من و امثال من خیلی مؤثر و برامون الهامبخشه.
خیلی ممنونم ازتون بابت تمام زحماتتون برای این پروژهٔ عظیم.
امیدوارم روز به روز موافقتر باشید و مؤثرتر.
اجرتون با حضرت سیدالشهدا علیه السلام.
🌱⚘️🌱⚘️🌱
ممنونم از عزیزانی که نظرشان درباره کتاب مرد ابدی را مکتوب میکنند. به نظرم معرفی و دعوت به مطالعه کتابهای خوب؛ دعوت به خیر و خوبی و مصداق #امر_به_معروف است.
اگر شهدا را بشناسیم؛ قطعا خواهان دوستی و استمرار یاد و راهشان خواهیم بود🇮🇷🌱
#شما_و_مرد_ابدی
#مرد_ابدی
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
حاج حسن آقای عزیز ملت ایران در حلقه نوجوانان😭🇮🇷🤍
ادای احترام و قدردانی مردم بر مزار شهید شاهد ما؛ پدر موشکی ایران
⚘️⚘️
این طور شنیده.ام نماز جمعه حاج حسن ترک نمیشد. حتی آخرین جمعه ماقبل شهادتش هم به نماز جمعه رفت...
فردا یاد کنیم همه شهدا را و جانبازانی را که اسیر تخت و ویلچر و کپسول اکسیژن و دردند و امکان شرکت ندارند گرچه روحشان و نگاهشان آنجا در مصلای امام تهران است🇮🇷
#بهشت_زهرا
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
https://eitaa.com/lashkarekhoban
وقتی میآیم اینجا، دلتنگیها میروند. سنگینی و حس اندوه تنهایی میرود.
نمیدانم چرا بعضی از مردم فکر میکنند این انس و زیارت مزار شهدا اثر ندارد؟ من زندگی را اولین بار کنار مزار شهدا در تبریز فهمیدم..
در تمام دوازده سالی که با هم آشنا شدهایم همینجا ایشان را مییابم و قدرت اثر و نظرشان را حس میکنم. و البته در....
آبان دارد میرسد.
ماه تولد و شهادت شما حسن آقای عزیز ما
موشکی کشورمان که شما راهش را آغاز کردید دارد چهل ساله میشود. امسال؛ بار سخت و ارزشمندی که بر دوشم بود ، سبک شده اما چرا دردهای نامردی در قلب و جانم بیشتر است؟
شاید هم خاصیت این کارها همین است. شما یادم داده بودید هر چه کار بزرگتر و مهمتر و بهتری انجام دهی، باز هم کسانی هستند که بیشتر از قبل آزارت دهند! انگار یادم رفته بود.
مدام باید مشق بنویسم از سرمشقی که شما و چند شهید دیگر یادم دادید. این نوشتن از همه نوشتنها سختتر است...
#مرد_ابدی
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#کتابهایم
#بهشت_زهرا
#دلتنگیهای_یک_نویسنده_کوچک
https://eitaa.com/lashkarekhoban
شهیدان مهندس حسن طهرانی مقدم و مهندس محمد غلامی که بین بچههای مدرس به مهندس کانادایی معروف بود چون....
#بریده_از_کتاب_مرد_ابدی
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#یاران_حاج_حسن
https://eitaa.com/lashkarekhoban
مهندس غلامی، مثل همۀ کسانی که به حاج حسن نزدیک بودند، از صبح تا شب میدوید تا ایدههای او را سامان دهد. از استرس زیاد کار، دچار مشکل گوارشی شده بود و دهانش مرتب زخم میشد. گاهی وقتی میخواست زن و بچهاش را ببوسد، ناراحت میشد و میگفت: «دهنم اینقدر زخمه که درد میکنه!» او آنقدر کم، تنها فرزندش طاها را میدید که گاهی روزهای جمعه، پسرکش را با خودش برای سرکشی به کارگاهها و سر کارش میبرد. طاها بچۀ شادوشلوغی بود و بودن با پدر در کارگاههای فنی خیلی برایش خوشایند بود. بعدها محمد غلامی و چند نفر از کادر مدرس، برنامۀ ثابت استخر در شبهای یکشنبه گذاشتند که بچههایشان را هم با خود ببرند. این خاطرات خوش، سهم پسران کوچکی مثل طاها غلامی، محمد حسین دشتبانزاده، سید علی میرحسینی و محمد امین شجاعی از درک جمع شاد پدرانشان بود برای یک عمر... .
#شهید_محمد_غلامی
#بریده_از_کتاب_مرد_ابدی
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#شهیدان_موشکی
#شهیدان_اقتدار
https://eitaa.com/lashkarekhoban
میخواهید مثل این مرد باشید؟ فاتح قلههای بلند، پدر موشکی ایران و کسی که تا سالیان سال، بلکه تا ابد، مردم مسلمان منطقه و همۀ ایرانیان وامدار زحمات، اخلاق، ایمان و آرمانهای بلند اویند. او حسن طهرانی مقدم است. او را نه از عبارات مبهم و افسانهای، نه از تصاویر فانتزی، نه از مراجع نامعتبر، بلکه از کاملترین اثری بشناسید که به همت 180 نفر از بهترین نزدیکانش، خانواده و دوستان و همرزمانش خلق شده است؛ از کتاب مرد ابدی📚 (حسن طهرانی مقدم در کلاس صخره نوردی، با کلاه آبی ) #مرد_ابدی #شهید_حسن_طهرانی_مقدم https://eitaa.com/lashkarekhoban
در کلاس فلسفه، استاد میگفت: یک فیلسوف را اگر خوب بشناسید میبینید که فلسفه را فهمیدهاید و فلاسفه را هم...
میگویم در کلاس شهادت هم، یک شهید را اگر خوب بشناسیم، شهادت را فهمیدهایم؛ شهدا را هم؛ راه و روش رهایی از گرفتاری دنیا هم؛ جاودانگی زیبا در دنیای معمولی و ملالآور را هم...
امیدوارم کسانی که از شهادت سوال دارند و به راستی طالب فهم حیات شهیدانه و سرشت و سرنوشت شهادتند؛ از فرصت مطالعه و انس با #کتاب_مرد_ابدی غافل نشوند...
چقدر با شهید یحیی سنوار احساس آشنایی میکنم. مردی که از وقتی طوفان الاقصی را به پا کرد و کمی شناختمش آمد در لیست آن چهل نفری که به امید و احترام در نیمههای شب گاهی که توفیق یارم شود حتما دعایشان میکنم.
تو دور نبودی و غریبه نبودی و ناگهانی برای من کشف نشدی ای مرد مجاهد ...
تو را در قامت صدها شهید دیده بودم. درود خدا بر تو که انسانیت و وطن را شرافت بخشیدی.
چقدر به خاطر قلمت؛ فکرت؛ وصیت عجیبت از تو سپاسگزارم ای شیر شهید دربند؛ یحیی
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#شهید_یحیی_سنوار
https://eitaa.com/lashkarekhoban
"دستشان در دست هم بود"
از چند نفر خواستم نشانم دهند حاج حسن چطور دستشان را میگرفت.
بعدها؛ در عکسها و فیلمها میجستم و در کتاب #مرد_ابدی هم آوردم.
شاید به نظر خیلیها چندان مهم نیست. اما من فکر میکنم مهم است.
طرز گره کردن دست حاج حسن، و رها نکردنش خیلی مهم است....
و ما ادراک حسن مقدم؟!🌷😭
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#مرد_ابدی_روایتی_مستند_از_زندگی_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
https://eitaa.com/lashkarekhoban
ـ بچهها! این [تعارفاتِ] من نوکرتمو چاکرتم [رو جمع کنید!] من نه نوکر میخوام، نه چاکر میخوام! بیایین ببینیم جلسۀ امروزو میتونیم یه حرکت سازنده برای قدرت نظام و یک قدرتی برای «ولی» باشیم، بچهها؟! اونموقع به درد میخوریم. این دردونه بازیا رو بچهها بذاریم کنار! این لوسبازیهاو این حرفا یعنی چی؟! بچههای قدیمی ما میدونن ما با چه تحقیر و حقارتایی وارد نیروی هوایی میشدیم! من پول میخواستم نامه مینوشتم خدمت آقا، آقا دستور میداد. یه روز آقای فیروزآبادی با من تماس گرفت [گفت] آقای مقدّم کِی خدمت شما برسیم؟ گفتم حاج آقا استغفراللّه! هر وقت شما بفرمایید خدمت میرسم. گفت فردا ظهر بیا پیش من. فردا رفتم گفت مقدّم، یه روز، آقا دوبار منو خواست! تو یه روز دو بار، که در عمرِ خدمتم سابقه نداشت! محضر آقا شرفیاب شدم برای کارای خودم. عصر دوباره منو خواست. اون موقعی که تو نامه دادی برای آقا که باید این کارها انجام بشه!
[ما] توضیح میدادیمو میرفتیم اعتبار میگرفتیم میآوردیم توی نیروی هوایی. [اون وقت] ما رو به عنوان دورزن، باندباز که مجموعه رو دور میزنه [مطرح میکردن! نمیگفتن] خب پول آورده! امکانات آورده! به جای تشکر، سنگ میزدن بچهها! این [اوضاع] بود بچهها ...
#مرد_ابدی
#سخنان_سردار_طهرانی_مقدم
#بریده_از_کتاب_مرد_ابدی
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
https://eitaa.com/lashkarekhoban
#تولدت_مبارک
ای مرد بزرگ
مردی که هر چه از عمرت گذشت به معنی کامل کلمه "بزرگ" شدی.
قدرت آفرین برای ایران و اسلامی که عاشقانه دوستشان داشتی.
تولدت مبارک مرد ابدی؛ زنده ابدی
💐💐💐
حسن طهرانیمقدم؛ فرزند چهارم محمود طهرانیمقدم و فاطمه داووددخت جلیلی ( که درود خدا بر آنان باد) متولد ۶ آبان ۱۳۳۸ در محله سرآسیاب دولاب تهران
شهادت در ۲۱ آبان ۱۳۹۰ در پادگان مدرس ملارد
آبان؛ رازدار آمد و رفت حسن طهرانیمقدم است، چه مبارک حیاتی🤍
#مرد_ابدی
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
https://eitaa.com/lashkarekhoban
جلد سوم هم به پایان رسید... این اواخر کتاب را چند صفحه میخواندم، حیفم میآمد به این زودی تمام شود...
🍂🍃🍂🍃🍂
الحمدلله کما هو حقه
#شما_و_مرد_ابدی
#نظر_شما
#مرد_ابدی_روایتی_مستند_از_زندگی_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
https://eitaa.com/lashkarekhoban
آنقدر از برخی مواضع موشک پرتاب کرده بودند که بین مردمِ محلی معروف شده بود. مینیبوسهایی که از بیستون به کرمانشاه میرفتند، ایستگاهی در نزدیکی موضع پنج پله داشتند که اسمش را «ایستگاه موشکی» گذاشته بودند. بااینکه گاهی بعد از پرتاب موشک، پدافند خودی شروع به شلیک میکرد تا رد گم کند و به مردم القا کند که هواپیماهای عراقی حمله کردهاند، اما مردم بازهم متوجه اصل ماجرا شده بودند.
یک روز از موضع حضرت زینب، عملیاتی داشتند که طول کشید و حدود 8 صبح پرتاب کردند. دقایقی بعد، حسن همراه علی بلالی از موضع خارج شد، سر راهشان از یک قبرستان رد میشدند. پسربچۀ چوپانی داشت با دم گاو بازی میکرد. حسن ازش پرسید: «پسر جون! چی بود؟»
پسرک با زبان محلی شیرینی گفت: «موشک بود دیَه.»
«کی زد؟»
«شما زدین دیَه.»
حسن و علی خیلی خندیدند: «ما رو باش! مثلاً حفاظتو رعایت میکنیم!»
با کثرت عملیاتهای موشکی، کاملاً معلوم بود مواضع پرتاب بین مردم محلی شفاف شده، اما در آن وانفسا چارهای نداشتند جز ادامۀ راه.
#بریده_از_کتاب_مرد_ابدی
#انتشار_برای_اولین_بار
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#مرد_ابدی_روایتی_مستند_از_زندگی_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#اثر_معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
حزب الله امروز برای اولین بار از موشکهای نقطه زن فاتح 110 استفاده کرده است الله اکبر ... و فقط خدایا تو میدانی روح پاک شهید حاج حسن، اینک در چه شور و سرمستیست..... فاتحی در اندیشه و دستان او جان گرفته بود که میدانست روزی موجودیت اسرائیل ملعون را زیرو ور وخواهد کرد.... درود خداوند بر شهیدان ... #فاتح_110 #شهید_حسن_طهرانی_مقدم https://eitaa.com/lashkarekhoban
لذتی که از فهمیدن و نوشتن مسیر به دست آوردن اولین نمونه موشک نقطه زن از چین و سپس تلاش گروههای مختلف و تحقیق و ساخت فاتح 110 روزیام شد، یادم نمیرود... این قسمتها از فصلهای شیرین و خاص کتاب مرد ابدیست..... بخوانید و جان بگیرید برای کارهایی که فکر میکنید خیلی دشوارند ....
#فاتح_۱۱۰
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#حزبالله_زنده_است
https://eitaa.com/lashkarekhoban
سیزده سال است چنین شبی، شب شهادت شما، شب ۲۱ آبان، و چنین روزهایی، به نام شما ثبت است حسن آقای عزیز ملت ایران...
امسال حال عجیبتری دارم چون عدهای کتاب زندگی شما را خواندهاند و شما را بهتر شناختهاند و از چیزهایی که بمن میگویند حس شگفتی دربرم میگیرد... ندایی درونم سخن میگوید که آن همه سختیهای ناگفتنی، در مسیر طولانی پژوهش و نگارش #مرد_ابدی دارد به بار مینشیند. الحمدلله الحمدلله 😭
حال همه ما غریب است امشب!
ای شهید،
ای زنده جاوید
ای مرد ابدی قبیله عشاق
امشب، از آن نور و شیدایی که هر چه عمرت گذشت تو را بیشتر پای کار نگه داشت، برای ما هم بخواه حاج حسن...
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#حاج_حسن_طهرانی_مقدم
https://eitaa.com/lashkarekhoban
هر چه نزدیکتر می شدم و بیشتر می شناختمت، بیشتر ساکت میشدم. چطور آن همه بزرگ بودی حاج آقا؟ چطور در دوران حیاتت، هر چه به کارهای بزرگ نزدیکتر شدی مشکلاتت هم بیشتر شد، اما نه بزرگتر از روح مبارز و مقاومت؟ چطور قلبت را، روحت را، آرام و بزرگ کردی و حتی اجازه ندادی کسی پیش تو از آدمهایی که در حال آزردن شما و کوچک کردن کارت بودند، بد بگوید؟ چطور نفست را پاکیزه ساختی و به نفس مطمئنه رسیدی؟ بیا به ما هم بگو، چطور چشم خدا را گرفتی در حالی که از راهی که طی کرده بودی و مسیری که گشوده بودی و شاگردانی که پرورده بودی و موشکهایی که آفریده بودی، راضی و آرام بودی... چه استعارۀ عجیبی گفتی در آخرین شب زندگیات که: آره! ما روی سکوی پرتابیم! ......... #شهید_حسن_طهرانی_مقدم #دلتنگیهای_یک_نویسنده_کوچک https://eitaa.com/lashkarekhoban
بعد از نماز جمعه، برادرش حاج محمد را که بین مردم دید مطمئن شد مادرش هم آنجاست. بیشترِ زحمات مادر، روی دوش محمدشان بود. حاج حسن رفت طرف ماشین. مادر با دیدن حسن، گل از گلش شکفت. سریع به پرستارش گفت: «بدو برای حسن آقا هم یه کاسه آش بگیر!» حسن با این که غذاهای آبکی را دوست داشت، اما از طعم آش زیاد خوشش نیامد. با عبدالحسین از یک کاسه خوردند. عبدالحسین یواش گفت: «حسن آقا! من نمیتونم، خودت بخور!»
ـ منم دوسش ندارم! اما جرئت داری، اینو به مامانم بگو!
مادر، پرستارش را مأمور کرده بود کاسۀ خالی را تحویل بگیرد! یک ذره آش ریخت روی تیشرت تمیزِ حسن. او میخواست آن را پاک کند!
ـ حسن آقا! ایناهاش آب!
عبدالحسین چشم دوخت به دستان فرمانده و مرادش که تند لکه را از روی لباسش پاک کرد و شست؛ تیشرت خردلی رنگ حاج حسن با آب خیس شد...
🥀🥀🥀🥀🥀 آه از ظهر روز بعد که در چنین ساعاتی، عبدالحسین از روی همان تیشرت پیکر شریف حاج حسن را شناخت ...... صلی الله علیک یا ابا عبدالله 😭😭 #بریده_از_کتاب_مرد_ابدی #شهید_حسن_طهرانی_مقدم #مرد_ابدی_روایتی_مستند_از_زندگی_شهید_حسن_طهرانی_مقدم #اثر_معصومه_سپهری https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در محل اولین انفجار، سوله بزرگ با سقف متحرک که محل سوختریزی بود، ایستادم و این فیلم را گرفتم....
ای زمین
و ای زمان
شاهد باش ماها که دیر رسیدهایم، آرزو داشتیم با یاران صادق و خالص حضرت سیدالشهدا علیهالسلام باشیم، در تمام تاریخ، هر جا علم مبارزه با جهل و ظلم و تزویر بلند بود؛ دوست داشتیم باشیم...
حتی دوست داشتیم اینجا باشیم
کنار بهترین فرزندان این امت، در تلاش شبانهروزی برای تولید قدرت پایدار برای مقابله با دشمنان خدا...
آه!
درود خدا بر شهیدان
درود بر این زمینی که هنوز امانتدار تکهپارههای بدنهای مطهر بچههای حاج حسن است . بچههایی که آگاهانه درین زمین ایستادند تا آرزوهای مرد ابدی برای قدرت و عزت کشورش را محقق کنند....
السلام علیکم یا انصار دین الله 😭🥀🚩🇮🇷🚩
#پادگان_مدرس
#شهیدان_اقتدار
#معراج
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#مرد_ابدی_روایتی_مستند_از_زندگی_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز هم راهم دادید... خیلی مَردید...
#پادگان_مدرس
#کربلای_مدرس
#شهیدان_اقتدار
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
https://eitaa.com/lashkarekhoban
...و این شهدا، شهید حسن طهرانی مقدم و ... کوثر زمانه ما بودند که در روبروی رسول الله قربانی شدند...
اللهم ارزقنا... 😭😭
#کوثر
#قربانی
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#شهیدان
https://eitaa.com/lashkarekhoban
مجاهدپرور است این چادر خاکی....
#فاطمیه
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای بر ما اگر صدا و کلمات و روح بزرگ این شهیدان را از یاد ببریم ...
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#مقاومت
https://eitaa.com/lashkarekhoban